میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ :icon_razz: :viannen_38: من سالها نماز خوانده ام . بزرگتر ها می خواندند . من هم می خواندم . در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند . روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : «نماز را روی پشت بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید » مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم . 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشممن اینو خیلی دوست دارم 3 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ خلاصههههه در خانه ، آرامش دلخواه بود . چیزی به تنهایی من تحمیل نمی شد . می نشستم و رنگ می ساییدم . با رنگ های روغنی کار می کردم روی بام کاهگلی می نشستم . و آمیختگی غروب را با sensuality بامهای گنبدی شهر تماشا می کردم زندگی من آرام می گذشت . اتفاقی نمی افتاد . دگر گونی های من پنهانی بود . و در آفتابی می شد . با دوستان قدیم - یاران دبیرستانی - به شکار می رفتیم . آنقدر زود از خواب پا می شدیم که سپیده دم را در آبادیهای دور تجربه می کردیم . ما فرزندان وسعت ها بودیم . سطوح بزرگ را می ستودیم . در نفس فصل روان می شدیم . 3 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ اواخر دسامبر 1946 بود . و من در اداره فرهنگ کار گرفتم. :w42: آشنایی من با جوان شاعری که در آن اداره کار می کرد ، رنگ تازه ای به زندگیم زد . شعر های مشفق کاشانی را خوانده بودم . خودش را ندیده بودم . مشفق دست مرا گرفت . و مرا به راه نوشتم کشید .:dancegirl2: الفبای شاعری را او به من آموخت . غزل می ساختم ، و او سستی و لغزش کار راباز می گفت . خطای وزن را نشان می داد . اشارات او هوای مرا داشت . هر شب می نوشتم . 3 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ یاد شهریار افتادم .... چه ربطی داشت!!!!! میلاد خوبیییی ؟؟؟ ولی قشنگ بود بازم بگوووو 2 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ یاد شهریار افتادم .... چه ربطی داشت!!!!! میلاد خوبیییی ؟؟؟ ولی قشنگ بود بازم بگوووو نمیگم دیگه 2 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ نمیگم دیگه نگووووووووووووووووووووووووووووو :banel_smiley_4: 2 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ نگووووووووووووووووووووووووووووو :banel_smiley_4: :w00: 2 لینک به دیدگاه
mohsen_d 946 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ سلام منم امسال ارشد علوم تحقيقات قبول شدم رشته جوش 3 لینک به دیدگاه
h-m taheri 126 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ بقیشو نمیگم .جان من این یکی رو بگو چند ساله بودی رفتی جبهه؟؟؟؟؟؟ تکاور بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟ آرپبجی چی؟؟؟؟ میزدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:ws52: مثل حسین فهمیده میرفتی زیر تانک یا نه؟؟؟؟؟؟ 3 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ .جان من این یکی رو بگو چند ساله بودی رفتی جبهه؟؟؟؟؟؟ تکاور بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟ آرپبجی چی؟؟؟؟ میزدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:ws52: مثل حسین فهمیده میرفتی زیر تانک یا نه؟؟؟؟؟؟ :ws28::ws28: 2 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ .جان من این یکی رو بگو چند ساله بودی رفتی جبهه؟؟؟؟؟؟ تکاور بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟ آرپبجی چی؟؟؟؟ میزدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:ws52: مثل حسین فهمیده میرفتی زیر تانک یا نه؟؟؟؟؟؟ بعدش به گروهک های تروریستی پیوستم بابا 4 لینک به دیدگاه
mina_srk 1982 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ سلام سلام پست هاتونو بعدا سر فرصت میخونم عجب امروز سنگین بود 4 ساعت سر یه کلاس نشسته بودم الانم مهمون دارم میام بازم فعلنی 2 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ سلام سلام پست هاتونو بعدا سر فرصت میخونمعجب امروز سنگین بود 4 ساعت سر یه کلاس نشسته بودم الانم مهمون دارم میام بازم فعلنی بیا بازم 2 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ :2525s: :ubhuekdv133q83a7yy7 سلام سلام پست هاتونو بعدا سر فرصت میخونمعجب امروز سنگین بود 4 ساعت سر یه کلاس نشسته بودم الانم مهمون دارم میام بازم فعلنی :2525s: 2 لینک به دیدگاه
mina_srk 1982 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ :ubhuekdv133q83a7yy7 :2525s: 2 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ :ubhuekdv133q83a7yy7 چراا میزنییییییییییییی ؟؟؟؟ :ubhuekdv133q83a7yy7 :w74: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده