جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'atros،آتـــــــــــروس'.
2 نتیجه پیدا شد
-
عاقبت عشق وطن...عاشق سربازم کرد____ قدرت عشق بنازم.... که چنین خارم کرد!!!!!!!!!!!!
Alireza Hashemi پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در گفتگوی آزاد
هـی یکسال و خورده ای از این تاپیک گذشت من رسیدم به آخرای خدمتم..... به نکشی حاد خوردم(دیگه نمیکشه نبود 60 تا یعنی 60 روز)چقدر زمان زود میگذره... میخوام روند تاپیک رو عوض کنم و دوستان بیان بگن از پارسال تا حالا در زندگیشون چه اتفاق بزرگ وقابل گقتنی افتاده واسه بقیه بگین به نظرم جالب میشه _________________________________________ ______________________________________________ __________________________________________________ سلااااااااااام سلاااااااااااام به همه رفیخ رفخای گلم اکثر بچها میدونن که داداششون الان کچله و مشغول گذراندن دوران آموزشی سربازیشه دو هفته دیگه تموم میشه به امید خدا بر میگردم به آغوشتون:w36: خب نمیدونم چه قدر بچها من رو میشناسن ولی اونایی که تاپیکای من رو دیدن میدونن که تو کت من نمیره که بخوام خدمت کنم واسه شرایط کاریمم باید حتما سربازی میرفتم.... امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ...................... ماجرهای خدمت من از الان شروع میشه..... خجالت میکشم ولی میگم در این 1 ماه فقط 3 بار صبحگاه شرکت کردم اونم فقط برای رژه جلوی امیر پادگان که کاری کردم که دیگر لیسانس وظیفهارو واسه رژه جلوی امیر نبرند موقع شعار دادن هر گروهانی یک شعاری انقلابی یا نوحه یا سرودی میخونه که به عنوان پاچه خواری ارشد ترین فرد پادگان که در حال نگاه کردن رژه دستهای مختلفه حال کنه گروهان ما فکر میکنید هنگام رژه چه سرودی رو خوند؟؟؟؟؟ ......... وطن ای هستی من؟ حیدر حیدر؟؟؟؟ ای رهبر من آمده ام؟؟؟؟ ..... هیچکدوم به فرمان داداش آتروس که شب قبل تو خوابگاه با بچها هماهنگ کرده بود...شعر بنـــــــــــــفشه....بنــــــــــــفشه .... دریــــا کنارم اومد بنـــــــــــفشه.....بنـــــــــــــفشه ....به جویــــبارم اومد خدا منو قربونش کنه ...ایششششالااااااااااااااااااااا.................... اســـــــــــــــیر دو چشمونش کنه...ایشششششششششششلاااااااا....... رو با ضرب پا و تبل که برای ما در حال رژه زدن زده میشه خوندیم..همه شاخ در آورده بودن امیر اول اینجوری شده بود قرمز نمیتونست جلوی خندش و بگیره که یه دفعه ترکید از خنده بعدش گفت کل گروهان:icon_razz::icon_razz: تو پادگان میمونن مرخصیاهم تعطیل ......... ولی بعدش اینقدر یا حسین یا حسین یا زهرا کل هفته بچه ها خوندن تا یکم آروم شد..... .................................................................................................. خاطره زیاده... نگو سربازی بگو دریای غم پست زیاد و مرخصی کم ولی کلا نمیدونم اگه ارتش میلیونی مایـــــــــــیییم که فاتـــــــــــــحه.... -
________ زیر آسمان شهر """نتـــــــرس"""________________
Alireza Hashemi پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در گفتگوی آزاد
به نام خدا سلام دوستان از عنوان پیداست میدونید منظورم چیه چند خطی حرف دلم رو میزنم اینجا رو واسه خودم اسمش رو میزارم صفحه بی پروایی من....گاهی نفس به تیزی شمشیرمیشود..... ازهرچه زندگیست دلت سیرمیشود... گویی بخواب بودجوانی مان گذشت گاهی سکوت خروشان چو شیر میشود.... اما شاید هم باید باز جنگید باز هم خون داد و فریاد زد حق گرفتنی است نه دادنی ... کیه که ترسش نریخته باشه.... فدای مردمم بشم که با چشمانی بهت زده...نظاره گر خود نمایی بودند که به عمر خود ندیده بودند... آری نترسیده بودند مدهوش از این همه حماقت بودند مدهوش از این همه خفت بودند ..... نترسیدند اما فهمیدند... آنها ترسیده اند همتی هست اگر، با من و توست تا در این خشک کویر از دل سنگ بر آریم آبی کسی از غیب نخواهد آمد در من و توست اگر مردی هست با توام، ای دلبند سوی ابری که نخواهد آمد و نخواهد بارید چشم امید مبند..................................................................................