جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'john locke'.
1 نتیجه پیدا شد
-
معرفی جان لاک (John Locke)
Himmler پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در نظریه پردازان و مکاتب بزرگ روانشناسی
حال ما بايد توجه خود را از قاره اروپا معطوف به انگلستان کنيم، کشورى که عينىگرائى (Empiricism) و ارتباطگرائى (Associationism) از آنجا شروع شده بود. اين سنت بود که بيش از هر نهضت ديگرى بر روانشناسى نوين تأثير گذارد. از يک سو بر روانشناسى عملکردى آلمان، روانشناسى سيستماتيک انگليسى و نظريات ويليام جيمز در آمريکا تأثير گذارد، و از سوى ديگر والد فلسفى روانشناسى علمى (آزمايشگاهي) جديد است. تصور اين امر دشوار است که چگونه فيزيولوژى به تنهائى مىتوانست پديدهاى غير از فيزيولوژى حواس و يا بازتابشناسى (Reflexology) را ايجاد کند. سنت انگليسى پديدهاى بود که مکمل روانشناسى آزمايشگاهى شد. اين سنت با طرح مسائل روانشناختي، روانشناسى را در طيف گستردهترى در مقايسه با آنچه که فيزيولوژى ارائه مىکرد، مطرح نمود. گاهى اين سنت بهعلت مفاهيم فرضى و حدسيات غيرقابل اثبات از پيشرفت روشهاى علمى و آزمايشگاهى جلوگيرى نموده است، ولى در عين حال دانشمندان علوم و آزمايشگران و پژوهندگان تجربى را تشويق به گسترش و تعميم روشهاى آزمايشگاهى و بررسى ”فرآيندهاى عالى رواني“ نموده است. اين سنت انگليسى بود که ادراک را مسئله اصلى روانشناسى نمود و روش اصلى تجسس و پژوهش را در اين زمينه اتخاذ نمود. بدين ترتيب وونت (۱۸۶۲) روانشناسى خود را با بررسى آزمايشگاهى ادراک و هلمهولتز (۱۸۶۶) روانشناسى ادراک خود را براساس فلسفه عينىگرائى قرار داد. اين سنت انگليسى بود که تداعى را کليد شناخت فرآيندهاى عالى دانست. بدين ترتيب ابينگهاوس (۱۸۸۵) مىتوانست قلمرو روانشناسى تجربى را به تداعى و حافظه گسترش دهد. اين سنت انگليسى بود، که اکنون در قالب روانشناسى فيزيولوژيک قرار داشت، و بر مسائل روانشناسى از نوع عالىتر آن تأکيد نمود. از اين رو کالپى از احساسگرائى (Sensationsim) وونت ناراضى شد و روش دروننگرى تجربى سيستماتيک مکتب وارزبرگ (Würzburg) (۱۹۰۱-۱۹۰۹) را ايجاد نمود. اين سنت انگليسى اهميت بسيارى براى روانشناسى بهطور کلى و براى روانشناسى تجربى بهطور اخص داشت. توماس هابز (Thomas Hobbes) (۱۵۸۸-۱۶۷۹) که معاصر دکارت و فيلسوفى سياسى بود، مکتب انگليس را شروع کرد. هابز همانند خلف خود لاک، ماهيت روان را به تجربه حسى ارتباط داد و فطرى بودن افکار را مردود دانست و از اين جهت با دکارت مخالفت نمود. هابز همچنين دکترين تداعى را براساس انگارههاى گذشته توجيه نمود. ولى اين نظريه مبهم و ناکامل بود. اهميت آن بيشتر براى فلسفهٔ سياسى بود و نه روانشناسي، و فقط هم بهعلت اولويت زمانى و حق تقدم است که از او نام برده مىشود. از نظر اولويت زمانى او مؤسس اين مکتب است ولى پدر معنوى و فکرى اين نهضت، لاک است. بهنظر مىرسد که لاک از هابز الهام گرفته باشد. بنابراين ما با خيال راحت مىتوانيم فقط به ذکر نام هابز اکتفاء نموده و به سوى لاک برويم. در ظاهر امر، زندگى جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۹۴) بيشتر بر محور سياست مىگشت، زيرا در آن روزگار سياست وسيلهاى براى ارائه تفکرات فلسفى بود. ولى شهرت لاک بهعنوان يک فيلسوف با انتشار کتاب او تحت عنوان Essay concerning Human Understanding در سال ۱۶۸۹ به اوج خود رسيد که او پنجاه و هفت سال داشت. او مدتى در انگليس و سپس در فرانسه و هلند زندگى کرد و در سال ۱۷۰۴ در نزديکى لندن بهدرود حيات گفت. تا سال ۱۷۰۰ کتاب Essay او به چاپ چهارم رسيده بود و به اين چاپ او فصلى درباره ”ارتباط انگارهها“ (Association of Ideas) اضافه نمود که بلافاصله به زبانهاى فرانسه و لاتين ترجمه شد. در اينجا نهضت عينىگرائى انگليسى (English Empiriccism) آغاز شده بود.