رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

[طوطی زبان‌آورِ خطه هندوستان، اميرخسرو دهلوی، يکی از پُرکارترين شاعرانِ فارسی‌زبان است که تأثيرات شگرفی را بر شعر فارسی‌گويان بعد از خود، در سرزمين‌های هند و سند و ايران، گذاشته است. هرچند اميرخسرو بيشتر شهرت خود را مديون و مرهون مثنوی‌هايش است، در عين حال، غزل‌هايی استادانه و دلنشين از وی باقی مانده است که مقام والای اين شاعر شيرين‌سخن را در شعر فارسی نشان می‌دهد. ديوانِ غزلياتِ اميرخسرو چندين بار در ايران و هند به چاپ رسيده است. از اين جمله است چاپِ طهران با مقدمه سعيد نفيسی و تصحيح م. درويش که اقبال صلاح‌الدين در تصحيحِ بعدی از ديوان اميرخسرو همين تصحيح را نيز يکی از ملاک‌های اصلی کار خود قرار داده است... ]

 

 

باسلام

 

 

برای مطالعه بیوگرافی این شاعر ارجمند می‌توانید به این تاپیک مراجعه کنید.

 

همچنین برای دریافت نسخه کامل دیوان امیرخسرو دهلوی، که تصویربرداری شده از نسخه‌ی چاپی طهران با مقدمه‌ی استاد سعید نفیسی می‌باشد می‌توانید از فایل پیوست شده استفاده کنید.

 

در این تاپیک برخی از این اشعار دلنشین را با هم به اشتراک می‌گذاریم. :icon_gol:

 

 

 

* منبع عبارت نقل شده در ابتدا : مقاله‌

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، نویسندگان:
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
،
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

nsxpex1zqx7a90szksn.jpg

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

رسید دوش نوائی از این بلند رواق

که ای مقیم زوایای شهر بند فراق

در این حضیض چرا گشته ای چنین محبوس

گذر چو طایر قدسی ز اوج ِِ این نُه طاق

منافق اند و ریایی جمیعِ اهل بشر

بیا به صحبت یاران بی‌ ریا و نفاق

تو را به روز ازل با حبیب عهد بودی

چه آمدت که فراموش کرده‌ای میثاق ؟

مرو به قول مخالف به هرزه راهِ حجاز

وگرنه راه نیابی به پرده‌ی عشاق

کسی که مسکن اصلیش عالم علوی است

چه می‌کند به خراسان؟ چه می‌رود به عراق؟

ز خویش بگذر و بازآی سوی ما خسرو

که نیست خوش‌تر از اینجای در همه آفاق

:icon_gol::icon_gol:

:icon_gol:
:icon_gol:
:icon_gol:
:icon_gol:
:icon_gol:
:icon_gol:
لینک به دیدگاه

برون ز جامِ دمادم مجودی دیگر هیچ

به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ

 

مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست

که پیش همت او هست مُلک عالم هیچ

 

غم‌است حاصلم از عمر و من بدین شادم

که گرچه هست غمم، غمم نیست از غمِ نیست

 

دلم ز عشق تو شد ذره‌ای و آنهم خون

تنم ز مهر تو شد سایه‌ای و آنهم هیچ

 

تنم چو موی پر از تاب‌و‌پیچ و در وی خم

دل میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ

 

از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است

که نیستش بجز از بسته‌ی تو مرهم هیچ

 

دم از جهان چه زنی؟ همدمی طلب خسرو

به حکم آنکه جهان یک دم است و آن دم هیچ

بحکم آنکه جهان یک‌ دم است و آن دم هیچ ... آن دم هیچ

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...