Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۷ نقد بی الگو مارکس و انگلس (گرایش به تحولات انقلابی) برخلاف دیگر متفکران سیاسی قرن نوزدهم و با وجود به عاریت گرفتن اندیشه از سوسیالیست های تخیلی ، مارکس و رساتر از او انگلس از شهرهای بزرگ صنعتی معاصر انتقاد کرده اند ، بدون آنکه به افسانه های هرج و مرج بازگشته و الگوی شهر آتی را در ازای آن ارائه کنند. نظریات دسته نقد بی الگو را می توان این گونه خلاصه نمود: در نظر این دسته شهر به علت انکه مکان تاریخ است مقامی خاص می یابد. برای مارکس و انگلس شهر سرمایه داری قرن نوزدهم دارای نظمی است که در زمانه خود خلاق بوده است. مسئله تخریب این نظم و عبور از آن است. (مردود شمردن نظم شهرهای موجود و امید به تحولات انقلابی) برای این دسته شهر تنها سیمای خاص یک مسئله عام است و شکل آتی آن بسته به استقرار جامعه بی طبقه است. بنابراین این گروه تصوری انتزاعی از نظمی نو ارائه نمی دهند. (عدم ارائه الگو و گرایش به عمل زدگی) در جستجوی آمایش آتی شهر منتظر انقلاب هستند؛ انقلابی که ساختمان سوسیالیسم و سپس کمونیسم را واقعیت بخشد. در جستجوی راه حل های کوتاه مدت و مقطعی (وصله کاری های اجتماعی) در جهت تأمین حداقل حیات برای کارگران تا زمان وقوع انقلاب (شهر موجود را مهیا می کند و آینده را به آینده واگذار می نماید) تأکید بر روستا – شهر و حذف تمایز میان شهر و روستا بدون انعکاس فضایی در نظر این دسته، شهرنشینان خوی انقلابی می گیرند (در شهر است که کارگران انقلاب خواهند کرد). معتقدند همان گونه که در گذر از تاریخ، بورژوازی فئودالیته را تخریب کرد، کارگران و صنعت نیز باید شهر موجود را تخریب کنند. معتقدند افق آینده باز است و شهر تولید خواهد شد هر چند قابل پیش بینی نیست. جامعه ایده آل جامعه ای است که در آن اختلاف میان شهر و روستاها تا حد امکان از بین برود. معتقدند هر نوع هدایت جامعه از طریق رهبر، شوراها و دولت فریب است و شوراهای مردمی می توانند امور را اداره کنند. اوج تفکرات این گروه، در شوروی سابق و در جهت متوقف ساختن رشد شهرهای بزرگ شیوع یافت. بر اساس بیانیه حزبی کمونیست و با استناد به عقاید انگلس که معتقد بود: «شهرهای بزرگ میراثی از گذشته هستند که در آینده بایستی کنار گذاشته شوند» و همچنین تکرار سخنان لنین در :«لزوم توزیع متعادل جمعیت در سطح کشور». کوشش هایی به قصد از میان برداشتن تفاوت های شهر و روستا به عمل آوردند، لیکن روش هایی که برای انجام رساندن این پیشنهادها ارائه شدند، اختلافاتی با یکدیگر داشتند. بدین ترتیب معماران و اقتصاددانان شوروی سابق به دلیل مبارزه ای که علیه شهرها مطرح کرده بودند به شهرستیزان شهرت یافتند. ایشان به موازات اجرای طرح های جدید صنعتی، پشتیبان ساختن محورهای استقرار به جای احداث شهرهای جدید بودند که می بایست در طول جاده ها کشیده شوند و مردم را در مناطقی جای دهند که با تسهیلات لازم تجهیز شده و در نزدیکی کارخانه ها و مزارع قرار داشته باشند. توزیع جمعیت به این روش نه تنها از تشکل مجتمع های شهری بزرگ جلوگیری می کند بلکه در عین حال سبب می گردد تا تفاوت های میان شهر و روستا نیز از میان برداشته شود. در نظر این دسته شهرها مانند انگل به روستاها دست اندازی می کنند. این مبحث ضد شهری مبتنی بر نظریات مارکسیستی پس از انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه شکل گرفت. این گرایش های ضد شهرسازانه به پیشنهادهایی برای ساختارزدایی از مناطق مرکزی کاری و تجاری و سرانجام به ترجیح دادن شهرهای کوچک نظیر شهرهای کارگری انجامید. اندیشمندان نحله پیش شهرسازی نقد بی الگو عبارتاند از: – فریدریش انگلس (مبدع جامعه شناسی شهری) -کارل مارکس (مبدع جامعه شاسی تاریخی) – پی یر کروتپکین – بوخارین – پرئوبراژانسکی – هنری جرج منبع: کیمیافکر بزرگ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده