رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کالیگولا'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. امپراتوری با پوتین‌های کوچک کالیگولا یکی از بدنام ترین مردان تاریخ، فقط چهار سال فرمانروای روم بود. اما در همین زمان کوتاه سلطنتش، آن قدر ظلم و حماقت به خرج داد که رسوای همه تاریخ شد. بیشتر چیزی که ما از زندگی این امپراتور بدنام می‌دانیم از منابع مشکوک به دست آمده. چون سیوتاتیوس(Suetonius) و دیوو(Dio) که اغراق آمیزترین مطالب را درباره دیوانگی کالیگولا نوشتند، سال‌ها بعد از زمان زندگی او زندگی کردند و کارشان را بر اساس افسانه‌ها و روایات شفاهی انجام داده بودند. این متن شش واقعیت از زندگی کالیگولا را که (احتمالا، شاید، یا حداقل) درست است مطرح می‌کند. کالیگولا اسم واقعی او نبود نمونه کوچک کفش‌های اسپورت یا کت و شلوار‌های توی ویترین‌ها را تصور کنید؛ حتی در زمان امپراتوری روم، پدر مادرها دوست داشتند سایز کوچک لباس بزرگترها را به بچه‌هایشان بپوشانند. به همین خاطر، وقتی ژنرال ژرمانیکوس پسرش گایوس را به اردوگاه جنگ برد، آن بچه تخس پوتین‌های سربازی (کالیگ که به زبان رومی یعنی چکمه) بسیار کوچکی را که برای او ساخته شده بود پوشید. (بعضی از محققان فکر می‌کنند که مادر کالیگولا، آگریپینا، نوه دختری امپراتور آگوستوس، این مدل پوشش را انتخاب کرد تا بر شجره‌نامه امپراتوری خانواده‌اش تاکید کند.) وقتی پسر کوچک با پوتین‌هایش نزد سربازان ژرمانیکوس رفت، آنها شروع کردند به سر به سر گذاشتن او و با بامزه بازی، اسم کالیگولا (به معنای پوتین کوچولو) را روی گایوس گذاشتند و این لقب روی او ماند؛ هر چند گایوس از آن متنفر بود. مادر او زن سرسختی بود آگریپینا از کودکی با پدربزرگش، امپراتور آگوستوس که تعلیم و آموزش او را شخصا به عهده گرفته بود، رابطه خیلی نزدیکی داشت. اما بعد از ازدواج باژرمانیکوس، آگریپینا با همراهی کردن همسرش در اردوگاه ارتشی‌اش و فعالیت به‌عنوان مشاور و سیاستمدار، سنت و آیین خود را به مبارزه طلبید. وقتی ژرمانیکوس به‌طرز مشکوکی مرد، آگریپینا جسورانه یکی از رقیبانش را به مسموم کردن او متهم کرد. آگریپینا همچنین به عنوان یکی ازچهره‌های برجسته در محافل سیاسی، علیه تیبریوس (امپراتور وقت روم که آگوستوس جانشین او بود و گمان می‌شد او آگوستوس را کشته باشد) سخنرانی می‌کرد. رفتارهای تحریک‌کننده و آشوبگر آگریپینا خیلی به مذاق امپراتور که با تازیانه به جان او می‌افتاد، خوش نمی‌آمد و او در‌نهایت یک چشمش را از دست داد. بعد هم وقتی در زندان بود اعتصاب غذا کرد و از گرسنگی مرد. درست چهار سال قبل از زمانی که پسرش کالیگولا به قدرت برسد. در گزارشات موارد غیراخلاقی کالیگولا اغراق شده است اولین بار سیوتاتیوس بود که ادعای روابط نامتعارف غیراخلاقی کالیگولا را مطرح کرد. (مورخان رومی اضافه کردند که این روابط مخفیانه در طول مهمانی‌ها اتفاق می‌افتاده، یعنی وقتی که مهمانان و همسر کالیگولا در اطراف جمع شده بودند). اما سیوتاتیوس کتاب «زندگی سزار» را در ۱۲۱ بعد از میلاد نوشته است، یعنی ۸۰ سال بعد از اینکه کالیگولا در ۲۸ سالگی توسط تعدادی از اعضای گارد ویژه به قتل رسید. تاریخ نگاران قبلی که در زمان کالیگولا زندگی کردند، کسانی مثل سنکا و فیلو، با وجود انتقادات شدیدشان از امپراتوری هیچ اشاره‌ای به این رفتار او نداشتند. او ممکن است پل معلق معروفش را نساخته باشد، اما چند کشتی تفریحی در دریاچه «نمی» به آب انداخت طبق گفته‌های سیوتاتیوس،کالیگولا در ولخرجی‌های بی‌حد و حسابش یک بار یک پل معلق موقت در سراسر خلیج baiaeساخت. فقط برای اینکه بتواند فاتحانه از این طرف تا آن طرف خلیج سواری کند. تاکنون هیچ اثری از آن شیرین کاری پیدا نشده و به همین خاطر بسیاری از مورخان آن را یک افسانه تلقی می‌کنند. با این حال، شواهدی ازشیوه زندگی عجیب امپراتور در دریاچه «نمی» دیده شده. اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ عده‌ای کارگر، دو کشتی مسافرتی عظیم را – که دکور سنگ مرمر داشتند، کفشان موزاییک بود و مجسمه‌هایی در آنها دیده می‌شد – از نابودی نجات دادند. در لاشه یکی از کشتی‌ها لوله‌ای سربی وجود داشت که کتیبه‌ای را با این مضمون نگه داشته بود: «از املاک گایوس سزار اگوستوس ژرمانیکوس». اما در سال ۱۹۴۴ آتش سوزی ناشی از انفجار توپ‌های متفقین کشتی را تا حد زیادی از بین برد. او فتح جزیره بریتانیا را به راه انداخت از کالیگولا اغلب با عنوان فرمانروای خودخواه و هوس باز یاد می‌شود که بی‌عرضگی و نادانی‌اش امپراتوری روم را در طول چهار سال حکومتش تضعیف کرد. اما بعضی از تاریخ نگاران بر سر این قضیه بحث دارند که اگر مهارت رهبری او خیلی وحشتناک بوده، پس چطور به نتایجی مثل پیوستن ایالت‌های جدید، گسترش غرب و تنظیم نقشه‌ای عملی برای گرفتن جزیره بریتانیا را به دست آورده؟ اگرچه کالیگولا نتوانست بیشتر از کانال انگلیس پیش برود و خیلی زود پس از آن به قتل رسید، تدارکات و مقدمات او برای تهاجم به کلادیوس این اجازه را داد که موفقیت روم در فتح جزیره بریتانیا را در ۴۳ بعد از میلاد آغاز کند. اگر هم کالیگولا واقعا دیوانه بود، پای یک بیماری جسمی در میان بود امروزه بسیاری از تاریخ دانان این تصور را رد می‌کنند که کالیگولا با دیوانگی لجام‌گسیخته‌اش، صحبت کردن با ماه، دستور اعدام‌های خودسرانه و سعی در تبدیل اسبش به یک کنسول (عنوان مسؤولان رده بالای روم)، روم را به نابودی کشید. ولی مردان او احتمالا او را به خاطر چنین رفتارهایی از قدرت کنار گذاشتند. امروزه می‌گویند اگر او واقعا هم چنین کارهایی می‌کرده احتمالا به خاطر بیماری‌هایی بوده که داشته. تاریخ‌نگاران معتقدند که یک بیماری مشاعر او را مختل کرده بوده. احتمالا بیماری صرع، پرکاری تیروئید یا بیماری ویلسون که یک بیماری ارثی است و می‌تواند فرد را دچار عدم تعادل روانی کند.
  2. spow

    نقد ی بر کالیگولا نوشته آلبر کامو

    كالیگولا نام امپراتوری است كه در سال 38 پس از میلاد در رم حكومت می كرد. زندگی این امپراتور پس از مرگ خواهر و معشوقه اش در وسیلا كاملا تغییر می كند. كالیگولا همچنین عنوان نمایشنامه ای است كه آلبر كامو آن را براساس داستان این امپراتور به رشته تحریر درآورد. براساس آنچه در نمایشنامه آمده سرگذشت كالیگولا كاملا متكی بر اسناد تاریخی است. این نمایشنامه را ابوالحسن نجفی به زبان فارسی ترجمه و انتشارات زمان آن را در ایران در تیراژ 3 هزار نسخه منتشر كرده است. آلبر كامو نویسنده «كالیگولا» هفتم نوامبر سال 1913 در دهكده مونداوی جایی نزدیك به شهر قسطنطنیه در الجزایر به دنیا آمد. او در سال 1932 شروع به كار نویسندگی كرد. بیست سال داشت كه هیتلر در آشفته بازار سیاسی دهه سی به قدرت رسید. او ظهور چندین «دولت توتالیتر»، اضمحلال جنبش های سوسیالیست و لیبرال را در اروپا، تصفیه روسیه، تروریسم و شكنجه هایی را كه پلیس در اروپا راه انداخت، تمامی جنگ و اردوگاه های زندانیان را دید. جنگ ویتنام در اوج خود بود كه كامو درگذشت. عصر او عصر الهام و آرامش و صلح نبود و به نسلی تعلق داشت كه عمیقا تحت تاثیر شرایط تاریخی بود. او از این تاثیرات در سخنرانی كه زمانی در دانشگاه استكهلم انجام داد به عنوان «ناامیدانه مثل همه مردم هم عصر در تشنجات زمان خودگم شدن ....»یادكرد. از طرف دیگر در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و در فقر و بی پولی بزرگ شد. اما همیشه با سپاس از گذشته یاد می كند و می گوید: «خانواده ای كه تقریبا هیچ چیز نداشت و به هیچ چیز رشك نمی ورزید، صرفا به خاطر آرامش ویژه اش، به خاطر غرور و فخر طبیعی و منحصر به فردش به من عالی ترین درس ها را دادند.» دوران جوانی كامو با مسافرت های طولانی و سیر و سفر به شهرهای مختلف گذشت. پس از آن تئاتر و نمایش های دسته جمعی در ماه مارس 1940 به پاریس نقل مكان كرد و در اداره روزنامه «پاری سوار» مشغول به كار شد. آلبر كامو تعداد زیادی داستان از جمله «پشت ورو» (1937)، «جشن ها» (1938)، «بیگانه» (1942)، «واقعیات» (1942)، «طاعون» (1947)، «افسانه های سیزیف» (1947)، «یاغی» (1951)، «سقوط» (1956) و «پناهگاه و قلمرو» (1957) را دركارنامه خود دارد. وی همچنین نمایشنامه هایی با عنوان «شورش آستوری ها» (1936)، «سوءتفاهم»، «كالیگولا» (1945)، «حكومت نظامی» (1948) و «درستكاران» (1946) را منتشر كرده است. جدای از این مقالات زیادی درباره آثار سارتر، داستایوفسكی و كافكا از وی به جا مانده است. آثار این نویسنده تاكنون به 32 زبان دنیا ترجمه شده است. كامو در سال 1947 نخستین جایزه ادبی خود را به نام critic برای اثر معروف اش طاعون دریافت كرد. ده سال بعد در سال 1957 مطبوعات با تیتر درشت خبر دادند كه «آلبر كامو» جوان ترین برنده جایزه نوبل در ادبیات شده است. روز چهارم ژانویه 1960 اتومبیلی كه رهسپار پاریس بود با درختی تصادف كرد. «آلبر كامو» در این حادثه جان سپرد در حالی كه به یكی از دوستانش گفته بود: «تمام كارهایم را برای سال 1960 گذاشته ام.» ژان پل سارتر درباره كامو می گوید: «او هر چه می كرد یا می خواست در آینده بكند، هرگز نمی توانست جلوی خود را بگیرد كه در زمینه فرهنگی ما یكی از قدرت های بزرگ نباشد و یا حتی در راه خود جلوی نمود تاریخ فرانسه و قرن خود را بگیرد.» ••• كالیگولا یكی از نمایشنامه هایی است كه كامو در سال 1938، هنگامی كه هنوز مقیم الجزایر بود، آن را نوشت. سپس در سال 1945 آن را اصلاح و در پاریس به صحنه برد كه با استقبال كم نظیری مواجه شد. در سال 1958 تغییراتی اساسی در آن داد، بعضی قسمت ها را حذف و صحنه هایی را به آن اضافه كرد. كالیگولا روایت امپراتوری نیمه دیوانه در روم است. این امپراتور پس از مرگ خواهر و معشوقه اش در وسیلا سه روز غیبت می كند. پس از سه روز یك شخصیت غیرقابل باور و غیرممكن به قصر باز می گردد. پرده دوم نمایشنامه زمانی است كه سه سال از آ ن بازگشت گذشته و كالیگولا به یك هیولا یا به عبارتی یك امپراتور جانور خوی مستبد مبدل شده كه در دربار خود تنهاست و فقط همسرش «كائسونیا» در كنارش مانده است. او به مقامات و بزرگزادگان اهانت می كند. زمانی كه با تخت روان به بیرون شهر می رود آنها را مجبور به دویدن دنبال تختش می كند، اموال آنها را مصادره، پدران و حتی پسران آنها را بدون هیچ دلیل خاصی می كشد و ... كالیگولا معتقد است كه در سرتاسر امپراتوری روم تنها شخصی است كه آزاد است و آمده تا این كه آزادی را به دیگران نیز بیاموزد و همچنان بر این باور است كه با این آزادی، آزمون بزرگی آغاز می شود. می خواهد آسمان را به دریا بیامیزد، زشتی و زیبایی را در هم ریزد و از رنج خنده برانگیزد. اراده اش به تغییر و هدیه اش به قرن برابری است ضمن آنكه این امپراتور به دنبال ماه و به دست آوردن آن است. او فكر می كند با دگرگون ساختن دنیا، تملك ماه، فتح مرگ، آزادی مطلق می تواند سعادت بشری را به عنوان یك مطلق به دنیای انسانی هدیه كند. كالیگولا خشونت را می پذیرد و زیبایی و دلسوزی را رد می كند. از همسرش می خواهد كه بیرحم، سرد و سنگدل باشد و بداند كه رنج خواهد برد. آلبر كامو محور اصلی این نمایشنامه را كالیگولا قرار داده است. تصمیماتی كه می گیرد و تاثیراتی كه بر دیگران می گذارد. كامو مسبب اصلی طغیان وحشیانه كالیگولا را به نوعی آگاهی از مرگ می داند. این مرگ حس های زیادی را در او برانگیخته است. وقتی در جایی اسكیپیون پسر بزرگزاده ای كه پدرش توسط كالیگولا كشته شده از او می پرسد: «آیا در زندگی تو هیچ نیست كه شبیه به دلخوشی و آرامش باشد؟ هیچ حال گریه ای، تسلایی، پناهگاه ساكتی؟» كالیگولا در جواب می گوید: «چرا هست تحقیر.» شخصیت های فرعی نمایشنامه كامو در برخورد با اعمال و رفتار كالیگولا از او بیزاری می جویند و نسبت به او كینه به دل می گیرند. اعتقاد كامو بر آن است كه احساس ناایمنی این افراد باعث می شود كه فكر كنند. یكی از نقاط قوت «كالیگولا» احساس های متضاد این شخصیت ها است. در همان حال نفرت شدید نسبت به امپراتورشان دارند ولی به نوعی به عقایدش احترام می گذارند. زمانی كه همگی قصد كشتن او را می كنند اسكیپیون می گوید : «نمی دانم مخالف او باشم. حتی اگر او را بكشم دست كم دلم همراه او خواهد بود.» در پرده چهارم كالیگولا كه می داند بزرگان برای كشتنش می آیند روبه روی آینه ای ایستاده است. كامو به زیبایی این صحنه را به تصویر می كشد. كالیگولا می داند دیگر ماه را به دست نمی آورد. می داند به نهایت رسیده و از این نهایت می ترسد و این ترس او را به یاد تحقیری كه سال ها دیگران را كرده می اندازد و ... نهایتا به احساس خلأ می رسد. زمانی كه بزرگزادگان به سمت او حمله برده و او را مورد ضربات اسلحه هایشان قرار می دهند، فقط می گوید: «هنوز زنده ام.» كامو خود درباره نمایشنامه اش می گوید: «كالیگولا مردی است كه شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می راند. مردی كه از بس به اندیشه خود وفادار است وفاداری به انسان را از یاد می برد. كالیگولا همه ارزش ها را مردود می شمارد. اما اگر حقیقت او در انكار خدایان است، خطای او در انكار انسان است. این را ندانسته است كه چون همه چیز را نابود كند ناچار در آخر خود را نابود خواهد كرد. این سرگذشت انسانی ترین و فجیع ترین اشتباهات است.»
×
×
  • اضافه کردن...