جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'گوردون کالن'.
1 نتیجه پیدا شد
-
“گوردن كالن[1]” در “برادفورد يوركشاير” در 19 اگوست 1914 در يك خانواده اسكاتلندي به دنيا آمد. او از سنين جواني به هنر علاقه داشت و هنگامي كه به لندن كوچ كردند، در مدرسة “هنرو صنعت” لندن شروع به تحصيل كرد. اما به دليل فشارهاي خانواده در مدرسة “پليتكنيك”، “رجنت استريت” شروع به تحصيل در رشتة معماري كرد. به زودي استعدادهاي او توسط بسياري از اساتيد جنبش مدرن از جمله “گروپيوس” و “چرمايف” شناخته شد. او در ابتداي كار خود به گروه “مارس[2]” [تحقيقات معماري مدرن] شاخه بريتانيايي “سيام[3]” و “تكتون[4]” پيوست و در ارائه نمايشگاههاي برگزار شده توسط گروه مارس همكاري داشت. در طراحيهاي همين نمايشگاه بود كه ميتوان نطفههاي اوليه نظريه “ديدهاي پياپي[5]” را دنبال كرد. ريشههاي تئوريهاي طراحي شهري در بريتانيا در كارهاي ژورناليستي كالن طي دورة 13 سالة همكارياش با مجله AR. شكل گرفت كه نهايتاً همة آنها را به صورت مجموعهاي در كتاب “منظر شهري” در سال1961 منتشر كرد. در كتابش موسوم به گوردن كالن، چشمانداز طراحيشهري گوسلينگ[6] زندگي حرفهاي گوردن كالن را به 6 دورة متفاوت تقسيم ميكند[7]” و اين دورهها را به تفصيل بيان كرده است. [TABLE] [TR] [TD][TABLE=width: 100%] [TR] [TD]مسائل رايج روز [/TD] [/TR] [/TABLE] [/TD] [/TR] [/TABLE] گوردن كالن در سال 1995 در اثر نارسايي قلبي و كهولت درگذشت. پس از جنگ جهاني دوم، نياز به مسكن، بناهاي اداري و… به صورت فزايندهاي افزايش يافت، از سوي ديگر تكنولوژي امكانات جديدي را در عرصة زندگي شهرها ارائه مينمود. كه نهايتاً منجر به شكلگيري انواع ساخت و سازهاي بيكيفيت در سطح شهرها شد. دستاورد اين دوران، انواع بناها و فضاهاي يكسان، بيهويت و بعضاً رها شده در شهرها بوده است. كالن در عكسالعمل در مقابل اين جريانات مينويسد: “به عقيدة اين جانب سرعت تغييرات، ارتباط معمول ميان طراح و چيزي را كه بايد طرح شود از بين برده است. فهرست اين مطالب به اندازه كافي آشنا به نظر ميرسند: جمعيت بيشتر، مسكن بيشتر، وسائل آسايش بيشتر، ارتباط سريعتر و ساختمانهاي غيرمعمول و ناهماهنگ، سرعت تغييرات اجازه نميدهد تا سازندگان محيط بر اوضاع مسلط شده و با كسب تجربه بياموزند چگونه مواد خاصي كه در اختيار آنها قرار ميگيرد ميتواند تبديل به نيازهاي انساني گردند. در نتيجه محيط سوخت و ساز ناقص گونهاي خواهد داشت. شهر لندن دچار اين سوء هاضمه است”. (گزيده منظر شهري، ص 13) برخورد مدرنيستي با مقولة شهر در همة جنبههاي توسعه شهرها رخنه كرده بود، عليرغم اينكه تصميمگيري در مسائـل مختلف شـهري بـا دخـالت تـخصـصهاي مختلفي صورت ميگرفت، ليكن اين تخصصها صرفاً جنبههاي فني و كمي شهرها را پوشش ميدادند و از ساير جنبههاي كيفي و اجتماعي شهرها غافل بودهاند. نگرش اين تخصصها بيشتر متوجه دستيابي به ميانگينهاي مطلوب و قابل تعميم به همه جا بوده است و همة تصميمگيريها بر پاية اين ميانگينها (ميانگين رفتار، ميانگين اقليم و…) اتخاذ ميشد. اين در حاليست كه اين ميانگينها قابليت پاسخگويي دقيق به مسائل را ندارند. كالن معتقد بود كه براي نيل به يك شهر با ساختار سالم و كارآمد، تشريك مساعي همة متخصصان (جمعيتشناس، جامعهشناس، مهندس، كارشناس ترافيك و…) لازم است ولي اين كافي نيست. زيرا عليرغم اين همكاريها، هنوز بسياري از شهرها بيروح و خستهكننده به نظر ميرسند. چرا كه شهرها پاسخگوي نيازهاي مورد انتظار مردم آن نبوده و تجربهاي شكست خوردهاند. در واقع اين اعتقاد و انتقاد كالن در دوراني مطرح ميشود كه نگرش مدرنيسم به شهرسازي يك نگرش كمّي و آماري محض بوده و برنامهريزي فيزيكي تعيين كننده سطوح كاربري و طرحهاي جامع بوده است. در اين رابطه كالن در كتاب منظر شهري خود ميگويد: “نميتوان صرفاً به نتيجه تحقيقات علمي و راهحلهاي علمي ارائه شده توسط متخصصين فن بسنده كرد و محدود شد، چون هدف ديكته كردن مشكل شهر يا محيط نيست بلكه هدف دسترسي به يك فرم معقول و ساده است، يعني دستكاري ماهرانه در چهارچوب توانها و قابليتها.” (گزيده منظر شهري، ص 7) در اين ميان گوردن كالن كه به نظر ميرسد ملهم از شهرهاي قرون وسطايي بود، سعي ميكند كه براي حل مسائل كيفي شهرها از آنها درس گرفته و به نوعي ارزشهاي سنتي را به شهرها، بازگرداند. او تداوم سنت شهرسازي گذشته را “ابزار طراحي” براي نيازهاي زمان حال ميدانست و به شهرسازان توصيه ميكرد كه به اندازة ايجاد كالبد جديد، به بازآفريني گذشته از طريق ايجاد روابط جذاب ميان ناظر و گذشته اهميت دهند. كالن بر اين باور بود كه همانگونه كه هنري دربارة معماري وجود دارد هنري هم در ارتباط با وابستگي تمام عناصري كه يك محيط را ميسازند وجود دارد. “ساختماني كه در ناحيهاي بيرون از شهر به صورتي منفرد ساخته شود، به عنوان يك تجربه معماري قلمداد ميشود، ولي اگر نيمدوجين ساختمان را با هم تركيب كنيم از يك هنر غير از هنر معماري استفاده شده است. در جمع كردن ساختمانها به دور هم چندين واقعه شروع به بروز ميكند، در صورتي كه در مورد يك ساختمان چنين رويدادي مطرح نيست”. (گزيده منظر شهري، ص 5) او از اين هنر به عنوان “هنر ارتباط[8]” ياد كرده است. از همين ديدگاه او منظر شهر را “هنر ارتباط” مطرح كرده و بيان ميدارد كه تمامي عناصر سازندة محيط ميبايستي به نحوي هنرمندانه به هم پيوند داده شوند تا هنري نمايشي خلق شود. لازم به ذكر است كه در واقع گوردون كالن در رديف اولين معماران و شهرسازاني است كه به مفاهيم منظر شهري توجه نموده است و سعي كرده در قالب مطالعات و تحقيقاتي، عوامل تأثيرگذار روي منظر را مشخص و تدوين نمايد. به عقيدة كالن اقدامات انجام شده دربارة منظر شهري بيتوجه به فلسفة منظر، صرفاً متوجه ظاهرسازي بودهاند و بازي با محيط، هنوز دور از اذهان همه در قفس كوچك طلايي خود محبوس مانده بود. كالن معتقد بود كه از آنجائيكه يك شهر بر پاية خصوصيات طبيعي و ذاتي خود رشد ميكند، لذا تنها شهرهايي كه ميتوانند باقي بمانند، شهرهاي ارگانيك هستند. طرحهاي اوتوپيستياي كه توسط افرادي مانند: فوريه، هاوارد، رايت، كوربوزيه و… ارائه ميشود، نميتواند موفق باشد زيرا مبتني بر فرضيات و تصميمگيريهاي شخصي است و عليرغم اهميت بالاي زمينه، تركيبي از وقايع غيرمرتبط و مبهم است. «اين به آن معني است كه ما نميتوانيم كمك بيشتري از نگرش علمي بگيريم و بايد به ارزشها و استانداردهاي ديگري نيز روي آوريم ما به “قدرت حس بينايي” روي ميآوريم زيرا براثر حس بينايي يا توانايي عيني است كه محيط كاملاً درك ميشود”. (گزيده منظر شهري، ص7) او در سال 1977 چنين مينويسد: “ديدن نه تنها مفيد است، بلكه متضمن خاطرات و تجربيات ما نيز هست. آشفتگيهاي محيط بيرون از ما قدرت آن را دارند كه فكر ما را مغشوش نمايند”. او در ادامه سه عامل مؤثر در تجربة حسي شهر را چنين برميشمرد: ديدشناسي[9]: ديد موجود و ديدهاي متوالي[10] مكان[11]: حس بودن در يك مكان كه به عنوان “آنجا” به آن فكر ميكنيم. محتواي[12]: كه دربر گيرندة سبك، مقياس، مواد و مصالح و آرايش معمارانه است. او رنگ، بافت، سبك، هويت، وحدت، كثرت و يكپارچگي را متذكر ميشود كه با خصيحه منحصر به فرد بودن سر و كار دارد. از اين سه مورد، مورد اول براي او مهمترين است. به واقع ديدهاي متوالي حاكي از فرآيندي است كه ريشه در تجربة “موضعشناسي[13]” ناظر در حال حركت دارد و روش او بر مبناي تحليل بصري و شناخت ويژگيهاي بصري منظر شهر استوار است. (1-ك به دستنويش در انتهاي جزوه) به زعم او شهرسازي خلاقانه، فرآيند تفكيك و اتصال ماهرانه و همراه با بصيرت است. ديد متوالي، تداوم نيست، بلكه هدايت مردم از تجربهاي به تجربة ديگر است، ابتدا منظره موجود و سپس منظرهاي ديگر آشكار ميشود. لذا اگر بتوانيم دريابيم ايندو چگونه تفكيك شدهاند، ميتوانيم به عرصه تركيب منظرهها [سكانسها] گام نهيم. براي آنكه مردم از طريق حركت و نگاه كردن به شهر از آن لذت ببرند لازم است تا با اولويت دادن به پيادهروها و اتصال و پيوستگي آنها شهر را براي حركت پياده آماده نمود. براي همين “منظر ديوار[14]” و “منظر خيابان[15]” و “منظر كف[16]” به عنوان عناصر محصور كننده به واژگان آنها اضافه شد. به نظر او شهر مجموعهاي حركتدار است و مردم شهر را به صورت “تفاوت پيوسته مناظر” ادراك ميكنند و به ندرت تصويري ثابت در ديد آنها ملاحظه ميشود. ( 43 P گوسلينگ 1996) توجه به پيادهها و طراحي محورهايي كه صرفاً به آنها اختصاص داشته باشد از جمله موضوعاتي بود كه در آن سالها افراد مختلف با رويكردهاي متفاوت خواستار آن بودند و به نظر ميرسد ورود بيرويه و سريع خودروها به شهرها و استيلاي آن بر تمامي مراكز و محورهاي عمومي آنها در آن سالها به انحاء مختلف موجبات انزجار شهروندان و متخصصين درگير با موضوعات شهري را بوجود آورده بود. گويي كمكم همه در مييافتند كه در راه رسيدن به رفاه هرچه بيشتر، بسياري از ارزشهاي ناشي از روابط انسانها را از دست دادهاند. كالن بر اين باور بود كه محيط شهري ميبايست تجربة لذتبخشي براي عموم باشد و كارهاي او بر اهميت انسان و حضور او در محيطهاي شهري تأكيد ميكرد. يكي از مقالات او كه به طرح مسئله پيادهسازي با موضوع احياء “وستمينستر[17]” ميپردازد به زعم “گوسلينگ”، تفكر دولت بريتانيا را دگرگون كرد. كالن در مقالات و طرحهاي خود همواره بر آرامش و سكوت مسيرهاي پياده با كفسازي و مبلمانهاي متناوب با آنها تأكيد ميكرد. گوردن كالن حضور شهروندان را در فضاهاي شهري ضروري ميدانست و آن را مايه سرزندگي ميپنداشت. او همواره در ترسيمات خود مردم را به صورتي واقعي و درگير با فعاليتهاي روزانه تصوير ميكرد و نه در هيأتي انتزاعي. پرسناژها در كروكيهاي كالن صرفاً جهت بيان مقياس محيط نميباشند بلكه بيش از هر چيزي بازگو كنندة حس و حال و نوع حيات جمعي و شهري فضا ميباشند. به زعم كالن مردم يك عنصر مهم شهري ميباشند كه سلائق و حضور آنها فضا را تحتتأثير خود قرار ميدهد. همچنين او در مقالات و ترسيمات خود سعي داشت بيان كند كه چگونه جزئيات شهري ميتوانند تأثيرات زيادي بر حس و حال و هواي مردم داشته باشند. كالن در سال 1949 در مقالهاي تحت عنوان “هياهوي محيط بيرون[18]” يكي ديگر از موارد مورد توجه خود را بيان ميدارد، چيزي كه همواره از ديد برنامهريزي شهري مخفي مانده بود، اما مهمترين جنبة منظر شهري است. اين موضوع همان فعاليتهاي شبانه است كه تا قبل از قرن بيستم هرگز در شـهرها حضـور نداشتهاند. به واقع امكاناتي كه تكنولوژي براي روشنايي شهرها در شب به ارمغان آورد، امكان استفاده و لذت بردن از فضاهاي باز شهري را در شب نيز به شهروندان داد. (31، گوسلينگ، 1996) كالن در مورد نحوة مداخله در بافتهاي شهري و كلاً اقدامات شهري داراي رويكردي محتاطانه و تدريجي بوده است و اقدامات سريع و آني كه منجر به تخريب وضع موجود ميشد را نميپسنديد. او معتقد بود كه طراحي شهري شيوهاي براي اتصال مجموعههاي موجود به جاي تخريب آنهاست. روش او اضافه كردن به ساختار موجود، بدون تخريب وضع اوليه و اصلي بود و از اين رو سعي داشت تا از عناصر وحدتبخش، مانند فضاآفريني سود جويد تا توده و فضا، اينجا و آنجا، قلمرو خصوصي و عمومي، درون و بيرون را به هم ببافد. وي براي مداخلات شهرسازان به بررسي ساختار تاريخي ميپردازد و هدف او طراحي يك ساختار بصري است كه به شهر وضوح و شخصيت ببخشد. از اهداف اصلي طراحي او پيوند ميان گذشته و آينده و اتصال بصري ماندگار و همخوان با بقيه شهر است. او به شهر به عنوان يك كليت مينگريست و توجه به تكبناها و چشمپوشي از كل را اشتباه ميخواند و تأكيد ميكند، ويژگي و زيبايي شهر فقط تحتتأثير بناها نيست، بلكه نحوه رابطه آنها با يكديگر نيز مهم است. عملكرد اصلي شهر، همبستگي اجتماعي است و از اين رو شهر بايد براي عموم قابل دسترس و باز باشد. ايده اتصال نقاط مهم و جاذب جمعيت، حفظ عناصر مهم و نقاط ديد جذاب، حفظ سلسلهمراتب ميان نو و كهنه، قلمروي خصوصي و عمومي، با استفاده از فرايند ايجاد بناها و فضاهاي هم خانوار امكانپذير است. حذف فضاهاي متروك اطراف، از طريق اتصال بناها به يكديگر همراه با ايجاد محصوريت، بافتي “منسجم” ايجاد ميكند. وي براي هرگونه مداخله، عناصر پيوند دهنده را شناسايي ميكرد و آن را تقويت ميكرد. (گوسلينگ 1996). كالن مطرح ميكند كه فرم شهر و عوامل انساني و رشتههاي كالبدي بايد با هم ديده شوند و هدف پيشنهاد كردن آن درجه مطلوبي از پيچيدگي و انتخاب است كه گرچه درون شبكهاي با پيوند منطقي را شامل ميشود، اما اجازه ميدهد هر فرد شخصيت فردي و راه خود را بيابد. اين ميزان ابتكار عمل شخصي، هم اجتماعي و هم بصري، شخص را با محيطش پيوند داده و كمك ميكند رابطة شخص با محيط معلوم و معين شود. گوسلينگ در كتابش[19] مينويسد: كار كالن فقط شامل نظريه و ديدگاه نيست بلكه او به عنوان يك طراح، سؤالاتي را مطرح كرده كه بتوان آن را از انديشه به عمل آورد. او تحت عنوان درسهايي از كالن به برخي نكات اساسي تفكر او منجمله، “زبان خاموش شهر”، اشاره ميكند و اينكه شهرها واجد يكسري علامات و خصوصياتي هستند كه يك تازه وارد تنها بعد از مدتي به آنها پي ميبرد و ميتواند آنها را به كار برده و از آنها استفاده كند. او متذكر ميشود كه توانايي كالبد شهر براي همكاري با شهروند وجه مشخصهاي است كه در ذهن باقي ميماند و پلة بعدي توسعة اين تفكر براي بهبود ايجاد ارتباط بين كالبد و شهروند ميباشد اين يعني وسعت بخشيدن به هنرطراحي، جايي كه سيستم تعيين هويت به عنوان برنامة جديد مدنظر باشد، و به زبان خاموش و نشانهگذاري خاموش اشاره ميكند كه ناديده گرفته شده است: گوسلينگ از قول كالن مينويسد: اما ما ميدانيم كه چه چيزهايي بدون يك كلمه حرف ميتواند دريافت شود. زبان سكوت ميتواند بسيار دقيق و واضح باشد. اين زبان گنگ و مبهم نيست و بر هويت ما پايهگذاري شده است. يعني متكي بر سؤالاتي چون: من كجا هستم؟ و به چه تعلق دارم؟ ميباشد. كالن 10 سال قبل از كتاب زبان الگوي الكساندر، جدول “يادداشت[20]” را طرح ميكند كه داراي همان انگارههاست، اين جدول 144 موقعيت را بررسي كرده است. (81، گوسلينگ، 1996) او بر سواد بصري شهرسازان تأكيد ميكند كه 3 بخش دارد: 1- مفهوم علامتگذاري خاموش 2- خلق واژهنامه بصري 3- روش يا قواعد يادگيري و استفاده از فرهنگ اين واژهها جهت ايجاد وضوح در محيطهاي متفاوت از هم. لذا اگر موضوع سواد بصري به تازگي طرح شده بود، مسئله بعدي يافتن روش درست بود به زغم او اگر چه هدفهاي عملي چنين سامانهاي واضح است و آن حس رضايت از ايجاد تماس از طريق ارتباط است. بدين ترتيب محيط ناآشنا براي شهروند دوستانه و مفيد ميگردد. در تحقيقاتي كه انجام داديم متوجه شديم كه شهرها ميتوانند ارتباط برقرار كنند و اين حقيقت بسيار مهمي است كه مجموعهاي را ايجاد ميكند كه كيفيت ظاهري و علامتگذاري خاموش را مورد توجه قرار دهد. يعني اينكه شهر سعي دارد راجع به خودش حرف بزند. اينكه شخصي بتواند مشخصات شهر خود را بخواند به او كمك ميكند تا خصوصيات آن شهر را كشف كند و اينكه چه ملاحظاتي در آن، آن را از جاهاي ديگر متمايز ميسازد. سواد بصري يك زبان است و هدف اصلي بهبود زبان بصري مشترك و ايجاد درك مشترك بين عوام و افراد تحصيل كرده و متخصصين ميباشد. به زعم گوسلينگ درسهاي كالن در هر جائي كه نياز به خلق هويت و ايجاد حس تعلق مكاني باشد، كارآئي خود را دارد و تنها يك نظريه نبوده بلكه ميتوان آن را عملي كرد. كالن در راستاي نيل به يك طرح هماهنگ با خصوصيات محيط اقدام به طرح روش Scanner مينمايد. روش Scanner كه با توجه به پويايي محيط ابداع شده بود، بصورت يك نمودار كه از دو جدول تشكيل شده است: (81-78، گوسلينگ، 1996) و اين تقسيمبندي عمومي به تقسيمهاي جزئيتري خرد ميشد و بصورت يك چك ليست در ميآمد، كه قابل استفاده جهت ثبت كيفيات منظر در طراحي بوده است. مواردي را كه كالن در روش Scanner مدنظر داشت عبارت بودند از: 1- تعاملات اجتماعي و ارتباط مشخص با ديگران 2- درك تحريكات و تمايلات اجتماعي 3- اوقات فراغت كه در جامعه كنوني، بيش از گذشته اهميت يافته است و به آن بايد اهميت ويژه داده شود. 4- ساختار بصري محيط يا احساس هويت مكاني آنطور كه افراد بصورت شخصي آنرا تجربه ميكنند. كالن اين روش را براي همه مكانها پيشنهاد كرد: از يك اتاق كوچك گرفته تا يك فضاي جمعي مانند ميادين و مراكز شهري. او كه ميخواست اين مسائل را در شهر پياده كند، براي اثبات حرف خود يك روستا شهر را با جمعيتي حدود 2500 نفر انتخاب كرد. اين شهر به نحوي بود كه گنجايش ايجاد مغازهها و تجهيزات براي مردم را جهت گرفتن خدمات ويژه در طول هفته مهيا ميكرد. خصوصيات روستاشهر از اين قبيل بود: 1- تراكم بالا 2- وجود زمينهاي كشاورزي در پيرامون آن 3- يك روستا در مقياس پياده به صورتي كه دسترسي ماشين صرفاً تا پاركينگهاي عمومي امكانپذير بود. 4- ايجاد باشگاههاي مختلف در نقاطي كه برخوردهاي اجتماعي بيشتري وجود دارد، و پيشنهاد داد كه مكانهايي جهت بازي، رقص، موزيكِ پاپ، ايجاد شود. كالن بعدها (در گزارش آلكان) متذكر ميشود كه جدول اسكنر تنها به يكسري قاعده و سيستم پرداخته و بايد براي آن متممي طرح شود تا در مواقع لازم مورد استفاده قرار گيرد. در اين متمم بايد ارتباط بين طراح و اجرا كننده در نظر گرفته شود تا تيمهاي طراحي به صورت وسيعتر و مؤثرتر بتوانند عمل كنند. وي جهت رسيدن به اين متمم جدول يادداشت را ابداع كرد. اين جدول شامل دو بخش افقي و عمودي بصورت زير بود. (81، گوسلينگ، 1996) بخش افقي: عوامل انساني، عوامل مصنوع، حالات روحي،فضا يادداشت بخش عمودي: طيف، كاربرد، رفتار، ارتباط كالن ميگويد: يادداشت ميتواند بصورت يك سطح مشترك بين همه ضوابط برنامهريزي مطرح باشد بطوري كه منجر به يك طرح جامع خدماتي[21] كه در همه مشاورها در يك سطح برابر مورد استفاده باشد. كدهاي Notation در موارد زير ميتواند مفيد واقع شود: 1- راهحل عملي جهت ارتباط بين طراح شهري و سازندهها و توسعه دهندهها 2- ميتواند به صورت يك كتاب راهنما براي يك مسافركه باعث درك يك تصوير كلي شود مورد استفاده باشد. 3- آشنايي كلي بچهها با محيط جمعي كالن روستاشهر “ماريكالتر[22]” براي ايجاد هويت از نكات زير سود جسته اين ايده را برحسب ساكنين خانهها، نقشه سيماي شهر، چشمانداز شهر، ادراك بصري شهر و دسترسي به قلب و مركز همراه جزئيات براي 4 واحد همسايگي طراحي كرد. سؤال كليدي براي او اين بود كه چه مردمي در خانهها زندگي ميكنند و اين خانهها خودشان در كجا واقعاند؟ وي نكاتي را طرح ميكند كه در مكانهاي ديگر هم ميتواند مورد پذيرش باشد، هر جايي كه نياز به حس هويت باشد. اين نكات عبارتند از: 1- مناسبت طرح با محوطة موردنظر. 2- فراهم آوردن يك سازمان مركزي با توانايي و قدرت موردنياز، مقياس و قلمرو. 3- فراهم آوردن مناطق مسكوني مختلف، هر يك با تراكم خويش و خصوصيات ويژه خود. 4- اجتناب از گسترش بيرويه، توسط اتصال بخشهاي مختلف توسعه با لبهها و مرزها و محدودههاي مشخص و مجزا نمودن توسعههاي گوناگون كه هر يك داراي مرزها و لبههاي مشخص باشند. 5- تقويت حس مكان با فراهم آوردن شبكهاي از نشانههاي قابل تشخيص كه هريك ممكن است به عنوان يك نشانه براي فعاليتي ويژه باشد و هر كدام ما را به منطقه يا فعاليتي خاص هدايت كند. 6- استفاده حداكثر از پستي و بلندي زمين و پوشش گياهي براي تداعي حس دراماتيك تأثيرگذار حيات واقعهاي[23] به نحوي كه موقعيتي خاطرهانگيز را بوجود آورد. 7- استفاده از اصل محصوريت و استفاده ظريفانه از فضا براي ايجاد حس مكان و موقعيت به اين معني كه مردم در جايياند كه فضا را تجربه كرده و نسبت به آن حس هويت و تعلق دارند. تمايز به آنها هويت ميدهد و مردم ميدانند كه دركجا هستند (آنچه كه وي آنرا “من اينجا هستم”، مينامد). با استفاده از لبهها، محدودهها، نشانهها، مركز و گرهها، كه پيوند دهندهها راهها هستند، اين حس تقويت ميشود. 8- هدايت كردن مردم از يك فضاي محصور به فضايي ديگر تا رسيدن به نقطة اوج و نتيجه هدايت از تجربهاي به تجربه ديگر تا نتايج مثبت آن در ذهن بماند. در اين ديدگاه زمان نسبت به فضا مستولي ميشود برخلاف وقتي كه نقطه ديد ثابت است و در آن حالت فضا نسبت به زمان غلبه دارد. ( 230-228 p گوسلينگ 1996) تأكيد كالن بر ديدشناسي تا بدان جا پيش ميرود كه ميگويد: «دو همه اعمال انسان جهت ديدن، زمان دردل فضا و فضا در دل زمان نهفته است. وقتي كه نقطه ديد ثابت باشد، زمان در فضا و وقتي كه نقطه ديد متحرك باشد، فضا در زمان منزل دارد. اصول پرسپكتيو بروفلكسي[24] فقط ديد يك چشم و نه هر دو تاي آنها، را در نظر ميگيرد، آنهم در يك مسير ثابت پيشرو و نه در يك مدار متحرك، به نحوي كه روي يك بدن ثابت قرار گرفته است و نه روي اندامي متحرك. (222، گوسلينگ، 1996) تغيير پارادايمي كه در رويكرد كالن به شهر در نوشتهها و طرحهايش قابل پيگيري است عبارت است از: محوريت نقش ناظر عادي به جاي ايدههاي انتزاعي نخبگان طراح در شكلگيري طرح اين موضوع به ظاهر بديهي تفاوت رويكردي آشكاري با روحيه و حس و حال مدرنيستي رايج زمان خود داشته است. اعطاي جايگاه ويژه به ناظر عادي درگير با زندگي روزمره از سه مبحث مطروحه توسط او قابل دريافت است: تأكيد او بر ديدشناسي ناظر، مبتني، تجربه موضع شناسانه ناظر در حال حركت. بيان مبحث زبان خاموش شهر (كه سازندگان آن همان مردم عادياند) و لزوم در نظر گرفتن ارتباط آن با ساختارهاي كالبدي شهر حضور انواع پيكرههاي متفاوت در اسكيسهاي متعددش، كه به نوعي روايتگر تعلق شهر به ساكنان جور واجودش ميباشد. با تمامي مطالب مذكور، كالن هنوز پاي در مدرنيستم داشته است. اقدامات و تلاشهاي تحسين براگيز او، نهايتاً همچنان در سطح مسائل فيزيكي شهر و مشخصاً مسائل بصري آن باقي ماند. دريافت او از محتواي و نيز ايده ايجاد استانداردهاي مبتني بر قدرت حس بينايي، اشاراتي هستند بر ريشههاي مدرنيتي و كالن. [1] . Gorden Cullen [2] . MARC [3] . CIAM [4] . Tecton [5] . Serial Vision طراح شهري انگليسي و مؤلف شرح حال كالن [6] . Gosling [7] . Vision of urban design [8] . Art of relationshipe [9] . Optics [10] . Serial vision [11] . Place [12] . Content [13] . Topology [14] . Wallscape [15] . Streetscape [16] . Floorscape [17] . Westminster Regained [18] . Outdoor publicity [19]. Gorden Cullen: Visions of Urban design [20]. Notation [21] . Initialmaster plan [22] . Mary Culter [23]. Goshing [24]. Brunelleschian Perspective
- 1 پاسخ
-
- 8
-
- منظر شهری
- گوردون کالن
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :