Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ ... ....... ............ وقتی که واقعیت زیستی پی در پی، انسان را پس می راند و بر زمین می زند، چگونه می توان در چنبره ای از فقدان آگاهیهای لازم به زندگی، دلبسته و امیدوار بود؟ 9 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ بخند همین اینجوری بعدش یه مدت همه چی رو رها کن اینجوری کم کم حالت بهتر میشه و میشینی از دور به مشکلاتت نیگا می کنی 5 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ من که نه دلبستگی آنچنانی دارم نه سرسوزن امیدی.. 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ بخند همین اینجوری بعدش یه مدت همه چی رو رها کن اینجوری کم کم حالت بهتر میشه و میشینی از دور به مشکلاتت نیگا می کنی اینجور موقع ها که آدم خنده ش نمیاد؟ سخته. 2 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ این سوال منم هست... فکور عزیز اگر به جوابی رسیدی منم بی خبر نزار... ولی تا اونجا که من میدونم تمام انسان ها در موقعیتی در زندگیشون این سوال براشون مطرح میشه و هرکدوم هم به نتیجه ای میرسند. من تقریبا با مریم هم عقیده هستم. 5 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ من که نه دلبستگی آنچنانی دارم نه سرسوزن امیدی.. همینو بر عکس بگی , میبینی که خود بخود حالت بهتر میشه. باور کن مثلآ الکی هم باشه بگو: خوب زندگی شانس های خوبی هم داره . اصلآ این زندگی با همه فراز و فرود هاش به زنده بودن می ارزه. اینو بگی , احساس میکنی حالت بهتر میشه. ما باید یعضی وقتا سر خودمونم کلاه بذاریم. 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ اینجور موقع ها که آدم خنده ش نمیاد؟ سخته. بزار اتفاقا به فکر یه تاپیک تو همین موردا هستم یعنی یه جورایی ربط داره 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ این سوال منم هست... فکور عزیز اگر به جوابی رسیدی منم بی خبر نزار... ولی تا اونجا که من میدونم تمام انسان ها در موقعیتی در زندگیشون این سوال براشون مطرح میشه و هرکدوم هم به نتیجه ای میرسند. من تقریبا با مریم هم عقیده هستم. هم عقیده بودن رو درست میگی . اما دلائل هر انسانی با دیگر انسانها متفاوت هست. علتش هم موقعیت های اجتماعی , فردی و ذهنی هر انسانی است. باشه اگه به جوابی رسیدم همینجا خواهم نوشت.مرسی 2 لینک به دیدگاه
ayhan 2309 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ ... وقتی که واقعیت زیستی پی در پی، انسان را پس می راند و بر زمین می زند، چگونه می توان در چنبره ای از فقدان آگاهیهای لازم به زندگی، دلبسته و امیدوار بود؟ 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ بزار اتفاقا به فکر یه تاپیک تو همین موردا هستم یعنی یه جورایی ربط دارهبی صبرانه منتظرم. 2 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ همینو بر عکس بگی , میبینی که خود بخود حالت بهتر میشه. باور کنمثلآ الکی هم باشه بگو: خوب زندگی شانس های خوبی هم داره . اصلآ این زندگی با همه فراز و فرود هاش به زنده بودن می ارزه. اینو بگی , احساس میکنی حالت بهتر میشه. ما باید یعضی وقتا سر خودمونم کلاه بذاریم. فکر کنم تنها راه باقیمونده خودگول زنی باشه 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ فکر کنم تنها راه باقیمونده خودگول زنی باشه دقیقآ همینطوره. من که با این موفق شدم و راحت زندگی میکنم. 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ دقیقآ همینطوره. من که با این موفق شدم و راحت زندگی میکنم. ولی من از این کار متنفرم... فرار از دنیای واقعی و پناه بردن به دنیای درون... دنیای خیالی... برام من این غیر قابل تحمله... 2 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ یاد این آهنگ افتادم... Empty spaces - what are we living for? Abandoned places - I guess we know the score.. On and on! Does anybody know what we are looking for? Another hero - another mindless crime. Behind the curtain, in the pantomime. Hold the line! Does anybody want to take it anymore? The Show must go on! The Show must go on!Yeah! Inside my heart is breaking, My make-up may be flaking, But my smile, still, stays on! Whatever happens, I'll leave it all to chance. Another heartache - another failed romance. On and on... Does anybody know what we are living for? I guess i'm learning I must be warmer now.. I'll soon be turning, round the corner now. Outside the dawn is breaking, But inside in the dark I'm aching to be free! The Show must go on! The Show must go on! Yeah,yeah! Ooh! Inside my heart is breaking! My make-up may be flaking... But my smile, still, stays on! 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ ولی من از این کار متنفرم... فرار از دنیای واقعی و پناه بردن به دنیای درون... دنیای خیالی... برام من این غیر قابل تحمله... مگه دنیای واقعی وجود داره؟ من هنوز نتونستم این دنیای واقعی رو پیداش کنم. باور کن . 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ یاد این آهنگ افتادم... empty spaces - what are we living for? Abandoned places - i guess we know the score.. On and on! Does anybody know what we are looking for? another hero - another mindless crime. Behind the curtain, in the pantomime. Hold the line! Does anybody want to take it anymore? The show must go on! The show must go on!yeah! Inside my heart is breaking, my make-up may be flaking, but my smile, still, stays on! whatever happens, i'll leave it all to chance. Another heartache - another failed romance. On and on... Does anybody know what we are living for? I guess i'm learning i must be warmer now.. I'll soon be turning, round the corner now. Outside the dawn is breaking, but inside in the dark i'm aching to be free! the show must go on! The show must go on! Yeah,yeah! Ooh! Inside my heart is breaking! My make-up may be flaking... but my smile, still, stays on! فضاهای خالی -- ما برای چه زندگی می کنند؟ اماکن متروکه -- حدس میزنم ما می دانیم نمره.. در تاریخ و در تاریخ! آیا هر کسی می دانم آنچه که ما به دنبال آن هستید؟ یکی دیگر از قهرمان -- یکی دیگر از جرم و جنایت بی فکر. پشت پرده ، در پانتومیم. پشت خط! آیا می خواهید به کسی دیگر آن را؟ نمایش باید ادامه پیدا کند! نمایش باید برود! آره! درون قلب من در حال شکستن ، من را به بالا ممکن است پوسته پوسته شدن ، اما لبخندم ، هنوز ، در تاریخ باقی می ماند! هر چیزی که اتفاق می افتد ، من آن را همه به شانس بگذارید. یکی دیگر از غم -- یک عشق شکست خورده است. در تاریخ و در تاریخ... آیا هر کسی می دانم آنچه که ما زندگی می کنند برای؟ من حدس می زنم من در یادگیری من باید گرمتر اکنون.. من به زودی خواهید تبدیل شود ، گرد گوشه در حال حاضر. در خارج از سپیده دم در حال شکستن است ، اما در درون در تاریک من درد می شود ، مجانی است! نمایش باید ادامه پیدا کند! نمایش باید ادامه پیدا کند! آره ، آره! آه! درون قلب من شکسته است! من را به بالا ممکن است پوسته پوسته شدن... اما لبخندم ، هنوز ، در تاریخ باقی می ماند! اینو از طریق گوگل ترجمه کردم ولی فرصت ویرایش نداشتم . شرمنده. البته همینطوری هم مفهومش مشخصه. __________________ 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ جواب رو شاید بشه اینجا پیداش کرد. http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?p=149884#post149884 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ این سوال منم هست... فکور عزیز اگر به جوابی رسیدی منم بی خبر نزار... ولی تا اونجا که من میدونم تمام انسان ها در موقعیتی در زندگیشون این سوال براشون مطرح میشه و هرکدوم هم به نتیجه ای میرسند. من تقریبا با مریم هم عقیده هستم. چرا دروغ میگی؟؟؟؟؟؟تو دلبستگی نداری؟تو امید نداریی؟؟؟؟؟؟؟؟/:ws3: 1 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ ولی من از این کار متنفرم... فرار از دنیای واقعی و پناه بردن به دنیای درون... دنیای خیالی... برام من این غیر قابل تحمله... موافقم 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۸۹ جوابو نمیدونم ولی منم خیلی دچار این حس شدم . نمیشه ادم خودشو گول بزنه . 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده