Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۷ نقد ثانویه از سال ۱۹۱۰ آغاز می گردد، ولی از جنگ جهانی دوم به بعد است که جهشی واقعی می یابد؛ جهشی که در ارتباط با فعالیت عملی و فزاینده شهرسازی قرار می گیرد. این نقد، هنوز هم نظریه ای ، نه چندان روشن است. با وجود این، این نقد به دو جهت عمده سمت گیری می نماید، جهانی که با دو همزاد ( ترقی گرایان و فرهنگ گرایان ) در ارتباط است؛ دو همزادی که در دوره پیش شهرسازی مورد کاوش قرار گرفتند. نقد ثانویه در قالب دو گرایش عمده مطرح می گردد الف: سرزمین فن (Technotopia) ب: شهر انسان (Antropopolis)، برای یک آمایش انسانی این نقدها پایه ها نقد بر شهرسازی را رقم می زنند و زمینه گذار از شهرسازی مدرن به پست مدرن را فراهم می سازند. الف: سرزمین فن (Technotopia) این دسته معتقدند که شهرسازی مدرنیستی نتوانسته از امکاناتی که فن برایش به ارمغان آورده به درسی سود ببرد. از این رو شهر ترقی گرایان با فنون نو ساختمانی و هم با سبک زندگی با نیازهای خاص قرن بیستم رابطه مناسبی برقرار نکرده است. انگاره این دسته بدین قرار است: سرزمین خیالی که با فن بسیار نو ساخته می شود را معرفی می کند. سازه های کالبدی پیچیده (سازه های معلق یا سه گوش با سطوح منظم قابل توسعه و پایدار) را مطرح می کنند. عملکردهای جدید شهر، در توافق با سنت شهرسازی ترقی گرا بوده و به وسیله مجموعه ای از نیازهای قابل اندازه گیری تعریف می شوند (معیار و سرانه) فضاهای مجازی را در مقابل فضاهای واقعی قرار می دهند. استفاده از شرایط زیست مصنوعی را مطرح می کنند. پیشنهادها در جهت مقابله با ازدیاد جمعیت کره زمین و گستردگی نیازهایی که از پیشرفت فنی حادث شده است، مطرح می گردد. شهرهای عمودی با آزاد گذاشتن زمین و افراشته در آسمان را مطرح می کنند (مانند شهرهای عمودی مایمون و «شهر-پل» فیننرگیبون) فضاهای مجرد و انتزاعی را مطرح می کنند. سعی در آزادسازی هر چه بیشتر زمین با احداث شهر درد زیر زمین یا در ورای زمین. تراکم انسانی بسیار بالا را پیشنهاد می کنند. شهرسازی فضایی یا سه بعدی را مطرح می کنند. شهر در شرایط غیر طبیعی و فارغ از توجه به هرگونه عامل طبیعی احداث می شود. شهرهای این دسته، پلاستیکی و قابل انعطاف است (بهکارگیری مصالح نرم و شکل پذیر) شهر تبدیل به یک شی می شود که کاملاً ابزار است. روی آوردن به هندسه غیر اقلیدسی. شهرسازی تخیلی و شهرسازی کاملاً هنری و ایدهآلیست رویایی ابزاری دانستن رابطه ساکن و مسکون بر خلاف مارتین هایدگر اندیشمندان نحله فکری سرزمین فن نقد ثانویه عبارتند از: ۱-اوژن هنارد ۲- هگزاناکیس ۳-بوکانان ب: شهر انسانی برای یک آمایش انسانی (Antropopolis) این نقد – که می توان آن را بشر دوستانه ارزشیابی کرد – در ورای محیط تخصصی شهرسازان و سازندگان گسترش یافته است. این نقد دستاورد مجموعه ای از جامعه شناسان ، تاریخ شناسان، اقتصاددانان و روان شناسانی است که به خصوص به ممالک انگلوساکسون تعلق دارند. بنابراین در این گرایش سه رکن اساسی وجود دارد: نقد مطلق بودن اصول شهرسازی مترقی و کم بهاء دادن به واقعیات عینی در سطح اجرایی گسترش در فضایی بشر دوستانه گسترش در ورای محیط تخصصی شهرسازان و سازندگان (علوم مختلف مانند جامعه شناسی یا تاریخ و…) نقد ثانویه آمایش انسانی به سه گرایش با معنا ختم می شود که به سه پژوهش روش شناختی ارتباط می یابد ۱- استقرار انسانی چون ریشه فضایی-زمانی یک شهرسازی متداوم (شهرسازی متداوم) ( نقد ثانویه ، شهر انسانی ) این گرایش قدیمی ترین گرایش هاست و بر آن است تا محتوای مشخص استقرار انسانی را تا حد ممکن به کمک بیشترین بخش هایی از واقعیت تعریف کنند. این بخشها در بعد تاریخی خود مورد بررسی قرار می گیرند، بخش هایی که به وسیله یک خصوصیت زمانی مشخص خلاق به هم بسته شدهاند. پاتریک گدس اسکاتلندی مبتکر این روش است. افکار و اندیشه های این نحله فکری بر موارد زیر استوار است: اعتقاد به نظریه تکامل داروین در مواجهه با شهر و اینکه شهر به مانند موجودی زنده در همبستگی کامل عملکردی در داخل خود و نیز با محیط پیرامون است. در مواجهه با توسعه نامتقابل شهرهای صنعتی، بر ضرورت مطلق ادغام مجدد انسان عینی و کامل در اقدام برنامهریزی شهری تأکید میکنند(برگرفنه از تفکر پاتریک گدس) شهر را یک آفرینش دائمی می دانند که این آفرینش دارای مراتب گذشته، حال و آینده است. معتقدند، انسان با محیط اطراف خود در تقابل دائمی است بنابراین نمی توان رفتار او را با طرح های از پیش تعیین شده طراحی کرد. معتقد به کار تیمی و گروهی شهرسازی و اینکه شهر را فقط معماران نسازند (یک طرح حقیقی، نتیجه و ثمره تمامی تمدن یک جامعه و یک عصر است) معتقدند به تعداد تمام شهرهای جهان، الگو وجود دارد (برخلاف نظر ترقی گرایان) بر ضرورت ادغام گذشته (تاریخ) در آینده تأکید دارند و معتقدند آینده گسترش و دگرگونی گذشته است و نه تکرار آن (گدس) و از این لحاظ با هر دو نحله فکری ترقی گرا و فرهنگ گرا به تقابل می ایستند. (فضای زمانی عینی و خلاق) بر خلاف ترقی گرایان، و مانند فرهنگ گرایان معتقدند شهر مکان تولید فرهنگ است. مطالعات شهری را مطرح می کنند و دانش برنامه ریزی شهری به عنوان سازمان دهنده اصلی مطالعات شهری، متولد می گردد (توسط پاتریک گدس) در مقابل قطعیت مدرنیسم، انعطاف پذیری را مطرح می کنند و بدین جهت طرح های ساختاری (Structure Plan) را در مقابل طرح های جامع (Master Plan) پیشنهاد می کنند. در مقابل مسکن بی روح ترقی گرایان، نرمش و انعطاف پذیری را چاره کار فن ساختمان می دانند. تأکید بر شهر چند هسته ای در ارتباط متقابل با منطقه گرایی. (منطقه شهری متشکل از هسته های متعدد) در پی کشف شهودی عمیق از شرایط عینی هستند. تأکید بر آمایش شهری متداوم (و با نگاه به گذشته اما در شکل امروز) معتقد به برنامه ریزی اژدانیک (نه به مفهوم بی نظم بلکه دارای نظم پیچیده) اندیشمندان این نحله فکری عبارتند از: –پاتریک گدیس –لوییز ممفورد -مارسل پوئت ۲- نظریه سلامت روان : دفاع و تجلیل از خیابان های آسفالته ( نقد ثانویه ، شهر انسانی ) این نحله فکری با نظریات افرادی مانند جین جیکوبز و لئونارد دوهل مطرح شده است. مفهوم اصلی شهر در این تفکر عبارت است از مفهوم «سلامت روان». مؤلفینی چون «ج بوبلی» و «آنافروید» نشان داده اند که سلامت روانی در رابطه کامل با سلامت جسمی – که اغلب خود عامل آن است – نمی باشد؛ در حال آنکه عکس این مسئله مصداق ندارد. این دسته معتقدند برای رشد نمودن شخصیت و جامعه پذیری فضا، هیچچیز جای یک محیط عاطفی را نمی گیرد. اصول فکری مکتب سلامت روان بدین شرح است : بررسی شهر از زاویه انعکاس آن بر رفتار انسانی. تأکید بر سلامت روانی (امنیت روانی) به جای سلامت جسم (برخلاف ترقی گرایان). ادغام رفتار انسانی در محیط شهری . تأکید بر پویایی فضاها ،شکل ها و فرم های شهری . تأکید بر محیط های عاطفی به جای محیط های بهداشتی ترقی گرایان (گاهی یک بلوک شهری کثیف می تواند خود را سالم تر از یک محله الگوسازی شده، مطابق با اصول بهداشتی نشان دهد). نفی معیار بندی و منطقه بندی مدرنیستی و تأکید بر اختلاط عملکردی و اصول نا همگنی شهرسازی. تأکید بر روابط همسایگی و محله ای. ستایش خیابان و پیاده روها (برخلاف ترقی گرایان)- در نظر این دسته، خیابان شالوده محکم کالبدی ساکنین در ارتباط با ساختار محکم شهر است. تأکید بر مشارکت شهروند در سرنوشت شهر -معتقدند شرکت دادن مشتاقان در شکل بخشیدن به شهرشان، وظیفه فوری شهرسازی است. تأکید بر نظارت اجتماعی به عنوان عاملی در جهت کاهش بزهکاری -تأکید بر این نکته که خیابان های شهری بایستی از چشم های ناظرین برخوردار باشد بنابراین ابنیه مجاور خیابان بایستی رو به خیابان جبهه گیری نماید. در مقابل فضاهای سبز و خالی که فضاهای مرده محسوب می شوند، فضاهای پویا و عملکردی را مطرح می کنند که مستلزم مکان یابی مناسب هستند. در مقابل اصل تراکم زدایی جمعتی، اصل تراکم و «از کنار افراد گذشتن» را مطرح می کنند. ( تراکم را برای بر قراری یک محیط عاطفی ضروری می دانند) تأکید بر جوامع بسته و منسجم ستایش کلان شهرها مسئله سرانه ها، آستانه ها و معیارهای مناسب در زندگی را مطرح می کنند. تأکید بر روان شناسی محیطی و رفتاری در انتظام بخشی به شهر دارند. ۳- تحلیل شالوده ای از ادراک شهر (شالوده نمادین شهر) ( نقد ثانویه ، شهر انسانی ) این تفکر بر نظریات کوین لینچ استوار است. این گرایش روش شناختی به نوعی با ساختن الگو در تقابل است. به عبارتی پیشنهاد آمایش «ماتقدم» عینیت یافته و به عنوان شی (الگو) مطرح شده در اینجا جای خود را به پیشنهاد «ماتأخر» می دهد؛ پیشنهادی که از خودآگاهی ساکنین جاری می گردد، از زمانی که از طریق روان شناسی تجربی و پرسشنامه، ساکن در مقابله برنامه ریز نقش «مخاطب» می یابد و طرح از آنکه «شی» باشد، باز می ماند . این شیوه که به ادراک بصری محدود شده است. با وجود این، این شیوه به ویژه در بعضی از بخش های طرح دوباره شکل دهی بوستون با مدیریت کوین لینچ موردی برای کاربست عملی یافته است. به زبان ساده تر، در این روش به جای آنکه برای شهر از پیش طرح بدهند، با توجه به نظرات شهروندان در زمینه ادراک بصری شهر (از طریق پرسشنامه) به طراحی می پردازند. مفاهیم موجود در تفکر تحلیل شالوده ای از ادراک شهر در قالب موارد زیر است – شهر بایستی به عنوان کلیتی مادی به وسیله شعورهای ساکن در آن یافت گردد (شهر به عنوان کلیت نظام یافته) – عدم ارائه الگو از پیش تعیین شده (رد ماتقدم) – تأکید بر رابطه ریخت شناسی شهری با بهداشت روانی و روان شناسی رفتاری – تأکید بر ادراک شهری برای یک ادراک زیباشناسانه در تقابل با ریخت شناسی کلیدی (تأکید بر شکل و محتوا) – تأکید بر مفاهیمی از قبیل خوانایی شهری بدین معنا که شهر بایستی به سادگی توسط ساکنینش قابل درک باشد. – شکل و فرم بیشتر از آنکه حاصل تفکرات هنری باشد محصول اوقات فعالیت شهروندان است. – ادراک شهری از دید ساکنان صورت می گیرد (منظر ذهنی) نه از دید شهرساز (منظر عینی) -شهروند – شهر در مقابل شهرساز-شهر – تأکید بر غنای سیمای شهر با اینکه بر اصولی چون غنا و تنوع معانی شهری (معانی انضمامی) – اعتقاد به اینکه اهداف سازندگان شهر و هندسه شهر باید برای ساکنین قابل درک باشد (بر خلاف ترقی گرایان که معتقد بودند بایستی به مردم آموزش داده شود تا فرم های معماران را درک کنند) – شهر موفق از نظر لینچ، شهری است که منظر عینی و منظر ذهنی آن بر هم منطبق باشند. منبع: کیمیافکر بزرگ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده