جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ژان بودريار و فرهنگ وانموده در عصر پستمدرن'.
1 نتیجه پیدا شد
-
امیر بانیمسعود (عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز) ژان بودريار، نظريهپرداز و متفكر فرانسوي، به سال 1929 ميلادي، در رنس فرانسه به دنيا آمد. اجدادش دهقان بودند، اما خانواده خود او درحال گذار به زندگي شهري و شاغل به خدمات شهري بودند. او نخستين عضو اندیشمند خانوادهاش بود. وی اقدام به اخذ ليسانس نمود اما موفق نشد و همچنين، هرگز نتوانست يك سمت دانشگاهي ثابت بهدست آورد. او به سال 1966 میلادی، در نانتر با آنريلوفبور[1] كه ضد ساختارگرا بود، رسالهاي درباره جامعهشناسي نوشت. سپس، در «مدرسه مطالعات عالي» با رولانبارت آشنا شد و درسال 1969 میلادی، مقاله مهمي درمورد شئ و كاركرد نشانه، در نشريه كمونيكاسيون، به چاپ رساند. نوشتههاي آغازين بودريار درباره كالوینو و ديگر مقالات چاپ شدهاش درنشريه لِتانمدرن سارتر، از نقد جنجالبرانگيز او درمورد نظريه ارزش ماركس، كه كمتر از يك دهه بعد شكل گرفت، خبر ميدهند. بودريار، به سال 1977 میلادی، كتاب كوچك اما بهغايت جسورانه خود را بانام «فراموش كردن فوكو» منتشر كرد، كه بعدها باعنوان «فوكو را فراموش كن»، در دنياي انگليسي زبان، شهرت تكاندهندهاي يافت. بودريار، كه تا اين زمان با دو اثر عمده خود، آينه فراوري (1973) و مبادلهي نمادين و مرگ (1976)، پا به عرصهي فلسفه و جامعهشناسي گذاشته بود و ميرفت تا با آثاري چون دربارهي فريبندگي (1979) و وانمودهها و وانمودگی (1981)، به «سردمدار پسامدرنيسم» ملقب شود، انتشار اين كتاب و حمله به فوكو را به نقطهی عطفی براي ارائه عقاید زيروروكننده خود، تبدیلکرد. بودريار، هفت سال پس از انتشار کتاب «فراموش كردن فوكو»، درگفتوگويي با سيلورلوترانژه شركت ميكند تا اين بار خود را به دست فراموشي سپارد. اما اين مصاحبه، بيش از آنكه برای فراموش كردن بودريار باشد، برای فراموش كردن گذشتهي فوكويي اوست (بودريار، 1979). مهمترين و جديترين اثر بودريار در دههي 1981 میلادی، مقاله «تقدم وانمودهها»، دركتاب «وانمودهها و وانمودگي» است. اودراين مقاله، سيطرهي نشانهها، ايماژها و بازنماييها در دنياي معاصر را به چالش ميكشد و براين عقيده است كه اين ايماژها و نشانهها در دنياي معاصر، آنچنان گسترده و فراگير است كه امرواقع، بهطورجدي محو شده است و دیگر مرجع حقيقت و عامل عيني وجود خارجي ندارد. ازمهمترين مقالههاي بودريار درسال 1991 میلادی، مقالهاي است كه در روزنامه گاردين، باعنوان «جنگ خليج [فارس] اتفاق نيافتاده است»، به چاپ رسيد. بهزعم بودريار، جنگ خليج [فارس] نمايشي رسانهاي بيش نبود و نميتوان گفت که اين جنگ، يك جنگ واقعي بوده، بلكه صرفاً جعل حوادث یک جنگ واقعيست. به ادعاي وی، جنگ خليج [فارس] يك وانمايي است، چرا كه تكنولوژي باز توليدكننده، كه جنگ را همچون يك نمايش بازنمايي ميكرد، عملاً خود آن جنگ نيز بود. ازديگر كتابهاي بودريار ميتوان به عناويني چند اشاره کرد: دفاع از نقد اقتصاد سياسي نشانه[2] (1981)، آمريكا[3] (1986)، توهم پايان[4] (1995)، مبادله ناممكن[5] (2001)، منع شده[6] (2002) و شبح تروريسم و دعاي آمرزش برجهاي دوقلو[7] (2002) (ليچت، 1377؛ بودريار، 1379؛ نوذري، 1979الف؛ وارد، 1384). دربیان انديشمندان پستمدرنيسم، بودريار يكي از چهرههاي شاخص به شمار ميرود و آثار او در بيشتر تحقيقاتي كه در زمينهي پستمدرنيسم انجام میشود، اهميتي خاص دارد (وبااين فرض كه انديشههاي او در فهم معماري پستمدرن جايگاه خاصي دارد، در فصول بعد به آن خواهيم پرداخت). باوجود آنکه بودريار، از اصطلاح پستمدرنيسم، بندرت و با احتياط استفاده میكند، درآثارش اغلب توصيفهاي تند و ثقيل دنياي نوجامعه پستمدرن، ديده ميشود. واكنشهايي كه مخصوصاً از دههي 1970 ميلادي، نسبت به بسياري از كتابها و مقالات او ابرازشد، از انزجار و سردرگمي تا علاقه و اشتياق غيرانتقادي، نوسان داشته است. بودريار، درکتابهای، نظام اشياء[8] (1968) و جامعه مصرفي[9] (1970)، از مشكلات زندگي روزمره كه آنريلوفبور، استاد بودريار، مطرح كرده بود و از كتاب «نشانهشناسي» رولانبارت، الهام گرفته است. بودريار استدلال ميكند كه در سرمايهداري پيشرفته، مصرفگرايي، جنبههاي مختلف زندگي روزمره را تحتالشعاع قرار داده است و در اين مرحله از تفكرش، تحليل حوزهاي و محدود مصرف، درچارچوب نقد ماركسيستي، گستردهتر از سرمايهداري قرار دارد. تجربهي رويدادهاي انقلاب مه 1968میلادی فرانسه، تغييرات ساختار سرمايهداري را كه به تحليل نياز داشت، مانند اهميت زندگي روزمره، به نحو چشمگيري، برای ما مطرح ميكند. اما بودريار، در يك مورد با ماركسيسم سنتي فاصله گرفت و آن استفاده از نظريهي نشانهشناختي بود كه به شيوهاي بديع، ويژگيهاي مصرفگرايي را قابل فهم میکرد (پاستر، 1377: 187-188). ازسويي، استدلال بودريار در كتاب نظام اشياء اين است كه، اشياء مصرفي در ایجاد شيوهي دستهبندي و ساختار بخشيدن به رفتار، تأثير دارند. آگهيهاي تبليغاتي با استفاده از نمادها، بهگونهای به فراوردهها نظم ميبخشند و آنها را از ديگر فراوردهها متمايز ميکنند و درنتيجهی آن، يك شئ در يك مجموعه، قرار ميگيرد. شئ از راه انتقال معني خود به هنگام مصرف، برفرد مصرفكننده، تأثير ميگذارد. ازاين راه، يك بازي بالقوه پايانناپذير از نشانهها، پايهگذاري ميشود كه به اجتماع، نظم ميبخشد و درفرد نوعي احساس خيالي از آزادي برميانگيزد. بودريار، يكي از نخستين متفكران فرانسوي بود كه كوشيد از نشانهشناسي، هم به لحاظ تاريخي و هم انتقادي، استفاده كند. در حقیقت، جوهره اصلي كتاب «جامعهي مصرفي» او اين است كه در جامعهی سرمايهداري پيشرفته، ساختار تازهاي از معاني، پديدار شده كه بر منطقِ تفاوتگذاري، استوار است و تنها به مدد نظريهي نشانهشناختي، مورد تحليل قرار ميگيرد. بهبیان بودریار: «منطق اجتماعي مصرف، بههيچوجه منطق تصاحبِ فردي ارزش كاربرد خدمات و كالاها نيست. همچنين، منطق اجتماعي مصرف، منطق ارضاء هم نيست؛ بلكه منطق توليد و دستكاري دلالت اجتماعي است» (به نقل از: پاستر، 1377: 189).