برنامه آبشار تهران 18.1.96

[Mohammad Aref 120454]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

اولا

سها

است

ثانیا مخفف.

ثالثا اینا اسمای اسپرتهزنونه مردونه نداره

 

اسپرت رو خوب اومدی

 

خاطره رو بعدا میتعریفم

فعلا در همین حد بگم که خوش گذشت. دست همه کسایی که اومدن درد نکنه. ایشالا که بهشون خوش گذشته باشه

اونایی هم که میتونستن بیان و نیومدن خودشون ضرر کردن

اونایی هم که نمی تونستن بیان و نیومدن جاشون خالی بود

[saba mn 20993]

  Farzaaneh گفته است:

عزیزدلمی ..

ایشالله دفعه بعدی

 

 

 

شما کدوم بودید !؟

 

مگه معرفی نمیکنن خودشونو

همینجور میان میرن

 

من اگه بیام میگم

من صبا هستم صبا اِم اِن خخخخخ

حالا بیابید کیه

یا پانتومیم بازی میکنم (الکی مثلا بلدم)

[hamid_shahrsaz 28920]

بسی خوش گذشت و لذت بردیم

 

ممنون از دوستان خاطره ساز

[Farzaaneh 3058]

  saba mn گفته است:

مگه معرفی نمیکنن خودشونو

همینجور میان میرن

 

من اگه بیام میگم

من صبا هستم صبا اِم اِن خخخخخ

حالا بیابید کیه

یا پانتومیم بازی میکنم (الکی مثلا بلدم)

 

نه معرفی نکردن ما به اسم موتوری شناختیم

 

تشریف نیاوردید زیارتتون کنیم صبا ام ان عزیز

[Yamna 1 17420]

بچه ها من بیام تهران کسی میاد ببینمش ؟؟؟؟:hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead:

[soha1410 1551]

  Yamna ۱ گفته است:

بچه ها من بیام تهران کسی میاد ببینمش ؟؟؟؟:hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead:

معلومه

که میان. شما این همه راهو میایی، چرا بچه ها نیان.من خودم کت بسته همه رو می بندم به موتور میارم.:vahidrk:

[Yamna 1 17420]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

معلومه

که میان. شما این همه راهو میایی، چرا بچه ها نیان.من خودم کت بسته همه رو می بندم به موتور میارم.:vahidrk:

شما لطف کن موتوروتونو بدید من یه دور سوار بشم قول بدم حداقل فرمونشو برگردونم

[soha1410 1551]

  Farzaaneh گفته است:

نه معرفی نکردن ما به اسم موتوری شناختیم

 

تشریف نیاوردید زیارتتون کنیم صبا ام ان عزیز

 

تفصیر

من نیست که . من اولین نفر رسیدم مترو. بعد محمد اومد. بعد آرزو خانم و مادرشون. من به محمد گفتم آقا معرفی کن. یه نگاه عاقل اندر.... کرد که زوده بریم همه بچه ها بیان.

بعد رفتیم آبشار فرزانه خانم و سمانه خانم و محمد شهر ساز اومدن. باز ما گفتیم معرفی کنین دوباره ما گفتیم ما شنیدیم + نگاه عاقل. مهدی با پسر داییش و فرزانه خانم و المیرا و نازیلا اومدن باز معرفی نکردن. تنها کسی که معرفی کردن سحر و دوستش و دوستش بود. این شد که من هیچ کدوم رو نمی شناسم این اسم ها رو هم از روی شم دولوپریم رفتم سرچ کردم.

بعد اینا اسم ما رو نمی دونن میگن موتوری. خوبه چیز دیگه ای نمی گن . واقعا که بعد به من می گن بی ادب.

[soha1410 1551]

  Yamna ۱ گفته است:

شما لطف کن موتوروتونو بدید من یه دور سوار بشم قول بدم حداقل فرمونشو برگردونم

بله.

شما موتور ببر فقط گیر افسر نیافت فرمونشم نیومد نیومد.

حالا ما رفتیم آبشار مادر آرزو خانم یه تعارف شاه عبدالظیمی زد که من تا حالا موتور سوار نشدم. من هم به صورت پیچیدم به بازی. بعد سرپایینی کم مونده بود بخورم زمین اینقدر شیب تند و پیچ بدی داشت .همونجا یه فاتحه برای دوچرخه سوار ایرانی که تو تصادف فوت کرد فرستادم و راه افتادم. خوب شد سوار نشد مگر نه آرزو خانم کله ی ما رو می کند.

[Tamana73 28832]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

تفصیر

من نیست که . من اولین نفر رسیدم مترو. بعد محمد اومد. بعد آرزو خانم و مادرشون. من به محمد گفتم آقا معرفی کن. یه نگاه عاقل اندر.... کرد که زوده بریم همه بچه ها بیان.

بعد رفتیم آبشار فرزانه خانم و سمانه خانم و محمد شهر ساز اومدن. باز ما گفتیم معرفی کنین دوباره ما گفتیم ما شنیدیم + نگاه عاقل. مهدی با پسر داییش و فرزانه خانم و المیرا و نازیلا اومدن باز معرفی نکردن. تنها کسی که معرفی کردن سحر و دوستش و دوستش بود. این شد که من هیچ کدوم رو نمی شناسم این اسم ها رو هم از روی شم دولوپریم رفتم سرچ کردم.

بعد اینا اسم ما رو نمی دونن میگن موتوری. خوبه چیز دیگه ای نمی گن . واقعا که بعد به من می گن بی ادب.

 

موتوري ديگه چيا يادته؟؟؟؟

[Farzaaneh 3058]

  Yamna ۱ گفته است:

بچه ها من بیام تهران کسی میاد ببینمش ؟؟؟؟:hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead::hanghead:

 

بچه ها دیگه بزرگ شدن ما بزرگترا پیر شدیم

 

تو بیا ببینیم چی پیش میاد

 

 

  soha۱۴۱۰ گفته است:

تفصیر

من نیست که . من اولین نفر رسیدم مترو. بعد محمد اومد. بعد آرزو خانم و مادرشون. من به محمد گفتم آقا معرفی کن. یه نگاه عاقل اندر.... کرد که زوده بریم همه بچه ها بیان.

بعد رفتیم آبشار فرزانه خانم و سمانه خانم و محمد شهر ساز اومدن. باز ما گفتیم معرفی کنین دوباره ما گفتیم ما شنیدیم + نگاه عاقل. مهدی با پسر داییش و فرزانه خانم و المیرا و نازیلا اومدن باز معرفی نکردن. تنها کسی که معرفی کردن سحر و دوستش و دوستش بود. این شد که من هیچ کدوم رو نمی شناسم این اسم ها رو هم از روی شم دولوپریم رفتم سرچ کردم.

بعد اینا اسم ما رو نمی دونن میگن موتوری. خوبه چیز دیگه ای نمی گن . واقعا که بعد به من می گن بی ادب.

 

 

آره اینو درست میگه چند بار بنده خدا موتوری گفت معرفی .. برادر عارف بزرگ چپ چپی نگاهش کرد

 

اصلاح میکنم حمیدرضا شهر ساز بودن

 

بازم شما خوب سرچ کردی نازیلا رو اسمشو نمیدونستم

[soha1410 1551]

  Farzaaneh گفته است:

بچه ها دیگه بزرگ شدن ما بزرگترا پیر شدیم

 

تو بیا ببینیم چی پیش میاد

 

 

 

 

 

آره اینو درست میگه چند بار بنده خدا موتوری گفت معرفی .. برادر عارف بزرگ چپ چپی نگاهش کرد

 

اصلاح میکنم حمیدرضا شهر ساز بودن

 

بازم شما خوب سرچ کردی نازیلا رو اسمشو نمیدونستم

 

راستی

تو آلاچیق یه چیز به مادر آرزو گفتید. خیلی تعجب کرد.گفت اصلا بهتون نمیاد. فضولی نباشه چی بود؟در مورد سنتون بود؟

[Farzaaneh 3058]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

راستی

تو آلاچیق یه چیز به مادر آرزو گفتید. خیلی تعجب کرد.گفت اصلا بهتون نمیاد. فضولی نباشه چی بود؟در مورد سنتون بود؟

 

اختیار دارید فضولی نیست کنجکاویه این

متوجه شدن که هم سن هم هستیم

[soha1410 1551]

  Farzaaneh گفته است:

اختیار دارید فضولی نیست کنجکاویه این

متوجه شدن که هم سن هم هستیم

 

یا پیغمبر.

من همینجا اگه بی احترامی کردم ازتون معذرت می خوام.

لطفا ۳ رقم آخر سنتونو بفرمایید. خیلی خوب موندید. رمز این شادابی و جوان ماندن رو بفرمایید بنده یه برنامه بزنم بفروشیم تو کافه بازار نصف نصف.

[Farzaaneh 3058]

خوب مثل اینکه کسی حوصله ثبت خاطره نداره ! واسه دوستان خوبی که سعادت دیدارشون رو نداشتیم از دید خودم میگم

:icon_gol:

 

تا آبشار با پدر رفتیم و سپس با برادران عارف جونیـــور و حمیدرضا مارگیر - مادر و دختر ، مژگان خانوم پرانرژی و آرزوی خندون همراه شدیم

برادر عارف بزرگ هم با سمانه و پسر داییشون محمد و خواهران دوقلو ( با اختلاف 5 سال فاصله سنی ) المیرا و نازیلا - موتورسوار آقا سُها طناب زن ، در راه بودن

 

در آلاچیقی نوک قله کوه به هم دیگه ملحق شدیم و تصمیم گرفته شد سری به آبشار بزنیم و متبرکش کنیم و برگردیم پایین و بسوی چیتگر ..

 

آبشار ،

 

 

به نظر نزدیک میرسید ولی هرچی میرفتیم دورتر میشد

 

به هر مشقتی بود به آبشار زیبای تهران رسیــــدیم

 

بسیار با شکوه و دیدنی .

 

ریا نباشه یکم از آبشار ویکتوریا کوچیک تر بود ولی از اون هم قشنگ تر

 

 

عکس یادگاری و سلفی و اینا ..:camera2:

 

 

 

 

 

چیتگر ،

 

یجا واسه اُتراق پیدا کردیم ،هرکی یه متر زیر انداز آورده بود ..

پذیرایی ها شروع شد . اینقدر شکلات خوردیم قند خونمون رفت روی هزار ..

سمانه مهربون هم زحمت کشیده بودن و از اصفهان سوغات گز واسمون آورده بودن .

 

شرمنده همه عزیزان شدم که نمیتونستم سوغاتی هاشون رو از پلیس راه رد کنم و دست خالی بودم

 

 

آجیل و تخمه و اینا هم که بووود و خوردیم .

 

پسر دایی پیشهاد بازی هشت پلید داد ( )، بلد نبودم ولی همچینی یاد گرفتم و باختم و هی باختم

 

و بازی وسطی :icon_razz:

 

خیلی فعالیت کردیم و خسته شدیم ، ولی خوووب روی حریفمونو کم کردیم

 

دیگه داشتیم له له میزدیم برگشتیم پیش مادر مژگان که نشسته بودن و سنگر رو حفظ میکردن . یه بطری آب همراهم بود با سی نفر تشنه خداروشکر شهید ندادیم

 

سحر و دوستش سحر2 و دوستش ، دوست سحر1 با تاخیر رسیدن و

 

تایم ناهار ..

