Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۷ سن سیمون، کنت دو (Saint Simon, Comte de) لقب کلود آنری دو رووروا (Claude Henri de Rouveroy) (پاریس1825 – 1760)، فیلسوف اجتماعی فرانسوی است. وی فرزند یکی از قدیمی ترین و محترم ترین و در عین حال فروم دست ترین خانواده های اشرافی در فرانسه بود. این اشراف زاده تهیدست، زندگی پرشور و ماجراجویانه ای داشت. در جوانی به ارتش روی آورد. در 1779 مشتاقانه به آمریکا سفر کرد و به دستور جرج واشینگتن در مبارزات استقلال طلبانه آمریکا علیه انگلیس جنگید. پس از جنگ به فرانسه بازگشت و برای کسب ثروت از ارتش استعفا کرد (1783). سن سیمون، دو برنامه تخیلی بزرگ در سر می پروراند؛ پروژه نخست او پیوستن اقیانوس آرام و اطلس با کندن آبراهی در مکزیک بود. او این برنامه را به قائم مقام پادشاه مکزیک پیشنهاد نمود. پروژه دوم کندن آبراهی بود که مادرید (پایتخت اسپانیا) را به دریا می پیوست. وی این پروژه را به دربار اسپانیا پیشنهاد کرد. اما هیچ یک از این دو تن پذیرفته نشد. او پس از شکست در این کار به معامله زمین روی آورد. معامله زمین مصادره شده از کلیسا در فرانسه قصد بعدی سیمون بود. سرمایه لازم برای این کار را نجیب زاده ای پروسی به نام کنت فون رون تأمین می کرد. سن سیمون ثروت حاصله از این معاملات را نه برای استفاده شخصی بلکه برای راه اندازی یک مجتمع بزرگ صنعتی و مدرسه علمی مکمل آن، لازم داشت. وی معتقد بود راه اندازی این صنایع به پیشرفت جامعه و بهبود سرنوشت انسان ها کمک خواهد نمود. البته به همین خاطر هم به هدف خود نرسید. زیرا شریک وی نه تنها از او روی برگرداند، بلکه قسمت مهمی از ثروت حاصله را با کلاهبرداری به تملک خود در آورد. سن سیمون که هنوز از ثروت کافی برخوردار بود، به تحصیل در علوم طبیعی و پزشکی پرداخت و کمابیش در فعالیت های سیاسی نیز شرکت می کرد. ولخرجی های وی او را در سال 1805 به ورشکستگی کشاند و مجبور شد به عنوان منشی در یک امانت فروشی و پس از آن به عنوان ویراستار یک چاپخانه به زندگی ادامه دهد. با همه این سختی ها، تحصیلات خود را رها نکرد و حتی تمسخر و ریشخند همشهریان را درباره آثار خود متحمل نمود. او زمانی که دلگیر از زندگی، به بن بست رسیده بود، دست به خودکشی زد، زنده ماند اما یک چشم خود را از دست داد. او با بانکداری به نام اولیند رودریگز آشنا شد. شخصی که متعهد شد هزینه آثار بعدی وی را به عهده گرفته و آن ها را به چاپ رساند. تفکرات سال های آخر زندگی سن سیمون جنبه های عرفانی به خود گرفته و از «مسیحیت جدیدی» صحبت می کرد که مانند نخ تسبیحی جامعه را منسجم نگاه می دارد. گروهی او را پایه گذار سوسیالیسم فرانسوی می دانند. از کارهایش: نظام صنعتی (1823 – 1820) مسیحیت نوین (1825). لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۷ کلودهانری سن سیمون (۱۷۶۰-۱۸۲۵ م) فیلسوف و عالم اجتماعی و سیاسی و از پایه گذاران نهضت سوسیالیستی بود. او از نجیبزادگان فرانسوی بود و نسل وی به شارلمانی میرسد. در ۱۷۷۹ در جنگهای استقلال آمریکا شرکت داشت و در این جنگ مصدوم شد. وی از فیلسوفان و علمای اجتماعی و سیاسی و از پایه گذاران نهضت سوسیالیستی بشمار میرود، وی به آزادی کارگران و تأثیر مسیحیت جدید در افکار عمومی پای بند بود، وی معتقد به حکومت مدیران و دانشمندان بود و طبقه مولد را طبقه برتر میدانست. افکار او مدتها مورد بحث دانشجویان دانشگاههای فرانسه گردید. سن سیمون راه