رفتن به مطلب

جادوگری و خودکشی نزد بدویان


ارسال های توصیه شده

07737.jpg

 

 

نویسنده: برانیسلاو مالینوفسکی

برگردان: اصغر عسکری خانقاه

 

 

 

 

در جریان شرح و توصیف، با دو واقعه مواجه شدیم: شغل جادوگری، همچون شیوه‌ی قهر و جبر قانونی؛ و توسل به خودکشی همچون شیوه‌ی استغفار و ستیزه‌جویی. این دو عمل (واقعه) شایسته‌ی بررسی عمیقی هستند. جادوگری، در جزایر تروبریاند، از طریق شمار محدودی از متخصص‌ها که معمولاً مردانی باهوش و با شخصیتی بی‌مانند هستند صورت گرفته است. این افراد با آموختن شمار بزرگی از وردخوانی‌ها و تسلیم شدن به برخی از شرایط، با اسرار هنر خود آشنا می‌شوند. آن‌ها هنرشان را به نفع خود و نیز به صورت حرفه‌ای به ازای پاداش و مزد به کار می‌گیرند. چون اعتقاد به جادوگری به طور عمیق ریشه دوانیده است و هر بیماری و مرگی به عمل جادوی سیاه ارتباط یافته، مرد جادوگر بسیار مورد احترام و ترس است، به طوری که در نگاه نخست، به نظر می‌رسد که او باید توقعات مفرط و نامشروع یا اغراق‌آمیزی داشته باشد. در واقع، اغلب ادعا شده است که جادوگری سرچشمه‌ی اصلی جنایت کاری در ملانزی و جاهای دیگر است. در مورد منطقه‌ی مورد شناخت من، یعنی منطقه‌ی شمال غربی ملانزی، می‌توانیم گواهی بدهم که این عقیده فقط یکی از جنبه‌های وضعیت را بیان می‌کند. جادوگری برای کسی که آن را اجرا می‌کند قدرت، ثروت، و نفوذ و اعتبار فراهم می‌کند، که بدون شک آن را به نفع خود به کار می‌گیرد؛ اما چون خود او چیزهای زیادی را از دست می‌دهد و مقدار کمی به دست می‌آورد و به سوءاستفاده‌های آشکار می‌پردازد، معمولاً تا حدی اعتدال را رعایت می‌کند. غالباً جادوگر از سوی افراد صاحب مقام و سایر جادوگران مراقبت می‌شود. گاهی اتفاق می‌افتد که یک جادوگر به وسیله‌ی جادوگر دیگری، به خاطر نفع رئیس روستا یا به دستور او، خلع ید شود.

مردان قدرتمند، رؤسا، مردان بلند مرتبه یا ثروتمند، آن‌هایی هستند که بیشترین دستاویز و چاره‌جویی را برای خدمات حرفه‌ای و پاداشی خود دارند. زمانی که جادوگر از سوی افراد خرده‌پای توده‌ی مردم فراخوانده می‌شود، کاملاً مواظب است تا تقاضاهای نادرست و باورنکردنی را به صورت دستورالعمل و قاعده درآورد. فرد بی‌اندازه ثروتمند و دارای وضعیتی بسیار مهم، برای انجام کارهای نامشروع و غیرقانونی، می‌تواند به خود اجازه دهد که با شرف و درست باشد. هنگامی که یک بی‌عدالتی واقعی رخ دهد یا وقتی که مسئله‌ی تنبیه یک عمل غیرقانونی در میان باشد، جادوگر، تحت فشار افکار عمومی، همیشه آماده‌ی مبارزه برای علت و دلیلی خوب، و آماده‌ی دریافت پاداش کامل خود با معاوضه است. و اگر بفهمد که جادوگری علیه او کار می‌کند، اغلب اوقات، شخص مورد نظر عقب‌نشینی می‌کند یا آبرومندانه به عمل خود اعتراف می‌کند، یا نشان می‌دهد که آماده‌ی پذیرش یک اصلاح منصفانه است. به این ترتیب، معمولاً جادوی سیاه، همچون نیرویی مشروع و قانونی عمل می‌کند و در پیروزی مقررات مربوط به قانون قبیله‌ای سهیم می‌شود، در حالی که با برقراری تعادل، از کمک به خشونت و زور جلوگیری می‌کند.

 

آداب و رسومی که مبتنی بر پژوهشِ دلایلی باشد که به خاطر آن فردی از طریق جادوگری کشته شده است، به خوبی سیمای مشروع جادوگری را مصور می‌سازد. در این جا مسئله مربوط به یافتن تفسیری تا حد امکان درست از برخی علائم یا بعضی نشانه‌هاست که می‌تواند معرف جسدی باشد که از قبر خارج شده است. دوازده یا بیست و چهار ساعت بعد از خاکسپاری مقدماتی، در نخستین غروب آفتاب، جنازه را از قبر خارج می‌کنند، آن را شسته و به روغن اندود می‌کنند و مورد بررسی قرار می‌دهند. این مراسم از طرف اولیای امور منع شده است، زیرا انسان سفیدپوست که هیچ دلیل و هیچ نیازی ندارد که خود را در این مسئله دخالت دهد، آن را «تنفرآور» می‌بیند. اما این مراسم همیشه به طرز موهوم پرستانه‌ای در روستاهایی که کمی عقب مانده‌اند اجرا شده است. من در چندین نبش قبر از این نوع شرکت کرده‌ام و توانسته‌ام به عکاسی از یکی از آن‌ها بپردازم؛ زیرا این کار پیش از غروب آفتاب انجام می‌شد. این عمل بسیار هیجان‌انگیز است. جماعتی در اطراف قبر جمع می‌شوند؛ تنی چند از همراهان به سرعت زمین را می‌کنند، در حالی که از ته دل زاری و ناله می‌کنند، دیگران که از وردخوانی‌ها علیه مولوکوووسی (mulukwausi) (جادوگران پرنده، که نعش‌ها را با درندگی می‌خورند و مردها را می‌کشند) شگفت زده‌اند، زنجبیل می‌جوند و روی افراد حاضر تف می‌کنند. هر قدر که انسان به حصیرهایی که دور جسد پیچیده شده‌اند نزدیک می‌شود مویه‌ها و سرودها شدیدتر می‌شوند و سرانجام جسد در میان انفجار فریادها ظاهر می‌شود. جمعیت برای دیدن نعش از نزدیک به طرف قبر هجوم می‌برد، آن‌ها که در قسمت جلو هستند، بشقاب‌های چوبی حاوی روغن نارگیل دریافت می‌کنند، که با آن باید جسد را بشویند؛ جسد را عاری از زینت آلات می‌کنند، آن را فوراً می‌شویند، دوباره می‌پوشانند و دفن می‌کنند. وقتی که این روند ادامه می‌یابد، همه در بندِ ثبت علایم و نشانه‌ها بر روی جسد می‌شوند. این علایم مطلقاً چیز متقاعد کننده‌ای ندارند و اختلاف عقیده‌ها اغلب برحسب طبیعت آن‌ها ظاهر می‌شوند؛ در پاره‌ای موارد، هستی آن‌ها می‌تواند مورد تردید قرار گیرد.

 

اما این مربوط به علایم و نشانه‌هایی است که در خصوص آن‌ها امکان هیچ شکی نیست و به طریقی غیرمبهم یک عادت، یک تمایل، یا یک ویژگی مرده را آشکار می‌کند،‌ که دلیلی برای جلب دشمنی و کشمکش از طرف کسی می‌شود که جادوگری را مأمور قتل او کرده بود. اگر جسد خراش‌هایی به ویژه روی شانه‌های خود داشته باشد که شبیه کیمالی (kimali) یا پنجول‌های شهوانی‌ای باشند که به عنوان نوازش‌های جنسی به او وارد آورده‌اند، این بدان معناست که شخص متوفی تمکین به زنا کرده یا بیش از اندازه در نزد زنان موفقیت داشته است، و این به زیان یک رئیس یا یک مرد که به نوع دیگری صاحب قدرت است، یا سرانجام یک جادوگر بوده است. این دلیل که در مورد مرگ فراوان است، نشانه و علایم مرضی (1) دیگری را نیز برجای می‌گذارد: مثل جسد از قبر در آورده‌ای که با پاهای از هم دور شده (باز) یا دهانی چین خورده، مثلاً برای خروج صدای نافذ و شدیدی که با آن شخص مورد علاقه را به یک میعادگاه پنهانی می‌خوانند، ظاهر شود. یا باز جسدی پیدا شود که پر از شپش باشد، و می‌دانیم که شپش‌گیری دو طرفه یکی از مظاهر و جلوه‌های محبت دلپسندانه‌ی دو عاشق را تشکیل می‌دهد. گاهی، برخی علایم مرضی پیش از مرگ ظاهر می‌شوند: چنان روزی، مرد محتضر را دیده‌اند که بازویش را انگار به عنوان علامت پیام تکان می‌داده است، و از این‌رو است که در نبش قبر، درست روی شانه‌های جسد علایم کیمالی یافت می‌شود. و باز در موردی دیگر، شنیده‌اند که از فرد محتضر صدای نافذی خارج می‌شود، و در نبش قبر جسد او را می‌بینند که از شپش پر شده است. او از معروفیتی عمومی برخوردار بوده، یعنی به هنگام زندگی، این مرد از طریق چند تن از زنان نوماکالا (Numakala)، یکی از رؤسای عمده‌ی قدیمی کیریوینا (Kiriwina)، شپش‌گیری می‌شده است: بنابراین مسلم است که این فرد به حکم نیروهای مافوق تنبیه شده است.

وقتی علایمی که شبیه جواهرات و زینت آلات رقص است کشف می‌شود یا اجازه می‌دهند که فرض شود فرد متوفی عادت به بزک کردن چهره‌ی خود داشته، یا وقتی دست‌های جسد، همچون دست‌های استاد رقص با لمس کای دبو (Kaydebu) (سپر رقص) یا بی‌زیلا (bisila) (بسته‌ی برگ‌های پاندانوس (2)) می‌لرزند، نتیجه گرفته می‌شود که این کار برای زیباسازی شخصی خود یا اعمال برجسته‌ای است که یک مرد را در خور الطاف زنان می‌کند، و این بوده که این دون ژوان قربانی جادوگری شده است. حضور لکه‌های قرمز، سیاه یا سفید روی جسد، نقاشی‌هایی که یادآور طرح یک منزل هستند یا مخزنی از آذوقه‌های یک مرد نجیب‌زاده، یا برجستگی‌هایی که شباهت به تیرهای چوبی یک انبار سیب‌زمینی هندی را القا می‌کنند، همه بدین معنا هستند که شخص متوفی زیاده برای آذین کلبه‌ی کوچک یا منزل سیب‌زمینی هندی خود حرص زده است، یعنی آنچه برای او به قیمت کینه‌ی رئیس قبیله تمام شده است. غده‌هایی به شکل تارو به این معناست که متوفی در زندگی خود بی‌اندازه شائق این سبزی بوده است، و این خود نشانگر آن است که او باغ‌های بی‌اندازه زیبایی از تارو داشته یا به‌قدر کفایت قسمت مهمی از محصولات خود را به نام رئیس تأدیه نمی‌کرده است. موزها، نارگیل‌ها، چغندرقند، روی جسد (mutatis mutandis) همان تأثیرات را سبب می‌شوند، در صورتی که هسته‌ی نخل هندی دهان متوفی را به رنگ قرمز درمی‌آورد. آیا روی لب‌های جسد کف هم پیدا می‌کنند؟ این بدان معناست که متوفی زیاده از حد کیفیت غذا و پذیرایی خوب را دوست داشته و زیاده از حد شکم‌پرست بوده است. یک پوست شُل و پوسته پوسته شده در اثر چین و چروک، علامت آن است که شخص مرده از گوشت خوک به حد افراط استفاده کرده یا به ناحق به پرورش خوک، که در انحصار رئیس بوده، اشتغال داشته است؛ در حالی که حتی می‌توانسته از طرف رئیس، نماینده‌ی افراد کم اهمیت باشد. رئیس همچنین کینه و بغض خود را علیه مردی که اطاعت از تشریفات نکرده و در مقابل وی سرفرود نیاورده است، تحمل کرده است؛ همچنین یافتن جسد چنین مردی که در قبر روی خود تا شده است نادر نیست. رشته‌هایی از مایع چرکی که از منخرین جسد جریان دارد، همیشه، بنابر قاعده و رسم بعد از مرگ، با گردنبندهایی از صدف‌های گرانبها مطابقت داده می‌شوند و مفهومشان این است که متوفی موفقیت‌های زیاده از حدی در تجارت کولا داشته است. به همین ترتیب است وقتی که جسد روی بازوان خود تورم‌هایی داشته باشد؛ این تورم‌ها نه به گردنبندها، بلکه به دستبندهای صدفی (mwali) مربوط می‌شوند. سرانجام، مردی کشته شده، زیرا که جادوگر بوده است، او پیش از آن‌که منجر به روح طبیعی شود، یک روح مادی (kousi) به بار می‌آورد که در اطراف قبر پرسه می‌زند و به تمام انواع حقه بازی‌ها و شیطنت‌ها می‌پردازد. (3) همچنین غالباً جسم متلاشی شده‌ی یک جادوگر را به صورت ناقص و قطع عضو شده در داخل قبر پیدا می‌کنند.

 

من این فهرست را در حالی که با بوم‌زادان در خصوص موارد محسوس آن بحث می‌کردم به دست آوردم. با ثبت و بسط واقعی نشانه‌ها و علایم مرضی به برداشتن یادداشت پرداختم. با این همه، این نکته حایز اهمیت است که اعلام شود در بسیاری از موارد هیچ‌گونه علایم مرضی بروز نیافته است یا این‌که توافق در موضوعِ مربوط به معنایِ آنچه فکر کرده‌اند به کشف آن رسیده‌اند، حاصل نشده است. بی‌فایده است که گفته شود یک مرد بیمار همیشه به خود شک می‌کند، و حتی فکر می‌کند که می‌داند مدیون کدام جادوگر برای بیماری خود است، و این جادوگر به دستور چه کسی و به چه دلیلی عمل کرده است؛ به قسمی که عمل «کشف» نشانه‌ای از تمام صفات یک بررسی را، در نتیجه‌ی آنچه از پیش می‌دانسته‌ایم، دربردارد. فهرست شامل «دلایل مرگ» که قبلاً ارائه داده‌ایم آزادانه قابل بحث بوده و به آسانی به دست می‌آید، از این رو، معنای ویژه‌ای را دربرمی‌گیرد: این فهرست اشتباهاتی را که به مثابه‌ی بی‌آبرویی و مستحق توبیخ نیستند نشان می‌دهد و نیز اشتباهاتی که هزینه‌های بی‌اندازه سنگین برای بازماندگان به بار نیاورده‌اند. در واقع، موفقیت‌های جنسی، زیبایی، مهارت در هنر رقص، عشق به ثروت، عدم تردید و وسواس در خودنمایی‌های مربوط به ثروت و تمتع و لذت بی‌ملاحظه از دارایی‌های این جهان، با این‌که خطرناکند، به همان اندازه جزء اشتباهات یا گناهان حسادت برانگیزند، پس همه‌ی کسانی که به یک حیثیت افتخارآمیز رسیده‌اند تن به مجرم بودن خود می‌دهند، زیرا حسادت قدرتمندان را برانگیخته‌اند. از طرف دیگر، چون اکثر این اشتباهات تأثیری جز تحریک خشم و غضب رئیس بخش و دریافت یک کیفر قانونی ندارد؛ بنابراین بازماندگان، خود را معارف و مبری از وظیفه‌ی دشوار انتقام می‌بینند.

 

اما نکته‌ی واقعاً مهم در این کار مبتنی است بر مراقبتی که بوم‌زادان در جست‌وجو و تفسیر این نشانه‌های مرضی به کار می‌برند، و شاهدی است بر رفتار منفی آن‌ها نسبت به هر مردی که ثروت، کیفیت و شایستگی‌ها، بهره‌های شخصی، یا توانایی‌هایش متناسب با وضعیت اجتماعی‌اش نیست و توجیهی برای آن‌ها در مقام و مرتبه‌ای که فرد اشغال می‌کند و در قدرتی که در اختیار دارد، وجود ندارد. این‌جاست که زیاده‌روی‌ها قابل تنبیه هستند و این مربوط به رئیس است که وظیفه‌ی نگهداری هر یک را در حالت اعتدال به عهده بگیرد، و از تجاوز دیگران، از محیطی که از طریق سنت به آن‌ها اختصاص یافته، جلوگیری کند. اما رئیس نمی‌تواند با این موضوعات، از خشونت جسمانی مستقیم استفاده کند، به ویژه زمانی که بر علیه مجرم، چیزی جز شک و سوءظن‌های ساده وجود ندارد، او فقط زمانی ظاهر می‌شود که گرایش به موضوع هنوز اجازه‌ی شک و تردید را می‌دهد. وسیله‌ی مشروعی که با آن رئیس در این گونه موارد آماده می‌شود، به درستی، مبتنی است بر توسل به جادوگری، که همچنین از آن بابت باید هزینه‌ی خدمات مربوط را از جیب خود بپردازد. پیش از مداخله‌ی «دستورات» سفیدپوستان، رئیس حق استفاده از خشونت و گوشمالی تمام دفعاتی را داشت که باعث ایجاد یک تجاوز مستقیم از یک آیین یا از تشریفات، یا در مواردی باعث ایجاد جرم‌های مشهور مانند زنا با یکی از زنانش، صدمه به دارایی‌های خصوصی‌اش یا دشنام شخصی به او می‌شد. مردی که جرئت کرده بود به نحوی از رئیش پیش بیفتد و خود را جا کند، یا قسمت‌های مربوط به تابوی گردن و شانه‌های او را لمس کند و در حضور رئیس، عبارات مخالف حیا و عفت را به کار بگیرد یا یک تخلف سنگین و خطرناک از آیین را مرتکب شود (مثلاً کنایه‌ها و گوشه‌های جنسی به خواهر رئیس بزند)، این خطر را می‌کرد که فوراً خود را در معرض سوراخ شدن توسط یکی از نگهبانان مسلح رئیس قرار دهد. هر چیزی به ویژه از طرف رئیس برگ کیریوینا مطابق حقیقت بوده است. مواردی از مردها را می‌شناسیم که برحسب تصادف به یک رئیس توهین و بی‌احترامی کرده‌اند، این افراد برای حفظ زندگی خود مجبور به فرار شدند. یک مورد جدید مربوط به مردی است که در جریان یک جنگ، ناسزا و فحش‌هایی نثار رئیس اردوگاه مخالف کرده بود. او بعد از دستیابی به صلح

کشته شد، و مرگ وی در وضعیتی که در آن، همه با پرداخت مزد و پاداشی درست برای دشنام و ناسزای خود زندگی می‌کنند، هیچ انتقامی را باعث نشد.

 

چنین امری در بسیاری از موارد دیده می‌شود، وگرنه در میان اکثر آن‌ها، جادوی سیاه (4) به منزله‌ی مهم‌ترین وسیله‌ای است که رئیس در اختیار دارد تا از طریق آن از برتری‌ها و اختیارات انحصاری خود بهره‌مند شود. بی‌گفت‌وگو باید گفت که جادوی سیاه اغلب باعث مجرمیت زیاده از حد می‌شود و تا آن‌جا پیش می‌رود که شکنجه و آزار زشتی را موجب می‌شود و بی‌عدالتی‌های انزجارآوری را مرتکب می‌گردد (در این مورد می‌توانم بیش از یک مثال محسوس را نقل کنم). اما، بنابراین حتی در حالی که این مسئله (جادوی سیاه) همیشه در نزد آن‌هایی جا دارد که از ثروت، قدرت و نفوذ برخوردار هستند، جادوگری تکیه گاه منافع به دست آمده، یعنی، در آخرین تحلیل، تکیه‌گاه قانون و حکم باقی می‌ماند. جادوگری همیشه یک نیروی نگهداری و حفاظت و واقعاً سرچشمه‌ی اصلی ترسِ شفابخشی از مکافات بوده و وسیله‌ی اصلی پاداش ضروری در یک جامعه‌ی کاملاً منظم و آراسته است. همچنین، در میان تمام وسایل مداخله‌ی اروپاییان در زندگی مردم بدوی، چیزی مضرتر از عداوت کینه‌جویانه‌ای که براساس آن مبلغان مذهبی، صاحبان کشت (کشتکاران)، و کارمندان رسمی ادارات، جادوگران را تعقیب می‌کنند، وجود ندارد. (5) کاربرد خشن، اتفاقی، ضد علم اخلاق، ضد قوانین و آداب و رسوم در جوامع بوم‌زاد، تخریب مجموعه قوانین بوم‌زاد و تخریب سازوکار تقریباً شرعی (قانونی) و ابزارهای قدرتی که در این جوامع وجود دارد، آن‌ها را به سمت هرج و مرج و ضعف اخلاقی و، در دراز مدت، به سمت خاموشی فرهنگ و نژاد هدایت می‌کند.

 

سرانجام، جادوگری، نه منحصراً یک روش اجرای عدالت، نه شکلی از پرونده‌ی جنایی است؛ و در عین حال هر دوی آن‌هاست، و هرگز برای مخالفت مستقیم با قانون به کار نمی‌رود، هر چند غالباً برای ضرر رساندن به یک مرد ضعیف، به سود فرد مقتدرتری به کار برده می‌شود. اما به هر روشی که عمل کند، جادوگری وسیله‌ی حفظ وضعیت کنونی امور، دائمی کردن نابرابری‌های سنتی، و جلوگیری از شکل‌گیری نابرابری‌های جدید است. زیرا نگهداری و حفاظت مهم‌ترین عنصر در یک جامعه‌ی بدوی است، جادوگری، با اختیار تام، می‌تواند به منزله‌ی عاملی سودمند و خیرخواه، با ارزشی بزرگ برای تمدن بدوی به حساب‌اید.

این ملاحظات به وضوح نشان می‌دهد که چقدر ترسیم خط تحدید حدود بین کاربردهای تقریباً مشروع و قانونی و کاربردهای تقریباً جنایی جادوگری مشکل است. جنبه‌ی «جنایی» قانون در جوامع بدوی بسیار مبهم‌تر از جنبه‌ی «مدنی» آن است، تفکر و اندیشه‌ی مربوط به «عدالت»، این‌گونه که ما به درک آن نائل می‌شویم، به هیچ‌وجه برای بوم‌زادان به کار بسته نمی‌شود، و وسایل مربوط به استقرار مجددِ تعادلِ مغشوش قبیله‌ای کند بوده و از کاربرد مشکلی برخوردار است.

بعد از اندیشه و تفکری که بنابر مطالعه‌ی جادوگری برای ما از شناخت جنایت تروبریاندی به دست آمده است، به خودکشی بپردازیم. گرچه به هیچ منوال نهادی منحصراً قضایی وجود ندارد، خودکشی با تأثیر خود جنبه‌ی قانونی بسیار روشنی را عرضه می‌کند. دو روش جدیِ خودکشی وجود دارد: نخستین روش عبارت است از پرت کردن خود از فراز یک درخت خرما (Lo’ u)، و دومی مبتنی بر جذب زهر کشنده‌ای است که از کیسه‌ی صفرا خارج می‌شود (Soka). روشی که کمتر ریشه‌ای و اساسی است مبتنی بر جذب مقداری از تووا (tuva) است، که زهری است گیاهی و برای گیج و کر کردن ماهی‌ها به کار می‌رود. البته مقدار مناسبی از داروی قی‌آور کافی است تا فردی را که تووا جذب کرده است،‌ دوباره به زندگی بخواند: به این ترتیب، این زهر نقش بزرگی در منازعاتِ بین عشاق، در اختلافات زناشویی و سایر موارد مشابهی بازی می‌کند که بسیاری از آن‌ها، در طول اقامت من در جزایر تروبریاند، بدون هیچ نتیجه‌ی مقدر و شومی رخ داده‌اند.

 

دو شکل مقدر خودکشی به منزله‌ی گریز از وضعیت‌های بی‌سرانجام به کار برده شده‌اند؛ آن‌ها تکیه بر اصول روان‌شناختی پیچیده‌ای دارند، رفتاری که در آن تمایل به انتقام از خود به صورت گوشمالی و کیفر، بازیافتن اعتبار و مقام سابق، و رهانیدن خود از یک درد اخلاقی وجود دارد.

یک مورد کمی مشابه به کی مع‌ای (Kima’i)، که در فوق شرح داده شد، مربوط به دختر جوانی به نام بوماواکو (Bomawku) است که رابطه‌ی مخفی عاشقانه‌ای با مرد جوانی از کلان خود داشت، بدون این‌که در معرض توجه شیفته‌ی رسمی و قابل پذیرش خود باشد. او در منزل خود در بوکوماتولا (Bukumatula) (منزلی برای افراد مجرد)، که پدرش برای استفاده‌ی وی ساخته بود اقامت داشت و در این منزل عاشق غیر شرعی خود را می‌پذیرفت. شیفته‌ی رسمی وی به محض آگاهی از این امر، به دشنام او در ملاء‌عام پرداخت، در پی این مسئله دختر لباس‌های خود و زینت‌آلات مربوط به جشن را به تن کرد، به بالای یک درخت نخل رفت و، بعد از فریادی جگرخراش و نافذ، خود را به زمین پرت کرد. این قصه‌ی کهنه‌ای است که توسط شاهدانی عینی برای من نقل شده است، که در پی آن، آن‌ها را به یاد واقعه‌ی کی مع‌ای می‌انداخت. این دختر جوان در پی خروج از مخمصه‌ی غیرقابل تحملی بود که در آن شهوات نفسانی و ممانعت‌های سنتی او را بسیار عقب رانده بودند، اما این دشنام و توهین بود که باعث خودکشی آنی و واقعی او شد. بدون دشنام و ناسزا،

هرگز کشمکش و نزاع بسیار عمیق و شدید، ولی با تأثیر کمتر، بین عشق و تابو، دختر را به این عمل مأیوس کننده نمی‌کشاند.

 

مواکِنووا (Mwakenuva)، از لیلوتا (Liluta)، مردی از طبقات بالا و صاحب قدرت جادویی بزرگی بود، وی شخصیتی بی‌نظیر بود که اشتهار آن تا روزگار ما، از خلال دو نسل جاویدان مانده است. او به یکی از دو همسر خود، ایزوواع‌ای (Isowa’i) بسیار وابسته بوده است. با این همه، با او جروبحث‌های فراوانی داشت، و یک روز در جریان بحث و مشاجره‌ای که شدیدتر از بحث‌های قبلی بود، یکی از دشنام‌ها (کووی لوموتا) (Kwoy lumuta) را نثارش کرد که از سوی شوهر به زن، به منزله‌ی دشنامی غیرقابل تحمل به حساب می‌آمد. (6) ایزوواع‌ای بنا بر تفکر سنتی مربوط به آبرو و شرف عکس‌العمل نشان داد و با پرت کردن خود از بالای درخت خرما، فوراً خودکشی کرد. فردای آن روز، موقعی که سوگواری‌های تحریک‌آمیز با مرگ ایزوواع‌ای بیش از بیش شدید شدند، مواکِنووا نیز خودکشی کرد و جسمش را در کنار زنش قرار دادند تا هر دو به سرنوشت خویش بگریند. در این مورد، ما در برابر یک عمل عشقی قرار داریم تا یک عمل شرعی و قانونی. اما این عمل به خوبی نشان می‌دهد که تا چه حد احساسات مربوط به شرف و آبروی سنتی، با تمام شدت و به دور از ملایمت و آرامش، حساس و تأثیرپذیرند.

 

یک مورد مشابه که چندی پیش اتفاق افتاده است؛ مربوط به شوهری است که زنش را مورد سرزنش قرار داد که مرتکب زنا شده است و زن با پرت کردن خود از درخت نخل خود را کشت، بعد از آن شوهرش هم همان کار را کرد. واقعه‌ی جدید دیگر مربوط به خودکشی ایزاکاپو (Isakapu)، از سینا کِتا (Sinaketa) است، که بعد از سرزنش شوهرش که او را زناکار خطاب کرده بود، به نوشیدن زهر مبادرت ورزید. بوگونلا (Bogonela)، یکی از زنان رئیس کوتاع اویا (Kouta’uya)، از سیناکتا، بعد از متهم شدن از طرف زن دیگر به این‌که در زمان غیبت رئیس رفتار نادرستی داشته است فوراً خودکشی کرد. چند سال پیش مردی از سیناکتا، که از زن خود که او را متهم به زنا و خطاهای دیگر می‌کرد به ستوه آمده بود، با نوشیدن زهر خود را کشت. بولوبز (Bolubese) همسر یکی از رؤسای قدیمی و اصلی کیریوینا شوهرش را ترک کرد و به روستای خود پناهنده شد؛ و در حالی که خویشاوندانش (دایی و برادرها) او را به زور تهدید به بازگشت می‌کردند، با پرت کردن خود از بالای درخت خرما خودکشی کرد. من با خیلی از موراد مشابه آشنایی داشته‌ام، که شاهدی هستند بر فشارهایی که می‌توانند بین مرد و زن، بین دلدادگان یا بین خویشاوندان وجود داشته باشند.

 

باز کردن دو متغیر در روان‌شناسی خودکشی دارای اهمیت است: از یک طرف، موضوع همیشه عبارت از استغفار از یک گناه، از یک جنایت یا انفجار یک عشق و میل مفرط (7) است، خواه به سرپیچی از قانون برون همسری، زنا، فحش و توهین، که با بی‌عدالتی انجام شده مربوط باشد، یا به اقدام به فرار از تکالیف؛ از طرف دیگر، موضوع مربوط است به اعتراض بر ضد آن‌ها که از این تخلف پرده برداشته‌اند، متهم را در ملاء عام مورد دشنام قرار داده و او را مجاب به پذیرش وضعیتی غیرقابل تحمل کرده‌اند. در برخی از موارد، یکی از این دو متغیر می‌تواند با نیروی بیشتر از دیگری عمل کند، اما در یک حالت عمومی، آن‌ها در مناسبات مساوی با هم شریک و سهیمند. شخصی که در ملاء عام متهم شناخته شده مسئولیت خطاهای خود را، با تمام نتایج آن، می‌پذیرد و خود او کیفری را که تقبل کرده اجرا می‌کند، با اعلام این‌که او بدرفتاری کرده، آن‌هایی که او را به طرف تصمیم نهایی رانده‌اند فرامی‌خواند، و زمانی که این افراد از خویشاوندان یا دوستان، یا برعکس از دشمنان باشند، او به احساس همبستگی خویشاوندان خود متوسل شده و متقاضی اجرای عمل انتقام (lugwa) از آن‌ها می‌شود.

 

مسلم است که خودکشی وسیله‌ی اجرای عدالت نیست، اما خودکشی به کسی که متهم است و ستمگری کرده، خواه مجرم باشد یا بی‌گناه، یک سرانجام و یک وسیله‌ی رفع اتهام را تقدیم می‌کند. اندیشه‌ی خودکشی نقش بزرگی در روان‌شناسی بوم‌زادان بازی می‌کند، آن را به خودداری از درشتی در سخن و در رفتار و سلوک، در هر انحراف از آداب و رسوم و سنت که مستعد آسیب زدن یا جریحه‌دار کردن احساسات دیگران است وامی‌دارد. خودکشی، همچون جادوگری، به بوم‌زادان در رعایت و اجرای کامل و دقیق قانون و برگرداندن آن‌ها از شیوه‌های رفتار مخالف و غیرمعمول کمک می‌کند. هر دو در جهت حفظ و نگهداری عمل می‌کنند و به قانون و نظم تکیه گاه مستحکمی می‌بخشند.

از اعمال مربوط به جنایت و مکافات چه نتایجی خواهیم گرفت؟ دیده‌ایم اصولی که برحسب آن‌ها جنایات مورد تنبیه قرار گرفته‌اند بسیار مبهم هستند، و دیده‌ایم که روش‌های پاداشی ناپایدارند، و به جای این‌که به وسیله‌ی نظامی از نهادهای ثابت و پایدار اداره شوند، از طریق اتفاق و عشق و هوس شخصی رهبری می‌شوند. در واقع، مهم‌ترین روش‌ها، محصول ثانوی نهادها، آداب و رسوم، و مقررات هستند که هیچ‌گونه صفت قانونی و مشروعی ندارند؛ نظیر جادوگری و خودکشی، قدرت رئیس، جادو، نتایج مافوق طبیعیِ تابوها، و اعمال مربوط به انتقام شخصی. این نهادها و کاربردشان، به دور از دارا بودن صفت قانونی درباره عملکرد اصولی آن‌ها، هیچ مشارکتی، مگر به صورت بسیار ناقص، در نگهداری و در تحمیل احکام و فرمان‌های سنتی ندارند. ما هیچ ترتیبی و هیچ کاربردی که بتواند به منزله‌ی روش «اداره‌ی عدالت» بوده و مطابقت با یک قاعده و رسم، و بر طبق شیوه‌های ثابت محسوب شود پیدا نکرده‌ایم. آنچه ترجیحاً مورد تصدیق قرار داده‌ایم، این است که تمام نهادهای شرعاً واقعی، راه‌هایی برای خاتمه دادن به وضعیتی غیرقابل تحمل، برای برپایی تعادلِ زندگی اجتماعی تلقی می‌شوند و به افراد اجازه می‌دهند تا آزادانه علیه زور و فشار بی‌عدالتی‌ها اعتراض کنند. جنایت در جامعه‌ی تروبریاند مگر به صورت بسیار مبهم تعریف نمی‌شود: در این جامعه جنایت گاهی در انفجاری از شهوت مفرط است، گاهی در سرپیچی از تابویی معین، گاهی در سوء قصدی بر ضد اشخاص، یا مالکیت (قتل، دزدی، حمله) و گاهی در جاه‌طلبی بی‌اندازه مفرط یا در جمع کردن ثروت‌هایی است که سنت آن را مشروع نمی‌داند و موجب تضاد با منافع رئیس قبیله یا برخی از اشخاص نجیب و اصیل می‌شود. دیده‌ایم که ممنوعیت‌ها، حتی قاطع‌ترین آن‌ها، برگشت‌پذیرند، زیرا نظام‌هایی منظم و با شیوه‌ی صحیح وجود دارد که برگرداندن آن‌ها یا رها شدن از نتایج سرپیچی آن‌ها را میسر می‌کند.

پی‌نوشت‌:

1. symptômes

2. pandanus: در گیاه‌شناسی به نوعی گیاه اطلاق می‌شود که شامل چندین نوع درختچه و درخت بوده و به وسیله‌ی ریشه‌های هوایی و میوه‌هایی با عطر تند مشخص شده‌اند. میوه‌های پاندانوس، در تمام حوزه‌ی استوایی ماداگاسکار، از تاهیتی تا آسیای جنوب شرقی و هند، به وسیله‌ی تعداد کثیری از گروه‌های بوم‌زاد، حداقل در مرحله‌ی خشکسالی و قحطی، مصرف شده است. برگ‌های این گیاه برای بافتن بوریا و سایر اشیاء حصیری به کار می‌رود (پانوف و پرن، فرهنگ مردم‌شناسی: 225). - م.

3. 077371.jpg مقاله ی ما با عنوان «Baloma» که در 1916 در مجله ی Journal of the Royal Anthropology Inst. چاپ شده است؛ در این مقاله شرح و توصیفی جزءبه‌جزء از باور مربوط به این دو نوع روح پیدا خواهید کرد. در آن زمان، هنوز نمی دانستم در کجا نوشته بودم که روح مادی خاص جادوگران است. بعدها، در جریان سومین گسیل خود به گینه ی نو به آن پی بردم.

4. magic noire: هدف این جادو، دور کردن ارواح خبیثه و نیروهای ماوراءالطبیعه‌ی بدیمن، برای تهیه‌ی وسایل بنگاه‌های آدمکشی است. همه‌ی جوامع این نوع جادو را از جادوی سفید تفکیک کرده، آن را محکوم می‌کنند (پانوف و پرن، فرهنگ مردم‌شناسی: 187).

magic blanche (جادوی سفید): هدف از آن، دور کردن ارواح خبیثه یا شفای اشخاصی است که قربانی آن بوده‌اند. بنابراین عملی ضداجتماعی نبوده و در جهت عکس جادوی سیاه عمل می‌کند (همان). - م.

5. جادوگر همیشه یک حافظ، یک مدافع دستور قدیمی قبیله، باورها و اعتقادات قدیمی و قدرت‌های تدوین شده است. او همچنین نوآوران و منهدم‌کنندگان دنیای مکاشفه‌ای (Weltanschauung) خود را تحمل نمی‌کند. در یک قاعده‌ی عمومی، جادوگر دشمن طبیعی سفیدهاست و به همین دلیل سفیدها از او (جادوگر) نفرت و انزجار دارند.

6. شرح و توصیف و تحلیلی از دشنام‌ها و عباراتی مخالف عفت در کتاب غریزه‌ی جنسی و فرونشانی آن یافت می‌شود.

7. passion

منبع مقاله :

مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتدایی‌ها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...