Mohammad Aref 120451 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۶ شهرهای مهربان با پیادگان شهرهای برتر امروز به دنبال بازیابی روح زندگی در رقابتی نفسگیر در تلاشاند تا مهربانترین چهرهی خود را به عابر پیاده نشان دهند و هرچه گرمتر پذیرای حضور او باشند. توجه به انسان بهعنوان سرمایهی شهر و شکلگیری فعالیتهای اجتماعی پیرامون مفاهیم جدید خیابان، پیادهمحوری و فضای شهری، چهرهای تازه به شهرهای امروزی دادهاست. رویکردهای جدید مدیریت شهری از وجود ارادهی سیاسی برای بهبود وضع عابران پیاده و زندگی همگانی در شهر خبر میدهند و نویدبخش حضوری گرمتر و پربارتر برای آنها هستند. گرچه اقداماتی حول محور زندگی پیاده در شهر (مانند احیای فضاهای فرسوده و گاه مردهی شهر با ایجاد فضاهای عمومی پیادهمحور و مکانیابی مجموعههایی برای تفرج و گردش در شهر)، راهکارهایی برای دستیابی به این هدف هستند، کیلومترها پیادهراهسازی در شهرهای توسعهیافتهتری در کشورمان مانند تهران، گویا غالبا ره به ترکستان بردهاند؛ زیرا تبدیل به اقدامات و پروژههای غریبی شدهاند که چون از دل زندگی شهروندان شهر برنیامدهاند، بر دل شهر و شهروندانش هم ننشستهاند. پیادهها در راه توسعهیافتگی از مشکلات شهرهای درحالتوسعه که در گذار از توسعهنیافتگی به توسعهیافتگی هستند، وجود بافتهایی از گذشته در مقابل دنیای آیندهی آن شهرهاست؛ بافتهایی که زمانی پر از هیاهوی زندگی بودند و امروز جز فرسودگی و غبارِ مردگی، یادآور چیز دیگری نیستند. این فضاها گاهی عرصههایی متروک میشوند که دمیدن روح حیات به آنها، ظرافتها و تدابیر ویژهای میطلبد. این فضاها چون عموما از بیکیفیتی و پاسخگونبودن به حرکت سواره رنج میبرند، برای احیای خود نیاز به حضور پیادهی شهروندان دارند و این بر پیچیدگی موضوع میافزاید. نداشتن نگاهی همهجانبه به موضوع پیاده و فضاهای شهری عموما متوجه ساختوسازها، پیادهراهسازیها و بازسازیهایی شدهاست که هنوز نتوانستهاند ارتباط مخدوش شهروندان و شهرشان را از نو سامان دهند. در تجربیات شهری، چگونگی احیای زندگی جمعی از طریق فضاهای جمعی همواره بحثی چالشبرانگیز بودهاست که برای زنده نگاهداشتن بخشهایی از شهر، از آن گزیری نیز نیست. در فرصت این نوشتار میخواهیم با بررسی تجربهای از احیای یک قلمرو عمومیِ مرده در خدمت پیاده و فضای شهری در منهتن، نگاهی متفاوت به احیای زندگی در فضاهای مهجور شهرمان داشته باشیم که شاید حلقهی بازمانده در تصمیمات مدیریت شهری در جریان زندگی پیاده در شهر باشد و از این نظر، جای توجه و تمرکز بیشتری دارد. قطاری در آسمان منهتن تحولات انقلاب صنعتی و پیامدهای آن در جزیرهی صنعتی و اقتصادی منهتن، تصمیمگیران شهری را ترغیب به ایجاد یک مسیر قطار باری برای خدمترسانی به کارخانهها و صنایع رونقگرفته در جنوبغرب منهتن کرد. مدتی پس از افتتاح این مسیر در سال ۱۸۴۷ و بازدهی بالای آن، تهدید جدی این مسیر برای شهروندان شروع به تبلور کرد. پس از چندین سال استفاده از سیستم حملونقل قطار، تصادفات و حوداث متعدد در تقابلات ترافیک پیاده و قطار چنان خاطرات تلخی را برای منهتن رقم زد که خیابان دهم که محل تلاقی مسیر قطار با مسیر پررفتوآمد خودرو و عابران پیاده بود، «خیابان مرگ» لقب گرفت. بعد از سالها بحث دربارهی حوادث تلخ، تصمیمگیران شهری به فکر ایدهی جدیدی افتادند: قطار در آسمان! با ایجاد اختلاف سطح، بخشی از مسیر قطارهای باری به طول ۲۱ کیلومتر، ۳۰ پا بالاتر از سطح خیابانهای منهتن قرار گرفت. مسیر جدید گاهی از بالا و گاهی از میان ساختمانهای انبار ذخیرهی کالا عبور میکرد و آنها را مستقیما به کارخانههای تولیدی متصل میکرد. با ظهور کامیونها و باربرهای شخصی، دیگر استفاده از قطار با وجود هزینههای بالا مقرونبهصرفه نبود و بعد از ۲۰ سال یکهتازی قطار باری در حملونقل صنعتی منطقه، در دههی ۵۰ دوران طلایی آن رو به افول گذاشت. در سالهای بعد بخش جنوبی « هایلاین» فروریخت و روزبهروز کمکارتر شد. آخرین قطار در ۱۹۸۰ از « هایلاین» عبور کرد و بعد از آن تلاشها برای تخریب « هایلاین» شدت گرفت و گروههای زیادی برای تصاحب آن جدال کردند. گروهی از ساکنان محلات مجاور «هایلاین» با تشکیل گروه «دوستان هایلاین» تلاش خود را برای حفظ و استفادهی مجدد از ساختار مسیر هوایی قطار بهعنوان فضای شهری آغاز کردند. پس از جدالهای سخت بین دوستان هایلاین و طرفداران تخریب که به قیمتی بسیار ناچیز مالک زمینهای اطراف شده بودند، دوستان هایلاین توانستند با ارائهی پژوهش خود نظر شهرداری و شورای شهر را جلب و آنها را متقاعد کنند که باززندهسازی هایلاین از لحاظ اقتصادی به سود منافع شهر است. در سال ۲۰۰۴ دوستان هایلاین و شهرداری نیویورک بعد از جذب و مطالعهی همهی رویکردها در مسابقهی بینالمللی برگزارشده، گروهی را برای طراحی نهایی انتخاب کردند که متشکل بود از «دفتر معماری منظر جیمز کرنر» و گروهی از متخصصان رشتههای دیگر. از ابتدای بهرهبرداری، این طرح منظر شهری اثرات مثبتی در محله و کل شهر داشتهاست. از سال ۲۰۱۴ که آخرین فاز هم به روی عموم گشوده شد، سالانه نزدیک به پنجمیلیون نفر از این پارک شهری بازدید کردهاند. مردم از طرحهایی استقبال میکنند که برای آنها و با آنها تهیه شده باشند و بتوانند سرزندگی را به محیط زندگی آنها بازگردانند. طراح پروژه، جیمز کرنر، دربارهی ماهیت پروژههایی ازایندست میگوید: «پروژههای شهری امروز باید کمی زیرکانهتر و انطباقپذیرتر باشند تا بتوانند انرژی شهری را تقویت کنند». او معتقد است تقریبا هر شهری چیزی شبیه «هایلاین» میخواهد. سانتا مونیکا، سنفرانسیسکو، سیاتل و شیکاگو تنها چند مورد از شهرهای آمریکایی هستند که با اقدامات او متحول شدهاند. این امر بیانگر آن است که در هر شهری هستند فضاهایی که نیاز به روحی انسانی و طبیعی برای ادامهی حیات دارند تا از کالبدی روبهموت به موجودی زنده و پویا تبدیل شوند. در دیگر نقاط دنیا هم تفکر او منجر به اجرای پروژههایی مشابه هایلاین شدهاست. جیمز کرنر در جای دیگری میگوید: «این پارک در هرجای دیگری تکرارنشدنی است». این موضوع از طرف دیگر از حساسیت او نسبت به مکان و اهمیت مسائل تاریخی و محلی در طرح نشان دارد؛ یعنی در هر پروژهی بازسازی با بستری یکّه و منحصربهفرد مواجهیم. راهکارهای پیادهمداری «هایلاین» هایلاین خط راهآهنی متوقفشده بود که در طول زمان به دلیل نداشتن عملکرد مناسب و فرسایش، تغییر شکل و کاربری داد تا بتواند از لحاظ بصری و عملکردی همچنان در بطن زندگی منهتن باقی بماند. اما این پروژه چه راههایی را برای بقای خود دنبال کرد و از چه مسیرهایی حیات خود را بازیافت؟ زندگی دوبارهی هایلاین در گروی حضور دوباره و پویای شهروندانی بود که به انتخاب خود و به واسطهی جذابیتهایی که احیای این پروژه برایشان به دنبال داشت، در آن حضور یافتند. این خط راهآهن متروک مرهون حضور پیادهی شهروندانی بود که آن را مأمنی برای جمعشدن یافته بودند. نخستین و شاید عمیقترین عامل جریان حیات در رگهای هایلاین، نگهداشتن هویت و حفظ ردپایی تاریخی آن در پروژهی کرنر است. امروز مسیرها و فضای این پروژه، زبان گویای خاطرات ۱۵۰ سال گذشتهی این منطقه است. عابران از پلهها و آسانسورها بالا میروند و برای مدتی سفری به تاریخ شهر و محلهشان میکنند. مردم جایی میروند که هویت و تاریخ آنها را به خود میخواند. این نقطهی قوت پروژه، بیانگر نگاهی غیرکالبدی و ذهنی در کنار اقدامات عینی بازسازی این خط آهن است. طراح به این نکته توجه داشتهاست که صرف اختصاصدادن بستر مسیر سواره و کفسازی برای پیادهروی، مردم را برای حضور در فضای شهری جذب نمیکند. دومین و بنیادیترین ایدهی طراح، تلاش برای پدیدآوردن فضایی در خدمت شهر با هدف ایجاد تعاملات اجتماعی و زندگی جمعی است. هایلاین پس از آنکه توانست مخاطب خود را برای گشتوگذاری در تاریخ شهر، به درون خود دعوت کند، باید بستری برای ماندن و حضوری مانا فراهم میآورد. این بستر، پیادهروی در مسیری طولانی، جدا از ترافیک سواره و دیگر معضلات و مشکلات خیابانها و پیادهروهای منهتن، بود که به شهروندان اجازهی جمعشدن، برقراری ارتباط با یکدیگر، آرامشیافتن و کنارهگرفتن از هیاهوی خودروها را میداد؛ مولفههایی که تعلق گذشتهی آنها را به این مسیر متروک و مهجور بیشازپیش میکرد تا جریان حیات را برای فردای هایلاین هم دنبال کند. سومین و عینیترین تلاش پروژه، ایجاد تباین فضایی و القای حس رمزآلودگی به حال و هوای پارک است. مناظر پیشبینیناپذیر در طول مسیر مثل رودخانهی هادسون، خط آسمان یونیون و جرسی و بسیاری از نقاط دیگر اطراف شهر، گاهی از پشت ساختمانها به چشم میآیند تا عابران را غافلگیر کنند. چشماندازهای شهری از ارتفاع برای شهروندان جذاب هستند و مواجهه با صحنههایی که در زندگی روزمره کمتر درک میشوند، ترفند دیگری برای ارتقای سهم حضور شهروندان در این فضاهاست. این ترفند عینی که منظری ویژه و منحصربهفرد را پیش روی عابران و مخاطبان فضا میگذارد، هم ماندگاری آنها را در فضا به دنبال دارد و هم ماندگاری تصاویر و خاطرات لحظاتی را که در هایلاین سپری کردهاند. چهارمین و مردمیترین راه برای دمیدن روح حیات در هایلاین متروک، استفادهی حداکثری از مشارکت عمومی مردمان و اهالی محله بودهاست. برای رسیدن به این مقصود، کار از ابتدا تا انتها برای مردم و در کنار آنها انجام شدهاست؛ چنانکه جرقهی آغازین ایدهی این طرح از گروهی از همسایگان با عنوان «دوستان هایلاین» زده