Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ واژهی «آزتک» (Aztec) به طور کلی برای اشاره به تمامی ساکنین اراضی «مخیکا» (Mexica) [منطقهای که بخشهایی از مکزیک، ایالات متحده، گوآتمالا، بلیز، هندوراس و حاشیهی خلیج مکزیک امروزی را در بر میگیرد. م.] به کار میرود. آزتکها، از مرکز استقرارشان در درهی مکزیکو، بر بخش عمدهای از آمریکای مرکزی حکم میراندند و تا زمان انهدام خشونتبارشان به دست اسپانیاییها در سال 1521 میلادی، دو قرن رشد و شکوفایی را تجربه کردند. از میان تمام فرهنگهای پیشاکلمبی آمریکای مرکزی، احتمالا آزتکها بیشتر و بهتر برای پژوهشگران معاصر شناخته شدهاند، چرا که تاریخ و دستآوردهای آنان با جزییات بسیار و توسط نخستین استعمارگران اسپانیایی و تذکرهنویسان بومی به ثبت رسیده است. هرچند مواجههی آنان با اروپایی موجب شده است تا منابع ارزشمند اطلاعات پیرامون چگونگی زوال آنان تدوین شود، اما از آغازین روزهای شکلگیری این تمدن اطلاعات چندانی در دسترس نیست. هیچکدام از «مصاحف» (Codices) آزتکهای پیشاکلمب باقی نماندهاند، بنابراین بیشتر بازسازیهای تاریخی بر اساس روایتهای گذشتهنگر متاخرتری صورت گرفتهاند. افزون بر این، پژوهش باستانشناختی نیز در پایتخت این تمدن، شهر تنوچتیتلان (Tenochtitlan) با دشواریهای بسیاری روبهروست، چرا که بخش عمدهای از آنچه از شهر باقیمانده، زیر مناطق حومهنشین مکزیکوسیتی امروزی دفن شده است. هرچند نام آزتک در ادبیات پژوهشی به طرق مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است، اما بیتردید، هیچیک از مردمان متکلم به زبان «ناهواتل» (Nahuatl)، یعنی «ناهوا»هایی (Nahua) که منطقهی مخیکا زندگی میکردند، عملا خود را به نام «آزتک» نمیخواندند؛ هویت این مردمان بیش از هر چیز بر قلمرو یا گروههای قومیای مبتنی بود که به آن تعلق داشتند. عنوان نسبتا مدرن آزتک، از مکان-نامِ آزتلان (Aztlan) مشتق شده است (به زبان ناهواتل به معنای محل زندگی حواصیلها) که احتمالا نام جزیرهای در یک دریاچه در اراضی شمالی قبیلهی چیچیمِک (Chichimec) بوده است. بر اساس تاریخنگاری خودِ مردمانِ مخیکا، آزتلان خاستگاه اصلی این مردمان بوده است. این گروه خاص از اهالی آزتلان (در واقع گروههای متعددی هستند که مدعی برآمدن از آزتلان هستند) به اجبار گروههای دیگر یا به دلیل فشار زیستمحیطی، مهاجرت طولانی خود را احتمالا در حوالی قرن یازدهم میلادی آغاز کردهاند. اساطیر آفرینش دیگری از چیکوموزتوک (Chicomoztoc)، یا «سرزمین هفت غار» سخن میگویند که هرکدام از این غارها، سکونتگاه یکی از گروههای قومی مختلفی بود که به اراضی مرکزی مکزیک عزیمت کردند، و اجداد مردمان مخیکا، آخرین این گروهها بودند. آنان به فرمان خدای محافظ خود، هوئیتزیلوپوچتلی (Huitzilopochtli) –به معنی مرغ مگسخوار جنوبی- سرزمین هفت غار را ترک کردند و سفر خود را در قالب در هشت گروه، که کالپولتین (Calpultin) نامیده میشدند و هر گروه جمعیتی بین 7 تا بیست نفر را در بر میگرفت، آغاز کردند. کالپولتین توسط سه مرد و یک زن هدایت میشدند که خدای محافظ و اقلام مقدس را بر پشت خود حمل میکردند. پس از سفری طولانی که کل آن احتمالا قریب به دو قرن طول کشیده و بیش از بیست منزلگاه را در میانهی راه شامل میشده، سرانجام این مردمان در زمرهی آخرین گروههایی قرار گرفتند که به درهی مکزیکو رسیدند. پس از رسیدن، گروهی از اعضای کالپولتین مصرانه خواستار آن شدند تا در منطقهای به نام کوآتهپِک (Coatepec) رحل اقامت بیفکنند، اما آنگونه که اسطوره روایت میکند، هوئیتزیلوپوچتلی مخالفت کرد و متمردان را قربانی ساخت. پس از این رویدادها بود که هوئیتزیلوپوچتلی نام قومی مخیکا را، که آنان در سراسر آمریکای مرکزی بدین نام شناختهشدند، به ایشان بخشید. احتمالا شهر تولان (Tollan) یا تولا (Tula)، پایتخت قوم تولتِک (Toltec) یکی از منزلگاههای آنان در مسیر سفرشان بوده و در این شهر، مخیکاها مهارتهای اساسی عمرانی، افزارسازی و جنگاوری را کسب کردند و ذائقهشان با سبک زندگی پیچیدهی شهری مطابقت یافت. مخیکاها با دانشهای جدیدی که کسب کردهبودند و لباسهای نوی که بر تن داشتند، به مرور راه خود را به سمت مرکز درهی مکزیکو، که در آن زمان جمعیتی متراکم را در خود جای داده بود، باز کردند. آنان نخست در چاپولتهپِک (Chapultepec) مستقر شدند و از آنجا به تپهی تکافتادهای به نام تیزاپان (Tizapan) نقل مکان کردند و به رعایای پادشاه کولوآکان (Culhuacan) پیوستند. هرچند او به یاری جنگجویان ظاهرا وحشی مخیکا توانسته بود دشمنان خود از قبیلهی خوچیمیلکا (Xochimilca) را شکست دهد، اما خیلی زود و پس از آنکه مخیکاها دختر او را قربانی کردند و پوست از تنش جدا کردند، آنها را از سرزمین خود بیرون کرد. مخیکاها پس از اخراج از تیزاپان، به مهاجرت خود ادامه دادند. سرانجام در سال 1325، سفر آنان به پایان رسید. این اتفاق زمانی افتاد که مخیکاها سکونتگاهی را در جزیرهی کوچکی در دریاچهی تکسکوکو (Texcoco) بنیان گذاشتند. این دریاچه در قلمروی سلطنت پادشاه قوم تهپانِک (Tepanec) به نام تهزوزوموک (Tezozomoc) بوذ که در شهر آزکاپوتزالکو (Azcapotzalco) حکومت میکرد. آنگونه که اساطیر مخیکاها روایت میکند، در این مکان آنان شاهد تصویری بودند که پیشتر هوئیتزیلوپوچتلی به عنوان نشانهی ارض موعود مخیکاها پیشگویی کرده بود: یک عقاب که بر سر یک کاکتوس در نزدیکی یک چشمه لانه ساخته بود. این جایی بود که مخیکاها باید پایتخت شکوهمند خود، تنوچتیتلان را برپا میکردند (این نام از لحاظ لغوی، به معنای «در میان میوههای کاکتوسِ سنگی» است، اما دلالتهایی نیز به نام یکی از فرماندهان مخیکا به نام «تنوچ» دارد). تصمیم به استقرار در این جزیرهی تکافتاده، ممکن است به دلیل موقعیت تدافعی آن بوده باشد؛ علاوه بر این، مخیکاها اصولا مردمانی «آب دوست» (آتلاکا چیچیمِکا atlaca Chichimeca) بودند که زیستشان را بر مبنای آبوهوای مناطق مرطوب و حاشیهی دریاچهها (مانند آزتلان) سامان داده بودند. شاید هم این منطقه صرفا به این دلیل انتخاب شد که یکی از معدود نواحی خالی از سکنهی درهی مرکزی مکزیکو بود. به هر روی، مخیکاها برای خانهی تازهسازشان سنگ تمام گذاشتند. اقتصاد اولیهی این مردمان بر بهرهبرداری از منابع محلی و مشخصا ماهیگیری، شکار و گردآوری گستردهی محصولات استوار بود. به دلیل دسترسی نداشتن به برخی از منابع، مخیکاها به مبادلهی گوشت اردک و ماهی در مقابل سنگ و چوب از سرزمین اصلی پرداختند و کار احداث خانهها و معابدشان را آغاز کردند. آنان خیلی زود و با احداث چینامپا (Chinampa)، یا زمینهای حاصلخیر قابل کشت در بستر پست و کمعمق دریاچهها، که محصول پرباری از ذرت، لوبیا، کدو و فلفل را برایشان به ارمغان آورد، اراضی کشاورزی خود را گسترش دادند. در طول سالیان، مخیکاها زیستگاه پیرامون خود را دستخوش تغییرات بسیاری کردند. یکی از پرشمار تاسیسات عمومی آنها، بندی طولانی بود که برای کنترل سطح آب دریاچه و جلوگیری از سیلابها و ویرانی متناوب شهر احداث کردند. آنان راههایی طولانی ساختند که جزیره را به سرزمین اصلی متصل میکرد، و نیز آبراهههایی که آب را از چشمههای چاپولتهپِک در سرزمین اصلی به شهر منتقل میکرد. سیزده سال پس از استقرار نخستین مخیکاها، درگیریهای ارضی گروهی از آنان را واداشت تا شهر را ترک کنند و شهر دوقلویی را با نام تلاتلولکو (Tlatelolco) در جزیرهی کوچکتری در شمال پایهگذاری کنند. بدینترتیب دو گروه متمایز به وجود آمد: مخیکا-تنوچاها و مخیکا-تلاتلولکاها. هرچند خیلی زود این دو شهر به یک جزیرهی شهرنشین واحد تبدیل شدند که توسط خیابانها و کانالهای متعددی به یکدیگر متصل شده بودند. خیلی طول نکشید که شهرشان به قدرت و آوازهی هر شهر دیگری در این منطقه رسید. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ حکمرانان آزتک و توسعهی امپراطوری مخیکاها در ازای زمینی که به آنان اعطا شده بود، به مزدوران و رعایای پادشاه قبیلهی تهپانِک شدند که در آزکاپوتزالکو مستقر بود و قویترین حکمران درهی مکزیکو در آن روزگار محسوب میشد. تحت حکومت تهپانکها، مخیکاها در جنگهای بسیاری علیه دشمنان آزکاپوتزالکو شرکت جستند. مخیکاها علیرغم جایگاه فرودستشان در سیاست درهی مکزیکو، همچنان در جستجوی پیوندهایی با سلسلههای شاهی بودند تا بتوانند عنوان تلاتوکایوتل (Tlatocayotl) را به چنگ آورند و سلسلههایی مختص به خودشان را تشکیل دهند. مخیکاهای تنوچکا به زودی نخستین شاه خود را برگزیدند: آکاماپیچتلی (Acamapachitli) (پادشاهی از 1372 تا 1391)، پسر یک اشرافزادهی مخیکا و شاهزادهخانمی از کولهواکان، متحد تمدن باستانی تولا. مخیکاهای تلاتلوکا هم در اقدامی مشابه و برای پیوند با تبار نوظهور شاهان خود به خاندانهای قدرتمند شاهی، کواکوائوپیتزاهواک (Cuacuauhpitzahuac)، فرزند تزوزوموک را و پادشاه آزکاپوتزالکو را به عنوان حاکم خود انتخاب کردند. در 1383، مخیکاها در تسخیر شهرهای زوچیمیلکو (Xochimilco)، میکسکوئیک (Mixquic) و کوییتلاهواک (Cuitlahuac) در بخشهای جنوبی دریاچهی تکسکوکو به تهپانِکها یاری رساندند و در سال 1395، شهر اوتومی (Otomi) از پادشاهی زالتوکان (Xaltocan) را تسخیر کردند. پسر و جانشین آکاماپیچتلی، هویتزیلیهویتل (Huitzilihuitl) (پادشاهی از 1391 تا 1415) نیز با یکی از شاهزادههای تهپانک از شهر آزکاپوتزالکو ازدواج کرد و بدینترتیب از میزان خراجی که مخیکاها میپرداختند کاست. جانشینان هویتزیلیهویتل و کواکوائوپیتزاهواک، چیمالپوپوکا (Chimalpopoca) (پادشاهی از 1415 تا 1426) در تنوچتیتلان و تلاکاتهاوتل (Tlacateotl) در تلاتلولکو بودند که تهپانِکها شهر تکسکوکو را به این دومی هدیه دادند. هردو این شاهان در قیامی که در پادشاهی تهپانِک در گرفت کشته شدند. پس از آن، نوبت به ایتزکواتل (Itzcoatl) (پادشاهی از 1427 تا 1440)، پادشاه تنوچا رسید که اقتدار آزتکها را یک کاسه و متمرکز کند و تاریخ آن را از نو بنویسد. او مصاحف پیشین را که در اختیار رهبران مذهبی گروههای رقیب بود به خاک سپرد و دفتر مهمی را برای سیهواکواتل (Cihuacuatl) مشاور تاسیس کرد. در 1428، ایتزکواتل به تکسکوکو لشکرکشی کرد و ماکستلا (Maxtla) فرزند تزوزوموک، پادشاه رسمی تهپانک را شکست داد. پس از این سرنگونی بحرانی که به نام جنگ تهپانک شناخته شده است، ایتزاکواتل پادشاهی آزکاپوتزالکو را محاصره کرد و اتحادی سهجانبه را میان فرماندهان متحدان شورشی خود، توتکوییهوازتلی (Totquihuaztli) از تلاکوپان (Tlacopan) و نزاهوالکویوتل (Nezahualcoyotl) از تکسکوکو برقرار ساخت (البته شهر هوئکزوتزینکو (Huexorzinco) نیز در این شورش ایفای نقش کرد اما خیلی زود از آن کناره گرفت). این اتحاد متضمن پیمان صلحی متقابل و تقسیم نابرابر غنایم میان سه شهر فاتح بود؛ اما به هر روی، به مدد نقش نظامی برترش در این رویدادها، تنوچتیتلان به سرعت به قدرتمندترین جزء در اتحاد سهگانه مبدل شد. در این زمان، هیچ نقشی در این نظام سیاسی به تلاتلولکاها داده نشد و شکاف میان آنان و تنوچاها بیش از پیش گسترده شد. پس از ایتزاکواتل، برادرزادهی او مونتهزوما ایلهوییکامینا (Montezuma Ilhuicamina) یا مونتهزومای اول (پادشاهی از 1440 تا 1468) به قدرت رسید که عموما به عنوان بنیانگذار حقیقی امپراطوری آزتک شناخته میشود. تحت حکمرانی او، آزتکها شهرهای زوچیمیلکو، کولهواکان و کویوآکان (Coyoacan) در جنوب دریاچه را تحت سلطهی خود درآوردند و قلمروی امپراطوری خود را به فراتر از مرزهای درهی مکزیکو و به مناطقی در ایالتهای مورِلوس (Morelos) و گهرِرو (Guerrero) در مکزیک امروزی گسترش داد. حکومت مونتهزوما همچنین از خشکسالی شدیدی که درهی مکزیکو را در حد فاصل سالهای 1450 تا 1455 تحت تاثیر خود قرار داده بود جان به در برد، اما اقتصاد پایتخت تقریبا به تمامی از هم فروپاشید. آگزایاکاتل (Axayacatl)، نوه و جانشین مونتهزوما، از الگوی پیشینیان خود تبعیت کرد و استیلای آزتکها را به واسطهی فتوحات نظامی بیشتر قوام بخشید. اما به هر حال تمامی فعالیتهای او با موفقیت همراه نبود. برای مثال، در سال 1478، نیروهای آزتک شکست فاجعهآمیزی را در نبرد با تاراسکانها (Tarascan) متحمل شدند. تاراسکانها تنها در یک نبرد بیش از بیستهزار سرباز آزتک را کشتند. با این حال، هرقدر که امپراطوری بزرگتر و قدرتمندتر میشد، خراجها و غنایم نیز به خزانههای پایتخت جاری میشدند و کالاهای غریبی بازارهای آن را پر میکردند؛ هرچند هرکدام از شهرهای آزتک بازاری خاص خود داشتند، اما معروفترین بازار به تلاتلولکو اختصاص داشت. زمانی که اسپانیاییها در سال 1519 به این شهر وارد شدند، تلاتلولکو روزانه میزبان شصتهزار بازدیدکننده بود و به دقت توسط پوچتِکاها (Pochteca) که تاجرانی با حوزهی عملی گسترده بودند، مدیریت میشد.حتی در سال 1473 هم، همین بازار پر رونق انگیزهای قدرتمند بود که آگزایاکاتل را به تسخیر این شهر و انضمام آن به بخشهای از پیش موجود شهر تنوچتیتلان و نصب حاکمانی از تنوچاها برانگیخت. تیزوک (Tizoc)، برادر و جانشین آگزایاکاتل (پادشاهی از 1481 تا 1486)، نتوانست موفقیتهای پیشنیان خود را در میادین جنگ تکرار کند؛ به همین دلیل عمر سلطنت او بسیار کوتاه بود. در واقع این ایده وجود دارد که او توسط اعضای دولت خودش مسموم شد و به قتل رسید. برادر دیگر آگزایاکاتل، آهوییتزوتل (Ahuitzotl) (پادشاهی از 1486 تا 1502) جانشین او شد، و هماو بود که لشکرکشیهای خشونتباری را تا درهی اوآکساکا (Oaxaca) و سوکونوسکو (Soconusco)، منطقهای که به خاطر کاکائو و پرهای پرندهی کوئِتزال شهرت یافته بود، ترتیب داد. فرزند آگزایاکاتل، مونتهزوما زوکویوتزین (Xocoyotzin) یا مونتهزومای دوم (از 1502 تا 1520) شاه بعدی این سلسله بود. او بخشهای دیگری از اوآکساکا را فتح کرد؛ اما در بیشتر ایام سلطنتاش، درگیر ساماندهی امپراطوری گستردهای بود که دیگر برای کنترل غیرمستقیم بیش از اندازه بزرگ شده بود. بر اساس منابع تاریخی آزتک که چند دههای پس از اشغال این سرزمین توسط اسپانیاییها نوشته شد، یک رشته علایم شوم در سالهای آغاز حکومت مونتهزوما روی داد. این نشانههای، سر جمع هشت نشانه، پیشگوییهایی مبتنی بر تقدیر شوم امپراطوری و ویرانی آن بود. این تقدیر این امپراطور ضعیفالنفس بود که در هشتم نوامبر 1519، در تنوچتیتلان با ارناندو کورتس و سربازان او رویارو شود و با خواستههای گستاخانهی آنان مبنی بر حصر در شهر خودش موافقت کرد. هرچند بعید است مونتهزوما بر این باور بوده باشد که کورتس، تناسخ کوتزالکوآتل (Quetzalcoatl)، شاه-خدای تولهتک است که حالا به درهی مکزیکو برگشته تا تاج و تخت خودش را باز پس گیرد، اما به نظر میرسد خودِ کورتس توانسته بود اعتماد او را به دست آورد و او را به خصلتی بردهوار وادارد. مونتهزوما، که به چشم مشاوران و رعایایش یک خیانتکار دیده میشد، در سیام ژوئن 1520 و بر اثر برخورد سنگی که در حملهی آزتکها به قصر شاهی به سمت او پرتاب شده بود جان باخت. پس از مرگ ناهنگام او، کوئیتلاهواک (Cuitlahuac) (پادشاهی در سال 1520) به تخت نشست و توسط اسپانیاییها به خارج از شهر تبعید شد. به هر حال سلطنت او بسیار کوتاه بود، چرا که در شیوع بیماری آبله میان بومیانی که در برابر این بیماری کاملا بیدفاع بودند مرد. آخرین شاه آزتک کوآئوتهموک (Cuahutemoc) بود (پادشاهی از 1520 تا 1525)، خویشاوند کوئیتلاهواک بود که کوشید تا از تنوچتیتلان در برابر اشغالگران اسپانیایی و متحدانشان دفاع کند، اما سرانجام در سال 1521 اسیر شد. چهارسال بعد، در فوریهی 1525، کوآئوتهموک در گوآتمالا و به دستور کورتس اعدام شد. بدینترتیب عصر پرشکوه شاهان آزتک به پایان رسید. منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۴ امپراطوری آزتک در آغاز اشغال غاره توسط اسپانیاییها، امپراطوری آزتک بر بیشتر اراضی مکزیک امروز سلطه داشت: از ساحل اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک و از درهی مکزیکو در شمال تا منطقهی سوکونوسکو (Soconusco) در مرز گوآتمالا. امپراطوری آزتک هیچگاه قلمرویی یکدست و متجانس نبوده است؛ امپراطوری آزتک همواره از پیوستن پادشاهیهایی مستقل با اتباعی از گروههای قومی متنوع استقبال میکردند. با این حال، در سال 1519، نیروهای ائتلافی اتحاد سهگانه، فرمانروایان یک امپراطوری 5 تا 6 میلیون نفری بودند. این جمعیت در 300 اجتماع بومی زندگی میکردند و قلمروی امپراطوری نیز با نظمی دقیق به 38 ایالت تقسیم شده بود. از آنجا که این ایالتها گروههای قومی و زبانهای متعدد و مختلفی را دربرمیگرفتند، آزتکها زبان خود، ناهواتل، را به عنوان زبان رسمی به نخبگان این جوامع تحمیل کردند و حتی در مواردی نام اجتماعات بومی آنها را تغییر دادند. امپراطوری آزتکها بزرگترین پیکرهی سیاسی متعلق به بومیان بود که در آمریکای مرکزی استقرار یافته بود. در کل قاره نیز، پس از امپراطوری اینکا در پرو، مکان دوم را در اختیار داشت. نیروی پیشرانهای که پشت این توسعهطلبیها قرار داشت، ارتش آزتک بود. آزتکها از همان آغاز که ارتشی کوچک و در زمرهی مزدوران آزکاپوتالکو بودند، در شمایلنگاریها و هنرهای قدسی خود بر نظامیگری تاکید میکردند. بخش عمدهی این تاکیدات، بازتاب رفتار تولهتِکهای شهر تولا بود. هر مرد جوانی در جامعهی آزتک باید به ارتش ملحق میشد و مردانگی خود را با به اسارت گرفتن یک سرباز دشمن در میدان نبرد اثبات کند. توفیق در این مهم با شکل خاصی از پیرایش مو نشان داده میشد. تعداد اسیرانی که هر مرد گرفته بود نیز به واسطهی طول ردای او و نیز حق استفاده از زیورآلاتی که به لبها وصل میشد آشکار میگشت. ارتش شامل واحدهایی از نیروهای ویژه نیز میشد که توسط دولت مرکزی تجهیز میشد و نجیبزادگان و سربازانی دیگری را که قابلیتهای خود را در میدان جنگ به اثبات رسانده بودند شامل میشد. سربازان ردهی جگوار و شوالیههای عقاب معروفترینِ این واحدها بودند. به هر روی، از آنجا که بیشتر سربازان همان روستاییانی بودند که باید اراضی امپراطوری را کشت میکردند، فعالیتهای نظامی بیشتر به زمستانها محدود میشد که کار کشاورزی با وقفه روبرو میشد. با این وجود، ساز و کار تسخیر اراضی عموما به صورت دیپلماتیک و با ارسال نمایندگانی از سوی آزتکها برای مذاکره با حاکمان محلی آغاز میشد. اگر این حاکمان به صورت داوطلبانه به امپراطوری آزتک ملحق نمیشدند، خیلی زود ارتش از راه میرسید. با دهها هزار شمشیر و نیزه با تیغههای تیز آبسیدین، با لباسهای ترسناک و رنگارنگ و پرچمهای بلند و پردارشان، ارتش آزتک چشماندازی مهیب را در برابر شهرهای نافرمان به تصویر میکشید. در بیشتر موارد، آزتکها نظام اجتماعی، سیاسی و مذهبی موجود در این ایالات تسخیرشده را به همان حال خودشان رها میکردند تا از شورش و طغیان جلوگیری کنند. در مواردی که برخورد نظامی گریزناپذیر بود، معمولا ارتشها شهر و مردمان آن را مورد تاخت و تاز بیرحمانهای قرار میدادند و حکومت محلی را با فرمانداران و جزیهگیرهای آزتک جایگزین میکردند. در مواردی معدود، آزتکها حتی گروههای بزرگی را از درهی مکزیکو به ایالتهای دوردستی کوچ دادند که در آنجا سکونتگاههایی در میان مردمان بومی آن مناطق تشکیل دهند. در برخی مناطق بیثباتتر، مانند درهی اوآکساکا، احداث پادگانهای دایمی ضرورت مییافت. به محض آنکه روابط سیاسی میان شهرهای منقاد و اتحاد سهگانه منعقد میشد و قوام مییافت، آن منطقه به عنوان یک استان خراجگذار به رسمیت شناخته میشد. هرچند میزان این خراج شدیدا به ثروت و داراییهای حکمرانان محلی و منابع طبیعی آن منطقه بستگی داشت، اما آنانی که در گذشته سر به شورش برداشته بودند به نسبت کسانی که با صلح و صفا به امپراطوری آزتک پیوستهبودند، به ناگزیر باید خراج بیشتری میپرداختند. این مالیاتها به دقت در الواح آزتک ثبت و ضبط میشد. این امر بعدها و در سالهای آغازین استعمار، در قالب حساب خراجها و قوانین مندوزا ادامه یافت. خراجی که مستمرا به تنوچتیتلان، تکسکوکو و تلاکوپان سرازیر میشد متشکل بود از مواد غذایی، مواد خام، کتان و دانههای کوکوآ (کاکائو) که از این دو قلم آخر به عنوان واحد پولی نیز استفاده میشد. در همین زمان، توسعهطلبی آزتکها زمینهساز شکلی از تخصصیشدن در میان ایالتها شده بود. زیرا بخش عمدهای از خراجهایی که به پایتخت سرازیر میشد، در قالب کالاهای تجملاتی تکمیلشدهای نظیر جواهرات و لباسها بود که برای اشراف آزتک تهیه میشد. شهرهای منقاد همچنین ملزم به شرکت در اقتصاد مبتنی بر تجارت راه دور پوچِتاها بودند؛ افزون بر این، باید سرزمین خود را برای عبور ارتشهای اتحاد سهگانه آزاد میگذاشتند و منابع و تجهیزات مورد نیاز سربازان را در اختیار آنها قرار میدادند. حتی گاهی ناگزیر به ارسال قربانیان انسانی به مراسم آزتک بودند. علاوه بر ایالتهای خراجگذار، آزتکها ایالاتی راهبردی نیز تاسیس کردند که نواحی بیثبات و راههای مهم تجاری را در بر میگرفت. حاکمان این ایالتها، به جای خراج «هدایایی» را تقدیم امپراطور آزتک میکردند؛ هرچند هرگاه امپراطوری مرزهای خود را به اراضی فراتر از این ایالات راهبردی گسترش میداد، این توافق به صورت خودکار به نظام خراجگذاری تغییر مییافت. شهرهای مهم دیگری مانند چولولا (Cholula) در منطقهی پوئبلا، توانستند بدون آنکه احساساتی خصمانه را در امپراطوری برانگیزند و با حفظ روابط آزاد تجاری با آن، استقلال خود را حفظ کنند. اما حتی در جاهایی که تسخیر مستقیم شهر امکانپذیر نبود، آزتکها شکل ثانویهای از پیوستگی را به واسطهی برقراری پیوندهای خانوادگی میان تبارهای حاکم ایجاد میکردند. با این همه، بیشتر به واسطهی تنوع قومی و سیاسیاش، امپراطوری آزتک هیچگاه هویتی باثبات نیافت؛ شورش در سراسر عمر کوتاه آن امری بسیار معمول بود. حتی عدمتوافقهایی جدی میان رهبران سیاسی تنوچا وجود داشت که نهایتا در خصوص نحوهی رفتار با اسپانیاییها، از زمان پیادهشدنشان در براکروس (Veracruz) تا حضورشان در تنوچتیتلان، به ناگزیر نمودی آشکار یافت. افزون بر این، آزتکها هیچگاه نتوانستند گروههای ستیزهجویی مانند تلاکسکالانها و تاراسکانها را تسخیر کنند و جنگهایشان با این دشمنان گاه برای نیروهای اتحاد فاجعهآمیز بودند. بیتردید بخش عمدهای از سقوط نهایی امپراطوری آزتک به واسطهی این گروههای ناراضی تسخیرشده و تسخیرنشدهای بود که مشتاقانه به متحدانی برای فاتحان اسپانیایی مبدل شدند. منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۴ جامعهی آزتک جامعهی آزتک بر اساس خطوط طبقاتی مشخص و روشنی تفکیک شده بود. در این نظام، «اوئِتلاتوآنی» (Huetlatoani) (به معنی کسی که حرف میزند)، مقام حکمرانی را در اختیار داشت و در راس ساختار جامعه قرار میگرفت. حکمران از میان مردان خانوادهی حاکم پیشین انتخاب میشد و امپراطوری گستردهی خود را از قصر حکمرانی در تنوچتیتلان اداره میکرد. نزدیکترین مشاور او «سیهوآکوآتل» (Cihuacoatl) (به معنی زن-مار) بود؛ سِمتی که یک مرد متصدی آن بود. سیهوآکوآتل نیز همانند حکمران، از یک تبار خاص انتخاب میشد. این سِمت به صورت رسمی در دههی 1420 تاسیس شد و حتی از تبار سلطنتی آزتک نیز عمر بیشتری داشت؛ چرا که یک سیهوآکوآتل از سال 1525 تا سال 1526 سمت حکمرانی را بر عهده داشت. در حالیکه اوئِتلاتوآنی تجسدی الهی از اقتدار آسمانی محسوب میشد، سیهوآکوآتل وجوه زمینی و اینجهانی حکومت را نمایندگی میکرد. این دو در کنار یکدیگر تجسمبخش مفهوم ثنویت گیهانشناختیای بودند که هم در سپهر اجتماعی و هم در قلمرو سیاسی آزتک وجود داشت. شوراهای قضایی، مدیریتی، نظامی و مذهبی تحت امر این دو عمل میکردند. اعضای این شوراها از میان «تهتهکوتین» (Tetecutin)، نجیبزادگانی از خویشان و بستگان شاه، انتخاب میشدند. در مرتبهی پایینتر، دیگر اشراف خونی (Pipiltin) بودند که در نقش مدیران، راهبان و فرماندهان نظامی ظاهر میشدند. در حکومت آزتکها، تمامی اعضای خاندان اشراف از پرداخت خراج معاف بودند. جایگاه قابل توجه دیگر در این نظام اجتماعی، مقام «کالپیکسکی» (Calpixqui) بود. کالپیکسکی یک مدیر آزتک بود که وقتی اوئِتلاتوآنی سلسلهای محلی از شاهان را در یک شهر سرنگون میکرد، به فرماندهی آن شهر منصوب میشد. با وجود آنکه اغلب این جایگاهها توسط مردان اشغال میشد، اما زنان خاندان اشراف نیز تاثیر چشمگیری در تصمیمگیریها در قلمرو سیاست داشتند و برخی از آنان به عنوان فرماندهان خرد در دولت-شهرهای حاشیهی دریاچه منصوب میشدند. اشراف میتوانستند چند زن داشته باشند و اوئِتلاتوآنی معمولا چندین زن و کنیز در اختیار داشت. این اقلیت کوچک از اشراف، بر اکثریت گستردهی مردم که با نام «ماسههوالتین» (Macehualtin) یا دهقانان شناخته میشدند، حکمرانی میکردند. دهقانان عموما کارگران عمومی، صنعتگران، سربازان، کشاورزان و ماهیگیران را شامل میشد. تمامی این گروهها ناگزیر به پرداخت خراجهایی به صورت کالا یا نیروی کار (مثل کمک در ساخت بناهای عمومی) بودند. در عین حال، به نظر میرسد در میان دهقانان هم، با دهقانان آزتک (مخیکا) بهتر از دیگران رفتار میشد. حفاریهای صورتگرفته در بقایای نواحی مسکونی نشان میدهد که این دهقانان اجازهی دسترسی به اقلام وارداتی مانند سرامیکها ملون و سنگهای ابسیدین را داشتهاند. در دورههای نخست تاریخ آزتک، دهقانان در مواردی خاص میتوانستند به سلک اشراف درآیند. این افراد به واسطهی دستآوردهای خود در میدان نبرد به ردهی «کوآئوپیلی» (Quauhpili) یا «عقاب-سالار» درمیآمدند؛ اما این فرآیند نیز در زمان حکمرانی مونتهزوما خوکویوتزین از میان رفت. در این دروان تعداد اشراف آنقدر زیاد شده بود که نگهداری از آنان ناممکن مینمود. با این همه، تحرک اجتماعی رو به بالا، به واسطهی وجود لایههای میانجی میان نخبگان و عوام همچنان امکانپذیر بود. این لایهها عموما از تاجران پوچتکا و صنعتگرانی تشکیل میشد که به تولید اشیاء زینتی گرانبها میپرداختند. آزتکها، حتی در کلانشهر خود نیز، رسوم کهن قبیلهای خود را حفظ کردند. انبوهی از جمعیت در «کالپولتین» (Calpultin) (جمع کالپولی Calpuli به معنی خانهی بزرگ) زندگی میکردند: گروههای تولیدی مبتنی بر انتساب خویشاوندی، یک نیای مشترک یا «کالپولتهاوتل» (Calpulteotl) و یک حرفهی خاص. هر کالپولی یک محله را در بر میگرفت و اراضی آن میان خانوادههای آن کالپولی تقسیم میشد. هرچند بیشتر اراضی اشتراکی محسوب میشدند، اما شواهدی وجود دارد که در اوایل قرن شانزدهم، تمایلی به خصوصیسازی و تجاریسازی داراییهای ارضی و غیرمنقول وجود داشته است. کالپولتین توسط شورایی از ریشسفیدان و حکومتی از اشراف راهبری میشد که این گروه دوم، میانجی کالپولی و حکومت مرکزی شاه بودند و باج و خراجی را که هر گروه بر عهده داشت مدیریت میکردند. پسران اشراف به مدارس «کالمهکاک» (Calmecac) میرفتند و در این مدارس مهارتهای مذهبی، سیاسی، نظامی، هنری و مذهبی میآموختند. در حالی که رعایا به مدارس «تلپوچکالی» (Telpochcalli) میرفتند و در آنجا برای سرباز شدن تربیت میشدند. دختران به کارهای خانگی نظیر آسیاب کردن ماییس (Maiz) (نوعی ذرت) و بافتن پارچه میپراختند، در حالی که دختران اشراف میتوانستند به سلک راهبهها درآیند. هم دختران و هم پسران در «کوئیکاکالی» (Cuicacalli) یا خانهی آواز شرکت میکردند و آوازها و رقصهای سنتی و مذهبی را میآموختند. منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده