Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۸ گفته های پدری هنگام مرگ به فرزندش : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! 1- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! 2- اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! 3- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ! ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ... و می خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ اینچنین شده ﺑﻮﺩ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ. روباه در حادثهای دمش را از دست داد. روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبریده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک. احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم! دمبریده گفت: صدایش را درنیاور! اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند و این حکایتی بسیار آشناست... وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگر ها و خلافکارها زیاد میشوند آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند. گاهی هم آنها را دیوانه میدانند. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۸ تفكر خرچنگی آیا میدانستید اگر چند خرچنگ را حتی در جعبهای رو باز قرار دهید، باز هم همانجا باقی میمانند و از جعبه خارج نمیشوند؟ با وجود اینكه خرچنگها میتوانند به راحتی از جعبه بالا بخزند و آزاد شوند! این اتفاق نمیافتد، زیرا طرز تفكر خرچنگی به آنها اجازه چنین كاری نمیدهد و به محض آنكه یكی از خرچنگها بخواهد به سمت بالای جعبه برود، خرچنگی دیگر آن را پایین میكشد و به این ترتیب، هیچیك از آنان نمیتواند به بالای جعبه برسد و آزاد شود. همه آنها میتوانند آزاد شوند؛ اما سرنوشتی كه در انتظار تك تك آنهاست، مرگ است! این مطلب در مورد انسانهای حسود نیز مصداق دارد. آنها هیچگاه نمیتوانند در زندگیشان پیشرفت كنند و دیگران را نیز از موفقیت باز میدارند. حسادت، نشانهای از ضعف اعتماد به نفس است. هر چند این خصیصهای همگانی است، اما وقتی حسادت، بخشی از خصایص یك ملت شود، به معضلی بزرگ تبدیل خواهد شد. در آن صورت، این حسادت همگانی، نتایج فاجعه آمیزی در پی خواهد داشت، زیرا باعث تباهی تمام افراد آن ملت یا كشور میشود. پس "خرچنگی فکر نکنید" بخشی از کتاب «خرچنگهای جالب ولی بازیگوش» 1 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ یک افسانه صحرایی، از مردی می گوید که می خواست به جای دیگری مهاجرت کند او شروع کرد به بار کردنِ شترش. فرش هایش، لوازم پخت و پز، صندوق های لباسش را بار کرد و حیوان همه را پذیرفت. وقتی می خواستند به راه بیفتند، مرد پَرِ آبی زیبایی را به یاد آورد که پدرش به او داده بود. پر را برداشت و بر پشتِ شتر گذاشت؛ اما با این کار، جانور زیر بار تاب نیاورد و جان سپرد. حتما مرد فکر کرده است شتر من حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند. گاهی ما هم در مورد دیگران همین طور فکر میکنیم، نمی فهمیم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده است که جامی پُر از درد و رنج را لبریز کرده. پائولو کوئلیو لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ به مردی که یک پایش را از دست داده است، گفتنِ اینکه کسانی هستند که هر دو پایشان را از دست داده اند، تسلی دادن نیست بلکه دست انداختنش است. در درجهی معینی از درماندگی و بیچارگی، دیگر هر مقایسهی کمّیت معنایش را از دست میدهد! گفتگو با مرگ آرتور کوستلر لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ من نمیدانم قانون را که نوشته، اما می دانم هیچ قانونی نیست که آدم را گرسنه بخواهد.با این زندگی، داشتن و نداشتن فرقی نمی کند! داشتن و نداشتن ارنست همینگوی لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ خدا وقت خیلی کمی به ما داده ، فقط بیست و چهار ساعت در روز اختصاص داده! طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه ... برادران کارامازوف داستایوفسکی لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ برای ثروتمند شدن دو دوران وجود دارد، "دوران سازندگی یک کشور و دوران تخریب آن" بر باد رفته مارگارت میچل لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ چيزي كه مردم جهان سوم بايد نجات دهند وطن شان نيست ، بلكه ابتدا بايد خود را نجات دهند؛ زيرا بيشتر آن ها در اعماق نا آگاهی ، توهم دانایی دارند. لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ اینکه مغرورید، اصلا اشکالی ندارد اینکه فکر میکنید، فقط خودتون غرور دارید، بده ! لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ ما هم میتوانیم خوب و نجیب باشیم، اما فقط وقتی که همه چیز بر وِفقِ مرادمان باشد ! برادران کارامازوف داستایوفسکی لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ باید کسانی را که دوست داریم آزاد بگذاریم تا از راه خودشان موهبتشان را بیابند نباید احساس کنیم که عشق به ما اجازه میدهد که سلطه جویانه آنها را به تملک خود در آوریم و یا از آنها انتقاد کنیم.عشق راستین رها میکند.عشق راستین به بند نمیکشاند. با رها کردن چیزی را از دست نمیدهیم. بلعکس با عمل رها کردن عشقی را به سوی خود میکشانیم که حق الهی ماست. دولت عشق کاترین پاندر لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ بر اساس تجربه خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی میکند چیزی را به دست بیاورد، نمیتواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار میکند، معمولاً گرفتار همان میشود! کافکا در کرانه هاروکی موراکامی لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ اگر نمیخواهیم بازیچه دستان هر فرومایه ، و مایه تمسخر هر نادانی شویم اولین قانون خویشتن داری و تنهایی است ... درمان شوپنهاور اروین یالوم لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ غمگین نباشید؛ چرا که خوشبختی میتواند از درون تلخترین روزهای زندگی شما، زاده شود … استیو جابز لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ قرار بود با سواد شویم❗️ یک عمر صبح زود بیدار شدیم و لباس فرم پوشیدیم. صبحانه خورده و نخورده، خواب و بیدار، خوشحال و ناراحت، با ذوق یا به زور، راه افتادیم به سمت مدرسه... قرار بود با سواد شویم... روی نیمکت نشستیم، صدای حرکت گچ روی تخته ی سبز رنگی که می گفتند سیاه است را شنیدیم، با زنگ تفریح نفس راحت کشیدیم و زنگ آخر که می خورد مثل پرنده که در قفسش باز می شود از خوشحالی پرواز کردیم... قرار بود با سواد شویم... بند دوم انگشت اشاره مان را زیر فشار قلم له کردیم و مشق نوشتیم، به ما دیکته گفتند تا درست بنویسیم... گفتند از روی غلط هایت بنویس تا یاد بگیری، ما نوشتیم و یاد گرفتیم... قرار بود با سواد شویم... از شعر، از گذشته های دور، از مناطق حاصل خیز، از جامعه، از فیثاغورث، از قانون جاذبه، از جدول مندلیف گفتند ، تا ما همه چیز را یاد بگیریم... استرس و نگرانی... شب بیداری و تارک دنیا شدن. کنکور شوخی نداشت، باید دانشجو می شدیم. قرار بود با سواد شویم... دانشگاه، جزوه، کتاب، امتحان و نمره... تمام شد. تبریک حالا ما دیگر با سواد شدیم فقط می خواهم چند سوال بپرسم... ما چقدر سواد رفتار اجتماعی داریم؟ ما چقدر سواد فرهنگی داریم؟ ما چقدر سواد رابطه داریم؟ ما چقدر سواد دوست داشتن داریم؟ ما چقدر سواد انسانیت داریم؟ ما چقدر سواد زندگی داریم؟ قرار بود با سواد شویم ... حسین حائریان 1 لینک به دیدگاه
پارادوکس 106 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۸ هر انسان کیفیتها,غرایز ,لذتها و ماجراجویی های خودش را برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام حال,جامعه همواره یک روش جمعی رفتار را به ما تحمیل میکند و تعجب انسانها از اینکه چرا باید چنین رفتار کنند,هرگز تمام نمیشود,فقط ان را میپذیرند ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد 1 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۸ زندگی کردن نایاب ترین چیز در این دنیاست؛ بیشتر آدمها فقط زنده هستند ... اسكار وايلد لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ خوشیها و لذتها بر سه درجه است: اول؛ آنکه پست تر است مثل شکم و زیر شکم، خلق بیشتر آن بدانند و بدان مشغول باشند و دلیل پستی این است که همه حیوانات با وی در این امر شریک بلکه غالبند، همچون مگس و مور و کرم. دوم؛ لذت غلبه و ریاست است که بعضی حیوانات با وی شریکند، همچون شیر و پلنگ. سوم؛ لذت علم و حکمت و معرفت حق تعالی که این را هیچ جانوری ندارد... امام محمد غزالی لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟ پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود، اکنون که در بستر مرگم و فرشته ی مرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند ... پسر گفت: ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس، مرد و زن را به دعایت مشغول سازم ... پدر همان دم، جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود و از آن پس خلایق میگفتند: "خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت" لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه. افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت می دیم تو کله پاچه فروشیه اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده