رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کارل پوپر؛ دشمن دشمنان جامعه‌ باز'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. spow

    کارل پوپر؛ دشمن دشمنان جامعه‌ باز

    کارل پوپر؛ دشمن دشمنان جامعه‌ باز کارل ریموند پوپر، فیلسوف لیبرال اتریشی‌تبار انگلیسی، در سال ۱۹۰۲ در وین چشم به جهان گشود. خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط داشت و پدر و مادرش یهودیانی بودند که به مسیحیت پروتستان تغییر کیش داده بودند. دوران بلوغ او مصادف با سال‌های دشوار جنگ جهانی اول بود. او در حدود پانزده سالگی به حزب سوسیالیست اتریش پیوست و از نوجوانان فعال آن حزب شد. در سال ۱۹۱۸ تحصیل در مدرسه را‌‌‌ رها کرد و مطالعه‌ی شخصی را در پیش گرفت و در دروس مختلفی همچون تاریخ، ادبیات، فلسفه، ریاضیات، فیزیک و طب حضور می‌یافت. در سال ۱۹۱۹ بر اثر تبلیغات کمونیست‌ها، خصوصا این مساله که آن‌ها صلح‌طلب و ضد‌خشونت هستند، کمونیست می‌شود. اما پایبندی‌اش به ایدئولوژی کمونیسم، بیشتر از چهار ماه دوام نمی‌آورد. اندکی پیش از هفدهمین سالروز تولدش، با مشاهده‌ی خشونت پلیس در تظاهرات سوسیالیست‌ها‌ی غیرمسلح و کشتار آنان، نسبت به مارکسیسم مردد می‌شود. این‌گونه می‌اندیشد که عقیده‌ی خطرناک کمونیسم را به طور جزمی و غیرانتقادی پذیرفته است. وی ادعای صلح‌طلبی مارکسیست‌ها را گزاف می‌پندارد و از این رو از مارکسیسم روی بر‌می‌گرداند. خود پوپر در طی یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «هنگامی که سیزده ساله بودم، مارکسیست شدم و در۱۹۱۹، کمی مانده به هفده سالگی‌ام، ضد مارکسیست شدم، اما تا سن۳۰ سالگی سوسیالیست ماندم» و «اگر پیوند سوسیالیسم و آزادی فردی ممکن بود، هنوز سوسیالیست بودم.» پوپر و حلقه‌ی وین پوپر در سال ۱۹۲۲ در آزمون ورودی دانشگاه وین پذیرفته شد و در ۱۹۲۸ پایان‌نامه‌ی دکترایش را با عنوان «درباره‌ی مساله روش در روان‌شناسی تفکر» ارایه و در دو امتحان شفاهی «فلسفه و روان‌شناسی» و «تاریخ موسیقی» شرکت جست و با احراز رتبه‌ی ممتاز، به اخذ درجه‌ دکترا نایل گردید. در‌‌‌ همان سال‌های تحصیل در دانشگاه وین بود که او با فیلسوفان جوان حلقه‌ی وین به بحث و گفتگو پرداخت. حلقه‌ی وین جنبشی فلسفی-منطقی بود که در سال ۱۹۲۳ به رهبری «موریس شلیک» در دانشگاه وین حرکت خود را آغاز کرد. اینان گروهی بودند که خود را «تجربه‌گرای منطقی» می‌دانستند و معتقد بودند نظریات علمی باید با «استدلال استقرایی» قابل اثبات باشد. در واقع «اثبات‌ پذیری» نظریات، معیار سنجش آن‌هاست. این حلقه هم‌چنین تحت تاثیر آرای «لودویگ ویتگنشتاین» و کتاب معروف او «رساله‌ی منطقی- فلسفی» قرار داشت که در سال ۱۹۲۱ منتشر شده بود. پوپر ارتباطات نزدیکى با اعضاى حلقه داشت، اما هیچ‌گاه به طور رسمى از او براى شرکت در جلسات دعوت نمی‌کردند. وی به رغم نزدیکی‌های شخصی و فکری که در آن زمان با حلقه‌ی وین و به ویژه «رودلف کارناپ» احساس می‌کرد، با این محفل آن‌قدر اختلاف اساسی داشت که بعد‌ها به عنوان بزرگ‌ترین نقاد همین مکتب شناخته شد و نظریه فلسفه علم خود را در برابر برداشت‌های آنان، صورت‌بندی کرد که حاصل آن در سال ۱۹۳۴ در کتابی تحت عنوان «منطق اکتشافات علمی» به چاپ رسید. این کتاب سرفصلی تاریخی در حوزه‌ی علم به شمار می‌رود. پوپر در این کتاب «ابطال‌گرایی» را در مقابل «اثبات‌گرایی» قرار می‌دهد. او استدلال مى‌کند که هر تعداد مشاهده داشته باشیم نمى‌توانیم از آن حکم کلى را که مثلاً «تمام زاغ‌ها سیاه هستند» استنتاج کنیم. هر قدر زاغ سیاه ببینیم، نمى‌توانیم به آن حکم کلى برسیم. اما مشاهده یک زاغ سفید، این حکم را ابطال مى‌کند. چنان‌که خود او مى‌گوید: «پیشنهاد من مبتنى است بر عدم تقارن میان اثبات‌پذیرى و ابطال‌پذیرى؛ این عدم تقارن از صورت منطقى گزاره‌هاى کلى ناشى مى‌شود. زیرا گزاره‌هاى کلى، هیچ‌گاه از گزاره‌هاى شخصى قابل استنتاج نیستند اما گزاره‌هاى شخصى مى‌توانند آن‌ها را نقض کنند.» پوپر برعکس استقراگرایان که عقیده داشتند علم از مشاهده آغاز می‌شود، بر این عقیده بود که علم از مسایل آغاز می‌شود و به مسایل نیز خاتمه می‌یابد. وی با مثالی عینی استدلال می‌کند که علم با مشاهده آغاز نمی‌گردد و برای اثبات این منظور در یکی از سخنرانی‌های خودش دست به یک آزمایش می‌زند که به این شرح است: «می‌خواهم با آزمایشی ساده این موضوع را که مشاهده نمی‌تواند مسبوق بر همه مسایل باشد را به شما ثابت کنم و قصد دارم این آزمایش را بر روی شما انجام دهم. آزمایش من عبارت از این است که از شما بخواهم هم‌اکنون و در همین‌جا به مشاهده بپردازید. امیدوارم همگی در این آزمایش شرکت کنید و مشغول شوید. با این حال نگران آنم که برخی از شما، به عوض آن‌که مشغول مشاهده باشید، در خود این نیاز قوی را احساس کنید و بپرسید «می‌خواهد چه چیز را مشاهده کنیم؟»» در اینجاست که پوپر با این مثال، اولاً ثابت می‌کند که مشاهده نمی‌تواند مسبوق به مسایل باشد و در ثانی از همین‌جا فرض اساسی فرضیه علم خود را مطرح می‌کند که اساساً علوم با مسایل آغاز می‌شوند: «می‌باید در ذهن پرسش معینی داشته باشیم تا براساس آن به مشاهده یا حتی تفکر بپردازیم.» در ادامه می‌بینیم که پوپر «ابطال‌گرایی» و «آغاز کردن از مسایل» را در نظریات سیاسی و اجتماعی خود بسط می‌دهد. نظریات پوپر در فلسفه‌ی علم از طرفی در مقابل آرای ویتگنشتاین متقدم قرار می‌‌گرفت. معروف است که در یکی از سخنرانی‌های پوپر در لندن ویتگنشتاین هم حضور داشته است. این تنها دیدار این دو فیلسوف با یکدیگر بوده است، با این وجود اتفاقاتی که در آن روز رخ می‌دهد و مجادله‌ای که بین این دو صورت می‌گیرد دست‌خوش داستان‌سرایی‌های متعدد و معروفی شده است. آن‌چه مسلم است بگو مگوی شدیدی بین پوپر و ویتگنشتاین درباره ماهیت اصلی فلسفه درگرفته است. پوپر می‌گوید که تردیدی نیست که مسایل فلسفی وجود دارد و ویتگنشتاین می‌‌گوید که این‌ها صرفا معما است. این مشاجره فورا به صورت افسانه‌ای درآمد. یک روایت اولیه حادثه می‌گوید که پوپر و ویتگنشتاین برای به کرسی نشاندن حرف خود سیخ‌های تفته بخاری را به طرف هم نشانه رفتند. در این باره کتابی با عنوان «ویتگنشتاین-پوپر و ماجرای سیخ بخاری: ده دقیقه جدل میان دو فیلسوف بزرگ» نوشته شده است که توسط حسن کامشاد به فارسی ترجمه شده است. پوپر تا سال ۱۹۳۷ در اتریش زندگی می‌کرد تا این‌که برآمدن فاشیسم در دهه ۱۹۳۰ در اروپای مرکزی و افزایش خطر جنگ او را مجبور به جلای وطن کرد. او در حین تحصیل در وین کار هم می‌کرد. زمانی شاگرد قفسه‌سازی و مدتی مددکار اجتماعی کودکان بی‌سرپرست بود. پوپر از «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» می‌گوید پوپر در سال ۱۹۳۷ و پیش از آغاز جنگ جهانی دوم اتریش را ترک کرد و رهسپار نیوزیلند شد و تا سال ۱۹۴۵ در یکی از دانشگاه‌های این کشور به تدریس مشغول بود. نخستین اثر سیاسی مهم او «فقر تاریخ‌باوری» (که عنوانش آشکارا به قصد پاسخ‌گویی به کتاب «فقر فلسفه» ی مارکس انتخاب شده است) ابتدا به صورت سه مقاله‌ی مسلسل در ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵، در مجله‌ی اکونومیکا به چاپ رسید. اما مهم‌ترین اثر پوپر در زمینه‌ی نظریه‌ی سیاسی، «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» در سال ۱۹۴۵ انتشار یافت. کتابی که خود آن را ادای تکلیفش در جنگ می‌دانست و انگیزه‌ی نوشتن آن را تهاجم نیرو‌های نظامی ارتش آلمان به خاک وطنش و مبارزه با قدرت‌های توتالیتر نظیر نازیسم و کمونیسم عنوان می‌کند. این اثر کتابی دوجلدی است که فلسفه‌ی سیاسی خود پوپر در آن، از طریق نقد چهره‌های شاخص گذشته، که به عقیده‌ی پوپر نظریاتشان نفوذ و تاثیری گسترده داشته است، تکوین و بسط می‌یابد. مهم‌ترین فیلسوف‌هایی که در این کتاب نقد شده‌اند «افلاطون» (در جلد اول)، «هگل» و «مارکس» (در جلد دوم) هستند. پوپر بار‌ها به تاثیرپذیری عمیق از «سقراط» اذعان کرده است و با سقراط متفق است: «دانا‌ترین انسان‌ها آن کسی است که بر نادانی خود آگاهی دارد.» پوپر، سقراط را تجسم تمام عیار «عقل‌گرایی نقادانه» و خطاپذیری می‌داند. وی بار‌ها در طول آثارش سقراط را به عنوان سردمدار آزادی و فرزانگی ستوده است حال آن‌که شاگرد سرسپرده‌ی سقراط، افلاطون را، بزرگ‌ترین و تاثیرگذار‌ترین دشمن جامعه‌ی باز می‌داند. به گفته‌ی پوپر، فلسفه‌ی سیاسی افلاطون دو جز تشکیل دهنده دارد که ویژه‌ی دشمنان فکری جامعه‌ی باز است؛ اتوپیانیسم (آرمان‌گرایی) و تاریخ‌باوری. تاریخ‌باوران کسانی هستند که معتقدند «این از وظایف علم است که پیش‌بینی‌هایی بکند و بنابراین، یکی از وظایف علوم اجتماعی هم این است که پیش‌گویی‌هایی بکند.» از نگاه پوپر تاریخ‌باوری تلاشی است برای «افسونی کردن دوباره‌ی جامعه‌ی باز افسون‌زدایی شده از طریق معنا بخشیدن به تاریخ.» پوپر پاسخ می‌دهد که تاریخ هیچ معنایی ندارد مگر‌‌‌ همان معنایی که ما خود به آن می‌دهیم (درست همان‌گونه که طبیعت و زندگی معنایی جز آن اهدافی که ما سر در پیشان داریم، ندارند). تاریخ‌باوری با انکار این مطلب ما را تشویق می‌کند که از زیر بار مسوولیت اخلاقیمان شانه خالی کنیم و منکر این حقیقت شویم که این تصمیمات و اعمال ماست که تاریخ را بد یا خوب شکل می‌دهد و نه قوانین پیشرفت و تحول تاریخی. پوپر نوعی مهندسی اجتماعی آرمان‌گرایانه را در نظریات و فلسفه‌ی افلاطون، هگل و مارکس تشخیص می‌دهد. او با نقد جسارت‌آمیز خود در صدد کشف ریشه‌های تاریخی توتالیتاریسم و تاثیر این نوع مهندسی کلی‌انگارانه است. او معتقد است که ایجاد اتوپیا، کاری غیرعلمی‌ و غیرعقلانی است. زیرا اولاً: تجدید ساختمان جامعه امری کلی است و لازمه آن وجود علم از امور مسلم است و انسان این معرفت و علم را در اختیار ندارند و آگاهی بر امور مسلم هم باید بر پایه تجربه استوار شود. ثانیاً: نفس اندیشه و ایده ایجاد اتوپیا معرفتی است که همانند سایر معرفت‌ها در معرض ابطال‌پذیری قرار دارد و بعید نیست که پس از ویرانی جامعه به منظور ایجاد اتوپیا و پس از تحمل هزینه‌های جبران ناپذیر به جامعه، تازه متوجه ‌شویم که آن اندیشه‌ای را که صحیح می‌پنداشتیم، نادرست و لذا مصداق جهل بوده است. دلیل دیگر پوپر برای رد مهندسی اجتماعی اتوپیاپی یا «سراب‌گرا» این است که به اعتقاد وی، «تعهدات مهندسان اتوپیاگرا آن‌قدر بزرگ و کلی است که تحقق آن‌ها در زمان حیات خود آن‌ها و دیگر جانشینانشان غیرممکن است و در نتیجه وعده‌های آن‌ها برای عملی شدن، به زمان بیشتری نیاز دارند. در این زمان طولانی انقلاب‌های روحی زیادی (به علت شرایط مختلف) در مردم پدید می‌آید و در قلمرو سیاست، تجربه‌ها و آزمایش‌های مختلفی پا به میدان می‌گذارند. پس لزوماً در اندیشه‌ها و آرمان‌ها نیز تغییراتی حاصل می‌شود و با گذشت زمان حکومتی که در نظر سازندگان آن آرمانی می‌نمود، ممکن است در دید جانشینان بعدی به هیچ وجه آرمانی نباشد. اگر بپذیریم که هدف غایی سیاسی احتمالاً در مسیر تحقق خود دچار تغییرات مکرری می‌شود، پس نفس روش آنان که می‌خواهند اول یک هدف غایی سیاسی مستقر سازند و بعد حرکتی تدریجی به سوی آن را آغاز کنند، بی‌وجه و بی‌ربط از آب در می‌آید. از طرفی پوپر عقیده دارد که انسان نمی‌تواند برای انسان دیگر نسخه‌ای در حد و اندازه خوشبخت کردن او تهیه کند. زیرا او بدون هیچ تزلزلی معیارهای بر‌تر خود را بر دیگران تحمیل می‌کند و رسالتی برای سعادتمند کردن دیگران بر دوش خود احساس می‌کند. در حالی که کمک کردن به دیگران را می‌توان به عنوان وظیفه‌ای اخلاقی بر دوش گرفت، اما تلاش برای خوشبخت کردن آن‌ها منجر به وارد شدن به خلوت‌‌‌ همان کسانی می‌شود که ما نسبت به آن‌ها نیت خیر داریم. در نتیجه این کار عدم تساهل می‌گسترد، جنگ‌های مذهبی راه می‌اندازد و می‌خواهد ارواح انسان را با تفتیش و شکنجه رهایی بخشد. این است که هرگونه تلاش برای گستردن بهشت بر روی زمین مطمئناً جهنم به همراه می‌آورد. او در مقابل مهندسی اجتماعی اتوپیاپی از مهندسی اجتماعی جز به جز یا خرده کار دفاع می‌کند و اعتقاد دارد که در این روش هم می‌توان تصویر از یک جامعه آرمانی در ذهن داشت. اما مزیت این روش در این است که مهندس اجتماعی طرح خود را در کل جامعه مورد آزمایش قرار نمی‌دهد و اگر هم روش‌های خرده کار با شکست مواجه شوند، تاثیر چندانی بر روی اجتماع نمی‌گذارند و به زودی نتایج این شکست جبران می‌شود. اما در مهندسی اتوپیاپی که کلی‌نگر است، طرح آن‌ها حداقل در محیطی به بزرگی یک جامعه باید مورد آزمایش قرار گیرد و مثلاً آزمایش سوسیالیسم را نمی‌توان محدود و منحصر به چاردیواری یک کارخانه یا یک دهکده کرد؛ زیرا نتیجه آزمایش در این صورت قابل اعتنا نمی‌باشد. از طرفی این نوع طراحی اجتماعی هیچ‌گاه باعث فشار بر مردم در جامعه در مقیاس وسیع نمی‌شود، در حالی که مهندس اجتماعی اتوپیاپی برای تاسیس خود در زمان طولانی مجبور است صدای انتقاد‌ها را خفه کند و به قول لنین باید پوست تخم مرغ را بشکند تا بتواند «اوملت» درست کند. در نتیجه این نوع نگرش به جامعه، به احتمال زیاد به توتالیتاریانیسم منجر می‌شود. در حالی که در اصلاح تدریجی و جز به جز این گونه آسیب‌ها به حداقل می‌رسد. دوره‌ی متاخر زندگی به یاری «فریدریش فون هایک»، تدریس در موسسه‌ی اقتصاد لندن به پوپر پیشنهاد شد و در سال ۱۹۴۶ راهی انگلستان شد و تا سال ۱۹۶۹ که بازنشسته شد در کرسی استادی منطق و روش علمی در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن تدریس کرد. پوپر تأثیر بسزایی از هایک، فیلسوف و اقتصاددان پر آوازه‌ی هم‌وطنش گرفته‌بود. پوپر خود اذعان دارد که اندیشه‌های هایک برای او بسیار راهگشا بوده‌ است. به عنوان نمونه در مباحث «مهندسی تدریجی» و مبحث وحدت روش در علوم اجتماعی و طبیعی، پوپر از آرا هایک استفاده‌های فراوان می‌کند. اندیشمند دیگری که پوپر بسیار وام‌دار اوست، «امانوئل کانت» است. کانت مهم‌ترین فیلسوف عصر روشنگری بود و پوپر در جاهای گوناگون خود را یک فیلسوف معتقد به اصول روشنگری دانسته‌است. از جمله وی در اتوبیوگرافی‌اش «جستجوی ناتمام» (۱۹۷۶)، به صراحت به این موضوع اشاره کرده‌ است. البته تأثیر کانت را بر پوپر در جاهایی که او دیدگاه‌های سیاسی‌اش از جمله مبحث «آزادی» و «دموکراسی» را مطرح می‌کند، روشن‌تر است. درک و برداشتی که پوپر از دموکراسی دارد حاکمیت مردم نیست، بلکه شکلی از حکومت است که حدی برای قدرت قائل می‌شود. پوپر می‌گوید «دموکراسی حق مردم برای داوری [درمورد حکومت] و [حق] بیرون راندن حکومت» از طریق تدارکاتی نظیر انتخابات است. در واقع پوپر با استفاده از ابطال‌گرایی‌اش در فلسفه‌ی علم، دموکراسی را نه حق انتخاب حاکمان توسط مردم بلکه حق جلوگیری کردن از قدرت گرفتن خودکامگان می‌داند. پیش‌تر از «شروع کردن از مسایل» در فلسفه‌ی علم پوپر نیز سخن گفتیم. او می‌نویسد: «رنج انسانی خواهش اخلاقی مستقیمی را پیش‌روی ما می‌نهد، و آن خواهش کمک است.» در این‌جا بر خلاف فلسفه‌ی فایده‌گرایی، خواهش برای افزایش شادی و لذت نیست. پوپر این آغاز از مسایل را در نظریات اجتماعی خود بسط می‌دهد و می‌گوید کاستن از درد‌ها و آلام بشری که همه بر آن‌ها توافق داریم وظیفه اصلی یک سیاست‌مدار و حاکم است و همین درد‌ها، آن مسایل اساسی هستند که علوم اجتماعی می‌بایست به آن بپردازد و کار خود را از آن‌ها آغاز کند. او در یکی از سخنرانی‌هایش این موضوع را به طور روشنی عنوان می‌کند: «مسایلی که ما به دنبال حل آن‌ها هستیم حتماً نباید مسایل نظری باشد، مسایل جدی عملی مانند، فقر، بی‌سوادی، سلطه‌گرایی سیاسی و ناامنی حقوق، مهم‌ترین منشا و نقاط آغازین در تحقیقات علوم اجتماعی است.» به هر ‌صورت ما نمی‌دانیم چه چیزی دیگران را شاد و خوشبخت می‌کند و هرگونه کوششی برای جامعه‌ای که در آن شادی و لذت و خوشبختی بیشینه باشد، در معرض در خطر افتادن در ورطه‌ی اتوپیانیسم است. پوپر آثار ارزشمند دیگری نیز در طول سالیان زندگی خود بر جای گذاشت. «حدس‌ها و ابطال‌ها» (۱۹۶۳) و «در جست‌و‌جوی یک دنیای بهتر» (۱۹۹۲) از این جمله‌اند. پوپر به عنوان مدافع سرسخت دموکراسی لیبرال شهره شد، بنابراین جای شگفتی نیست که در سال ۱۹۶۵ از دولت بریتانیا، لقب «سر» دریافت کرد. کارل ریموند پوپر در روز سه‌شنبه ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در سن ۹۲ سالگی درگذشت. ------------------ منابع: لسناف، مایکل ایچ، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهیمی پوپر، کارل، جامعه‌ باز و دشمنان آن، ترجمه عزت‌الله فولادوند پوپر، کارل، فقر تاریخی‌گری، ترجمه احمد آرام پوپر، کارل، اسطوره چارچوب، ترجمه علی پایا پوپر، کارل، آزادی و مسئولیت روشنفکر، ترجمه کوروش زعیم بهرامی، نجات، مقاله «آرمانگرایی و اوتوپیا در اندیشه سیاسی پوپر» ادموندز، دیوید، آیدینو، جان، ویتگنشتاین ـ پوپر و ماجرای سیخ بخاری: ده دقیقه جدل میان دو فیلسوف بزرگ، ترجمه حسن کام‌شاد پایا، علی، ابهام‌زدایی از منطق موقعیت محیی، بهرام، مقاله «کارل پوپر: فیلسوف خردگرای سنجش‌گر» چالمرز، جان اف، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام قندچی، سام، مقاله «فلسفه علم در قرن بیستم»
×
×
  • اضافه کردن...