با افزايش ابعاد و وسعت كلانشهرها، تركيب انواع شهركها و حومهها، توسعه بزرگراهها، تركيب انواع حركت سواره و پياده، افزايش سرعت در فضاي شهري، توسعه ساختمانهاي بلندمرتبه، توسعه و تنوع وسايل حمل و نقل، تعدد و تنوع اثاثيه شهري و مانند اينها، شرايط نويني پديد آمده است كه تحقق اهداف و موازين زيباشناختي را در سيماي شهرها بسيار دشوار و دستنيافتني كرده است. علاوه بر اينها، دخالت نيرومند نيروهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي در حيات شهرهاي بزرگ، از جمله عواملي است كه با اهداف برنامهريزيهاي شهري در تضاد قرار ميگيرد.
از طرف ديگر، به دليل طبيعت پيچيده و چندبعدي شهرهاي كنوني، دانش شهرسازي نيز در معرض كشاكش رشتههاي مختلف مثل اقتصاد، مهندسي سازه، مهندسي ترافيك، جامعهشناسي، برنامهريزي، مديريت، معماري، محيطشناسي، جغرافياي شهري و غيره قرار گرفته است. در نتيجه نميتواند به آساني به اهداف مشترك و روشهاي مشترك دست پيدا كند.
بديهي است كه در شرايط نوين، دانش و هنر معماري، بر خلاف گذشته ديگر قادر نيست كه به هستي شهرها، هم از نظر عملكردي و هم از نظر زيباشناختي، شكل دهد. اينك هماهنگي ميان هنر و فن در شهرسازي، اسير كشاكش نيروهايي شده است كه نه تنها همسويي ندارند، بلكه گاه در تعارض با يكديگر عمل ميكنند. اينك مسووليت تاريخي و خطير شهرسازي اين است كه ميان ضرورتهاي ناسازگار مثل توسعه صنعتي، توسعه كالبدي، توسعه رفاه اجتماعي، توسعه حمل و نقل، حفظ محيطزيست و تامين نيازهاي زيباشناختي، هماهنگي و سازگاري ايجاد كند. كار بزرگي كه تمام شهرسازي جهان را به خود مشغول داشته است.
در حال حاضر، انواع نيروها و گروهها و انواع دانشها و فنون، به طور آگاهانه و ناآگاهانه در شكلگيري شهرها دخالت دارند. حاصل كار اين است كه شكل و سيماي كالبدي اغلب شهرهاي موجود، پديدهاي تصادفي و اتفاقي است كه عنصر آگاهي و انتخاب نقش ناچيزي در آن دارد. بديهي است كه با اين وضع، نميتوان به آساني به اهداف هويت، زيبايي و جذابيت در سيماي شهرها دست پيدا كرد.