جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'گفتوگوی با اریک امانوئل اشمیت'.
1 نتیجه پیدا شد
-
گفتوگوی با «اریک امانوئل اشمیت»؛ نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در ادبیات نمایشی
سعید کمالیدهقان «تئاتر مارینی» خیابان شانزه لیزهی پاریس، جاییاست که ساعت دوازده ظهر پنجشنبه هفدهم ژانویه با «اریک امانوئل اشمیت» قرار مصاحبه گذاشتهام. چند روزیاست که اشمیت هر روز میآید به تئاتر مارینی و به همراه گروهش تمرین میکند تا روزهای آخر ژانویه نمایشنامهی جدیدش، «تکنوتیک احساسات» [با اغماض: دگرگونی احساسات] را به روی صحنه ببرد. کمی با تاخیر، با کت و شلوار سرمهای رنگی وارد میشود و با شادابی خاصی که اصلا انتظارش را نداشتم، تا یکی از سالنهای شیک ساختمان همراهیام میکند. یک ساعتی گفتوگو میکنیم و بعد دو تا کتاب اخیرش را به من هدیه میدهد و من هم شش هفت تا از ترجمههای فارسی کتابهایش را به او میدهم و میرویم پشت صحنهی تئاترش. کارم که تمام میشود، از ساختمان تئاتر مارینی میآیم بیرون و در پیادهروهای خیابان شانزه لیزه آنقدر قدم میزنم و وقت میگذرانم تا عصر بشود و بروم مونپارناس به دیدن سروش حبیبی دوستداشتنی که «گلهای معرفت» اریک امانوئل اشمیت ترجمهی اوست. کمتر نویسنده و مترجمی بوده که کارهایش را دوست بدارم و از دیدنش هم لذت برده باشم اما سروش حبیبی یکی از همین استثناهای فوقالعادهی ادبیات است. آدم بینهایت متواضع و مهربانی که دیگر در ایران کسوکاری ندارد و وقتی گله میکنم که خیلی وقت است ایران نیامده، میگوید: «از وقتی مادرم فوت کرده، در ایران جایی ندارم و خیلی غریب است که آدم در کشوری که بدنیا آمده برود هتل»، هر چند که دوستان زیادی دارد که همیشه او را شرمنده میکنند و اصرار میکنند که برود منزل آنها. حبیبی در یکی از رستورانهای قدیمی مونپارناس به شام دعوتم میکند و من که هنگام انتخاب غذا لال میشوم، به پیشنهاد سروش حبیبی پاستا سفارش میدهم و او ماهی. تقریبا بلد نیستم پاستاهای طویل فرانسوی را بخورم و کلی طول میکشد تا حبیبی، یادم بدهد که چطور باید با چنگال پاستا را در قاشق چرخاند و بعد در دهان گذاشت. به حبیبی میگویم که آدم عجیبی است و چطور با ترجمهی اینهمه آثار کلاسیک و بزرگ به ترجمهی کتاب متفاوت «گلهای معرفت» اشمیت رضایت داده که میگوید: «من که فیلسوف نیستم یا مثلا خط و مشی خاصی را دنبال نمیکنم. اگر از کتابی خوشام بیاید، ترجمهاش میکنم و خب، از این کتاب اشمیت هم بسیار خوشم آمد.» اینطور میشود که یک روز به یادماندنی سفرم در پاریس با صحبت و بحث دربارهی اریک امانوئل اشمیت به پایان میرسد و یاد این عبارت «ارنست همینگوی» در کتاب «پاریس، جشن بیکران» با ترجمهی مرحوم «فرهاد غبرائی» میافتم که میگوید: «پاریس را هرگز پایانی نیست و خاطرهی هر کسی که در آن زیسته باشد با خاطرهی دیگری فرق دارد. ما همیشه آنجا باز میگشتیم، بیتوجه به اینکه که بودیم یا پاریس چگونه تغییر کرده بود یا با چه دشواریها و راحتیها میشد به آن رسید. پاریس همیشه ارزشش را داشت و در ازای هر چه برایش میبردی چیزی میگرفتی. به هر حال این بود پاریس در آن روزهایی که ما بسیار تهیدست و بسیار خوشبخت بودیم.».» در ادامه مصاحبه دهقان را با اشمیت بخوانید.- 9 پاسخ
-
- نمایش نامه نویسی
- نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی
- (و 3 مورد دیگر)