 

نمیدونم چرا هیچ کی رو نمیکرد چی آورده با اصرار عارف بزرگ یکی یکی غذاها رو شد که فکر کنم دو سه نفر الویه داشتن . عارفین ساندویچ و یه تن ماهی نجوشیده و کوکو سیب زمینی یخ زده من :biggrin:

 

تازه از وسطی بازی برگشته بودیم گلوها خشک ، کمبود آب ، غذاها هم خشک . حقیقتا من که هرچی خوردم موند توو گلوم

 

با دستان آلوده به توپ و خاک یه سیب پوست کندم و فرستادم واسه اونطرفیا راضی باشید اونطرفیا :texc5lhcbtrocnmvtp8 بعدش دیدم دستکش یبارمصرف دارم ، واسه اینطرفیا استریل کار کردم

 

دوباره بازی !

 

پانتومیم

 

گروه 1

 

عارف بزرگ / خواهران دوقلو / پسردایی عارفین / آرزو / دوست سحر1 / من

 

گروه 2

 

عارف جونیـــور / مادر مژگان / موتور سوار / سحر 1 / حمیدرضا مارگیر / سحر 2 / سمانه

 

بین بازی دوستی دیگر آبی پوش اسمشون خاطرم نیست به گروهمون اضافه شدن

 

.

 

گروه دو کلمات غریب و عجیب میگفت ولی ما منصفانه و دلسوزانه برخورد میکردیم و واسه اینکه همون اول راه شکست نخوردن بهشون سخت نگرفتیم ولی در آخر راه توضیحاتشو میسپارم به بقیه دوستان

 

 

بساطمونو جمع کردیم واسه بازگشت به منزل ، حمیدرضا مهمونمون کرد به چای . جلوی بوفه متوجه شدیم تولد عارف بزرگ هست - ایشون زحمت کشیدن و بعنوان نوشیدنی تولدشون بهمون رانی دادن (دستشون درد نکنه ، واسشون بهترین ها رو آرزومندم )

 

*مادر مژگان رانی پرتقالی دوست نداشتن

 

چایی پیچید ! ایشالله دفعه بعد

 

 

همیشه قسمت سخت دیدارها ، بخش خداحافظیه که واسه ما ایرانیها تایم خداحافظی کردن از تایم دیدارمون بیشتره :yes:

 

 

ممنون از برادران عارف و عاطفه عزیز هرچند که خودش حضور نداشت ولی این دورهمی رو ترتیب داد

 

از دوستانی که همت کردن ، از دیدنشون خوشحال شدیم

 

و تشکر ویژه از حمیدرضای عزیز بخاطر دوستی خالصانش

[Farzaaneh 3058]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

یا پیغمبر.

من همینجا اگه بی احترامی کردم ازتون معذرت می خوام.

لطفا ۳ رقم آخر سنتونو بفرمایید. خیلی خوب موندید. رمز این شادابی و جوان ماندن رو بفرمایید بنده یه برنامه بزنم بفروشیم تو کافه بازار نصف نصف.

 

 

:biggrin:

368

رمزش اینه

5593764105810376026200

[soha1410 1551]

  Farzaaneh گفته است:

:biggrin:

368

رمزش اینه

5593764105810376026200

ممنون.

عکس فقط همین ها رو داشتید؟ من تقریبا ۶۰ تا عکس گرفتم با گوشی خودم. هر کی خواست پیام بده براش بفرستم.

[Farzaaneh 3058]

  soha۱۴۱۰ گفته است:

ممنون.

عکس فقط همین ها رو داشتید؟ من تقریبا ۶۰ تا عکس گرفتم با گوشی خودم. هر کی خواست پیام بده براش بفرستم.

 

خواهش میکنم

 

بله بفرستید

[soha1410 1551]

  Farzaaneh گفته است:

خواهش میکنم

 

بله بفرستید

 

من نتونستم براتون پیام بفرستم از بس ..... یه پیام برام بفرستید. ای دی تلگرام من saeed_1410 هست.

[Tamana73 28832]

بيچاره عطيه