رفتن به مطلب

زاویه‌ی دید در داستان


ارسال های توصیه شده

نویسنده: اکبر رضی زاده

قبل از شروع مبحث "زاویه‌ی دید" به لحاظ اهمیت وافری که این مقوله دارد، بهتر است ابتدا به معانی چند واژه، دقت کنیم:

 

1. راوی:

راوی کسی است که داستان از زبان او نقل (روایت) می‌شود. در بعضی از داستان‌ها نویسنده نقش راوی (روایتگر) را به عهده دارد.

2. دیدگاه:

دیدگاه در واقع همان «زاویه ی دید» است که متعاقباً به شرح مبسوط آن خواهیم نشست. واژه‌ی «نظرگاه» هم گاهی به جای «دیدگاه» مورد استفاده قرار می‌گیرد.

3. گویش:

کیفیت بیان یا شیوه‌ی نقل یک داستان را «گویش» یا «زاویه ی دید» گویند. به دیگر سخن: چگونگی روایت و نحوه‌ی بیان داستان را «زاویه ی دید» گویند.

4. انواع دیدگاه:

از نظر افلاطون و ارسطو: الف: اول شخص مفرد. ب. سوم شخص ناآگاه (دانای محدود). ج. سوم شخص آگاه (دانای کل).

الف = زاویه دید اول شخص مفرد (1)

راوی قصه در این دیدگاه، اول شخص مفرد یعنی «من» می‌باشد. حال، این «منِ راوی» می‌تواند خودِ نویسنده یا غیر او باشد. روایتگر اول شخص می‌تواند شخصیت اصلی داستان یا یک شخصیت فرعی باشد.

در این حالت نویسنده فقط می‌تواند از زوایای ذهن «من» به موقعیت و فضای داستان بنگرد و حق نفوذ به ذهن سایر شخصیت‌ها را ندارد. البته این «منِ» راوی دلیلی ندارد که حتماً خودِ نویسنده باشد. می‌تواند یک بچه‌ی شش ساله باشد، یا یک پیرزن هشتاد ساله، یا یک جوان بیست و چند ساله، یا...

اما نویسنده علی رغم این آزادی انتخاب راوی، نباید فراموش کند که از ابتدا تا انتهای داستان، همان منی است که در آغاز نشان داده است. با همان ویژگی‌های شخصیتی خاصِ خودش. مثلاً اگر راوی، یک دختر بچه‌ی هشت ساله است، نمی‌تواند در محاوراتش از جملات کلاسیک و ادیبانه استفاده کند. یا ذهنیات و اندیشه‌هایش فراتر از یک بچه‌ی هشت ساله باشد. مثلاً برای آوارگان «بوسنی و هرزگووین» دل بسوزاند یا جنایات امپریالیسم را در «هیروشیما» محکوم کند. و بالعکس اگر شخصیت داستان یک نفر پزشک، یا یک نخست وزیر است، حق ندارد مثل لومپن های سینما، گفتار و کرداری زشت و ناپسند داشته باشد و به چیزهایی مثل «آب نبات»، «دفترچه»، «تاب بازی» و ... فکر کند.

در گویش «اول شخص مفرد» که راوی شخصاً در قصه حضور فیزیکی دارد و همه‌ی وقایع و حوادث از زبان وی نقل می‌شود، دیگر نباید واسطه ای به نام «نویسنده» بین خواننده و قصه، وجود داشته باشد، به عبارت دیگر نویسنده حق کوچک‌ترین تجزیه و تحلیل عقاید و حلول در ذهن کاراکترها را ندارد، مگر از زبان «منِ» راوی داستان. پس این نویسنده است که با انتخاب این دیدگاه، نشان خواهد داد که آیا توانایی بیان مقاصد و القاء احساسش را از طریق «منِ راوی» دارد یا نه!؟ اگر او توانست قضاوت و تحلیلش را از رویدادها و حوادث داستان، از قول شخصیت قصه‌اش نقل کند؛ و پیامش را به طور طبیعی و معقولانه القاء نماید، در کارش موفق بوده است وگرنه بهتر است زاویه‌ی دید دیگری برای قصه‌اش بیابد.

مرحوم «جلال آل احمد» در داستان کوتاه «بچه ی مردم» به خوبی قدرت قلمش را در استفاده از دیدگاه «اول شخص مفرد» نشان داده است. در این قصه راوی، شخصیت اصلی داستان است که به راحتی پیام نویسنده را به خواننده منتقل کرده است.

 

مطالعه‌ی سطور نخستین داستان «بچه ی مردم» موضوع را روشنتر می‌کند:

«خوب من چه می توانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگهدارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلی ام بود، که طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر کس دیگری جای من بود چه می کرد؟ خوب من هم می بایست زندگی می کردم. اگر این شوهرم هم طلاقم می داد چه می کردم؟ ناچار بودم بچه را یک جوری سر به نیست کنم. یک زنِ چشم و گوش بسته، مثلِ من، غیر از این چیز دیگه ای به فکرش نمی رسید. نه جایی را بلد بودم، نه راه و چاره ای می دانستم... »

همان طور که دیدید راوی این قصه شخصیت اصلی داستان است که گوشه‌ی تلخی از لحظات زندگیش را به بهترین صورت بیان کرده است. و جلال در پس پشت چهره‌ی معصوم این زن پنهان شده و ماجرای شکننده ای که بر او گذشته است را به خوبی به تصویر کشیده است.

البته دلیلی ندارد که در دیدگاه اول شخص مفرد راوی حتماً شخصیت اصلی (قهرمان داستان) باشد.

داستان «اسیر فرانسوی» کار «صادق هدایت» نیز از این گویش برخوردار است. اما در این قصه «منِ راوی» شخصیت اصلی نیست و فقط یک شنونده‌ی حاذق است، و این «مستخدم بزانسن» است که نقش اصلی را در این داستان به عهده دارد و از ابتدا تا انتهای داستان به بیان نحوه‌ی اسارتش در جنگ با آلمان‌ها پرده بر می‌دارد و خواننده را مشتاقانه به دنبال خود می‌کشد.

 

«کورس بابایی» در رمان مشهورش «امشب اشکی می ریزد» نیز از زاویه‌ی دید اول شخص مفرد استفاده کرده است، که در این داستان «منِ راوی» فقط یک خبرنگار روزنامه است و نقش بسیار کمرنگی دارد.

کاراکتر اصلی این رمان «بهمن» نامی است که بیش از 4/5حجم کتاب را اشغال کرده و با تشریح عشق و زندگی بر باد رفته‌اش، معضلات و مشکلات اجتماعی را با بیانی ساده به تصویر کشیده است.

 

همچنین نگارنده‌ی این سطور، داستان «اشتباه» را در مجموعه‌ی «آن اتفاق» با استفاده از دیدگاه اول شخص مفرد بیان کرده‌ام، که این قصه نیز نمونه ای است از گویش «راوی شاهد» یا من راوی، با همان ویژگی‌هایی که نقل شد. اینکه: روایتگر داستان، شخصاً شاهد و ناظر بر سلسله رخدادهای داستان است.

داستان «رقص مرگِ» بزرگ علوی نیز از چنین شیوه ای برخوردار است با این تفاوت که راوی اول شخص، کاراکتر اصلی داستان نیست، و قهرمان داستان درواقع «مرتضی نامی است که بار اصلی قصه را بر دوش دارد.

 

نویسندگان شناخته شده ای چون «سامرست موام»، «چارلز دیکنز»، «رابرت لوئی استیونسن» و... در کاربرد این دیدگاه از دیگران موفق تر بوده‌اند.

از امتیازات گویش اول شخص مفرد یکی این که: چون راوی حق دخالت در مافی الضمیر و حالات درونی شخصیت‌های دیگر قصه، و همچنین تشریح حوادث و ماجراهای اتفاق نیفتاده را ندارد، درک داستان برای خواننده سهل و آسان می‌شود. دیگر اینکه: چون راوی سهم عمده ای در داستان دارد با توهّم و هیجان، خواننده را تا انتهای قصه به دنبال خود می‌کشاند و به آن سرعت و تحرک می‌بخشد. البته با اینکه دست نویسنده برای تجزیه و تحلیل مستقیم در این شیوه‌ی گویش بسته است، ولی نویسندگان حاذق با دقت و حوصله می‌توانند «منِ» راوی را در برخورد با حوادث و وقایع داستان چنان به کار گیرند که تمام حرفهای نویسنده را به تلویح بیان کند و خواننده از حضور نامرئی نویسنده در داستان مطلع نشود. همان طور که صادق چوبک در داستان «سنگ صبور» و جلال آل احمد در داستان «نفرین زمین» از عهده‌ی این کار به خوبی برآمده‌اند.

 

برای آشنایی بیشتر با اختصاصات گویش «من راوی» مطالعه‌ی منابع زیر توصیه می‌شود:

 

1. رُمان «چشم‌هایش» کارِ بزرگ علوی. تهران: امیرکبیر، 1357.

2. داستان «تاریک خانه» از کتاب مجموعه داستان «سگ ولگرد» نوشته: صادق هدایت.

3. رُمان «همسایه ها» نوشته: احمد محمود.

ذیلاً داستانک «کتاب گمشده» با زاویه‌ی دید «اول شخص مفرد» نقل می‌شود. امید که ناگفته‌های این مبحث را تکمیل کند.

کتابِ گمشده

لحظه ای آرام و قرار نداشتم و خون، خونم را می‌خورد. می‌دانستم اگر بهرام بفهمد که کتاب داستانش را - که خیلی برایش اهمیت داشت- گم کرده‌ام، پوست سرم را قلفتی خواهد کَند. و هزار و یک بد و بیراه نثارم خواهد کرد. و صد البته هیچ اعتراضی هم بر او وارد نیست.

دیروز از من قول گرفته بود که: امروز صبح حتماً کتابش را دریافت کند. و حالا...

وقتی وارد کلاس شد، دفعتةً لرزه بر اندامم افتاد و اعصابم به شدت متشنج شد.

در گوشه‌ی کلاس به روی صندلی کِز کرده و در خود فرو رفته بودم و طوری وانمود کردم که اصلاً از ورود بهرام باخبر نشده‌ام.

مثل همیشه سوت زنان کیفش را از کولش بیرون آورد و به روی صندلیش- که بغل دست من بود - انداخت و نشست.

«کتاب مرا آوردی؟!»

با دلهره و ترس منتظر شنیدن این سئوال از بهرام بودم، اما ناگهان با متانت و خونسردی تمام گفت:

«صبح بخیر اکبر. چرا دیروز عصر کتاب داستان مرا در کشوی میز جا گذاشته بودی!!!» 

پی‌نوشت‌ها:

1- زاویه‌ی دید اول شخص مفرد را به لحاظ اینکه راوی شخصاً در داستان حضور دارد و از درون وقایع و مکان‌های داستان را برای خواننده به تصویر می‌کشد، اصطلاحاً «زاویه ی دید درونی» نیز می‌گویند.

 

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...