رفتن به مطلب

نشر کتاب جسارت می‌خواهد


ارسال های توصیه شده

[h=2]یک نوشتار کوتاه درباره کتاب و کتابخوانی.[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

 

1441032021859618721220219698140505694195.jpg

سروش حبیبی - مترجم:

قرار شد درباره کتاب و کتابخوانی چیزی بنویسم. بهتر دیدم یک درددل کوتاه داشته باشم، درددلی درباره آنچه می‌توانیم امروز کتابخوانی ترجمه و کتاب دوستی بنامیم. آن هم از انواع گوناگونش؛ چیزی که این روزها درباره آن چنین می‌اندیشم، این‌که اقبال کتابخوان‌ها به آثار بزرگ به علت ارزشمندی و بزرگی آن آثار است، خواه، آمریکایی باشد یا فرانسوی یا آلمانی!

گمان نمی‌کنم که برای کتابخوان‌ها «خوشه‌های خشم» ستینبک یا «در جست‌وجوی زمان گمشده» پروست ارزشی کمتر از شاهکارهای ادب روس داشته باشد. «بینوایان» ویکتور هوگو حالا از شاهکارهایی است که، نمی‌گویم در آسمان ادب می‌درخشد، بلکه در دل «انسان‌ها» طوفان به پا می‌کند. ولی به قول معروف هر گلی بویی دارد ولی همه گل‌اند. البته شاید بتوان گفت که ادب روس برای ما ایرانی‌ها از این نظر ممتاز است که برخاسته از جان گویندگان همسایه است. روسیه، اگرچه از حیث فرهنگی بسیار جوان است (پوشکین و گوگول، قدیمی‌ترین ادیبان روسیه در قرن نوزدهم زیسته و آفریده‌اند) ولی خویشاوندی‌های محسوسی میان روس‌ها و ایرانی‌ها وجود دارد. شاید در کنار این هم حسی علتی سیاسی هم بی‌تأثیر نباشد. روسیه هرچه باشد در ذهن ما با کمونیسم متداعی است که به درست یا نادرست برای ما ایرانی‌ها به صورتی یادآور عدالت اجتماعی و مبارزه علیه استبداد و این حرف‌هاست. ولی این هم حقیقتی است که تولستوی یا داستایوفسکی به راستی نوابغی کم‌نظیرند و عجیب نیست که فرهیختگان ایرانی مثل صاحبدلان همه جای دنیا شیفته آثار آنها باشند و در شرح دردهایی که کشیده‌اند و داستان‌هایشان آینه آنهایند حدیث رنج‌های خود را می‌یابند.

این روزها شنیده‌ام در ایران مترجمان و ناشران از معرفی نویسندگان ناشناخته اکراه دارند. شاید این بی‌اطلاعی به‌علت غیبت طولانی من از ایران باشد اما من خودم نویسندگان متعددی را اول بار معرفی‌ کرده‌ام. مثلا دینو بوتزاتی، یا رومن گاری، یا گروسمان، یا کانتی، یا تابوکی، یا کارپانتیه و... در این کار نه اکراهی داشته و نه از طرف ناشران بی‌میلی دیده‌ام. بعد از سال‌های زیاد این کتاب‌ها همچنان در بازار موجوداند و به‌غیر از یکی، دو تا از آنها مرتب چاپ می‌شوند.

 

باید ترجمه‌های متعدد از این آثار برجسته به‌وجود آید و بازار رقابت در این عرصه گرم شود و مترجمان تا می‌توانند در این میدان گوی بزنند.

 

اینجا بجا می‌دانم که از همت ناشران یادی کنم و به فرهنگ‌دوستی و پایداریشان در برابر مشکلات کارآفرین بلکه صدآفرین بگویم. در این روزگار و در شرایطی که می‌دانیم و مشکلاتی که به‌ویژه در راه آنهاست ادامه این حرفه جسارت بسیار می‌خواهد و این در حالی است که با سرمایه و توانی به مراتب کمتر از آنچه آنها صرف کار ارزشمند فرهنگی خود می‌کنند در کارهای دیگر سود بیشتری به‌دست می‌آوردند اما اینکه چرا من خود بیشتر به ادبیات قرن نوزدهم اروپا می‌پردازم یکی به علت علاقه‌ام به ادب این دوران است و دیگر اینکه معتقدم که ادب امروز بر بستر ادب دیروز بردمیده و ما بهتر است که ادب قرن نوزدهم را که از نظر رمان بسیار بارور بوده خوب بشناسیم تا از ادب امروز چنانکه شایسته است بهره‌مند شویم. من گمان می‌کنم از آثار داستان‌سرایان این قرن هنوز ترجمه‌هایی که بشود گفت همسنگ متن اصلی باشند به‌قدر کفایت در دسترس داستانخوان‌ها نیست. منظورم البته این نیست که ترجمه‌های من به این مرتبه از کمال رسیده باشند، بنده کار خود را فقط تلاشی می‌شمارم در این راه.

باید ترجمه‌های متعدد از این آثار برجسته به‌وجود آید و بازار رقابت در این عرصه گرم شود و مترجمان تا می‌توانند در این میدان گوی بزنند. چند تایی از آثاری که من ترجمه مکرری از آن عرضه کرده‌ام مربوط به زمانی‌اند که انتظار خوانندگان از ترجمه بسیار محدودتر از امروز بود و زبان رمان به غنای امروز نبود. از این گذشته برخورد مترجمان نیز با کارشان غیر از امروز بود. مترجمانی بودند که از مراجعه به فرهنگ عار داشتند و به‌کار‌بردن واژه‌هایی نه‌چندان دقیق را به مراجعه به لغتنامه برای رسیدن به واژگانی چون بلور شفاف ترجیح می‌دادند. من البته با این حرف قصد خرده‌گیری به آنها را ندارم. رسم آن روز این بود. به همین قیاس خود را نیز در چشم کتابخوان‌ها یا مترجمان ٢٠‌سال بعد در جایی در همین ردیف در نظر می‌آورم. این است که معتقدم آثار بزرگ نویسندگان خارجی را باید هر ٢٠،١٥‌ سال یک‌بار از نو ترجمه کرد، زیرا سرعت تحول زبان رمان در کشور ما بسیار است.

 


منبع:

روزنامه ی شهروند

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...