رفتن به مطلب

لطفا یک دقیقه تفکر


ارسال های توصیه شده

مردم حق دارند در هرکجای دنیا که باشند در برابر حکومتی که نمی‌خواهند، بپا خیزند و آنرا به زیر کشند تا حاکمیتی که خود را لایق آن می‌دانند برپا کنند. این «حق» تنها نیرویی است که می‌تواند همه جهان را آزاد کند.

آبراهام لینکلن
 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !

از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.

در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس!

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:

ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..

ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!

ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ.

پرفسور  حسابی 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خدمات متقابل اسلام و غرب نامه چرچیل به ملکه وقت بریتانیا: از انجا که هیچ چیز به اندازه اسلام نمی تواند اندیشه را مسموم و فرد و جامعه رابه قهقرا و عقب بکشد .......من به علیاحضرت اطمینان میدهم تا اسلام در خاورمیانه هست ما هم هستیم

لینک به دیدگاه

پدری برای پسرش تعریف میکرد که:
گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم می‌اومدم بیرون جلویم را می‌گرفت.

هر روز یک بیست و پنج سنتی می‌دادم بهش... هر روز.

منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی‌داد پول رو طلب کنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی می‌انداختم.

چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم می‌دونی بهم چی گفت؟

پسر: چی گفت پدر؟

گفت: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!»

بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه!

لینک به دیدگاه

افراد موفق سریع می‌بخشند و زندگی خود را ادامه می‌دهند اما افراد ناموفق به کینه و خشمی می‌چسبند که آن‌ها را عقب نگه می‌دارد.

لینک به دیدگاه

هیچ لازم نیست کسی خدمتکار دیگری باشد. دنیا را پولدارها اداره می‌کنند، از گرده عاشق‌ها و گرسنه‌ها کار می‌کشند و امانت‌داری می‌کنند، برای کی؟ برای چی؟ آن‌ها از زندگی چی می‌فهمند؟
 

سال بلوا

عباس معروفی
 

لینک به دیدگاه

چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. 

شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید، "چرا نیومدی؟"
گفتم، "خُوب، جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم."

پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"

گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!"

برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم!

لینک به دیدگاه

افکار ما نیز مانند گوشی‌ هایمان هر روز به کمی شارژ نیاز دارند؛

کمی تمرکز، کتاب خواندن و تفکر چیزیست که ما را در مسیر آگاهی و موفقیت نگه می‌ دارد ...
 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اجازه دهيد بچه ها مناسب سنشان زندگي كنند. وارد بازي مقايسه ي بچه ها با دیگران نشويد . عجله نداشته باشيد . نگران آينده نباشيد . آينده هيچ خبري نيست،آینده تكرار امروز  است

لینک به دیدگاه

من فکر می‌کنم آن چه موجب رنجش آدم‌ها از یکدیگر می‌شود، این است که:
غالبا ما آدم‌ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه‌ی دید ما نگاه کند. در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوت‌ها، روابط شکل مناسب‌تری خواهند داشت.

گونتر گراس

لینک به دیدگاه

آرزوهای بزرگ داشته باشید و از آنها دست نکشید؛ همه ی امور مهم به دستِ کسانی انجام پذیرفته است که از آرزوهای بزرگ خود دست نکشیده اند.

فلورانس اسکاول شین

  • Like 1
لینک به دیدگاه


قهوه خوشمزه است خوشمزگی اش
به همان تلخ بودنش است
وقتى میخوریم
تلخی اش را تحویل نمیگیریم
اما می گوییم چسبید
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست
مث قهوه می ماند تلخ است  اما اذت بخش
تلخی هایش را تحویل نگیر
بخند و بگو عجب طعمی!!!

لینک به دیدگاه

قوانین هر کشوری، مانند تارهای عنکبوت هستند؛ "ضعفا" را به دام می اندازند و توسط "قدرتمندان" در هم پیچیده می شوند.

 

 آنا کارسیس

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه

در زندگى كسانى هستند كه مثل كتاب ها حرف مى زنند،
اين افراد تصور مى كنند براى اين كه ديگران به حرف هايشان گوش دهند بايد لحنى جدى به كار ببرند؛ با صدايى وحى مانند حرف بزنند،
از اين آدم ها بايد دورى كرد.

بيشتر از يک دقيقه نميتوان مؤدبانه به حرف هايشان گوش داد... 
حتی وقتى از حقيقت حرف مى زنند حقيقت را با آنچه مى گويند مى كشند.

ولى
شگفت آور ترين شگفتی ها برخورد اين جا و آنجا با آدم هايى است كه بلدند،
مثل كتابها ساكت بمانند...
آدم از نشست و برخاست با اين افراد خسته نمى شود؛
چنان خودمانى اند كه انگار آدم با خودش تنهاست: رها، آرام و دستخوش سكوتى كه حقيقت همه چيز است.

كريستين بوبن

  • Like 1
لینک به دیدگاه

از تيمور لنگ سوال کردند كه : 
چگونه امنيتی در كشور پهناور خود ايجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول كشور را طی می‌كند كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمی‌كند؟

در جواب جمله كوتاه ولی با تاملی می‌گويد :
در هر شهری که دزدی ديدم گردن داروغه را زدم چون یا دزد و داروغه هم دست بوده اند یا داروغه در خواب ...

تیمور جهان گشا
بریون مارسل
 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ :
ﺍﻭﻝ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ مشت ﻏﻀﺐ ﻭ ﯾﮏ مشت ﺑﺎﯾﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﮐﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺁﻥﻫﺎ ﺧواﻧﺪﻩﺍﻧﺪ !ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ

لینک به دیدگاه

گفته های پدری هنگام مرگ به فرزندش :

ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ!

1- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ!
2- اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!
3- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ!

ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ!
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ! ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ...
و می خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ اینچنین شده ﺑﻮﺩ!
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ.

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...