جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'یک ساعت تفکر بهتر است از هفتاد سال عبادت.'.
1 نتیجه پیدا شد
-
ذهن آرام و قلب مطمین آرزوی آدمی در همه دورانها بوده. نقل قولی از عزیز نسفی عارف معروف شاید کمکی به اندیشه ما باشد. مینویسد : چون سلطان ذکر ساکن ولایت دل شود با او دل اطمینان و انس گیرد ... الذین آمنوا تطمین قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمین القلوب ..... بدان که ذکر را اثر قوی و خاصیتی تمام است ... قلب امکان ندارد که بی ذکر پرورده گردد ... و اینچنین که اثر و خاصیت ذکر دانستی ، اثر فکر را صد چندین بدان بلکه زیاده . این است معنی " تفکر الساعه خیر من عباده سبعین سنه " سپس طبقات ذکر را چهار طبقه معین میکند که بعد از آن انسان به طبقه فکر میرسد . و ابتدای ورود انسان است به وطن حقیقی الهیش. اول آنها که ذکر زبانی کنند و دلشان مشغول و ملتفت امور دنیوی باشد. دوم آنها که ذکر زبانی کنند اما به زحمت و تکلف مرتب سعی نمایند که حواسشان جمع و متذکر به نماز و دعا باشد. سوم آنها که ذکرشان به دل مستولی باشد و زبان و دل هر دو به ذکر مشغول باشد و دل عادت به ذکر کرده باشد و چنان علاقه به ذکر داشته باشد که به زحمت و تکلف مجبورا به کارهای دیگر مشغول شود. چهارم آنانند که مذکور بر دلشان مستولی باشد نه ذکر. یعنی تمامی دل و قلبشان پر از خود دوست باشد نه مشغول به ذکر دوست.... چه وجودش از همه چیز خالی و فقط به دوست مشغول است. به مثل عاشقی که از کثرت محبت حتی نام معشوق را فراموش نماید. چنانچه از توضیحات فوق بر میاید فکری که بمراتب اعظم از عبادت است ، همهمه الفاظ و توالی خیالات و اشارات که ما معمولا فکرش مینامیم نیست. بلکه ایینه ای است پاک از تمامی آثار بشری که چون به حق متوجه گردد نور الهی از او ساطع گردد و جمال شمس محبوب را منعکس نماید. و قوای جدید و احوالی بدیع از انسان ظاهر شود و انسان خاکی مظهر " خلقنا الانسان علی صورتنا و مثالنا " گردد. " اتقواالله یعلمکم الله " (تقوای الهی پیشه کنید تا به شما بیا موزد ) یا " " العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشا " ( علم نوری است که در قلب هر کس که بخواهد میتاباند ) . شاید حصول این کیفیت درونی و روحانی سبب ظهور یکی از مشاعر ادراک به نام فواد باشد همان که در قرآن کریم میفرماید " ما کذب الفواد ما رای " (فواد آنچه را دید تکذیب نکرد یا نمیکند ) . و سبب حصول یقین میگردد البته با دعای بسیار. چنانکه حضرت علی (ع) میفرمایند " اعبدواالله حتی یاتیک الیقین " ( خدا را آنقدر عبادت کن تا به تو یقین عطا نماید ) . شاید همان بر خاستن خود باشد از میان که حافظ میگوید. حجابی بین ما و محبوب بی نام و نشان وجود ندارد جز نفس جستجوی ما . و این کیفیت روحانی چیزی نیست که صرفا با فعالیت فکری و ذهنی حاصل شود بلکه لازمه اش تقوی ،عبودیت ،دعا، توکل و دیگر صفات بندگان مقرب الهی است. چنانکه در زمان ظهور هر یک از پیامبران الهی افراد پاک سیرت به حقیقت دست یافتند نه افراد دانشمند و اندیشمند. شاید همین باشد معنی "العلم حجاب الاکبر " در اینصورت باید بکلی از دانسته های خو یش قطع امید کرد و جهل حقیقی خود را پذیرفت تا شاید پرتویی از علمش را نصیبمان نماید. چیزی شبیه به مرگ. مرگ از دانسته ها بودن ها وتوانستن ها. مرگ پیش از مرگ. " موتوتوا قبل ان تموتوا" ( بمیرید پیش از آنکه عمرتان به سر آید ) " به سه چیز دیدار دست دهد و رستگاری پدیدار شود پاکی دل و دیده و پاکی گوش از آنچه شنیده" " ای دوستان من سراج ضلالت را خاموش کنید و مشاعل باقیه هدایت در قلب و روح برافروزید " " شرط است این عباد را که دل را که منبع خزینه الهیه است از هر نقشی پاک کنند و از تقلید که اثر آبا و اجداد است اعراض نمایند .... واین طلب طالب را حاصل نشود مگر به نثارآنچه هست . یعنی آنچه دیده و شنیده و فهمیده همه را به نفی "لا" منفی سازد تا به شهرستان جان که مدینه "الا" است واصل شود " " ای بنده الهی آنچه بینی و یابی در این جهان فانی اوهام و مجاز خاکی است نه حقیقت آسمانی .... مگر آنکه انسان غیر خدا رانسیان کند و نظر از این جهان پستی بردارد و آنچه در جهان بالاست مشاهده نماید " " هزار عارفان در جستجوی او ولی محروم و مهجور از روی او ... طرفه حکایتی و غریب بشارتی آنانکه جستند نیافتند و آنانکه نشستند یافتند استغفرالله جستجویشان جستجوی سیراب بود نه تشنگان و طلبشان طلب عاقلان بود نه عاشقان عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند کاین کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را" گفتم شاها قدحی درده گفتا حاشا زین طمع بیهوده این خمر حیات است و میالایش وین جام بقا را تو مکن آلوده اول تو دهان بربند زگفتار هم ز خیالت شو تو ساکن و آسوده هم تو بشو دل را زآنچه بود طاهر وانگاه زباطن شو پاک و گزیده چونکه شدی خالص از بوته وحدت آنگه دو سه پیمانه دهمت زین باده گفتم ای ز دستت حکم قضا امضا وی از قدرت تو نور قدر تابیده گر درخور باشم امر بدیعت را ور دارا آیم این وصف شمرده دیگر زچه گیرم ساغر از دست بلورینت وز چه خورم باده در این شب کادینه گفتا هی هی تو در چه وهمی وز راه حقیقت بس دور مانده این جامم را وصف کجا لایق وین آتش کجا در خور هر افسرده گر قطره ای از بحرم تو بیاشامی بینی تو بسی ناگفته و ناشنیده گفتم زچه تاخیر ای مهتر دوران در ده جامی زان کوثر رخشنده گرجان خواهی همی دهمت صد بار ور سر خواهی درپات فتاده آنگه بخشیدم آن کوثر روحانی نوشیدم و دیدم عالمی جاویده صبحی دیدم شمس از او مشرق فجری دیدم کز جان بدمیده رضوانی دیدم چون روی نگار بهاری دیدم از چشم خزان پوشیده در صورت گل معنی بلبل مستور وز بلبل سر الهی بشنیده ظاهر با باطن دست در آغوش صورت با معنی در یک جامه خزیده از شجرش بشنیدم آن نکته که موسی از سدره سینا نشنیده قومی دیدم از خم الهی مدهوش وز هستی و نیستی بسی رهیده همگی مست از صبوح صبحگاهی وز کون و امکان بلا مکان پریده الحق دیدم آنچه به گفتن ناید سبحان الله زین دولت سترده .. .. بودم با خرد در این گفت کامد از غیبم این مژده کای واله و شیدا میدان این از قدم آن شه نورسیده آنشه کز امرش عالمی تازه وز نفحه او روح مسیحا زنده ... بس کن درویش زین بیش مگو خوشتر باشد سر جانان پوشیده