Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۴ در کشور ما یک رویه زیبایی که وجود دارد این است که افراد یا وارد کاری نمیشوند یا وقتی وارد میشوند مطمئنند که در آن حیطه به کمال فضل و دانش رسیدهاند. آنقدر این حس در میان هموطنان زیاد است که وقتی به این پسرخالهمان که پزشکی خوانده میگوییم بیا این آزمایش ما رو بخون، میگه: تا تخصصم صبر! اصلا شما در ایران که تصادف میکنید جرات ندارید از حاضران در صحنه بپرسید آقا به نظرت مقصر کی بود؟ میزنند توی دهان آدم که مگه من افسرم؟ من یه فيلمبردار سادهام که با گوشیم دارم فیلم میگیرم. در مهمانیها خدا نکند یک نفر اشارهای به مسائل سیاسی جاری مملکت کند. همه میریزند سرش که شما تخصصت در این زمینه چیه؟ درسشو خوندی؟ مدرکی داری؟ کار سیاسی کردی؟ خطبه عقدتو رئیس دولت اصلاحات خونده؟ عکس با شورت دیپلماتیک (لباس سياستمداران در اوگاندا) داری؟ چی داری که حرف میزنی؟ راستی گفتم سیاست؛ یاد مصاحبه خانم سحر قریشی با رضا رشیدپور افتادم. به نظر من سحر قریشی میتواند الگوی همه ما برای گفتن «نمیدانم» و خودداری از اظهارنظر در مورد مسائل متفرقه باشد. همین اواخر هفته قبل دوستان عزیز ما در برنامه دید در شب، استاد سحر قریشی را به برنامه دعوت میکنند و طبق روال برنامه رشیدپور عکسهایی را به مهمان نشان میدهد و نظر او را راجع به آنها جویا میشود. عکس سرافراز، رئیس صداوسیما را نشان میدهند، سحر قریشی میگوید نمیشناسم. کوئنتین تارانتینو را نشان میدهند، میگوید نمیشناسم. فرانسیس فورد کاپولا سازنده پدرخوانده را نشان میدهند، میگوید نمیشناسم. رشیدپور فیوز میپراند و میگوید بابا کاپولا، پدر خوانده... سحر میگوید آخی بمیرم چقدر پیر شده. رشیدپور که در حال سقوط به اعماق فاجعه است میگوید این آل پاچینو نیست، کاپولاست! یعنی آدم اگر حتی دو بار شبکه یک صداوسیما را هم باز کرده باشد، حداقل تارانتیتو را میشناسد. حالا تارانتینو را میگوییم اسمش سخت است، سرافراز چی؟ البته انصافا این یکی هم سخت است، بچهها تازه داشتند ضرغامی را یاد میگرفتند که یهو رفت و یکی دیگه آمد. القصه رشیدپور و دوستان وقتی دیدند قریشی خاضعانه و صادقانه میگوید در مورد چیزی که بلد نیست (سینما و تلویزیون) اظهارنظر نمیکند، چند چهره سیاسی نشان دادند که نظر خانم قریشی را راجع به آنها بدانند. عکس اول یوکیو آمانو، رئیس سازمان انرژی اتمی... سحر کمی به چهره شرقی و چشم بادامی آمانو مینگرد و توی دلش میگوید: خدایا این دیگه کیه؟ شبیه یکی از شخصیتهای «ای کیوسانه»ولی دقیقا نمیدونم کدوم! کیه آخه؟ تو اوشين بازی میکرد؟ آکیرا کوروساواست؟ پیریهای لین چان؟ نفوس و مسکن؟ سحر تمام گزینهها را در ذهنش مرور کرد. آنگاه تمام قدرتش را در ذهنش متمرکز کرد و با شجاعت گفت «نمیدووووونمممم!» بعد عکس آقای احمدینژاد را نشان دادند که سحر گفت: «من آقای احمدینژاد را از نزدیک و بر سر سفره افطاری دیدم. وقتی آقای احمدینژاد از یک متر و نیمی من رد شده و به همه ما خوشامد گفتند، ناخودآگاه و یکدفعه تحت تاثیر کاریزمای ایشان، در همین حال خندهای بر لبان من آمد و با ایشان احوالپرسی کردم. گویی که ایشان را 10 سال است میشناسم. در حالی که هیچ حسی نسبت به سیاست ندارم، در وجود ایشان یک کاریزمای عجیبی دیدم و از لبخند ایشان لبخند زدم و از وجود ایشان انرژی خوبی گرفتم.» به نظر من بقیه مزخرف میگویند و سحر قریشی هنرمند بسیار توانمندی است. همین که یک نفر بدون این که بخواهد امتیاز و مجوزی بگیرد یا بخواهد ریاست فلان جا را عهدهدار شود و بدون این که حتی مشکل خاصی توی زندگیاش داشته باشد، از احمدینژاد حس خوبی بگیرد، این به نظرم نهایت هنر یک انسان است. (افتخاری هم هنرمند بزرگی بود، یادش بخیر) با این حال الان مسئله ما این نیست، مسئله این است که سحر قریشی بالاخره یک نفر را شناخت. یعنی اگر آن افطاری برگزار نمیشد، احمدی نژاد را هم نمیشناخت و این نشان میدهد هنرمندان ما همانقدر که نسبت به سینما و تلویزیون بیاعتنا هستند، به قدرت هم اعتنایی ندارند. به طوری که برای آدم سوال پیش میآید که پس به چه چیزی اعتنا دارند؟! حالا بر فرض گیریم از هیچی اطلاع و به هیچی هم اعتنا ندارند، ولی با رفتارشان که میگویند راجع به چیزی که اطلاع ندارید (یعنی راجع به اکثر چیزها به جز میکآپ و چیتان پیتان و رازهای فیتنس) اظهارنظر نکنید. به شما چه رئیس سازمان انرژی اتمی کیه و چیکار میکنه؟ فضول مردمین مگه؟ تارانتینو و کاپولا برای شما نون و آب میشه؟ فقط افه روشنفکری دارین. یه بار گوشت خریدین؟ میوه خریدین؟ رفتین سوپرمارکت ببینین قیمت مواد غذایی چنده؟ شما نمیدونين ولی سحر قریشی از آنجایی که اکثر اوقات در سوپرمارکتها و توی جعبه فیلمهاست از قیمت انواع محصولات غذایی اطلاع داره. این همه هم خدارو شکر موفقه و صد برابر شما هم داره پول در میاره. حالا باز برین فیلم تحلیل کنین و در متد اکتینگ استانیسلاوسکی غور و تفکر کنین. والا... سوئیسه مگه؟ خفه شین پولتون رو در بيارين! 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۴ آنها بسیارند. کتاب نمی خوانند. در شبكههاي اجتماعي فقط به جوک و فان و سوژه های خالهزنک روی خوش نشان می دهند. روزنامه و مجله نمی خرند مگر برای خواندن مصاحبه ستارهای مثل سحرقریشی ، النازشاکردوست یا مهناز افشار... تلوزیون هم برای آنها محدود می شود به کارتون یا فیلم و سریال هایی در حد فیلمِ "سه خط موازی" یا سریال شهرزاد و برنامههای جم تیوی و امثالهم. برای رفتارشان همان برهان قاطعی را دارند که سحر قریشی در برابر رشیدپور گفت: خبرهای بد اذیتم می کند، پس از هر چه خبر است دوری می کنم!آنها تمایل شدیدی دارند به زندگی سرخوشانه. لذت بردن از زندگی در بدوی ترین حالت ممکن ایده آل آنهاست. زندگی در تعریف آنها فقط کسب لذت است. پس، چه نیازی به آگاهی؟ چه نیازی به دانستن؟ اما تاسف آور ، تفاخر آنهاست به جهل شان. شرمنده نیستند. به صراحت از این جهل می گویند و از بی فایده بودن آگاهی. عده شان هم کم نیست، زیادند، خیلی زیاد. به اطرافتان نگاه کنید. آنها را می یابید. سحر قریشی نماینده آنها بود. و الحق که نماینده شایسته ای هم بود برای این جماعت. جماعتی که برای شان مهم نیست که فرق ترکیه و عربستان را نمی دانند، مهم نیست که نمی توانند نام یک نویسنده و کتابش را ببرند، مهم نیست که سعدی و حافظ را از هم تمیز نمی دهند، مهم نیست که از هیچ چیز خبر ندارند. اما برای شان مهم است که مارک لباس شان پرادا باشد یا گوچی! آنها در حال تکثیرند. روز به روز بیشتر می شوند. آنها به زودی تمام جامعه را فرا خواهند گرفت. خیلی زود. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده