رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'هنر گرافيك ايران'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. اگر نگوييم كه براى ايجاد ارتباط سريع، سهل و عميق، ايجاد مفاهيم و علامات ضرورى است. قطعا بايد به اين نكته پى برده باشيم كه توانايى در ايجاز، يك اصل در خلاقيت‏هاى تصويرى است. خلاقيت در گستره تصوير، تنها در حوزه سينما، نقاشى، عكس و غايت آن در گرافيك صورت مى‏پذيرد و آنچه در اين خلاقيت و آفرينش، شاهد آنيم، برآيند شريانى است از دغدغه‏ها، رنج‏ها، اضطراب‏ها و شور و شوق‏هاى انسانى كه با هنرمند بوده‏اند و هستند و مى‏آيند و مثل هاله‏اى او را احاطه مى‏كنند. بد نيست در فرصتى كه بوجود آمده به بررسى واقعيت گرافيك و نقش و تاثير آن بر ايجاد مناسبات گوناگون جامعه امروز بپردازيم و سرفصل‏هاى زمينه بروز خلاقيت در گرافيك را نيز مرورى تازه داشته باشيم. متاسفانه هنرمندانى گرافيست كه در موقعيتى عالى توان آن را داشته باشند كه با تبيين مناسبات صحيح در مراكز فرهنگى بوم و وسعت ضمير اجتماعى ايران را در عرصه هنر گرافيك بازگشايى نمايند، انگشت‏شمارند قريب به اكثريت گرافيست‏هاى معاصر براى امكان دستيابى به تجربه‏هاى حرفه‏اى و تكنيك‏هاى ليتوگرافى حتى فرصت‏يك روزه را هم نداشته‏اند و متاسفانه به سبب در دسترس نبودن ابزار و عدم انتقال دانش‏هاى هنرى و فن آورى‏هاى نوين، امروزه هنر گرافيك و صنعت ليتوگرافى كه با اجراى يك اثر هنرى در گرافيك عجين شده است در چنبره روزمرگى و در مغاك واپسگرايى قرار دارد و چشم اندازى براى رهايى آن از اين چالش زمانى نمى‏توان متصور شد. با نگاهى به مبانى برگزارى نمايشگاه‏هاى گرافيك در ايران و جهان مى‏توان اين انتظار قابل قبول را تحليل و ارزيابى كرد كه اين فرصت‏بوجود آمده شايد برآيند تماميت جلوه‏هاى اجرايى دو سال فعاليت و ايجاد مناسبات اجتماعى را با يك فرصت، بازشناسى و در بوته نقد منصفانه و منطقى قرار داده و بايد به مسير و سمتى هدايت‏شود كه در سير آن ايجاد ارتباط با ساخت ضمير جامعه، نقش تاثيرگذار آن به وضوح ترسيم و تبيين گردد. در فرآيند پنج نمايشگاه گرافيك گذشته و صد البته در اين نمايشگاه ششم، حاصل برآيند انديشه و تفكر در تبلورهاى گرافيكى كه در آموزه‏ها و گونه‏هاى متفاوت اين هنر ارتباطى صورت فعل يافته‏اند قريب به اكثريت آنها و يا به جرات تمام بايد گفت همه آنها، تلاش براى معاش است ولاغير. از طرفى، اينكه چرا يك ابزار برنده و كارآمد تا اين حد به سكون و زنگ زدگى و عبور از ماهيت‏حقيقى خود مى‏رسد از منظر بررسى‏هاى جامعه شناسى در ايجاد هسته‏هاى فرهنگى امروز قابل بررسى، تامل و نقد و تحليل است، چرا كه دو روند ايجاد مناسبات در شالوده ارتباط ضميرى جامعه امروز همواره در تبلور و خلاقيت‏هاى گرافيكى امروز در جامعه بروز و رشد مى‏يابد. "برتولت‏برشت" اعتقادش آن است كه اگر در جامعه‏اى درام‏ها و صحنه‏هاى نمايش و تئاتر برخوردار از قدرت متن، تكنيك‏هاى ارائه فرم و ارائه مفاهيم متعالى زندگى بشرى است اينها نمادى است از عمق ثبات در