رفتن به مطلب

با روان‌پریش‌ها چطور برخورد کنیم؟


ارسال های توصیه شده

موهایی بلند و نامرتب، لباس‌هایی مندرس و نامتوازن، دست‌هایی آلوده و سیاه، اغلب اوقات از کنار پیاده روها و مماس با دیوار راه می‌روند و با سری که به پایین انداخته‌اند نه تنها نشان می‌دهند که به نوعی از مردم در حال عبور ترس دارند یا خاطره خوشی از آنها ندارند، بلکه به نوعی هم در نگاه اغلب عابران می‌نشینند به طوری که اغلب مردم چند لحظه‌ای به آنها خیره می‌شوند و به حرکات آنها نگاه و سپس عبور می‌کنند چراکه شباهت بسیاری میان آنها و سایر عابران است.

شاید وصفی که عنوان شد مابه ازای اجتماعی فراوان دارد که بارها به چشم ما خورده و مشاهده گر آن بوده‌ایم اما اکثر قریب به اتفاق روان‌پریش‌های امروزی دیگر چنین توصیفاتی ندارند. آنها مانند من و شما هستند. بسیار شبیه!

 

آری این یک ترسیم بسیار ساده از قشر یا تیپ اجتماعی شهرنشینان است که به آنها روان‌پریشمی‌گویند اما در همین ابتدا باید چند نکته بسیار مهم را تشریح کرد تا این بحث محوریت و تمرکز لازم را به دست آورد.

 

نکته اول: روان‌پریش‌ها عده هستند؟ تیپ اجتماعی هستند؟ یا قشری از یک طبقه اجتماعی هستند؟

پاسخ به این پرسش اگرچه نظرات مختلفی را به همراه دارد یا باعث بروز اختلاف نظر در سطوح مختلف جامعه‌شناسان شهری می‌شود اما در این مقاله روان‌پریش‌ها یک قشر اجتماعی محسوب می‌شوند که می‌توانند زادگاهی در طبقات مختلف اجتماعی داشته باشند. به این علت که تصویری از یک شخص روان‌پریش که در ابتدای مقاله ارایه شد صرفا تصویری عمومی است و به هیچ‌وجه کلیتی غالب از این قشر اجتماعی را تبیین نمی‌کند. بروز مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی از یک طرف، نوسان‌های عاطفی عمیق و در عین حال متعدد در میان افراد با سنین مختلف در یک جامعه شهری و از همه مهم‌تر نحوه مواجهه و حضور این افراد در لایه ملموس و قابل رویت اجتماع شهری می‌تواند در شکل‌گیری شخصیت یک روان‌پریش تاثیر مستقیم داشته باشد. برای مثال یک جوان عاشق معشوق از دست داده که دچار بحران روانی و عاطفی شدیدی شده است و خانواده و اطرافیان را ترک کرده و سال‌هاست که در خرابه‌ها و مراکز تجمع بی‌خانمان‌ها و حتی معتادان روزگار سپری می‌کند به همان اندازه روان‌پریش محسوب می‌شود که یک کارمند در حل مشکلات زندگی مانده. در این حالت آنقدر به فکر و روان خودش فشار می‌آورد که به مرور زمان تنها راه تخلیه روانی خود را در گفت‌وگو با شبحی فرضی می‌یابد که تنها او می‌تواند شبه را ببیند و دیگران خیر! نتیجه‌اش وجود افرادی است که در پیاده رو‌ها، مراکز فروش و وسایل حمل‌و‌نقل عمومی با خودشان صحبت می‌کنند بدون آنکه به این نکته فکر کنند که چشم اجتماع که متشکل از هزاران شهروند می‌شود، نظاره‌گر آنها هستند. جالب آنکه اکثر قریب به اتفاق این نوع از روان‌پریش‌ها در منزل یا در محیط خانواده ذره‌ای از رفتار خود در اجتماع بیرونی را در منزل بروز نمی‌دهند. مثل یک پدر خوب و یک همسر زحمتکش و باوفا در منزل، نقش خودشان را به درستی ایفا می‌کنند.

 

وقتی متوجه می‌شویم که مفهوم و مابه ازای روان‌پریش در اجتماع خود ما ایرانیان به‌خصوص در شهرهای بزرگ و کلانشهری همچون تهران، چه دامنه گسترده‌ای را دربر می‌گیرد و چه افراد متفاوتی به لحاظ طبقه و تیپ اجتماعی و حتی میزان تحصیلات و میزان سن در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند، امکان وجود یک تعریف واحد، مضحک به نظر می‌رسد. اتفاقا دلیل این مساله که تا به امروز جامعه‌شناسان شهری و مدعیان تحلیل آسیب‌های شهری نتوانسته‌اند با این معضل کنار بیایند و راه‌حل‌های مناسبی برای مواجهه با این بیماری بیابند؛ همین مساله است که تصور می‌کنند برای شناخت و مقابله با این بیماری باید ابتدا به ابزار تعریف مسلح باشند تا بتوانند موانع بعدی را از پیش‌روی بردارند.

 

با توجه به این مهم ذکر این اصل الزامی است که به سبب بروز مشکلات متعدد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و مشکلات شخصیتی در افراد اجتماع و تنوع این مشکلات، بسته به مقتضیات زمانی آن هم دوره‌های کوتاه و بلند‌مدت هیچ‌گاه نمی‌توان تعریف درست و مناسبی از روان‌پریش‌ها ارایه داد. تنها راه صواب و درست در مواجهه با این قشر اجتماعی این است که برخی از وجوه شخصیتی و رفتاری آنها را در قالب چند اصل تعریفی مهم قرار دهیم و سپس بتوانیم راهکارهای درستی برای مواجهه مناسب شهروندان و دستگاه و نهاد‌های ذی‌ربط ارایه دهیم تا مانع رشد این بیماری در میان سایر شهروندان بشویم چراکه روان‌پریشی مانند بیماری سرماخوردگی هم گستره بسیار عظیمی را در بر می‌گیرد و هم شدت و ضعف آن نیز بسیار متنوع و متفاوت است.

تعریف اول: روان‌پریش‌ها باید به جد از معتادان تمییز داده شوند.

بزرگ‌ترین آسیبی که به شخصیت روان‌پریش‌ها وارد می‌شود و باعث بروز رفتارهای آتی نابهنجار در آنها می‌شود، همین اطلاق برچسب معتاد به آنهاست. هر احتمالی مبنی بر اینکه یک معتاد می‌تواند روان‌پریش باشد و بالعکس وجود دارد اما اینکه این دو قشر را با هم همسو و یک شکل بدانیم، بزرگ‌ترین آسیبی است که به این قشر اجتماعی تاکنون وارد آمده است.

 

تعریف دوم: روان‌پریش‌ها صرفا خیابان‌خواب یا دوره‌گردهایی نیازمند به گرمخانه‌ها و کمک مالی و سایر کمک‌های شهروندان نیستند،

بزرگ‌ترین مساله‌ای که ارایه تعریف و حتی مواجهه با این قشر اجتماعی را سخت می‌کند، گستردگی آنها در میان طبقات مختلف اجتماعی است. از مثال مرد کارمندی که در مشکلات زندگی اسیر شده و در وسایل نقلیه عمومی با خود صحبت می‌کند و هر از گاهی هم با صدای بلندی به برخی مقامات سیاسی یا اقتصادی اهانت کرده و همه را متوجه خود می‌کند، گرفته تا دختری از طبقه مرفه شهری که بارها بینی خود را عمل کرده و در نهایت نمی‌داند شبیه کدام هنرپیشه معروف سینمایی شده‌است و مدام در توقفگاه‌های شهری نظیر داخل تاکسی، آرایشگاه، رستوران، پارک و حتی پشت چراغ قرمز از سایر شهروندان زن در مورد بینی خود نظر می‌خواهد همگی روان‌پریش هستند، با این تفاوت که علت آشفتگی روانی هر کدام از آنها تفاوت دارد اما در اینکه رعایت موازین و آداب و رسوم اجتماعی را از یاد برده‌اند، مشابه هستند.

 

تعریف سوم: اکثر قریب به اتفاق روان‌پریش‌ها آدم‌هایی با سواد مناسب و قابل قبول بوده

یا در غیر این صورت از ذوق و حساسیت شدید عاطفی و حس متفاوت با سایر شهروندان در برابر ناملایمات اجتماعی برخوردارند، از این رو مشکلاتی که برای خودشان چه به لحاظ شخصی و خانوادگی و چه به لحاظ اجتماعی و اقتصادی پیش می‌آید تاثیر بسیار عمیق‌تر و در عین حال بنیادی‌تری روی آنها می‌گذارد به طوری که تحلیل و هضم آن مشکل به نظر رسیده و اینچنین در عرصه اجتماع سرباز می‌کند. چه بسا زمان هم در این فرآیند نقش بسزایی می‌تواند ایفا کند. تصور کنید وقتی یک زن شاغل چند ساعت مرخصی می‌گیرد تا به زندگی زناشویی خود در محضری خاتمه دهد و سپس سریع در محل کار خود حاضر می‌شود و از همان دم مشکلات زندگی را یک تنه بر دوش می‌کشد و در عین حال مجبور به ایفای نقش در میان همکاران مرد خود نیز هست که از آسیب‌های مطلقه بودن در امان بماند تا چه حد می‌تواند هم افسرده و هم روان‌پریش نشود. روان‌پریشی چنین شخصیتی در پرخاش‌های مکررش در برخورد با ارباب رجوع و همزمان تعاریف دروغش از زندگی بسیار مطلوبش برای همکاران مرد وی در محیط کار بروز پیدا می‌کند. همان‌طور که می‌بینید روان‌پریشی دیگر شکل و ساختار شخصیتی یا طبقه‌ای را دنبال نمی‌کند بلکه همین‌طور بسته به میزان و شدت مشکلات موجود اجتماعی قربانی می‌گیرد.

 

تعریف چهارم: در بروز معضل و بیماری روان‌پریشی شک و کوچک‌ترین شبهه‌ای وجود ندارد

که اجتماع و به تعبیری دیگر محیط پیرامون شخص بیمار عامل اصلی بیماری هستند. بیماری روانی از آن حیث که وقتی در وجود فرد بروز پیدا می‌کند و صرفا درون وی را متوجه خود می‌کند، درونی است. اما بسته به اینکه اجتماع چقدر در بروز این بیماری نقش داشته و شخصیت بیمار چقدر اجتماعی است که بعد از این باید با عامل بیماری خود روبه‌رو شود، در شدت و ضعف روان‌پریشی موثر است. از این رو هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد که عامل همه روان‌پریشی‌ها در میان افراد یک اجتماع، خود اجتماع است؛ اجتماعی که بسته به ظرفیت‌های مولدش در تولید مشکلات و معضلات، ریشه همه روان‌پریشی‌ها را در خود نگه داشته و تقویت می‌کند. حتی آن دختر مورد مثال از طبقه مرفه که با مشکل بینی خود نتوانسته کنار بیاید نیز قربانی وضعیت بیمار اجتماعی موجود شده است؛ اجتماعی که در آن بینی رو به بالا به گونه‌ای فضیلتِ زیبایی قلمداد می‌شود، بالطبع آنقدر بیماری مد در آن اپیدمی و سرایت‌یافته است که عواقب مثبتش می‌تواند روان‌پریشی‌هایی از این دست باشد. چه بسا اشکال بسیار پیچیده‌تر و وحشتناک‌تر آن در لایه‌های زیرین اجتماع، معضلات بسیاری را پدید می‌آورد که تشریح و بیان آنها مجال دیگری را می‌طلبد. مراجعه سرپایی به برخی کلینیک‌های خصوصی و بسیار گران روان‌درمانی در تهران به شما نشان خواهد داد که تنها تنوع روان‌پریشی‌های ناشی از شیوع مدها و مدل‌های سوپراستاری، چه معضل وحشتناک و لاعلاجی را در یک چرخه، اجتماع به فرد و فرد به اجتماع را ساخته است.

 

اما نکته مهم این است که وقتی اجتماع در چرخه نامناسب و بیمارگون خود موجود اجتماعی به نام روان‌پریش را تولید می‌کند، آنقدر نباید بی‌قید و بی‌مسوولیت از کنار تولید خود بگذرد. وقتی جامعه در قبال بیماران خود هیچ مسوولیتی احساس نکند، آن سوی روان‌پریشی یعنی وضعیت توحش اجتماعی بروز می‌یابد و اینجاست که مشکل روان‌پریش‌ها به بحران روان‌پریش‌ها منتهی می‌شود. نمونه‌های کودک‌دزدی و کودک‌آزاری توسط افراد خیابانی، تهدید‌های خیابانی بی‌هیچ دلیل منطقی، خودکشی‌های توام با جلب توجه و میل به تجمع مردم برای سقوط از بلندی‌های مراکز شلوغ شهری، افزایش افراد پرخاشگر و معترض به شرایط نامناسب و فلج اقتصادی و سیاسی در اماکن عمومی، شیوع تیپ‌های ناهنجار پوششی و ظاهرسازی‌های نامتعارف در اماکن پر‌رفت‌وآمد شهری و معابر شهری اگر هیچ‌کدام هیچ نسبت معنایی و تصویری قابل قبولی ندارند ولی همگی از نمونه‌های بارز شیوع روان‌پریشی‌های اجتماعی هستند. چه‌بسا وقتی مدعی آن هستیم که این نمونه‌ها، نمونه‌هایی از بیماری روان‌پریشی هستند، باید بدانیم که معنای دیگر بیماری عدم تناسب و توازن و حرکت منظم در یک شاکله متحد است. پس طبیعی است که نمونه‌ها یا فکت‌های اختلال روان‌پریشی هیچ‌گونه تناسب، نظم و تعهد به کل نظام‌مند موجود یعنی اجتماع اصلی یا واحد را دنبال نمی‌کنند.

 

اما با وجود این مشکل بزرگ و جدی، یعنی مشکلی که عاملش اجتماع انسانی است، متاسفانه در اجتماعات شهری ما در ایران بالاخص در کلانشهرهای ما کمتر به نحوه مواجهه شهروندان با این مساله رسیدگی و پرداخته شده است. تاکنون هیچ برنامه مدون یا حتی بروشور آموزشی که در سطح کلانی توزیع شود و در قالب ماهیت آموزش همگانی بتواند شهروندان را برای مواجهه با این بیماری و اختلال آموزش دهد، تولید نشده است، آن هم مساله روان‌پریشی که در شهرهای ما به علت فشارهای شدید کاری و مالی بر افراد، افزایش تناقض‌های رفتاری در شهروندان، رشد سریع مدزدگی و تغییر در الگوهای فضیلت‌محور اخلاقی و در مجموع افزایش دلنگرانی و تشویش در جامعه و حتی عوامل شلوغی در شهرها از جمله ترافیک‌های لاینحل و تردد‌های نابجا که باعث بروز تشویش‌های گسترده در میان شهروندان می‌شود، افزایش عینی یافته است. migna.ir در این مجال شاید لازم باشد

 

به چند نمونه رفتاری که رعایتش برای تک‌تک اعضای اجتماعات شهری ایرانی آن هم در قبال افراد روان‌پریش ضروری به نظر می‌رسد، عنوان می شود:

مورد اول

از هرگونه تمسخر و خنده‌های بی‌مورد در مواجهه با این افراد خودداری شود. متاسفانه نوع رفتار روان‌پریش‌ها و ترس آنها از رویارویی مستقیم با اجتماع عینی و ملموس باعث می‌شود که برخی از افراد به عنوان سرگرمی و شادی‌های لحظه‌ای این افراد را در بند زبان و کنش‌های خود گرفتار کنند و باعث آزار و اذیت آنها و خنده و سرگرمی خود و سایر افراد شوند. این نوع برخورد عمومی که متاسفانه بسیار نیز دیده می‌شود منجر به بروز زمینه‌های پرخاشگری در روان‌پریش‌ها شده و اتفاقا اولین ضرر‌های آن هم متوجه همین افراد می‌شود چراکه در صورت اتمام یا کاهش آستانه تحریک این افراد در ابتدا همین دسته از افراد را مورد عتاب و پرخاشگری خود قرار می‌دهند.

 

مورد دوم

همان‌طور که پیشتر عنوان شد به اعتقاد مردم تشابه‌های رفتاری معتادان و روان‌پریش‌ها مرز میان آنها را از میان برداشته که توجه بسیار فراوانی را می‌طلبد. باید در نظر داشته باشیم که روان‌پریش‌ها از هر طبقه یا شبیه به هر نوع از تیپ‌های مرسوم اجتماعی که باشند به علت آنکه برخی از رفتارهایشان شباهت‌های زیادی با معتادان موادشیمیایی- صنعتی دارد، همیشه در مظان این اتهام هستند که از مصرف‌کننده این مواد باشند. در صورتی که پیشترها اطلاق چنین اتهام‌هایی به آنها عملا بی‌پایه و اساس بود. اما با شیوع مواد مخدر صنعتی و روان‌گردان در میان اقشار مختلف اجتماع و نیز وجود شباهت‌های بسیاری میان روان‌پریش‌ها و معتادان به فرضیه معتاد بودن روان‌پریش‌ها بسیار قوت بخشیده است که عملا چنین نیست. حتی اگر معتادی روان‌پریش نیز باشد و بالعکس، بزرگ‌ترین اشتباه در مواجهه با روان‌پریش‌ها، معتاد دانستن آنهاست. شاید آنها با معتادها نشست و برخاست کنند و در محل‌های اجتماع آنها رویت شوند ولی به هیچ‌وجه نباید نسخه‌ای مشترک برای آنها نوشت؛ امری که متاسفانه شیوع یافته و در حال گسترش است.

 

مورد سوم

سعی کنیم که با روان‌پریش‌ها مثل سایر افراد برخورد کنیم. وقتی که مشاهده می‌کنیم از هر طبقه اجتماعی در بیماران روان‌پریش دیده می‌شود، بالطبع با همان نوع برخورد که مثلا در اتوبوس یا مترو با یک شخص معمولی و آرام داریم باید با آنها برخورد کنیم تا حفره خلای شخصیتی در آنها عمیق‌تر نشود. فراموش نکنیم که خود ما می‌توانیم گزینه بعدی مبتلا به روان‌پریشی باشیم.

 

 

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...