Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 تقریبا همه آدمها در مقابل سختی می ایستند، اما اگر خواستی شخصیت کسی را بیازمایی به او قدرت بده. آبراهام لینکلن
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 مردم حق دارند در هرکجای دنیا که باشند در برابر حکومتی که نمیخواهند، بپا خیزند و آنرا به زیر کشند تا حاکمیتی که خود را لایق آن میدانند برپا کنند. این «حق» تنها نیرویی است که میتواند همه جهان را آزاد کند. آبراهام لینکلن 1
moham@d 172 ارسال شده در 14 آذر، 2019 لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ! از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ.. ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ. پرفسور حسابی 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 جایی که مردم از دولتشان بترسند، ستم حاکم است و جایی که دولت از مردم بترسد، آزادی وجود دارد. توماس جفرسون
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 خدمات متقابل اسلام و غرب نامه چرچیل به ملکه وقت بریتانیا: از انجا که هیچ چیز به اندازه اسلام نمی تواند اندیشه را مسموم و فرد و جامعه رابه قهقرا و عقب بکشد .......من به علیاحضرت اطمینان میدهم تا اسلام در خاورمیانه هست ما هم هستیم
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 پدری برای پسرش تعریف میکرد که: گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم میاومدم بیرون جلویم را میگرفت. هر روز یک بیست و پنج سنتی میدادم بهش... هر روز. منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمیداد پول رو طلب کنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی میانداختم. چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم میدونی بهم چی گفت؟ پسر: چی گفت پدر؟ گفت: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!» بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه!
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2019 افراد موفق سریع میبخشند و زندگی خود را ادامه میدهند اما افراد ناموفق به کینه و خشمی میچسبند که آنها را عقب نگه میدارد.
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 15 آذر، 2019 هیچ لازم نیست کسی خدمتکار دیگری باشد. دنیا را پولدارها اداره میکنند، از گرده عاشقها و گرسنهها کار میکشند و امانتداری میکنند، برای کی؟ برای چی؟ آنها از زندگی چی میفهمند؟ سال بلوا عباس معروفی
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفتهای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم. پرسید، "چرا نیومدی؟" گفتم، "خُوب، جلسهای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پسانداز کردم و یه وانت نو خریدم." پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟" گفتم: "به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!" برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم!
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 افکار ما نیز مانند گوشی هایمان هر روز به کمی شارژ نیاز دارند؛ کمی تمرکز، کتاب خواندن و تفکر چیزیست که ما را در مسیر آگاهی و موفقیت نگه می دارد ... 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 اجازه دهيد بچه ها مناسب سنشان زندگي كنند. وارد بازي مقايسه ي بچه ها با دیگران نشويد . عجله نداشته باشيد . نگران آينده نباشيد . آينده هيچ خبري نيست،آینده تكرار امروز است
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 من فکر میکنم آن چه موجب رنجش آدمها از یکدیگر میشود، این است که: غالبا ما آدمها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویهی دید ما نگاه کند. در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوتها، روابط شکل مناسبتری خواهند داشت. گونتر گراس
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 آرزوهای بزرگ داشته باشید و از آنها دست نکشید؛ همه ی امور مهم به دستِ کسانی انجام پذیرفته است که از آرزوهای بزرگ خود دست نکشیده اند. فلورانس اسکاول شین 1
moham@d 172 ارسال شده در 17 آذر، 2019 قهوه خوشمزه است خوشمزگی اش به همان تلخ بودنش است وقتى میخوریم تلخی اش را تحویل نمیگیریم اما می گوییم چسبید زندگی هم روزهای تلخش بد نیست مث قهوه می ماند تلخ است اما اذت بخش تلخی هایش را تحویل نگیر بخند و بگو عجب طعمی!!!
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 هیچ چیز دنیا را به فساد و تباهی نکشانده مگر زور گفتن معدودی و زور شنیدن بسیاری! نادر ابراهیمی 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 قوانین هر کشوری، مانند تارهای عنکبوت هستند؛ "ضعفا" را به دام می اندازند و توسط "قدرتمندان" در هم پیچیده می شوند. آنا کارسیس 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 17 آذر، 2019 در زندگى كسانى هستند كه مثل كتاب ها حرف مى زنند، اين افراد تصور مى كنند براى اين كه ديگران به حرف هايشان گوش دهند بايد لحنى جدى به كار ببرند؛ با صدايى وحى مانند حرف بزنند، از اين آدم ها بايد دورى كرد. بيشتر از يک دقيقه نميتوان مؤدبانه به حرف هايشان گوش داد... حتی وقتى از حقيقت حرف مى زنند حقيقت را با آنچه مى گويند مى كشند. ولى شگفت آور ترين شگفتی ها برخورد اين جا و آنجا با آدم هايى است كه بلدند، مثل كتابها ساكت بمانند... آدم از نشست و برخاست با اين افراد خسته نمى شود؛ چنان خودمانى اند كه انگار آدم با خودش تنهاست: رها، آرام و دستخوش سكوتى كه حقيقت همه چيز است. كريستين بوبن 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 18 آذر، 2019 از تيمور لنگ سوال کردند كه : چگونه امنيتی در كشور پهناور خود ايجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول كشور را طی میكند كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیكند؟ در جواب جمله كوتاه ولی با تاملی میگويد : در هر شهری که دزدی ديدم گردن داروغه را زدم چون یا دزد و داروغه هم دست بوده اند یا داروغه در خواب ... تیمور جهان گشا بریون مارسل 1
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 18 آذر، 2019 ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ : ﺍﻭﻝ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ مشت ﻏﻀﺐ ﻭ ﯾﮏ مشت ﺑﺎﯾﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﮐﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺁﻥﻫﺎ ﺧواﻧﺪﻩﺍﻧﺪ !ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ
Mohammad-Ali 9730 مالک ارسال شده در 18 آذر، 2019 گفته های پدری هنگام مرگ به فرزندش : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! 1- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! 2- اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! 3- ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ! ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ... و می خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ اینچنین شده ﺑﻮﺩ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ.
ارسال های توصیه شده