شد و به اجرای یک پروژهی مردمی و مخاطبمحور انجامید. طرح هایلاین پیش از اجرا در موزهی هنرهای مدرن نیویورک برای بازدید شهروندان به نمایش درآمد و این رونماییِ قبل از اجرا، شهروندان را برای رویدادی بزرگ در شهر و محلهشان آماده کرد. در این حین امکان دریافت نظرات و حتی همکاری آنها در اجرای پروژه فراهم آمد. جمعبندی تجربهی «هایلاین» تجربهای موفق در یک شهر توسعهیافته و مفید برای شهرهای درحالتوسعه است. گرچه بافتهای متروک، مرده و مهجور در همهی شهرها و به فراخور اتفاقات و گذر زمان دیده میشوند، آنچه در زندهکردن دوبارهی همهی آنها مشترک است، تبدیل آنها به فضاهایی جمعی، خاطرهانگیز و پیادهمحور است. طراحان هایلاین با هدف اصلی جاریکردن زندگی در کالبد رهاشدهی آن، در صدد افزایش حضور شهروندان بهصورت پیاده هستند. اما نگاه به این حضور، نگاهی دستوری و از بالا به پایین نیست که شهروندان را مجبور به آمدن یا عبور از این مسیر کند. درواقع تصمیمگیران به دنبال حضور فرد پیاده در هایلاین نیستند؛ بلکه حضور «زندگی پیاده» را در آن طلب میکنند. بدون شک، افرادی که مجبور به حضور در یک فضا شده باشند، در آن فضا ماندگار نیستند و بعد از برآمدن نیازهای ضروریشان محل را ترک خواهند کرد و به دلیل نداشتن تعلق جسمی یا روحی به فضا، تا پیشآمدن نیازی دیگر، به فضا باز نخواهند گشت. برای پاسخ به این مسئله، کرنر بهعنوان طراح این پروژه، چهار راه را بهطور همزمان برای رسیدن به پاسخ میپیماید. نخست بازگشت به لایههای تاریخی و ارزشهای مکانی پروژه است که آن را به عاملی برای جذب مخاطب تبدیل میکند. دوم ایجاد بستری برای حضور اجتماعی و تعامل و فرصتی برای ارتباطهای شهروندی است که عامل ماندن و تداوم حضور مخاطب محسوب میشود. سوم استفاده از ظرفیتهای فضایی و مکانی پروژه است که آن را به یک طرح منظر موفق تبدیل کرده و بار دیگر عامل جذب مخاطب شدهاست. چهارمین مسیر – که طراح آن را بهتنهایی طی نکردهاست و میتوان گفت اهالی محله پیش از وی در این مسیر گام نهادهاند – مسیر مشارکت اجتماعی و مردمی است. درواقع تعریف این پروژه براساس یک مطالبهی عمومی بودهاست و جریانیافتن و بهنتیجهرسیدن آن نیز مرهون همین مطالبهی عمومی است. امروز بافتهای فرسوده، متروک و مهجور بسیاری در سطح شهر تهران هستند که رویکردهای نوسازی و بهسازی آنها مسیری متفاوت از این پروژه و منفصل از جریان زندگی پیاده در شهر را طی میکنند. شاید به همین دلیل باشد که غالب اقدامات صورتگرفته با هدف ارتقای سطح کیفی زندگی در این بافتها، ناتمام باقی میمانند؛ زیرا متناسب با کالبدی که دارند و در خور فضاهایی که در اختیار شهر میگذارند، به حضور شهروند و پیادهمداری در آنها توجه نمیشود. تجربهی هایلاین نشان میدهد چه عواملی و برای تحقق چه اهدافی میتوانند با استفاده از ظرفیتهای هر مکان و ظرفیتهای فضایی هر نقطه از شهر، تهدیدهای بافتهای نامناسب شهری را به فرصتهایی بینظیر و جهانی تبدیل کنند. نویسنده: مریم گرگپور|پژوهشگر دکتری شهرسازی منبع: فصلنامه همشهری معماری شماره ۳۲ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده