دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۴ سلام دوستان گل نو اندیش اینجا میخوام ادبی هایی رو بذارم که خوشم میاد که دوستان هم استفاده کنن اسپم هم نشه لطفا که پست ها مرتب باشه ممنون دوستای خوبم 2 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۴ (( چه خوب گفته احمد شاملو)) من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم . چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام همه به خودم مربوط است مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند شاد باش و از زندگی لذت ببر چه انتظاری از مردم داری ؟ آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند!!!! اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار! این ملت کتاب نمیخوانند...... عمریست این مردم به هوای بارانی میگویند خراب.... 2 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۴ میگن منبر را از چوب درخت گردو میسازند که بسیار محکم و با کیفیت است درخت گردو علاوه بر چوب مرغوب سایه و بار خوبی هم دارد اما درخت چنار میوه ندارد سایه درست حسابی هم ندارد ازش چوبه دار میسازند، دعوای این دو درخت در شعر شهريار شنیدنیست!: گفت با طعنه منبری به چنار: سرفرازی چه میکنی؟ بی بار! نه مگر ننگ هر درختی تو؟ کز شما ساختند چوبه دار! پس بر آشفت آن درخت دلیر، رو به منبر چنین نمود اخطار؛ گفت: گر منبر تو منبر بود، کار مردم نمی کشید به دار... 1 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۴ کسی که ندای درونی خود را می شنود نیازی نیست که به سخنان بیرون گوش فرا دهد. مولانا لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۴ وقتی کسی اندازت نیست ، دست بـه اندازه ی خودت نزن . . . لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ دنیای عجیبیست دنیای ما آدمها برهنه می آییم، برهنه میرویم با این همه عریانی…قلب هیچکس پیدا نیست دوست می داریم،دوست داشته میشویم با این همه تنهاییم… به زندگی خیلی ها غبطه می خوریم خیلی ها به زندگی ما غبطه می خورند با این همه هرگز راضی نیستیم… همه روزی میمیرند،همه روزی میمیریم با این همه حرص ما را پایانی نیست.. در حالی که همیشه از درد زیستن می نالیم همه گاهی گناه می کنند، همه گاهی گناه میکنیم با این همه ما مقصر نیستیم و انگشت اشاره مان همیشه سوی دیگریست دنیای عجیبی ست دنیای عجیب ما آدمها….. لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ بدجوري زخمي شده بود رفتم بالاي سرش گفتم: زنده اي؟؟ گفت: هنوز نه! خشكم زد تازه فهميدم چقدر دنيامون با هم فرق داره او زنده بودن رو در شهادت مي دونست و من... لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ انسانها در مجموع در طول زندگی سه حرکت دارند . در عمق ، در سطح ، در ارتفاع بیچارگان در عمق تبهکاری فرو می روند . واماندگان در سطح روز مره گی های زندگی سرگردانند و فرزانگان در آسمان بی کرانه ی عرفان پر وبال می زنند. لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ دیروز خوب یا بد گذشت... مهم نیست امروز روز دیگریست قدری شادی با خود به خانه ببر راه خانه ات را که یاد گرفت فردا با پای خودش می آید لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم. مجلهای برداشتم ورق زدم،مداد لای آن را برداشتم همینکه توی دلم خواندم سه عمودی یکی گفت: بلند بگو گفتم یک واژهی سه حرفیه، از همه چیز برتر است حاج آقا گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم حاج آقا پشت سر هم گفت: پول اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: حاج آقا اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: حاج آقا بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمیشه دیدم ساکت شد مادر بزرگ پیر گفت: عمر سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار محسن خندید و گفت: وام یکی از آن میان بلند گفت: وقت یکی گفت: آدم دوباره یکی گفت: خدا خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سرجایش ولی دریافتم، هرکس جدول زندگی خود را دارد، تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک واژهی سه حرفی آن هم درست در نمیآید. … شاید کودک پابرهنه بگوید کفش کشاورز بگوید برف لال بگوید سخن ناشنوا بگوید نوا نابینا بگوید نور ومن هنوز در اندیشهام برترین واژهی جدول زندگی ما چیست؟ "صادق هدایت" لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ عجب دنیاییست! در کله پزی ها هم "زبان" از "مغز" گرانتر است. درست مثل جامعه ما که "چرب زبانها" از "عاقلان" ارزشمندترند.. (احمد شاملو) لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ شازده کوچولو از گل سرخ پرسید: آدمها کجان؟ و گل گفت: باد به اینور و آنورشان می برد! این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده! “آنتوان دو سنت اگزوپری” لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛ به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی، می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی..! و این بلاتکلیفی خودش کلــــــی جـــــــهنم است ... "سیمین دانشور" لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺩﺯﺩ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﺎ، ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ؟؟؟؟؟؟ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ. ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﺲ ﻫﻤﻪ ﻋﺮﻋﺮﮐﻨﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ !!!!! "ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ" لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ در این خزان خبرِ سرو و گل چه میپرسی خبر خرابیِ باغ است و بی کسیِ نسیم زمانه بی پدر و مادر است و میترسم در این بلا ز سرانجامِ این زمینِ یتیم "هوشنگ ابتهاج" لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۴ "فقر" "فقر" همه جا سر می کشد و همه چیز را ویران می کند. اما باید دانست که "فقر،گرسنگی و عریانی نیست"، بلکه چیزی را نداشتن است. "فقر جامعه ما همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند" "فقر" شب را "بی غذا" سر کردن نیست،"فقر" روز را "بی اندیشه" سپری کردن است. خداوندا! مرا و جامعه ام را از بیماری همه گیر فقر و مصلحت پرستی شفا بخش دکتر شریعتی لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۴ افراد را باید عصبانی کرد تا خوب شناخت !! آنچه افراد در عصبانیت از خود بروز می دهند میزان منطق شان ، میزان ادب شان ،میزان بزرگی روحشان ،میزان شعورشان ، میزان معرفتشان میزان اصالتشان و حتی میزان مهر و محبت راستین شان نسبت به ما را نشان می دهد! گاهی دیده می شود افراد مادام که همه چیز بر وفق مراد است چنان مهربانند ،مودب و فروتن اند که در برابرشان احساس فرومایگی میکنی! ولی کافی است به بهانه ای یا اتفاقی یا انتقادی ،یا برخوردناخوشایندی رنجییده خاطر شوند.. تازه آن روی نامبارک خود را می نمایانند ...! دیگر نه ادب می شناسند، نه مرام نه معرفت نه محبت ... ازاین افراد برحذر باشید کسی که ، فقط به روزگار ملایمت اهل ادب و مهر و محبت است و با کمترین ناملایمت ها ، انسانیتش گم می شود شایسته ی دوستی پلیدار نیست ! این ها ، روح های کوچکی دارند که فقط به درد احوالپرسی های ، گاه گاهی میخورند.... بزرگی و معرفت و ادب و اصالت و نجابت آدمیان را به هنگام خشم و عصبانیت بیازمایید. چارلی چاپلین لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۸ به اندازه ای که تلاش کرده اید آرزو کنید یا هر آرزو یی داریم ، از این به بعد به اندازه اش تلاش کنیم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده