رفتن به مطلب

-: بیوگرافی :-


ارسال های توصیه شده

در این تاپیک بیوگرافی نویسندگان و بزرگان علم و اندیشه قرار میگیره.

دوستان اگه خواستن بیوگرافی شخصیتی رو بگذارن توجه داشته باشن که بیوگرافی هر شخص در یک پست باشه.

 

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

جان لاک، بنیانگذار فلسفه ی تجربی جدید

 

Locke.jpg

 

جان لاک یکی از با نفوذترین فلاسفه ی جهان تا به امروز است. او در سال 1632 در ورینگتن از ناحیه ی سامرست انگلیس دیده به جهان گشود. در مدرسه ی وست مینیستر که آن زمان بهترین دبیرستان انگلیس بود و کالج کرایست چرچ در آکسفورد درس خواند و تا 35 سالگی در همانجا تدریس کرد.

گواهی طبابت کسب نمود و پس از ترک زندگی دانشگاهی وارد تحقیقات پزشکی شد، اما سیاست همواره موضوع مورد علاقه ی لاک باقی ماند.

در انقلابی که انگلیسی ها از آن به عنوان «انقلاب شکوهمند» یاد می کنند به لحاظ فکری نقشی تاثیرگذار داشت. دو رساله درباره ی حکومت منتشر کرد که به آنها اشاره خواهد شد.

 

دیدگاه فلسفی لاک حول چند مفهوم اساسی می چرخد: تجربی، علمی و موافق فهم متعارف. او همنظر با دانشمندان علوم طبیعی، جهان را همچون ماشین غول پیکری می دانست که از اجزای کوچکتر تشکیل شده است. گفتنی اینکه در قرن هفدهم یعنی زمانه یی که لاک در آن می زیست نهضتی به راه افتاده بود که تلاشش بر براندازی نظرات رایج ارسطویی درباره ی جهان بود و می کوشید تا بینشهای جدید ایجاد کند. لاک بر این عقیده بود که ماشین جهان که خود مرکب از ماشینهای کوچکتر است از قوانین فیزیک و ضرورتهای مکانیکی تبعیت می کند.

یکی از آثار مهم فکری جان لاک کتابی است با عنوان «رساله درفاهمه ی انسانی» که لاک این کتاب را در مدت زمانی نزدیک به 20 سال نوشت. این کتاب را باید اثر جاودانی در زمینه ی معرفت شناسی به حساب آورد.

 

لاک تفکر را حاصل مجموعه یی از تصورات می دانست. تصورات ناشی از تاثیرپذیری عضوهای حسی هستند. عضوهای حسی دو نوع تصور در مغز ایجاد می کنند: نخست، تصورات ناشی از احساس است، منشای این تصورات به طور مستقیم بیرون از ذهن قرار دارد. دوم، تصورات حاصل از ادراک ذهنی هستند. این دسته ی دوم از تصورات حاصل کار ذهن روی تصورات بیرونی به حساب می آیند.

حاصل این دو گونه تصور مجموعه یی از آگاهی و اندیشه را تشکیل می دهد. بنابر این هر آنچه در ذهن ما وجود دارد حاصل تجربه است. او معرفت را ادراک پیوندهای میان تصورات می داند. لاک واژه ی تصور یا ایده را به تکرار در کتابش به کار می برد و از خواننده به دلیل تکرار این لفظ در کتابش پوزش می طلبد. کاربرد این واژه در فلسفه به زمان افلاطون باز می گردد. اما معنایی که افلاطون از آن مستفاد می کند با آنچه نزد لاک به کار می رود و در قرن هفدهم کاربرد پیدا می کند بسیار متفاوت است.

دکارت تصور را چیزی به کلی عقلی می پندارد، در حالی که لاک تصور را به کلی حسی می داند. اگر چیزی که درباره ی آن می اندیشیم به حس درک نشده باشد، فقط تصویری حسی از محسوسات است. او حتی مجردترین تفکرات را نیز به همین شکل تبیین می کند. تفکر نزد لاک داشتن بعضی تصورها در ذهن و راههای گوناگون ترکیب، سنجش و کاربرد آن تصویرها است.

اگر چه لاک در زمینه ی شناخت، اصالت را به حواس می دهد اما معتقد است شناختی که از راه حواس به دست می آیند محدود است و فقط وجود اشیا را به ما می شناسانند نه طبیعت و ماهیتشان را.

 

از آنجایی که اندیشه های ما درباره ی جهان محدود به مفاهیمی است که از راه حواس کسب شده اند بنابر این تعقل ما درباره ی جهان نیز محدود است.

