جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'هویت معرفتی سنت و دین'.
1 نتیجه پیدا شد
-
سنت اغلب، در مقابل مدرنيته قرار ميگيرد و براي آن تعاريفي ذكر ميشود. برخي از تعاريف از ناحية كساني است كه در خارج از حوزة سنت قرار گرفته و بعضي ديگر مربوط به كساني است كه حيات و زندگي را در پرتو سنت معنا ميكنند. در تعاريف مدرن - سنت فاقد هويت معرفتي است و بيشتر شيوهاي از عمل و زيست است كه ريشه در عادات پيشين دارد و ناخودآگاه به آن عمل ميشود، وليكن در تعاريف ديگر سنت گرچه نوعي از عمل و زندگي است، راه و روش معرفت نيز ميباشد. در اين تعاريف سنت مشابهتي با منطق پيدا ميكند، با اين تفاوت كه منطق مسير تردد و آمد و شد دانش حصولي است و سنت طريق دانش شهودي و آگاهي متعالي ديني سنت شيوهاي است كه از متن معرفت و علم ديني طلوع ميكند و سالكان خود را با سر و رازي كه در متن آن حضور دارد، آشنا ميگرداند و به همين دليل سنت را پيوند ناگسستني با علم ديني است. سنت و معرفت سنت و ايدئولوژي در دنياي متجدد امروز منسوخ و مهجور ميباشند و اين در حالي است كه هر يك از اين دو، در دورههايي كوتاه يا طولاني از تاريخ مطلوب بوده و از اعتبار شايستهاي برخوردار بودهاند. اعتبار پيشين و مهجوريت امروز، تابع علل و عواملي است كه در اين مقال مورد توجه قرار خواهند گرفت. سنت عليرغم آن كه در دنياي متجدد و با حاكميت مدرنيسم، غيرقابل تحملتر از ايدئولوژي است وليكن از پيشينهاي بسيار طولانيتر برخوردار بوده و ايدئولوژي در قياس با آن عمري كوتاه و محدود دارد. سنت هزارههايي چند را در اوج اقتدار و اعتبار سپري كرده و اقتدار و حاكميت آن درگذشته تاريخ همواره موجب شده تا آنچه سنت نبوده است نيز در قالب سنت تقلب شود و با نام سنت عرضه گردد؛ چه اين كه تقلب را همواره به قالب سكهاي ميزنند كه از اعتبار برخوردار باشد. اعتبار و بياعتباري سنت تابع نحوة معرفت و آگاهي است، در حالي كه ظهور و افول ايدئولوژي مرهونِ بود و نبود نوعي ديگر از معرفت و آگاهي است. تجدد و مدرنيسم نيز، در مقطعي كه در ستيز با سنت و ايدئولوژي قرار ميگيرد، حامل پيدايش و بروز ديدگاه معرفتي نويني است كه اينك بر حوزههاي علمي دنياي معاصر سنگيني ميكند. تعاريف سنت قبل از ورود به بحث، ناگزير بايد تعريف خود را از سنت و ديگر مفاهيم مورد نظر ارائه دهيم، هرچند تعريفي كه براي هر يك از آنها ارائه ميشود تابعي از ديدگاه معرفتي تعريف كننده است. برخي از اين تعاريف مبتني بر نگاهي ديني و بعضي ديگر از منظر دنياي مدرن است. سنت در برخي از اين تعاريف، حقيقتي آسماني، الهي، مقدس و واقعيتي پرنشاط، زنده و مجراي زندگي و حيات و مسير مستمر افاضات متجدد و متحولي است كه همواره نو و تازه است. سنت در اين تعريف در برخي از موارد با حفظ خصوصيات ياد شده، از دوام، ثبات و استمرار زماني برخوردار است و در مواردي هم كه تغيير زماني را ميپذيرد، همچنان از چهرهاي ازلي و باطني ابدي بهرهمند ميباشد. اما در برخي تعاريف ديگر، مرگ از همة اندام سنت ميبارد. فرسودگي، قالب آن است و كهنگي از آن استشمام ميشود. دوام، استمرار و قداست نيز عارضهاي است كه به اصرار پيروان، بر آن تحميل ميشود. تعاريف مدرن سنت در تعاريف مدرن، سنت همان چيزي است كه مربوط به حال نيست و متعلق به گذشته است. چيزي كه در گذشته سنت نبوده است چون از ظرف خود عدول كرده و تا زماني ديگر كه در حقيقت متعلق به آن نيست دوام آورده، تبديل به سنت شده است. سنت لاشه و نعش رفتار است. رفتار تا زماني كه در ستيز و پيكار با محيط و عوامل ناسازگار، به قوت انديشه و ابداع شكل ميگيرد، زنده است و اينگونه از رفتار، سنت نيست. ولي همان رفتار زنده وقتي كه به دليل انس ذهني عاملان به آن، به شكل قالب زندگي درميآيد و تحرك و پويايي خود را كه از ناحية تعقيب آرمانها و اهداف است، از دست ميدهد و بلكه خود به صورت هدف و آرمان درميآيد، تبديل به سنت ميشود. سنت در نگاه جامعهشناختي رايج، ترجمه"Tradition" و مرادف با آن گرفته ميشود149 و به معناي شيوهاي از رفتار و كردار است كه داراي پيشينه بوده و در اثر تكرار و ممارست به صورت عادتهاي مستقر و عميق در ذهنيت مشترك جامعه رسوب مينمايد. زمينة معرفتي سنت از اين ديدگاه، چيزي جز يك شناخت حسي - عاطفي نيست كه در اثر ممارست و تكرار عمل پديد ميآيد. در مقابل سنت، تجدد و مدرنيته است كه با واقعيت متحول و متغير انسان و جهان همساز بوده و در نهايت نيز بر سنت غالب ميآيد. اين تعريف از سنت با هستي شناسي مادي و معرفت حسي (آمپريسم) و دانش علمي (علم به معناي(Science كه حول محور دادههاي آزمونپذير و به صورت تئوريهاي اثبات و يا ابطالپذير و مانند آن سامان مييابد، سازگار است. مادي بودن هستيشناسي مزبور صرفاً در چارچوب مرسوم و منسوخ ماترياليسم و ماديت قرن نوزدهم خلاصه نميشود بلكه مراد از مادي بودن اين است كه واقعيت معلوم نزد اين گروه - در صورتي كه اذعان به واقعيت داشته باشند - چيزي جز دنياي آزمونپذير و محسوس نيست و به همين دليل، واقعيتي كه در قالب گزارههاي متافيزيكي و غيرتجربي عرضه ميشود را مهمل و بيمعنا شمرده و اگر مانند ديدگاه ماترياليستي قرن نوزدهم مطلقاً آن را انكار نكنند، مطلقاً ناشناختني ميخوانند. در نگاه كساني كه سنت را مبتني بر ذهنيت انسان و متكي بر شناختي حسي - عاطفياي ميدانند كه در اثر تكرار رفتار اجتماعي حاصل ميشود، همانگونه كه اشارت رفت، مرگ آن از قبل پيشبيني و ظهور امر متجددي كه مخالف آن است، در نهايت نويد داده ميشود. به عبارت ديگر بايد گفت اين تعريف، سنت را اگر حياتي نيز داشته باشد، ميخشكاند و از آن لاشهاي برجاي ميگذارد كه سرنوشتي جز زوال و نابودي نميتواند داشته باشد. سنت، شيوهاي از رفتار و فعل انسان است؛ شيوهاي از رفتار كه زندگي و حياتي جداي از حيات و زندگي رفتاركنندگان نميتواند داشته باشد و وقتي عاملان رفتار، كه انسانهايند، سنت را ناشي از ذهنيت منجمد و رسوب يافته و انديشه و عادت دورماندة از واقعيت سيال و متحرك تعريف نمايند، بدون شك اين تعريف به دليل قطع ارتباط سنت با واقعيت، رنگ فرسودگي و گرد كهنگي را بر آن مينشاند و زندگي و نشاط، طراوت و حلاوت را از آن ميگيرد. نسبت دين و سنت سنت در هزارههايي كه پرشكوه و توانمند بر اريكة قدرت نشسته بود، نزد كساني كه به آن عمل ميكردند و حتي نزد آنان كه از آن تخلف ميورزيدند، از تعريف ديگري برخوردار بود. تعريف آنها همواره مبتني بر هستيشناسي و معرفت و آگاهي ديني بود و به همين دليل، سنت حتي نزد كساني كه آن را بيروح و مرده ميبينند، نسبتي نزديك با دين داشته و دارد. اين عده معتقدند، سنت كه حاصل ذهنيت عقب ماندة اجتماع از واقعيت متحول انسان و جهان است، همواره خود را در قالب گزارههاي ديني و به صورت اديان مختلف، توجيه ميكند. به بيان ديگر، سنت ثبات و استقرار ذهني خود را بر جهان تحميل كرده و از اين طريق، تفسيرهاي ديني از هستي پديد ميآيد. آگوست كنت كه تاريخ جوامع بشري را به سه مقطع تقسيم ميكند، اولين مقطع آن را كه پرسابقهترين آنها نيز است، دوران تفكر ديني و رباني"The Theological Stage" ميداند و معتقد است كه هستيشناسي و آگاهي ديني، حاصل مقايسه و تشبيه جهان با احساسات و عواطفي است كه انسان در خود مييابد. فوئر باخ مدعي است كه خداوند و انديشههاي ديني، حاصل تحميل ذهنيت و خواستههاي انساني به جهان خارج است. اين گونه توجيهات در مورد دين اعم از اين كه در قالب انديشههاي كنت يا فوئر باخ و يا به صورت تفاسير فرويد، ماركس، دوركيم و ... باشد، همگي به دنبال انكار حقيقت علمي، آگاهي ديني هستند - و عليرغم اين همه و با صرفنظر از نگاهي كه آنها نسبت به حقيقت سنت و دين دارند - ناگزير از اعتراف به وجود نسبت بين دين و سنت ميباشند. نسبت بين سنت و دين به اين دليل است كه سنت، حيات و دوام خود را از ناحيه نگاه ديني و تعريفي كه دين براي آن عرضه ميكند به دست ميآورد. بدين لحاظ هرگاه آگاهي و معرفت ديني ارزش و اعتبار جهانشناختي خود را از دست بدهد، سنت نيز از حيات و نشاط ساقط ميگردد. حقيقت آگاهي ديني حقيقت آگاهي ديني و معرفت شهودي و ارزش جهانشناختي قضاياي ديني نظير قضايايي كه از وجود مبدأ و معاد يا خلود و جاودانگي نفس انسان سخن ميگويند، از جمله اموري هستند كه كاوش در پيرامون آنها مباحثي فلسفي را به دنبال ميآورد. برخي از ديدگاههاي فلسفي، آگاهي ديني را معرفتي علمي نميدانند و با تعريفي كه از علم ارائه ميدهند، دين را تنها موضوع علم ميخوانند. همچنين در بعضي از ديدگاهها قضاياي ديني با آن كه داراي نفسالامر و واقعيتي نيستند كه بتوان با آن از صدق و كذب آنها خبر داد وليكن اين قضايا با انتخاب و اختيار و ايمان انسان گزينش شده و فرهنگ و تمدني را شكل ميدهند. در نگاهي ديگر كه البته قوام دين به اين نگاه است، معرفت و آگاهي ديني، متن علم است، چرا كه «اولالعلم معرفةالجبار: سر سلسلة هر علمي شناخت خداوند است» و لازمترين علوم نيز همان علمي است كه اين مهم را به انجام رساند؛ «الزمالعلم لك مادلك علي صلاح دينك و أبان لك عن فساده: لازمترين علوم براي تو علمي است كه تو را بر صلاح دين راه نمايد و فساد آن را بر تو آشكار سازد.»150 انتخاب، گزينش و ايمان نيز آن گاه كه بر مدار آگاهي و معرفت ديني كه همان علم است، نباشد، در نگاه ديني، انتخابي خطرناك و آسيبپذير است؛ «نعم قرينالايمان العلم»151 بهترين همراه ايمان، علم است و بدترين تعبد نيز تعبدي است كه با علم قرين نباشد؛ «المتعبد بغير علم كالطاحونه يدور و لايبرح من مكانه: عبادتكننده بدون علم به خردوار آسياب ميماند كه دور ميزند و راه به جايي نميبرد»152 چه اين كه آگاهي و معرفتديني خود بيشترين اقتضا را براي عبوديت و باروري ايمان به همراه دارد؛ «انما يخشيالله من عبادهالعلمأ: به درستي كه از بندگان خدا فقط عالمان هستند كه از خداوند سبحان خشيت دارند.»153 نسبت علم و دين داوري در مورد حقيقت آگاهي ديني و معرفت علمي و همچنين دانش فلسفي، از حوزة بحث حاضر بيرون است اما با زباني توصيفي ميتوان گفت كه آگاهي ديني نزد معتقدين به آن، هويتي علمي دارد، چه اين كه علم نيز در نزد ارباب ديانت از هويتي ديني برخوردار بوده و با آن بيگانه نيست. در نگاه ديني، بخشي از علم از متن ديانت جوشيده و حيات بشري بدون بهرهوري از هستة مركزي دين - يعني وحي - از آن بخش بينصيب ميماند. اين قسم از علم، هويتي آسماني داشته و با وساطت انسانهايي كه از قوه قدسيه برخوردارند در دسترس همگان قرار گرفته است وليكن بخش ديگر علم با تولد انسان و همراه با رشد و باروري ابعاد جسماني او ظاهر شده و تا مرحلة آگاهي نسبت به علوم الهي و همراهي با آن ادامه مييابد. علم عام و گستردهاي كه همگان از آن برخوردارند، همان دانش حسي است كه در نهايت در قالب آگاهي عقلي سامان مييابد. اين نوع از آگاهي در تعابير ديني، حجت دروني خداوند است كه انسان را به وجود مبدأ و معاد و ضرورت وحي و رسالت خبر ميدهد و در بعد عملي نيز بر حسن تبعيت از نبي و وجوب آن حكم ميكند. بنابراين، علم عام كه حجت دروني آدميان است، چهرة حسي و عقلي داشته و تحت عنوان دانش مفهومي قابل ترسيم است. علم حصولي و مفهومي، ابزارها، شيوها و روشهاي خاص خود را دارد. تعليم و تعلم، گفت و شنود، رعايت ضوابط منطقي، بحث و درس، از ابزارها و روشهاي آن است. بخش ديگر علم كه هستة مركزي دين را تشكيل ميدهد، گرچه به وساطت نبي و فرشتگاني كه او را همراهي ميكنند، تا افق مفهوم نازل شده و در سطح عبارات و كلمات و خطوط ظاهر ميگردد، اما درس و بحث حصولي و تعليم و تعلم مفهومي و چينش و ترتيب مقدمات منطقي، وسيلة اصطياد و تحصيل آن نيست. اين نوع از علم كه آگاهي ناب و خالص است، همان دانش حضوري و شهودي است كه از طريق تماس مستقيم نبي با مبادي عالية هستي حاصل ميگردد و انبيأ و اوليأ الهي براي تحصيل اين نوع آگاهي از تصفيه، تزكيه، تحول، تبدل و صيرورت وجودي بهره ميبرند. تفاوتهاي علم حصولي و حضوري تفاوت دانش حصولي و حضوري نظير تفاوت كيفيت علم پزشك و بيمار به درد است. علم بيمار به درد، حضوري است و علم پزشك به آن حصولي است پزشك براي آن كه به درد علم حضوري پيدا كند، ناگزير بايد در واقعيت و وجود خود تغييري را ايجاد نمايد. علم حصولي كه در دسترس همگان است، از طريق مفاهيم و براهين، اصل مبدأ و معاد يا حشر انسان با اسمأ و صفات و آيات و نشانههاي خداوند سبحان را اثبات ميكند و علم شهودي كه انبيأ و اوليأ الهي از آن برخوردارند، مشاهده مبدأ و ديدار معاد و نظاره بهشت و دوزخ الهي است. «كلا لو تعلمون علماليقين لترونالجحيم: نه چنين است، اگر شما از علماليقين بهره داشته باشيد، دوزخ را نيز خواهيد ديد.»154 تفاوت ديگر علم حصولي با علم حضوري در اين است كه علم حضوري با دارايي قرين است و حال آن كه علم حصولي دانشي بيبهره از دارايي است. كسي كه از طريق علم حصولي به رحمت گسترده و بيكران الهي آگاه است، وصف بخشش را مينمايد و كسي كه با دانش شهودي و حضوري به رحمت خداوند آگاه است، آن رحمت را واجد است و به همين دليل در فلاح و رستگاري مستغرق ميباشد. پس همواره در علم حضوري عنصري افزون بر آنچه در علم حصولي است، وجود دارد؛ يعني نبي آنچه را ديگران به دانش مفهومي عقلي درك ميكنند، به گونهاي كه واجد و داراي آن است ادراك مينمايد و ميبيند. نبي علاوه بر ادراك برتر آنچه كه با مفهوم در افق ادراك عام عقلي قرارميگيرد، به دليل موقعيت برتر خود، به فهم برخي از خصوصيات و جزئياتي نايل ميآيد كه علم مفهومي ديگران را به آن، به طور مستقل راهي نيست. او به دليل اين كه چهرة باطني و الهي زندگي طبيعي و رفتار و اعمال همگان را به تفصيل مشاهده ميكند، از خصوصيات روابطي كه بين معاش و معاد انسانها وجود دارد، باخبر ميگردد، و آن گاه آنچه را كه به شهود يافته است، ديگر بار با نزول به افق فهم و دريافت ديگران در قالب مفاهيم و عبارات، به آنها منتقل ميكند. مفاهيم و عباراتي را كه نبي در مخاطبه و گفتوگو با انسانها اظهار ميدارد، گاه مشتمل بر حقايقي است كه عقل نظري يا عملي آنها نيز به ادراك آن نايل ميشود. در اين صورت او كلامي تأسيسي نداشته و به تأييد آنچه عقل ميفهمد پرداخته است يا آن كه با ارشاد خود به احياي دفينههاي عقلي آدميان همت گمارده است. اما گاهي، مفاهيمي را كه نبي اظهار ميدارد ناظر به همان خصوصياتي است كه شناخت مفهومي ديگران پس از ادراك كليات، نسبت به آنها ساكت است، مانند وقتي كه از جزئيات و خصوصيات اسمأ و صفات الهي و روابط آنها يا از ويژگيهاي برزخ و بهشت و دوزخ، خبر داده و يا آن كه مقتضيات امور ياد شده و احكام عملي مربوط به آنها را اعلان مينمايد. در همة اين موارد آنچه منتقل ميشود، علمي نوين را كه جز با استعانت از وحي حاصل نميشود، به ارمغان ميآورد. اين بخش از علم در صورتي كه در محدودة آگاهي عملي انسان واقع شود و شيوة رفتار و سلوك انسان را تبيين نمايد، سنت خوانده ميشود.