رفتن به مطلب

به نظر شما آیا فکر خوانی یا ذهن خوانی وجود داره ؟


ارسال های توصیه شده

شاید به اون مفهومی که یکی علم غیب داشته داشته باشه نه اما با تکنیکهایی میشه اینکار رو کرد .....

مثلا یکی تو یک اتاق داره فکر میکنه و یکی دیگه دقیقا وارد میشه و در مورد همون چیزی که بهش فکر میکرده طرف حرف میزنه .....

  • Like 2
لینک به دیدگاه
در 2 ساعت قبل، wheeler گفته است :

شاید به اون مفهومی که یکی علم غیب داشته داشته باشه نه اما با تکنیکهایی میشه اینکار رو کرد .....

مثلا یکی تو یک اتاق داره فکر میکنه و یکی دیگه دقیقا وارد میشه و در مورد همون چیزی که بهش فکر میکرده طرف حرف میزنه .....

آها .

البته بیشتر منظور اینجوری بود ک یکی با خودش در مورد موضوع یا موضوعاتی فکر کنه و دیگری دقیقا مو ب مو همون موضوعات رو برای یکی دیگه ای تعریف کنه یا در ذهنش بیاد .

ب عنوان مثال اینجوری باشه :

مثلا تصمیماتش رو بدونه و اونا رو برای بقیه بگه .

نمیدونم درست میگم منظورمو یا نه ؟ 

ذهن خونی اونچکه تو ذهن یکی بگذره 

لینک به دیدگاه
در 5 دقیقه قبل، lexi 5n گفته است :

آها .

البته بیشتر منظور اینجوری بود ک یکی با خودش در مورد موضوع یا موضوعاتی فکر کنه و دیگری دقیقا مو ب مو همون موضوعات رو برای یکی دیگه ای تعریف کنه یا در ذهنش بیاد .

ب عنوان مثال اینجوری باشه :

مثلا تصمیماتش رو بدونه و اونا رو برای بقیه بگه .

نمیدونم درست میگم منظورمو یا نه ؟ 

ذهن خونی اونچکه تو ذهن یکی بگذره 

خب منم همینو گفتم ، البته اینجوری نیست که من ذهن شمارو بخونم و یک رابط باشم برای ترجمه یا انتقالش به دیگری ولی در کل داریم به اندازه موهای سرمونم داریم .......

خصوصا در مورد تصمیمات که ذکر کردید .....

افرادی که تو این حوزه دیدم و نمیشه بازش کرد کارشون اینه که تو رو تخلیه کنن ذهنتو و یک کپی از ذهنت بکشن ......شغلشونه ولی این چیزا از دست روانشناس و روانپزشک هایی که تو خیابون میبینی مطب دارن بر نمیاد اونا رو مثل آب خوردن میشه فرستاد بالای درخت و باهاشون بازی کرد ...اکثر اینایی که تو مراکز درمانی هستند یک پایه روانی در مرحله اول خودشون دارن ....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آها . جالب شد 

منکه از روانشناس یا روانپزشک ترس دارم ، بیمار کردن روح یک نفر خیلی کار خطرناکی هست .

چجوری اینکارو میکنن ؟ 

اصلا چرا اینکارو میکنن ؟ 

مثلا میشه تو یک جمع یکی با ذهنش دیگه ای رو وادار کنه ی کاری کنه .

ذهن یا فکر یکی رو مخشوش کنه و درگیر یک مسأله بیخودی کنه .

میشه دو نفر با هم ذهنی یا فکری حرف بزنن؟

 

لینک به دیدگاه
در ۱ ساعت قبل، lexi 5n گفته است :

آها . جالب شد 

منکه از روانشناس یا روانپزشک ترس دارم ، بیمار کردن روح یک نفر خیلی کار خطرناکی هست .

روانپزشک ها و روانشناسها ترسناک نیستن فقط گناه دارن زیاد اذیتشون نکنید، بیمار کردنشون یا با دارو بازیه که یکی رو وابسته به دارو میکنن و اکثرا هم خود پزشک اهل داروعه خوششم میاد یا با تکرار مشتی مزخرف که یک داستان طولانی داره ...

چجوری اینکارو میکنن ؟ 

روانپزشکها ؟ اونا که کاری بلد نیستن بکنن تا میگی سلام یک مشت قرص بهت میدن ولی اگر اونایی که من گفتم رو میگی خب اونا تخصصشونه ...چطوریش واقعا سخته بخوای مو به مو بگی و البته منم دقیق بلد نیستم ولی خب دیدم دیگه

اصلا چرا اینکارو میکنن ؟ 

سوالاتت سخته ، ببین تصور کن یک فردی تو زندانه بند فلان اوین مثلا و جرمشم هر چی اصلا چیکار داریم ، این مثلا اگر با افراد زیادی که علیه امنیت ملی در ارتباط باشه خب باید بگه دیگه ، این تخصص رو من تو بچه های امنیتی دیدم  .... وقتی طرف منتقل میشه زندان این مورد رو دیدم ، دوستی داشتم سر یک موضوع کلان اقتصادی درگیر بود و چند وقتی بازداشت بود و تعریف میکرد وقتی غذامو میخوردم میرفتم یجا خلوت میکردم ببینم چه کاری باید انجام بدم و خب آدمی که یجا خلافی کرده باشه تو ذهن خودش وقتی به خلافش فکر کنه همه چیز مثل فیلم تو ذهنش میاد ....اینم میگفت وقتی خلوتم تموم میشد میرفتم تو تختم یهو صدام میکردن و طرف دقیقا در مورد اون چیزایی که بهش فکر میکردم حرف میزد و الی آخر ....خب اینا یکسری تخصصه دیگه ..... هدف اینجا بدست آوردن اطلاعات لازم و یا پیدا کردن افراد مرتبطه و خب لازمه کاره ....فکر کنم دلیلش رو متوجه شدی .

مثلا میشه تو یک جمع یکی با ذهنش دیگه ای رو وادار کنه ی کاری کنه .

بله ولی این یک موضوع دیگه هستش ، چند راه داره و یکیش استفاده از ضمیر ناخودآگاه فرده اما این ابتدایی ترین چیزه .........

ذهن یا فکر یکی رو مخشوش کنه و درگیر یک مسأله بیخودی کنه .

صبح تا شب یک دنیا همدیگه رو فیلم میکنن .....الان از صبح که میری بیرون مخ همه یکطرف درگیره مسایل چرتو پرته ، یکیش همین داستان طنزی که میگن کیشو فروختن به چین که واقعا باید به اینایی که میگن خندید ....یا کشورو فروختن و از این دست شرو ورها ....اینا تخصص خاصی نمیخواد همینجوری حرف مفت رو تاب بدی همه دوست دارن حالا دلیلش هم بماند خیلی طولانیه .... یکی میاد تخریب میکنه یکی ترور شخصیتی و.........کاری نداره این چیزا

میشه دو نفر با هم ذهنی یا فکری حرف بزنن؟

 

بله میشه ولیتخصص بالایی لازم داره ......

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خیلی بده 

اصلا آدم بدش میاد 

فک کن یکی مدام فکرتو و ذهن تو رو بخونه یا درگیر داشته باشه . اونم تازه برا بقیه بگه .مخصوصا ... ?

اصلا رفتن تو شخصیت یکی کار دور از شعوری هست .

حدس میزدم 

لینک به دیدگاه

روانپزشک ها و روانشناسها ترسناک نیستن فقط گناه دارن زیاد اذیتشون نکنید، بیمار کردنشون یا با دارو بازیه که یکی رو وابسته به دارو میکنن و اکثرا هم خود پزشک اهل داروعه خوششم میاد یا با تکرار مشتی مزخرف که یک داستان طولانی داره

 

باشه ، اما میشه پر رنگ ها رو توضیح بدی ؟

 

 

لینک به دیدگاه

بله بنظرم

چند مدل هست

 

یکیش به هوش و تجربه ی مخاطبت مربوطه . همون مَثَل گرگ بالان دیده . دوستی داشتم که شبها تایم تلفنی صحبت کردنمون بود. من میگفتم ف ، اون تا فرحزاد میفهمید منظورم چیه و سعی دارم چیو بگم . حتی حرفهایی که در ادامه میگفت حرفهایی بود که توی ذهنم میخواستم بهش بگم 

یکیش به شناخت مخاطبت از تو . مثل وقتایی که مادرت از حالاتت حدس میزنه توی سرت چی میگذره و معمولا هم درسته 

یک مدلش هم که مدیوم ها راه و روشش رو بلدن و حوزه ی علوم غریبه س .

جایی خوندم که دستگاه های امنیتی هم ازین روش استفاده میکنن. یه کتاب ترجمه شده بود . صحتش رو نمیدونم اما فکر میکنم درسته. 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 21 ساعت قبل، lexi 5n گفته است :

روانپزشک ها و روانشناسها ترسناک نیستن فقط گناه دارن زیاد اذیتشون نکنید، بیمار کردنشون یا با دارو بازیه که یکی رو وابسته به دارو میکنن و اکثرا هم خود پزشک اهل داروعه خوششم میاد یا با تکرار مشتی مزخرف که یک داستان طولانی داره

 

باشه ، اما میشه پر رنگ ها رو توضیح بدی ؟

 

 

ببین دوست من ، الان شاید این سلیس و رک گفتن من باعث ناراحتی خیلی از افراد بشه ولی خب حرف حقیقت مثل ته خیار تلخه ....

روانپزشک ها تقریبا 98 درصدشون خودشون از بیماری های مختلف و ا ختلالات روانی رنج میبرن .....خب یک روانپزشک هم در مرحله اول آدمه و ریشه این بیماری های روانی میتونه اصلا در نوجوانی یکی باشه اما خب شرایط کاری و خلاصه یکم اگر یک پزشک دیگه به چالششون بکشه حتی گریشونم در میاد و دارو بازهای حرفه ای هستند ، بیشترشون خودشون مصرف کننده هستند و تو تجویز هم شرایط رو یکی میبینن ...اینا مثل این مشاوره ها هستند ، مشاوره ها هم تو یک جبابن انگار ، یکسری توهم های عجیب دارن و اکثرشونم میگن ما کارمون قضاوت نیست ولی در نهایت با قضاوت بر اساس خلق شخصیشون داستان رو جمع میکنن ....

مهم نیستن زیاد بهشون فکر نکن ....

یک دیوونه وقتی دیوونه ببینه خوشش میاد دیگه .....وقتی شما حتی سیگاری هم باشی بخوای بری سفر ترجیح میدی با یک سیگاری بری هی تو ماشین دود کنی دیگه اگر طرفت سیگاری نباشه که دهن هر دو سرویسه ، هم تو که نمیتونی بکشی هم اون که اگر بکشی ....اینا هم حال میکنن و اصلا کل کارشون و در آمدشون نسخه نوشتن و تجویزه ...حالا هر چی پا بده ...یک پزشکی با باز جذب های سرتونین حال میکنه اونیکی برعکس ....

بابا طرف 60 سالش بود خب سنه دیگه کارشم سنگین بوده شبا پاهاش یجوری ضعف میرفت میکوبید زمین ....رفته بود پیش پزشک اونم پاس داده بود روانپزشک تشخیص روانپزشک سندرم پای بی قرار بود و سریع چند جعبه پرامی پکسول و برو حالشو ببر ....