فلسفه ی سیاسی لاک از زمان حیات او تا به امروز از نفوذی عظیم برخوردار بوده است. نکته ی جالب توجه در اندیشه های سیاسی لاک این است که او اخلاق را که به نظر وی سیاست را هم در بر می گیرد علمی پیشین یا مستقل از تجربه می داند که صحتش به استدالال و منطق وابسته است نه به حس و تجربه. لاک روا می داند که تصوری از یک عمل یا نظام سیاسی در ذهن خود ایجاد کنیم و با موازین عقلی درباره اش به ارزیابی بپردازیم، هر چند که چنین عملی صورت نگرفته باشد و ما آن را به تجربه حس نکرده باشیم. در فلسفه ی سیاسی لاک آنچه را که می توان مورد ستایش قرار داد دعوت او به تساهل و بردباری است. لاک در رساله اش درباره ی حکومت، نظریه ی حکومت مطلقه را رد می کند. او نیز چون هابز معتقد است که برای حکومت کردن به فرمانروا نیاز است اما بر خلاف هابز قدرت مطلقه را برای فرمانروا جایز نمی داند. فرمانروا باید پاسخگوی اعمالش باشد و مجمع خاصی باید از او پاسخ بخواهد. این مجمع خاص نماینده ی مردم خواهند بود. او این گونه حکومت را مردمسالار نمی داند بلکه حکومت سلطنت مشروطه می نامد و در واقع همان نوع حکومتی بود که با وقوع انقلاب 1688 موسوم به انقلاب شکوهمند تاسیس شد.

تساهل لاک در زمینه ی مسائل سیاسی ناشی از اندیشه های او درباره ی شناخت شناسی است. او معتقد است که کسی نمی تواند شناختی را که خود فرد باید کسب کند به جای او به دست آورد. بنابراین خودش باید در امور تعمق کند. اگرچه برای بسیاری از مقاصد علمی همان عقاید دست دوم کافی است اما درباره ی مسائل مهم زندگی از جمله مسائل اخلاقی و مذهبی مردم باید وقت صرف کنند و شخصاً درباره ی امور بیندیشند. آنچه لاک می گوید در واقع راهگشای مسیری است که به یک جامعه ی بردبار می رسد. شاید این حرف، امروز نکته یی مسلم پنداشته شود اما باید بدانیم که در زمان لاک به هیچوجه چنین نبوده است، همچانکه امروز نیز در بسیاری از جوامع چنین نیست.

لاک را باید بنیانگذار فلسفه ی تجربی جدید دانست. در سراسر قرن هیجدهم به ویژه فرانسویها از او بسیار الهام گرفتند. ولتر، منتسکیو و اصحاب دایره المعارف فلسفی در فرانسه، اندیشه های فلسفی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی لاک را به مثابه ی بنیادی دریافتند که مرجع کسب تکلیف شان برای در انداختن تحولات اجتماعی بود؛ تحولاتی که به انقلاب کبیر فرانسه انجامید. اندیشه های لاک در آمریکا نیز نفوذ گسترده پیدا کرد. بنیانگذاران قانون اساسی آمریکا، هنگام تدوین قانون اساسی پیوسته از اندیشه های لاک شاهد به میان می آوردند. اندیشه های لاک در زمینه ی سیاسی و اخلاقی هنوز هم مورد توجه و تامل است.

 

 

:a030:معرفی جان لاک به نقل از ویکی پدیا:

 

جان لاک (به انگلیسی: John Locke) (مرگ ۱۷۰۴- زاده ۱۶۳۲) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادیانگلستان بود که به طور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته می‌شود. لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربه‌گرایی است. نظرات او بر پیشرفتشناخت‌شناسی و فلسفه سیاسی مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده می‌شود. نوشته‌های او بر ولتر و ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را می‌توان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد.

فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده می‌شود. فرضیه‌ای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی می‌یابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسان‌ها چون لوح پاک و دست‌نخورده و تهی از دانش زاده می‌شوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آن‌چه می‌دانند از راه مشاهده (تجربه) به دست می‌آید.

 

لاک تاثیر ژرفی بر فلسفه سیاسی، و به ویژه بر لیبرالیسم نوین گذاشت. مایکل زوکرت عنوان می‌کند که لاک با معتدل کردن فلسفه حکومت مطلقه هابز و به ویژه مطرح کردن جدایی دین از سیاستلیبرالیسم را پایه ریزی کرد. لاک تاثیر زیادی بر ولتر گذاشت به طوری که ولتر از او با عنوان "لاک دانا" نام می‌برد. بحث‌های او در زمینهٔ آزادی و قرارداد اجتماعی بعدها بر نوشتارهای الکساندر همیلتون،جیمز مدیسون، توماس جفرسون و سایر بنیان‌گذاران ایالات متحده آمریکا تاثیر گذاشت. در حقیقت، یک بخش از رسالهٔ دوم به صورت کلمه به کلمه در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمده است. تاثیرگذاری لاک به حدی بوده است که توماس جفرسون نوشته است: "بیکن، لاک و نیوتن بدون استثنا بزرگترین انسان‌هایی بوده‌اند که در طول تاریخ زیسته‌اند. آنها پایه‌های ساختار عظیمی را ایجاد کرده‌اند که دانش فیزیکی و اخلاقی بشر در آن رشد می‌کند".[۸][۹][۱۰] امروزه بیشتر لیبرتارین‌های معاصر لاک را تاثیرگذار می دانند.

اما حتی می‌توان تاثیر گذاری لاک را در زمینهٔ شناخت شناسی عمیق تر دانست. لاک مفهوم "خود"، یا "خویشتن" را دوباره تعریف نمود. مورخان فلسفه مانند چارلز تیلور و جرالد سیگل عنوان می‌کنند که نوشتاری دربارهٔ درک انسان اثر جان لاک نقطهٔ آغاز مفهوم نوین "خویشتن" در غرب است.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...