جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'چرا اين همه بامزه شده ايم ؟'.
1 نتیجه پیدا شد
-
چرا اين همه بامزه شده ايم ؟ چرا اين همه بامزه شده ايم ؟ --------------------------------- دنياي مجازي ايراني شده است محل جولان بامزگي و طنازي هاي آماتور . هر مسئله ي ريز و درشتي ، فلبداهه تبديل مي شود به سوژه ي محبوبي براي طبع منيع و لطيف ايراني جماعت! به صورتي كه هيچ چيزي از زير تيغ بران اين طنازي و بامزگي ، نمي تواند جاخالي بدهد . از مقدسات و باورهاي ريشه دار جمعي گرفته تا شخصيت هاي مشهور و تاثير گذار و البته دنياي رنگارنگ سياست بازها . فراخي مواردي كه مي تواند جزو دايره طنزنويس هاي گمنام ولي فعال قرار بگيرد ، آنقدرها هست كه با تعقيب آنها ، شما مي توانيد از اخبار روز كشور و دنيا خبردار شويد ! يعني كافيست وزيري عطسه ای بی موقع كند يا رئيس جمهوري سوتي بدهد ، آن وقت مي توانيد بازتابهاي مختلف آن را رصد كنيد كه چطور طنازهاي بي ادعايي ، با طرق مختلف به چلانيدن سوژه مورد نطر مي پردازند . نمي دانم دقت كرده ايد يا نه ولي گاهي آدم با بعضي از ترجمه هاي به اصطلاح جك ها و لطيفه هاي غربي كه مواجه مي شود ، با خودش فكر مي كند : (( يا ترجمه ، پدر لطيفه را در مي آورد يا اين خارجي ها واقعا بي مزه اند! )) براي طنز و شوخي به نظر بايد كمي واقعيت را دور زد . يعني واقعيت را بايد به نحوي توي پاكتي پيچيد و به طرف مقابل تحويل داد ، كه به قول معروف : نه سيخ بسوزد و نه كباب . ما ايراني ها اغلب اوقات جدي ترين و چالش برانگيزترين مسائلمان را در قالب شوخي و مزاح به زبان مي آوريم . هميشه "راه در رو" يي به نام (( شوخي كردم بابا ، به دل نگير )) در چنته داريم تا بلكه منظور آزاردهنده ي خودمان را با آن سانسور كنيم . ولي كمي دقت در بعضي از اين " شوخي كردم " هاي خودمان اگر داشته باشيم ، دستگيرمان مي كند كه اتفاقا خيلي هم جدي گفته ايم ! اتفاقا خيلي هم مي خواستيم و دوست داشتيم آن را به زبان بياوريم . فقط نمي خواستيم پاي هزينه هايش بايستيم . يعني هم بايد مي گفتيم و هم يك جورهايي دلمان مي خواست خودمان را به نگفتن بزنيم ! وقتي بلفرض داريم در مورد تيپ و قيافه ي دوستمان ، بامزگي به خرج مي دهيم و تمسخر و دست انداختن را اوج شوخي و طنزمان جا مي زنيم و تازه بهتانی به نام (( ما كه با هم اين حرفها را نداريم)) هم روي پيشاني منظورمان مي چسبانيم ، بايد اقرار كنيم كه اتفاقا منظور مستقيممان ، تخليه رواني اي است كه يا شايد از حسادتمان بابت تيپ و قيافه اش حس مي كنيم و يا بابت اين " از خود مرسي بودن" اش ، هرس مان مي گيرد و دوست داريم يك جوري به طرف بگوییم که از این خبرها نیست تا بلکه دلمان خنک شود ! ما ايراني جماعت جدي ترين حرفهايمان را جوري مي زنيم تا بعدش بتوانيم بگوييم : (( منظوري نداشتم كه ... شوخي بود بابا ! )) . در واقع شايد بي مزه گي غربي جماعت ( البته از نگاه ما ) ، از تفاوت در سيستم زندگي اجتماعي بين ما و آنها آب بخورد : آنها با هم زياد تعارف ندارند ، ولي ما با هم كه هيچ ، با خودمان هم تا دلتان بخواهد تعارفي هستيم ! اين شايد به نحوي ريشه در عدم امنيت مان باشد . ما نسبت به واكنش طرف مقابل زياد مطمئن نيستيم و در عین عدم اطمینان ، حرف و نظر و قضاوت او هم برای ما حکم مرگ و زندگی دارد ! و براي همين است شايد ، كه مي زنيم توي جاده ي شوخي و بامزگي . آنجا دستمان بازتر است. مي توانيم با لطفات و مزاح بزنيم دك و پوز طرف را با خاك يكي كنيم ، در حالي كه قيافه ي شوخي به خود گرفته ايم و لحن مان جوري ست كه انگار آن طوري نيست كه مي گويم . در حالي كه خودمان بهتر مي دانيم كه دقيقا همان طور است كه مي گوييم ! همين مسئله را اگر اجتماعي اش كنيم ، شايد كمي موضوع اين همه بامزگي و طنازي ما در برابر مسائل جمعی مان روشن تر شود . به واقع وقتي منظور و مفهومي راه مستقيم اش به جاهاي خوش آيندي ختم نمي شود و استقبال از آن بسته گي مستقيم پيدا مي كند با انصاف طرف صاحب اختيار و بالانشین ( نمي دانم چرا يهويي هوس نوشابه كردم ، از نوع شيشه اي اش ! ) ، اين جور مواقع است كه بايد زد به جاده ي خاكي . يعني منظور را بسته بندي كرد توي طنازي و بامزه گي . تا به وقتش بتوان از زیرش در رفت : (( من که منظورم این نبود ... بلکه منظورم این بود که ... )) ! خلاصه آن که گاهی وقتها گرایش جامعه ای به طنز و بازگو کردن مسائلشان از راه مزاح و شوخی ، سنگ محک خوبی ست برای تشخیص فضای باز یا بسته آن جامعه . طنز شاید اختراع جوامع بسته ای باشد که در آن یا باید توی خطوط قرمز حرف زد و یا ... یادداشتم دارد بوی قرمه سبزی می گیرد . اصل حالتان چطور است ؟ نوشته : سعید صدقی