Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۴ مجله سیب سبز - اگر بیننده سریال شهرزاد، جدیدترین ساخته حسن فتحی، باشید حتما با داستان عاشقانه آن که در بستر تهران قدیم روایت میشود، آشنایید. یک ملودرام عشقی- جنایی خوشساخت با هنرنمایی سه نسل از هنرمندان خاطرهانگیز کشورمان که روایتی جذاب از ماجرای عشق دو جوان در سال1332 را به تصویر میکشد. عشق فرهاد و شهرزاد در بحبوحه درگیریها و زدوبندهای کودتای 28 مرداد از آن دست قصههای عاشقانهای است که به رسم تمام عشقهای افلاطونی سرانجامی جز ناکامی ندارد. از آنجا که در تندباد حادثه همواره عشق قربانی میشود، عشق فرهاد و شهرزاد هم در گرداب بگیر و ببندهای کودتا، سرگردان و متلاطم روی امواج رها میشود تا جایی که شهرزاد برای حفظ جان معشوق دست به فداکاری میزند و به ازدواج اجباری تن میدهد. شهرزاد فداکاری میکند و به این ترتیب قربانی اول و آخر قصه میشود. این دست فداکاریها در دنیای امروز ما اگرچه رنگ و بویی دیگر به خود گرفته اما همچنان میتوان موقعیتهایی مشابه در جامعه را مثال زد که یک سوی رابطه بنا به هر دلیل و مصلحتاندیشی دست رد به سینه عشق میزند و زندگی دیگری را تجربه میکند بدون آنکه عواقب و پیشامدهای بعدی این انتخاب را موردنظر قرار دهد. پخش این سریال از شبکه نمایش خانگی بهانهای شد تا سراغ پروفسور حسین باهر برویم و دیدگاههای این جامعهشناس و بنیانگذار مکتب رفتارشناسی را درباره مصادیق واقعی شخصیتهای سریال شهرزاد در جامعه مرور کنیم. ازدواج فداکارانه شهرزاد با قباد اگر چه این روزها سر و شکل دیگری به خود گرفته اما همچنان شاهد ازدواجهایی هستیم که بهجای عشق و محبت و دوستی مصلحتاندیشی در آن حرف اول را میزند. چه سرانجامی در انتظار این ازدواجهاست؟ ازدواج وصلت دو قلب است. وقتی از ازدواج صحبت میکنیم یعنی از نکاح سخن میگویم و نکاح به معنای تناظر دو قلب است، بنابراین در چنین شرایطی ممکن است فردی بهخاطر مصلحتاندیشی- هر چه که باشد- تن به ازدواج دهد اگرچه شرع بر او خرده نمیگیرد چون صیغه ازدواج جاری شده است اما خداوند بر موضوع مودت تاکید بسیار دارد. خداوند در قرآن میفرماید: ما بین شما مودت قرار دادهایم. پس اگر در موردی دیدیم که مودت وجود ندارد آن ازدواج مصلحتی است. آنچه ما آن را ازدواج پایدار و موفق میدانیم در سایه این تصمیمهای مصلحتی به سرانجام نمیرسد که نمونهاش در جامعه زیاد است. تصمیم شهرزاد از جنس عشق و فداکاری بود اما مصلحتاندیشیهای امروزی از چه جنسی است و چه سرانجامی برایش متصور هستید؟ مثالهای زیادی است. بیشتر این مصلحتاندیشیها حول و حوش مسائل مالی است. ازدواج بهخاطر موقعیت مالی، ماشین شاسیبلند، خانه و ویلا و تجربه استقلال و خارج شدن از منزل نمونههای آن است. بههمین دلایل است که این روزها طلاق زیاد شده، بچهها و افراد ناهنجار در جامعه زیاد شده؛ چون وقتی ازدواجی براساس عشق صورت نگرفته باشد بچهای که تشکیل شده هم براساس عشق نیست. وقتی بچه با تنفر و انزجار و با نوعی اکراه بهوجود آید، نتیجهاش میشود افراد ناهنجاری که گاهی در جامعه میبینیم. این افراد را وقتی بررسی میکنید، میبینید که حاصل ازدواجهای منفورند. این روزها که در آستانه سال2016 میلادی هستیم آیا ازدواج فداکارانه اتفاق میافتد؟ این اواخر راستش خیلی نمونهای به یاد ندارم اما در زمان جنگ تحمیلی و بعد از آن اتفاقهای اینچنینی میافتاد. آن زمان بعضی دخترخانمها و خانمها بودند که ازدواجهای فداکارانه زیادی داشتند و تجربه کردند، اما شخصا در این باره چیزی ندیدم یا مراجعهکنندهای در این باب نداشتم. گاهی میشنوم دخترخانم یا آقاپسری سالهاست با یکدیگر آشنا هستند اما یک سمت ماجرا به این نتیجه میرسد که طرف مقابلش فردی نیست که بتواند برای ازدواج روی او حساب کند. اما بهخاطر آشنایی طولانیمدتی که داشتند و اینکه طرف مقابلش آسیب نبیند تن به ازدواج میدهد. آیا این شکل از ازدواج این روزها وجود ندارد؟ این شکل ازدواج آیا فداکارانه نیست؟ بله، این شکل از ازدواج وجود دارد، اما به این ازدواج ما فداکارانه نمیگوییم. این ازدواجی است که محافظهکارانه صورت گرفته است. خیلی ازدواجها که با عشق شروع میشود بعدها متوجه میشویم که واقعا عاشقانه و عاقلانه نبوده اما بهخاطر آبرو و خانواده و بچه و مسائل اقتصادی دو نفر سالهای سال با هم زندگی میکنند. این اتفاق ممکن است بعد از ازدواج هم شاهدش باشیم. این همان طلاق ذهنی است. شرع میگوید که این مشکلی ندارد، اما موضوعی که شریعت گفته و افراد متشرع زیاد به آن توجه نمیکنند مسئله کفو است. کفو یعنی همدل، اما ما میگوییم هم شأن، یعنی اگر یکی لیسانس است دیگری هم لیسانس باشد. درحالی که کفو یعنی همدل و این موضوعی است که کمتر به آن توجه شده است. شهرزاد بعد از ازدواج فداکارانهاش از یک سو هنوز به فرهاد فکر میکند و ازسوی دیگر در جریان زندگی با مردی مواجه است که دارد تلاش میکند توجه او را بهدست آورد. او به مرور درگیر یک مثلث عشقی میشود. چطور میتوان چنین وضعیتی را تحلیل و مدیریت کرد؟ یکی از مسائلی که ما آن را با عشق اشتباه میکنیم انس است. عشقی که از آن سخن میگویم و از ارکان ازدواج است این است که دو نفر واقعا همه جوره یکدیگر را قبول کنند برای آنکه پدر و مادر بچههای مشترکی باشند و مسیر زندگی را ادامه دهند و در برابر مشکلات با سعهصدر و بدون تنگنظری کنار هم باشند و با واقعیتها کنار بیایند. این میشود یک ازدواج دائمی موفق مثل ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت زهرا(س) یا حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه (س). اما به هر دلیلی اگر بخواهیم ازدواج بدون عشق را توجیه کنیم اینگونه میشود که با یک ازدواج رسمی طرفیم. یک نکاح رسمی داریم که زوجیت در آن دلی و قلبی نیست. قرآن میفرماید: یکی از منتها و نشانههای خدا این است که از جنس دیگری همسر برای شما قرار داده است که زن در زندگی ایجاد آرامش کند و مرد ایجاد آسایش و بعد میفرماید که ما بین شما دو جنس مخالف مودت قرار دادیم، یعنی اگر مودت و دوستی واقعی یا قلبی نباشد ظاهرا ازدواج بهعنوان بیزینس است. اما اگر بخواهیم از بحث خارج نشویم و از مثلث عشقی بگوییم، باید بگویم که عشق مثل خداست و در یک دل دو خدا نمیگنجد و یک دل نمیتواند جایگاه دو عشق باشد. پس چطور میشود این همه سال درباره مثلثهای عشقی حرف میزنند و ماجراهای مختلف از مثلث عشقی میشنویم؟ این مثلث عشقی ساخته بشر است. ما برای توجیه کارهایمان تئوری و فرمول میسازیم، الگوریتم فراهم میکنیم. ما چند مسئله مبنایی داریم. یکی دین است. ببینیم قرآن چه میفرماید. قرآن صریحا میفرماید شما نمیتوانید بین دو زن عدالت برقرار کنید حتی اگر به آن مشتاق باشید. در موقعیتی که در سریال شهرزاد به تصویر کشیده موضوع عشق دو مرد به یک زن است. یکی عاشق شهرزاد است و ناکام در رسیدن به او و دیگری به مرور بعد از ازدواج به شهرزاد علاقهمند میشود. نهتنها در بینش اسلامی بلکه در عالم هستی این مونث است که انتخاب میکند. شیرهای نر دوئل میکنند و شیر ماده از میان آنها انتخاب میکند. این همه اسپرم میرود سراغ تخمک و آن تخمک است که از میان آنها یک اسپرم را انتخاب میکند. این نظام عالم هستی است. پس انتخاب اصلح با زن است. اگر زن هر کدام را انتخاب کند، انتخاب اصلح است. اما اگر او حسابگرانه انتخاب کند همان میشود که انتخابش بر مبنای دل نیست، بر مبنای عقل است. انتخاب بر مبنای دل را قبول دارید؟ بله به شرط آنکه عقل هم آن را توجیه کند. یعنی دل انتخاب کند و عقل آن را کامل کند. اگر من بخواهم با شما همکاری کنم باید از قیافه شما خوشم بیاید و بهطور همزمان ببینم آیا میتوانیم همکاری خوبی داشته باشیم یا نه؟ ما یکی از اشکالهای ازدواجهایمان یا عقل است یا دل. این دو را در کنار هم قرار نمیدهیم یا چرتکه میاندازیم که فلانی دختر حاجی است و ماشین و خانه به نامش است یا برعکس عاشق چشم و ابرو میشویم و بعد با مسائلی مواجه میشویم. عشق مثل نگین انگشتری است و عقل مثل رکاب آن. هم نگین خوب است و هم رکاب آن ولی موقعی مفید و موثرند که رکاب، نگین را بهخوبی نگه دارد وگرنه، نه رکاب به تنهایی به کار میآید و نه نگین. پس عشق و عقل دو روی یک سکه است. مسئله این است که هم عشق باید باشد هم دو نفر با هم جور در بیایند. یعنی خرد جمعی هم آنها را کنار هم جور ببیند وگرنه که دوست داشتن فردی است. اما خرد جمعی و جامعه هم اگر بگوید که به هم میآید، خب وضعیت مناسبتری است. پس هر دو باید باشد. اگر نباشد بسوز و بساز است که نتیجهاش طلاق ذهنی است یا مشکل آنقدر بزرگ میشود که طلاق اتفاق میافتد یا گاهی کژتابیهایی صورت میگیرد و منتهی به خیانت میشود. شهرزاد عشقی در دلش دارد که آن را سرکوب میکند و وارد زندگی فردی میشود که از روی مصلحت او را انتخاب کرده است. خب این اتفاقها چه تاثیراتی بر روان او میگذارد؟ شهرزادی که در مقایسه با زنان همدورهایاش تحصیل کرده، مستقل و کاملا بهروز است. امثال این افراد میخواهند قواعد طبیعت را به صنعت و قواعد سنت را به مدرنیته تبدیل کنند. یعنی چیزی که کل طبیعت روال آن بوده. ازدواج امر طبیعی است و همه موجودات زنده آن را تجربه میکنند. اگر اینچنین باشد و ما یک امر طبیعی را بیاییم به یک امر مصنوعی تبدیل کنیم همین میشود که امروز دچارش هستیم. الان جهانی که داریم جهان دوقطبی است؛ یک قطب آن متمول و متجدد است و یک قطب محروم و حاصل این جهان دو قطبی چه میتواند باشد چیزی شبیه داعش. داعش که زاییده آسمانها نیست، زاییده خود انسانهاست. تمام ناهنجاریها زاییده عملکرد خود بشر است. زلزله چطور ایجاد میشود. وقتی از زمین بیشتر از اندازه استفاده کنیم، هوا را آلوده کنیم و از زمین سوءاستفاده کنیم و به قواعد طبیعت احترام نگذاریم با زلزله مواجه میشویم و هستی عکسالعمل نشان میدهد. ما قواعد را رعایت نمیکنیم و انتظار داریم بهدنبالش دچار مشکلات و بحران نشویم. در دنیای واقعی چقدر این احتمال وجود دارد که فردی بعد از ازدواج مصلحتی بخواهد به عشق قدیمیاش برگردد؟ اتفاقی که هنوز نمیدانیم برای شهرزاد قصه ما میافتد یا نه؟! این احتمال خیلی زیاد است. مراجعانی داشتم که عاشق فردی بودند و به هر دلیلی نتوانستند با او ازدواج کنند پس با فرد دیگری ازدواج کردند و بعد از سالها زندگی حتی در شرایطی که بچه هم داشتند، طلاق گرفتند تا به عشق اولشان مراجعه کنند. در صورتی که اولی هم ازدواجی را تجربه کرده بود و آنها آنقدر تلاش کرده بودند تا بالاخره دو خانواده را بههم ریختند تا بههم برسند. بعد از این هم خرابکاری تازه به مشاوره مراجعه کرده بودند. مقصودتان این است فردی که عاشق بوده و به عشقاش نرسیده اگر با فرد دیگری ازدواج کند، نمیتواند عاشق او شود؟ باید عشق را تعریف کنیم، یعنی آن عشق اولیه عشق بوده همیشه میماند. پس عشقی در ازدواج بعدی بهوجود نمیآید اما انس چرا. عشق فقط یکبار شکل میگیرد. مثل عشق ما به خدا. مثل عشق ما به مادر. آیا میتوانی عشقی که به مادرت داری به فرد دیگری داشته باشی؟ حالا هرقدر هم که تحتتاثیر محبت باشی. شدنی نیست. مثال ساده زمینی برای عشق پاک، مادر است. پس میشود این فرمول را استخراج کرد که اگر دو نفر عاشق بودند و به هر دلیلی موانعی سر راه ازدواجشان بود به هر شکلی موانع را برطرف کنند و زندگی در کنار یکدیگر را انتخاب کنند؟ من بیشتر این را توصیه میکنم که اگر عشق دوسویه وجود داشت بین دو طرف باید به آن ارج گذاشت و آن را گرامی داشت. نه عشق یکسویه و یکطرفه. عشقی که فداکاری و ایثار برای هم داشته باشد را باید محترم دانست. تا کجا میشود برای حفظ یک عشق دو سویه مبارزه کرد؟ ببینید این فرهنگ درستی نیست که بچهها را مجبور کنیم باب میل بزرگترها عمل کنند تا از سر ناچاری دست به کارهای نادرست بزنند. تصور میکنم بالا بردن سطح فرهنگ و مشورت گرفتن از مشاور مهم است. گاهی دختر و پسرهایی برای مشاوره ازدواج به من مراجعه میکنند که یکدیگر را دوست دارند اما میگویند خانوادههایشان مخالفند. ما همیشه میگوییم که نظر خانواده محترم است اما معتبر نیست. هیچ انسانی در غیر از موضع خودش معتبر نیست. شما در رشته خودت معتبری اما در جاهای دیگر محترم هستید. به جای اینکه خانوادهها بخواهند خودشان مسائل و اختلافنظرهای اینچنینی را حلوفصل کنند باید از کسی که متخصص کار است، کمک بگیرند. از صحبتهای شما اینطور برداشت کردم که اگر خانواده مخالف یک ازدواج بود اما مشاور موافق بود، میتوان به آن ازدواج فکر کرد و آن را عملی کرد؟ بله میتوانند ازدواج کنند. حتی اگر مجبور شدند خانواده را کنار بگذارند؟ بله. پس معتقدید که آنها نباید وارد زندگی دیگری بدون عشق شوند؟ ببینید اصلا مرد و زن بودن یک پسر و دختر را ما اینگونه میسنجیم که یک مرد موقعی مردانگی دارد که بتواند منویات خودش را به خانوادهاش بقبولاند و مدیریت کند و زن هم موقعی زنانگی دارد که موقعی بتواند بهطور منطقی جلوی خانوادهاش بایستد و آنها را قانع کند. اگر این اتفاق نیفتاد و خانواده، با منطق راضی به ازدواج نشد، چه؟ ببینید یک پرنده که جوجهاش به دنیا میآید و دست به لانهاش بزنی نوک میزند و از جوجه محافظت میکند وقتی جوجهاش پر در آورد او را از لانه بیرون میکند تا او مستقل شود. اما ما میبینیم که در ایران پسر 50ساله و دختر 40ساله مجرد هنوز توی خانه با پدر و مادرش زندگی میکند. پدر و مادر مراقبت میکنند و اجازه نمیدهند بچه مستقل بار بیاید. استقلال فکری برای بچه ایجاد نمیشود چون استقلال مالی هم فراهم نمیشود. اگر کسی دستش توی جیبش باشد احتیاجی به اجازه ندارد با احترام به خانواده اطلاع میدهد که قصد ازدواج دارد. ببینید وقتی قرار است کسی را به زندگی متاهلی دعوت کنیم او قرار است بیاید با یک فرد مستقل زندگی کند. قرار نیست بیاید با یک فرد وابسته زندگی کند. اگر کسی نتوانست با فردی که عاشقش است ازدواج کند و فرد دیگری را برای ازدواج انتخاب کرد و وارد زندگی شد، چه راهی پیش رو دارد؟ اگر میتوانند بدون دغدغه ادامه دهند یک زندگی عاقلانه را ادامه میدهند که عاشقانه نیست. اگر امکانش را ندارند باید با هم صادقانه و رو راست صحبت کنند.مثلا بگوید که من نمیخواهم به تو خیانت درونی هم بکنم. ذاتم با تو مقابله میکند و موافقتی ندارد اجازه بده دوستانه از هم جدا شویم و من به عشقم برسم و تو هم به عشقت برسی و هر دو خوشبخت شویم. برای همین توصیه میکنیم که یکی، دو سال اول ازدواج بهتر است زوجها بچهدار نشوند تا ببینند، میتوانند کنار یکدیگر بمانند و بهخاطر بچه سر زندگی نمانند. چون یک شکاف کوچک در اول زندگی بعد از چند سال به مرور بیشتر و بیشتر میشود و این طاقتفرساست. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده