رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کورتاژ'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. pari daryayi

    کورتاژ !!

    - سلام عزیزم تبریک می گم ارشد قبول شدنت رو ببخشید دیر بهت تبریک می گم این مدت مریض بودم حالم خوب نبود ایشالا قبولی دکترات ... - سلام خانومی منم به تو تبریک می گم خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم توام می تونی بری بخونی، چرا عزیزم چی شده مگه؟ - ماجرای من خیلی طولانیه ... من حامله شدم ، یه ماهو نیمم بود، پریشب افتاد... رفتم کورتاژ کردم...! دوشب بیمارستان بودم ، تازه مرخص شدم. راستی می شه به کسی نگی...؟! . . . . . . . . . . دستام یخ زد و شل شد، نشستم روی مبل... هیچی جز صورت معصومش جلوی چشمم نبود! از من یه سال کوچیکتر بود و هنوز یه سال نشده که ازدواج کرده...!بین ما بیبی فیس ترین و ساده ترین بود همیشه از خودم می پرسیدم چه طوری می تونه با این کوچیکی با سختی های زندگی دو نفره کنار بیاد! همش تو فکر نمره بود و درس و شاگرد اولی و هیچی از سختی های واقعی نمی دونست بلاخره کار دست خودش داد! باورم نمی شد با اون عقاید مذهبی سخت و خیلی سختی که داشت تا حدی که عروسیش بدون آهنگ بود تونسته باشه اینکار رو کرده باشه دهنم قفل شده بود! نمی دونستم چی باید بگم... جایی که هیچ حرفی برای گفتن نمی مونه باید چی کار کرد؟ با حسم نمی تونم کنار بیام! خودمو که جاش می ذارم حس می کنم شونه هام له می شن! یعنی اگه منم بودم باید اینکار رو می کردم؟ بچه مو چون ناخواسته و به اشتباه خودم به وجودش آورده بودم باید می کشتم تا زندگی راحت تری داشته باشم؟ بین درس و زندگی و بچه کدوم رو باید انتخاب می کرد؟ راستی ما کی حقی برای کورتاژ داریم...؟
×
×
  • اضافه کردن...