سلام
این دفعه میخوایم راجبع عذاب وجدان بگیم اون اذیت هایی که وقت و بی وقت میاد جلو چشاتون و شما رو پیش خودتون شرمنده میکنه
بگیم تا با این کار یکم آروم شیم یا شاید درسی بگیریم
اولیش رو خودم میگم:5c6ipag2mnshmsf5ju3
یه روز ... نَه ،شب بود ساعتای 8-9 داشتم با ماشین برمیگشتم خونه تو حال خودم بودم محو آهنگ دیدم کنار خیابون یه پیرمردی دستش و بلند کرد که سوارش کنم من اصلا توجهی نکردم گاز دادم و رفتم ....
فردای اون روز صبح رفیقم و که همسایمونم بود و اتفاقا همکارم بودیم دیدم
گفت :علیرضا بابابزرگت از دستت خیلی ناراحته
من گفتم : از دست من؟؟ واسه چی؟
گفت: دیشب از بغلش رد شدی سوارش نکردی
گفتم:آ اون بابا بزرگم بود ؟؟گفت آره من رد شدم سوارش کردم هی به تو فحش میداد....
من نفهمیدم اونه امروز میرم از دلش در میارم
عصرش رفتم خونمون و دیدم همه دارن گریه میکنن و فهمیدم که سکته کرده ....دیگه نتونستم ببینمش و بهش بگم که اون شب نفهمیدم شما بودی..
الانم هر وقت از کنار مسافری رد میشم که دستشو بالا میکنه از عذاب وجدان اون شب وسط اتوبانم باشم جفت پا میزنم رو ترمز:5c6ipag2mnshmsf5ju3