اصلاح جامعه را در توزیع عادلانه ثروت میدانست. نظریات سوسیالیستی وی در اگوست کنت و کارل مارکس تأثیر بسزایی بخشید بطوریکه کارل مارکس با تکمیل و توسعه این نظریات مکتب مارکسیسم را پایه گذاشت. سن سیمون به سال ۱۸۲۵ در پاریس درگذشت. منبع: ویکی پدیا لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۷ نظریه های کلاسیک پیرامون جهانی شدن: سن سیمون مقدمه امروزه با پرشتاب و گسترده تر شدن فرایند جهانی شدن زمینه مناسب و انگیزه ای جدی به منظور بررسی و تحلیل این فرایند شکل گرفته است . اقتصاددانان ، جامعه شناسان، فرهنگ پژوهان و نظریه پردازان علوم سیاسی پیرامون جنبه های گوناگون این فرایند چند وجهی می اندیشند و ثمره کار و پژوهش تخصصی آنها، نظریه هایی در رابطه با پیدایش، گسترش و تشدید فرایند جهانی شدن و تأثیرات و پیامدهای آن و چشم اندازها و افق های پیش رو در زندگی اجتماعی، در جهان معاصر است. نظریه های جهانی شدن به آنچه در چندین سال اخیر ارائه شده است، محدود نمی گردد. جدا از نظریه پردازان معاصر، در دهه های پس از جنگ دوم جهانی نیز از فرایند جهانی شدن و عوامل دخیل در آن سخن به میان آمده است، ولیکن ریشه آراء ارائه شده در قرن بیستم را می بایست در نظریات جامعه شناسان کلاسیکی همانند دورکیم (E.Durkheim)، مارکس (K.Marx )، وبر (M.Weber) که کم و بیش در این باره اندیشیده اند، جستجو کرد. اگرچه آراء این نظریه پردازان با آنچه امروز جهانی شدن تعریف می شود تفاوتهایی دارد ولیکن سخن از همگرایی ها و وابستگی ها و تحول ساختاری جوامع بشری نکات حایز اهمیتی است که به آنها پیش از این اشاره شده است. نظریه پردازان کلاسیک به طور مستقیم به فرایند جهانی شدن نپرداخته اند، چرا که مفهوم جهانی شدن و مشتقاتش مانند جهانی بودن و جهان گرایی بیشتر از دهه 1960 به بعد مطرح و تعریف شده است و در دهه 1990 جهانی شدن رایج ترین اصطلاح علوم اجتماعی گشت. :1) 1998،waters) اما مفاهیمی را که اینان توسعه دادند بنیان های نظریه پردازی های جدید را پایه گذارد و نظریاتشان در بسیاری موارد بر همبستگی و همگرایی هر چه بیشتر جوامع بشری تأکید دارد. در توصیف و تبیین این نظریات، جامعه شناسان سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی جایگاهی ویژه دارند. کلود-آنری سن سیمون (1825-1760) Claude Henri Saint-Simon (نگرش علمی، علم اجتماعی، صنعتی شدن) سن سیمون جامعه شناس فرانسوی اگرچه در خانواده ای اشرافی متولد شد ولیکن سالهای پایانی عمر خویش را در فقر به سر برد. او با آشنایی با روسو ایده های اصلی فیلسوفان دوران روشنگری فرانسه را فرا گرفت و رستگاری بشریت را پیشه خود نمود. او که دیدگاههای انترناسیونالیستی داشت، بر این عقیده بود که عملکرد نیروهای همگونی آفرین سبب تضعیف حد و مرزهای سیاسی و فرهنگی شده و جامعه ای جهانی شکل خواهد گرفت. در این مسیر علم اجتماع و صنعتی شدن دو مقوله ای هستند که در فرایند جهانی شدن موثرند. (Holton, 1998:122) سن سیمون بر این نظر بود که از آن جا که نیوتن با نگرش علمی به کشف ساختار عالم پرداخته بود و الگوهای تکرار شونده را در طبیعت مورد مشاهده و بررسی قرار داده بود، می توان ساختار جامعه و قوانین حاکم بر آن را کشف کرد. او بر لزوم پدید آمدن نگرش علمی درباره سازمان دهی اجتماعی تاکید داشت. به اعتقاد او جامعه هم چون ارگانیسمی زنده شکل گرفته و رشد می کند و می بایست به درک این رشد (تغبیر اجتماعی) و عوامل ثبات اجتماعی (نظم اجتماعی) دست یافت و قوانین سازمان دهی و ثبات اجتماعی را تشریح کرد. از نظر او مشاهده الگوها طی یکی دوره طولانی باید در یک نظریه عام تاریخی گرد هم آیند تا قادر به تبیین علل اساسی تغیرات تاریخی در گذشته، حال و آینده باشند. علل رویدادهای آینده باید از پیش موجود باشد و کمال پذیری بی پایان، پیامدی ناگزیر است. علم اجتماعی با بررسی روال تمدن و جستجوی فرایندهای تغییر، الگوها و قوانین حاکم بر سازمان دهی اجتماعی را به کمک مشاهدات آشکار می کند و ساختار جوامع و روند کلی تاریخ و تحولات اجتماعی ترسیم می گردد. بررسی جوامع مبتنی بر علم مشتمل بر بهره گیری از تاریخ، مشاهده و جستجوی قواعد و الگوهاست . از این منظر علم اجتماعی انسان را مانند یک موجود اجتماعی و بدون توجه به علایق فرهنگی بررسی می کند و نقش مهمی در متحد کردن انسانها ایفا خواهد کرد. در کنار این امر او نظم صنعتی را مبنای تقسیم علمی کار برای سازمان دهی دوباره جامعه می دانست. از نظر او جامعه ذاتاً به قشرهای اجتماعی انعطاف پذدیری تقسیم می شود و اثبات گرایی که متکی بر بررسی علمی قوانین، قواعد و عقل است ، طبقات اجتماعی را تعیین می کند. او که دیدگاهی سلسله مراتبی به جامعه داشت، طبقه شایسته را مشتمل بر روشنفکران، صنعتمداران، قضات و... می دانست. نگرش اثبات گرایانه او به جامعه و تقسیم کار، نوعی نظم صنعتی را سازمان دهی می نمود . (Delaney, 2003)از نظر سن سیمون، صنعتی شدن ذاتاً فرایندی گسترش طلب است و گسترش چنین فرایندی در جوامع غیر اروپایی، فراگیر شدن فرهنگ اروپایی را د رپی خواهد داشت، لذا صنعت و اقتصاد در خدمت همگمونی فرهنگی و بنابراین در خدمت شکل گیری جامعه بین المللی قرار خواهند گرفت. او رویای جامعه ای برنامه ریزی شده و اجتماعی بین المللی را در سر داشت و مدافع رشد تکنولوژیکی و صنعتی شدن بود. به اعتقاد او در نهایت، تمامی جوامع برای ساختن یک اجتماع جهانی با یکدیگر متحد خواهند شد که هدایت آجتماع شکل گرفته می بایست توسط طبقه شایسته و نخبگان صورت پذیرد، چرا که عوام درکی از اجتماع جهانی مبتنی بر علم ندارند. صنعتی شدن و علم، بازتاب منطق گریز ناپذیر جهان گرایی و همبستگی پیشرفته جهانی هستند. (Watres ,1995:5) جامعه ای که او نویدش را می داد بر ضرورت وجود نظم، انضباط، کارایی، کنترل همگانی بر ابزار تولید و آزادی تدریجی زنان تأکید می نمود. آراء پیروان سن سیمون تأثیر عمده ای به ویژه برتفکر سوسیالیستی پس از او بر جای گذاشت. منبع: انسان شناسی و فرهنگ لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۷ سن سيمون و طبقه مولد او انديشمند نحله فکري پيش شهرسازي ترقي گرا يا آرمان گرا (سوسياليست هاي تخيلي) کلود آنري دو روو روا ملقب به دو سن سيمون فيلسوف اجتماعي – اواخر قرن ?? و اوايل قرن ?? – فرانسوي است و از اين جهت نخستين از پيش شهرسازان ترقي گرا (پدر نظريه شهرسازي ترقي گرا) به حساب مي آيد. سن سيمون از انقلاب کبير فرانسه استقبال مي کرد ؛ زيرا اميد داشت که سيستم فئودالي براي ايجاد جامعه و نظمي جديد و صلح آميزترحذف شود؛ اما به زودي دريافت که اشتباه کرده است. سيستم جديد تنها شکل ارعاب را تغيير داده بود نه مکانيسم قدرت را. تنها طبقه اجتماعي و نوع مالکيت تغيير کرده بود وگرنه بي عدالتي ها و زورگويي ها باقي مانده بودند. دوران ناپلئون بناپارت و سالهاي بعد از تبعيد ناپلئون که به گونه اي بازگشت قدرت اشراف زادگان را در پي داشت ، وي را بيش از پيش سرخورده کرده بود. اما با اين حال انقلاب کبير فرانسه را امتحان خوبي براي اراده ملت فرانسه مي ديد. سن سيمون برداشتي تاريخي از جامعه پيدا کرده بود که مراحل زير را پشت سر گذاشته است: دوره سيطره علوم ديني و تفوق فعاليتهاي جنگي (سده هاي ميانه) دوره جايگزيني متافيزيک با نقد ماوراءالطبيعه مرحله مثبت و نهايي استفاده از شيوه هاي علوم طبيعي براي تفهيم مسائل فلسفي؛ مرحله اي که در آن کار حرفه اي با مقاصد سودجويانه انجام مي پذيرد. سن سيمون در نظريه تاريخ خود سعي کرد که وقايع تاريخي را تفسير کرده و يک شکل توصيفي-تحليلي ارائه نمايد. وي تاريخ سده هاي ميانه و عصر جديد را در قالب يک فرايند فزاينده تضادها- به خاطر روابط حاکم بر جوامع- معرفي نمود: تضاد آشتي ناپذير بين دو طبقه اجتماعي که ريشه در شرايط اقتصادي دارد؛ درون سيستم فئودالي نظامي رشد مي کند که سر انجام به عنوان حريف و دشمن فئوداليسم وارد عمل مي گردد. اين نيرو سيستم صنعتي است. معتقد بود سر جامعه همچنان « فئودال » باقي مانده است، درحالي که بدن و پايه هاي اقتصادي جامعه تدريجاً صنعتي شده اند. ديدگاه هاي سن سيمون بسيار خوش بينانه و صنعت گرا بود. خلاصه افکار سن سيمون به شرح زير مي باشد طبيعت گرايي و اعتقاد به علوم طبيعي تحت تأثير افکار فويرباخ شکل مي گيرد و اين روندي است که تا مارکس ادامه مي يابد. راه حل او براي آينده بر اساس ايمان به علم و صنعت و اخلاق است. نظم آينده به زعم وي بايد با استفاده از علم باشد و در طرح نظم آينده، از علم استفاده کرد. قدرت بايستي در دست اصحاب صنعت قرار گيرد و از اصحاب صنعت به عنوان طبقه مولد نام مي برد. در جامعه آرماني وي که مبتني بر پيروزي اصحاب صنعت است دولت وجود نخواهد داشت و دولت جاي خود را به مديريت کارها خواهد داد مبتني بر يک نظام پدرسالارانه دلسوزانه. سن سيمون جامعه را قشري متشکل از هنرمندان، پيشه وران و صنعتگران مي دانست که در رأس آنها بايد قشر صنعت گر باشد. سن سيمون اختلاف طبقاتي را نفي نمي کند ولي معتقد است که خير خواهان بايد به نفع قشر محروم در بهبود جامعه بکوشد. وي با اينکه براي قشر صنعت گر ارزش خاصي قائل است ولي براي آنها امتياز خاصي قائل نيست. اميدوار است با رشد صنعت سه بلاي نازل شده بر ملت ( فقر، اجحاف، بي خبري) از بين برود. براي سن سيمون، مذهب اختراع انساني است و آرزو دارد که علم بتواند جايگزين آن شود. وي معتقد به يک مسيحيت جديد است به رهبري دانشمندان. نظريات سن سيمون پس از مرگش نيمه تمام ماند اما دو تن از شاگردانش مکتب سن سيمونيزم را بنياد گذاردند که نوعي مذهب صنعتي بود. آن ها بيش از خودش مخالف مالکيت خصوصي و امتيازات آن بودند، زيرا اعتقاد داشتند که مالکيت و ميراث حق حکومت را براي صاحبان آن فراهم مي کند ولي براي فرودستان وظيفه کار کردن را برقرار مي سازد. آنان رقابت آزاد را منشأ همه مصيبت ها مي دانستند که بايد هدايت دولت جايگزين آن شود تا از اجحاف به مستمندان جلوگيري شود و نيز حق استفاده از ابزار توليد بايد به وسيله دولت تفويض شود (ديدگاه سوسياليستي). شعار آنها اين بود « هرکس به اندازه توانش و هر توان به اندازه بازدهش». سن سيمون و پيروانش نتوانستند حتي با حداقلي از دقت فني وارد زمينه شهرسازي گردند؛ اما موفق شدند آرزو و خواسته را براي عمليات آباداني به فرهنگ آن زمان فرانسه تزريق نمايند که بعدها اهميت زيادي يافت. منبع: کيميافکر بزرگ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده