رفتن به مطلب

هدیه ای که دیده نشد


ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه امد و دید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است. مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید.

 

روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و ان جعبه زرورق شده را به سمت او دراز کرده است. مرد تازه متوجه شد که آن روز ،روز تولدش است و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف کرده است . او با شرمندگی دخترش رابوسید و جعبه رااز او گرفت و در جعبه را باز کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت که جعبه خالی هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترک با تعجب به پدرخیره شد وبه او گفت که نزدیک به هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تاهر وقت دلتنگ شدباباز کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف کند میگویند پدر آن جعبه را همیشه همراه خودداشت و هرروز که دلش می گرفت درب آن جعبه راباز می کرد وبه طرز عجیبی آرام می شد. هدیه کار خود را کرده بود

  • Like 17
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 69
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

 

مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه امد و دید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است. مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید.

 

روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و ان جعبه زرورق شده را به سمت او دراز کرده است. مرد تازه متوجه شد که آن روز ،روز تولدش است و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف کرده است . او با شرمندگی دخترش رابوسید و جعبه رااز او گرفت و در جعبه را باز کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت که جعبه خالی هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترک با تعجب به پدرخیره شد وبه او گفت که نزدیک به هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تاهر وقت دلتنگ شدباباز کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف کند میگویند پدر آن جعبه را همیشه همراه خودداشت و هرروز که دلش می گرفت درب آن جعبه راباز می کرد وبه طرز عجیبی آرام می شد. هدیه کار خود را کرده بود

 

:ws44:

تحت تاثیر قرار گرفتم.

تصمیم گرفتم که زود زن بگیرم و یه دختر خوشگل مشگل داشته باشم.....:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به خانه امد و دید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است. مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید.

 

روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و ان جعبه زرورق شده را به سمت او دراز کرده است. مرد تازه متوجه شد که آن روز ،روز تولدش است و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف کرده است . او با شرمندگی دخترش رابوسید و جعبه رااز او گرفت و در جعبه را باز کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت که جعبه خالی هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترک با تعجب به پدرخیره شد وبه او گفت که نزدیک به هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تاهر وقت دلتنگ شدباباز کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف کند میگویند پدر آن جعبه را همیشه همراه خودداشت و هرروز که دلش می گرفت درب آن جعبه راباز می کرد وبه طرز عجیبی آرام می شد. هدیه کار خود را کرده بود

مهدی.................... آی .................. اشکها...................

  • Like 3
لینک به دیدگاه
:ws44:

تحت تاثیر قرار گرفتم.

تصمیم گرفتم که زود زن بگیرم و یه دختر خوشگل مشگل داشته باشم.....:ws3:

واي نگو

منم دنبال همينم

حالا دخترم نبود فرقي نداره

به هر حال بچه دوست داشتنيه:a030:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! …

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی برزبان نیاورد.. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان

بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!!!!

عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد وحدودی ندارند. دوست داشتن را انتخاب کنید تا همیشه یک زندگی زیبا و دوست داشتنی

داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که:

وسایل برای استفاده کردن هستند وانسانها برای دوست داشتن.

امامشکل جهان امروزاینست که انسانهامورداستفاده واقع میشوندوبه وسایل عشق ورزیده میشود،بیاییدهمواره این گفته رابه یادداشته باشیم:

وسایل برای استفاده کردن هستند،،انسانها برای دوست داشتن هستند.

مواظب افکارتان باشید ، آنها به کلمات تبدیل می شوند. مواظب کلماتی که به زبان می آورید ، باشید ، آنها به رفتارتبدیل می شوند . مواظب رفتارتان باشید ، آنها به عادت ها تبدیل میشوند ، مواظب عادت هایتان باشید ، آنها شخصیت شما را شکل می دهند مواظب شخصیت تان باشید ، چون سرنوشت شما را می سازند.

Pedar_love.jpg

  • Like 6
لینک به دیدگاه
مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! …

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی برزبان نیاورد.. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان

بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!!!!

 

عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد وحدودی ندارند. دوست داشتن را انتخاب کنید تا همیشه یک زندگی زیبا و دوست داشتنی

داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که:

وسایل برای استفاده کردن هستند وانسانها برای دوست داشتن.

امامشکل جهان امروزاینست که انسانهامورداستفاده واقع میشوندوبه وسایل عشق ورزیده میشود،بیاییدهمواره این گفته رابه یادداشته باشیم:

وسایل برای استفاده کردن هستند،،انسانها برای دوست داشتن هستند.

مواظب افکارتان باشید ، آنها به کلمات تبدیل می شوند. مواظب کلماتی که به زبان می آورید ، باشید ، آنها به رفتارتبدیل می شوند . مواظب رفتارتان باشید ، آنها به عادت ها تبدیل میشوند ، مواظب عادت هایتان باشید ، آنها شخصیت شما را شکل می دهند مواظب شخصیت تان باشید ، چون سرنوشت شما را می سازند.

 

Pedar_love.jpg

 

:ws44::ws44::ws44::ws44:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..

…..

آهاي آقايوني كه فردا پسفردا پدر ميشيد:icon_redface:

يادمون باشه هيچ چيز مهمتر از خانواده نيست:icon_gol:

نه كار نه هيچ چيز ديگه

  • Like 3
لینک به دیدگاه
آهاي آقايوني كه فردا پسفردا پدر ميشيد:icon_redface:

يادمون باشه هيچ چيز مهمتر از خانواده نيست:icon_gol:

نه كار نه هيچ چيز ديگه

مرسی مهدی بهتر شدی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
آهاي آقايوني كه فردا پسفردا پدر ميشيد:icon_redface:

يادمون باشه هيچ چيز مهمتر از خانواده نيست:icon_gol:

نه كار نه هيچ چيز ديگه

چقدر عوض شدی.تو باشگاه یه جورای دیگه بودی:ws52:.سرت به جایی خورده؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...