فرداش دیدم سالمه فقط یجوریه مصنوعیه گفتم چیه سرحالی جریانو گفت ....داروهاشو گرفتم پرت کردم تو کوره مونده بود چرا اینکارو کردم ...سندرم سیخی چنده این بابا اینقدر ضعیفه اونم چی یکی که سی ساله ریخته گره کارش سنگین و از بس دود سربو چدن خورده غذا نمیتونه بخوره مثل چوب لباسیه ....فرستادمش بره یک ام آر آی بکنه پیش رفقا و ترموستاتو پروستاتو هم جدا چک کرد بهش 100 تا سوماتروپین دادم ده تا هم تستوسترون یکی دو ورق هم ریپاگلیناید که از داروهای دیابته و ترشح انسولین رو بالا میبره  گفتم برو اینجوری بزن بعدشم برو به زندگیت برس  ...فرداش دیدم ریپاگلیناید رو میخوره یکی دو ساعت بعد مثل اردک میشه سیر مونی نداره ....ندیدمش دو ماه تا  اول همین برج خودم پرام ریخت ....یک لوله برداشته بود دنبال کارگرا میکرد خودش بوته به اون بزرگی رو از تو کوره خالی میکرد اصلا آروم و قرار نداشت مثل قالیچه سلیمان میپرید ...از هر طرف چند سایز درشت شده بود پوست موست صافو صوف جیگری شده بود واسه خودش ...تا منو دید با ذکر حمید دهنتو ..... اومد طرفم یک روبوسی گفتم برو عقب بابا تو این ویروس بازی وقت روبوسیه آخه ؟ گفتم حاجی جیگری شدی داستان چیه ؟ خب اون آقا به گفته خودش تا قبلش نا نداشت دو قدم راه بره همشم داشت دستو پاشو ماساژ میداد الان یورتمه کوه رو میره بالا هفته ای یکبار میره کوهنوردی میگه اینا چی بود انگار جوون شدم ، پاهاشم درد نداره خوابش هم توپ شده ....منو با صد کیلو وزن از کمر گرفت بلند کرد قلنج بشکونه اینو دیروز فوتش میکردی به قول بابام سه روز بعد باید مراسم سومش رو میگرفتی .....همه اینا رو گفتم تهش اینو بگم ، عملی کردن مودبانه ! کار روانپزشک اینه ....یک مشاور قبلش بستر رو برات آماده میکنه ، وقتی همش نکات منفی رو بولد کنی و روش مانور بدی طرف زده میشه دیگه بعدشم راهکارهایی که آدمو میفرسته تو هپروت یا جنگ اعصاب و بعدشم پاس میده به یک روانپریش یا همون روانپزشک  چار تا نسخه هم اون بهت میده کلا مرخص ....بابا شما الان بری فقط بگی من چند شبه خوابم نمیبره سریع یک نسخه برات مینویسه ....اصلا ریشه مشکلو نمیدونن فقط یک لورازی دیازی ، زولپیدمی ، و........ فقط بخواب بقیش مهم نیست ...یا برو بگو استرس دارم و عصبی هستم مثلا درجا سیتالوپرام یا فلوکستین یا هر آشغال دیگه رو استاد میکنه برات .....طرف پدر دوستم عصبی بود استرس شدید همین شد دیگه سیتال داده بود کلا این بابا مثل بره شده بود ولی وقتی قطع کرد بعد از یکهفته دوباره همون شد و تازه آقای دکتر فتوا داده بود نه تو کلا مرخصی باید تحت نظر باشی !!! وقتی دوره درمانت با سیتالوپرام تموم شد دوباره باید مراجعه میکردی یک کوفت دیگه بهت میدادم و این یعنی رسما طرفو به باد دادن و عملی کردن ، عملی شدن فقط به تل و شیشه نیست که ، در صورتی که پدر دوستم درگیر تیروئید بود بدون اینکه با خبر باشه ...فرستادمش پیش دوستانم چک کردن اونم کی وقتی یهو دیدم صورتش کلا سرخه و به شدت وزن داره از دست میده ، خودش که پزشکش بهش آدرس داده بود بره چک کنه ، فکر میکنی روانپزشک اینو به کی معرفی کرده بود ؟ یک آنکولوژ !!! مشکوک به سرطان شده بود گفته بود برو پیش این پزشکه ....طرف آدم سالم یجوری گرخیده بود فکر کرده بود سرطان رو گرفته خب این آدم سالمم باشه چت میکنه ....فرستادمش بره فلان بیمارستان مشکلش یک تیروئید بود همین ، خب یک آدم مریض اینجوریه دیگه طرفو که افسرده کرده آخرشم معرفیش کرده به یک آنکولوژ ، طرف میگه آنکولوژ چیه میگه برو احتمالا سرطان داری چک کنه ام آر آی و هزار تا شرو ور دیگه اگر جواب مثبت باشه شیمی درمانی و دلیلشم از اعصابه !!!!! قبضه روح شد طرف ...

کاری نداره بیا من از یک آدم سالم برات با حرف یا دارو یک هیولا میسازم ....همه چیز هم در ظاهر خوبه و راضی کننده و آرامش بخشه اما این نه درمان کننده هستش و نه ...........بیشتر از پیش هم میری تو جنگ اعصاب

یک مدت خیلی روی آدم های مختلف که از نزدیکان بودن کار میکردم ، فقط هم روانپزشک ها نیستن ولی اونا دیگه آخرشن ....مورد بود طرف بیست سال معده درد داشت خب پزشکش هم میگفت معدت حساسه و عصبی هم هست ...این که یک مشت بوتیل بروماید یا همون هیوسین بهش میداد فکر میکرد قلنج میکنه معدش بعدشم پاس داده بود همزمان با یک روانپزشک هم در ارتباط باش معدت دردش عصبیه .....والا از بچگی من یکروز ندیدم این معده دردش برای یکساعت حداقل آروم باشه ، دیگه عادت کرده بود به درد معده آخرش گوشش رو گرفتم بردم باز پیش رفقا و شک کردم چون علاقه زیادی به نوشابه داشت و توجیه میکرد نوشابه که میخورم چند دقیقه ای معدم آروم میشه ...خب چی شد رفت نه از معده درد عصبی خبری بود نه از ضعف معده و این شرو ور ها ، وقتی مدام تلقین کنی اعصاب یارو دیوونه میشه ...طرف سنگ صفرا داشت اندازه یک نصف کیسه فریزر تو صفراش سنگ بود بیست ساله جمع شده بود جراحه برگاش ریخت آورد همه رو داد دست خودش با شوخی گفت میتونی توش گل بکاری ....بعد پزشک میگفت معده و درد عصبی بنده خدا چند سال داروی اعصاب میخورد و همش باسن رو سوراخ میکرد هیوسین تزریق میکرد ....60 مدل داروی اعصابو معده میخورد تهش با یک جراحی تموم شد و به گفته پزشک جراحش این یکم دیر میومد باید قبض رو میگرفت الانم راحت داره زندگیشو میکنه ....


 

  • Like 1
  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...