ساختارهاى فرهنگى و پشتوانه‏هاى مناسباتى هر جامعه و در تضاد با آن يعنى، بيان لهو و هجو و هزل در نمايش و صحنه‏هاى تئاتر هر ملت، حكايت از لودگى و متزلزل و مذبذب بودن مبانى اجتماعى و فرهنگى هر جامعه است. اين تعريف و اين تصديق، هرچند قولى است از "برشت" در ارزيابى‏هاى نقدگونه صحنه‏هاى تئاتر اما به همين عمق و اهميت مى‏توان آن را در حوزه گرافيك نيز بسط و تعميم داد. حكومت‏ها و شكل امروزين اداره جوامع مى‏تواند با پرداختن به عمق مسايل از طريق ايجاد ارتباط بصرى و با ارائه فرم‏هاى اثرگذار مبانى فرهنگ جامعه، نگاه به گذشته، حفظ ارزش ها، بازخوانى ثبات معاصر، تبيين و ترسيم حركت‏هاى لازم به سوى نقطه‏هاى هدفمند و آرمانى در آينده، از طريق بكارگيرى پتانسيل فهم چشمى مخاطب و جامعه بهره‏مند گردد و اگر اين امر واقع شد، همسويى تفكر هنرمند، مخاطب و كارگزاران فرهنگ در تحركى چشم گير به سمت هدفى غايى و مشترك حركت‏خواهد داشت. اما در ايران امروز و در آخرين گردهمايى آثار ارائه شده در موزه هنرهاى معاصر در ارزيابى نه شتاب زده كه در يك ارزيابى منصفانه و بازبينى‏هاى روشنگرانه، آنچه به سينه ديوارهاى اين مركز هنرى به زيور فرم و شكل در ارائه‏اى نو، معرفى شده اند، تلاشى است تا خلاقيت‏ها در تثبيت پايه‏هاى انديشه "حاكميت‏سرمايه" و ايجاد مناسبات اجتماعى، براساس "معيار ارزشها فقط پول" نظرها را معطوف دارد. اين امر يعنى تابع متغير بودن ارائه‏هاى فرمى و اجراهاى فرهنگى در شكل و جلوه‏هاى حرفه‏اى و شغلى نه تنها عارى از ارائه‏هاى هنرى به مفهوم حقيقى و بروز صورت عاطفه‏اى آن است كه به نوع ماده ظهور كرده است و به همين استناد مى‏توان گفت: " معناى يك اثر تصويرى چيزى خارج از خود اثر هنرى و صورت آن واقع شده است" يا به عبارتى، هنر، خلاقيت، انديشه، تفكر و فرهنگ هركدام به نوع خودشان، مشتق و يا تابع متغيرى از روابط و حاكميت‏هاى نامناسب حاكميت‏سرمايه قرار گرفته‏اند. اصل ارائه فرمت‏هاى بسته بندى كالا، اصل جذب بازارهاى جهانى، اصل ايجاد رقابت در توان‏هاى توليدى، همه از ضرورت‏هاى ارائه فرم در بسته‏بندى و ايجاد حظ بصر كه از خلاقيت‏هاى گرافيكى منشاپذير است، صورت و الهام و عمل مى‏پذيرد. اما اين در حالى است كه روابط توليد و ايجاد بنيه‏هاى صنايع داخلى و ترويج رقابت‏بيشتر در توليد يك امر نهادى و توليدها داخلى باشد. اما، حال و در صورت اكنون تثبيت روحيه مصرف‏گرايى و ايجاد جاذبه رقابت در بعد مصرف‏زدگى نبايد در قالب‏هاى فرهنگى مناسبات اجتماعى و ارائه‏هاى گرافيك و فرمت كالاهاى تجارى در جامعه صورت پذيرد. زيرا اصل وابستگى و مصرف زدگى و انسان مصرفى بودن را تثبيت مى‏كند و مروج آن است. از طرفى، اگر حوزه‏هاى فرهنگى و مراكز ساختار ضميرى اجتماع و گلوگاه‏هاى ارتباطى براى ساختارهاى تربيتى، روحى، انسانى، اجتماعى، فرهنگى و آرمانى فضايى را در مجموعه فعاليتهاى اجتماعى، براى ايجاد ارتباط از طريق درك شهودى و تصويرى ارائه نمايند، يعنى آنكه، توان تفكرى و قدرت خلاقيت گرافيكى و گرافيست‏هاى معاصر در سمت و سوى سفارش‏هاى فرهنگى و با ارائه فرم‏هاى نه استحاله شده كه نوانديشانه در ايجاد نوعى خط انديشه‏اى در احاطه ارزش‏ها صورت پذيرد، ديگر هنرمند گرافيست در خدمت صاحب سرمايه و ايجاد مناسبات در بوجود آوردن زمينه فرهنگ حاكميت‏سرمايه قلم و قدم نخواهد زد. و از اين روست كه بوجود آوردن انديشه‏هاى خلاقه در جهت‏سامان بخشى به ضمير و نهاد جامعه كنونى در حوزه اختيار صاحبان امكانى است كه نقش اجماعى آنها از طريق موفقيت و جايگاه اجتماعى آنها ترسيم شده است و اين ارتباط احياگر شكل مادى حضور اثر فرهنگى مى‏شود و اين ديگر عواطف نيست كه استحاله شده باشد و ديگر عاطفه هم نيست‏بلكه ماده است و "شيئ" شده است و همچون آبى است كه بخار مى‏شود اما ديگر آب نيست، اما تمام خواص آب را در خود حفظ دارد و كار گرافيك رسوب انديشه‏اى به ضمير آحاد جامعه خواهد داشت. آنچه در ششمين نمايشگاه گرافيك عرضه شد، همه نوع اعتراض است‏بر هنرمند و همه نوع اعتراض است‏به دستگاه‏هاى ايجاد ارتباطهاى فرهنگى و "تن زدن" است و شماتت در برابر آنچه كه نمى‏بايست واقع مى‏شد و شده است. و به تمامى "نفى است" و انكار و بايد خلق شود بگونه ديگرى و نه ازاين فرم. هر نگاه حاذق بر تك تك آثار، خود كشف و شهودى ديگر مى‏طلبد و بر آنكه خيره مى‏شوى مى‏خواهى كه دوباره آفريده شود تا حقى از مطلب كه ناگفته مانده است ادا شود. خوب نبود كه ششمين نمايشگاه گرافيك در نگاه مخاطب اين گونه زاده مى‏شد بايد خود دوباره بيافرينيم، كه اگر جز اين بود، هنر زمان بود. پس اگر ابزار فرهنگى نبود ابزار حاكميت‏سرمايه در پى كسب و فايده است، چنانكه اثر هنرى در پى مخاطب است. گرافيك اكنون از دو منظر تحليلى بر چگونگى روند تفكر موجود در گرافيك معاصر ايران بدون ترديد، از ديرينه‏هاى تاريخ، و از زمان ادراك بشر از بستر خويش، بحث ارتباط با مخاطب و ضرورت شناخت و نياز به ارتباط هنرهاى اوليه تعريف انسان از خويشتن خويش بوده است و همچنان سعى و تلاش در بيان و بروز اعماق و درون خويش، همچون يك نياز اساسى و تاثيرگذار در تعريف و ماهيت وجودى آحاد و اجتماعات به حساب آمده است. يكى از پرسابقه‏ترين و درخشان‏ترين زمينه‏هاى آئينى و ارتباطى افراد، آحاد و اجتماعات با يكديگر پايه گذارى نمايش‏هاى آئينى است كه تا امروز در جستجوى پيشينه تاريخى آن كه بنگريم قريب به پنج هزار سال سابقه حيات در تاريخ هنرى اقوام و ملل جهان دارد كه اين مبدا تاريخى قبل از ميلاد مى‏باشد، اين بعد تاريخى، اهميت نمايش و تاثيرپذيرى مخاطب از طريق بصر و ديد را مى‏گويد و حتى قبل از كلام است، اين پيشينه با "گيلگمش" آغاز مى‏شود كه بيان اسطوره‏اى يك حقيقت است و با پرتوهايى ديگر از اين حقيقت‏شناسى در يونان باستان به "هومر" و " اريستومان" كه در سير تاريخى زندگى بشر همواره بيان‏هاى نمادين عاطفه و احساس را دستمايه انتقال انديشه از طريق نمايش به مخاطب داشته‏اند، شكل رسمى‏تر و مؤثرترى مى‏پذيرد، در تاريخ حيات شيعه و در ادوار تاريخ گذشته جهان اسلام و گستره‏هاى آئينى شيعه، اين احساس نياز به بيانگرى شناخت‏حقيقت طلب با ظهور و وقوع حادثه عظيم تاريخى عاشورا در حقيقت، در قالبى بزرگ به وقوع پيوست و تاثيرپذيرى انديشمندان، هنرمندان، متفكران و روايت گران اسطوره‏هاى حقيقت‏خواهى و حقيقت طلبى در دفاع از اين مقطع تاريخى و پاسداشت‏هاى اسطوره‏اى آن را به گونه و تمايزهاى هنرى خلق كردند و آفريدند و اين مبنا باشد براى آن كه آنچه را در حقيقت واقع شده است در منظر انديشه نه به تحليل كه به تاثيرپذيرى عظمتش سخن به قالب هنر آيد و نياز به ارتباط در جنبه تصوير و استمرار بيان واقع گرايانه حقيقت‏هاى تاريخى است و آنگاه كه هنرمند برخويشتن خويش مى‏نگرد و آگاهانه روايتى از حقيقت‏حق خواهان را براى آينده به تاريخ مى‏سپارد، رسالت‏شهادت در منظر تاريخ كه مفهوم هنر نام مى‏گيرد، تضادى فراتر از هستى مى‏يابد و اين چنين است كه در دهليزهاى عميق احساس انسان متعالى مخلوق اثر هنرى او، روايت گفتن از ضمير هنرى خويش است و راه را بر پاسدارى از حقيقت مى‏نمايد. در غرب بعد از رنسانس، ارتباط بعنوان يكى از مؤثرترين و كارآمدترين ابزار تاثيرگذارى و تاثيرپذيرى و شناخت مخاطب و ايجاد سليقه براى فرد و جوامع شناخته شد و بر آن شدند تا نحوه‏هاى ارتباط با مخاطب را شكلى آكادميك، سمبليك و قابل عرضه به ميدان‏هاى اجتماعى و عرصه‏هاى ساخت انديشه وارد نمايند تا از قدرت و پتانسيل چنين جوهرى وجودى فرد در فرم كلاسيك هنر برداشت‏هاى تعيين شده داشته باشند، تاثيرپذيرى مخاطب و هنرمند از خود، اجتماع، هستى، حيات و آينده و، تجارت و كالا، اقتصاد، مناسبات، شناخت منافع، منزلت تاريخى تعريف‏هايى شد كه هريك در قالب و موضوع معين ترسيم شد و دامنه آن نيز به حال و آينده موقعيت‏خاص پذيرفت اما اين قدرت انديشه‏اى هرگز نتوانست از چنبره و چالش‏هاى سيطره حاكميت‏سرمايه و تثبيت " فقط پول معيار ارزش هاست" ، فراتر رود و چه بسا آثار سؤ و شومى نيز بر تاريخ و هويت فرهنگى ملل بر جاى گذاشت. بحث‏حاكميت‏هاى اقتصادى و شناخت انسانى و بوجود آوردن سلايق ويژه فرد و تاثير آنها در جوامع بشريت رشدى بود كه از تبعات به خدمت گيرى توان هنر ارتباط، يعنى روابط تصويرى و يا به عبارتى بحث تبليغ كه واژه صحيح آن را در اين مصاديق مى‏توان: "تحميق جوامع و مخاطب" به كار برد اتفاق افتاد. حاكميت‏سرمايه - همچنان كه تاكنون - قادر و موفق نبوده است كه تمامى توان هنرهاى ديگر را زير سيطره و سلطه حاكميت‏خود قرار دهد. اما در همين فرصت‏هاى تاريخى و حال كه بدست آورده است از گرافيك، ارتباط و شناخت از طريق ديدن، بالاترين و بيشترين استفاده‏ها را برده است و به همين ضرورت است كه اين گلوگاه انديشه‏سازان و اين توان قدرتمند شكل دهى افكار عمومى يك ماهيت ارزشى به خود نگرفته است و بارقه هايى از آن نيز حتى در ميدان‏هاى انديشه‏اى و در ميدان‏هاى هويت‏سازى تاريخى يافت نمى‏شود و به تحول همين نظريات است كه ضرورت برگشت و نگرشى عميق به رد پا و آثار به جاى مانده از قدرت تخريب و ويرانگرى چنين هيولايى را در دگرگون سازى حيات تاريخى و معاصر بشر يادآور مى‏شويم: دولتمردان و سياستمداران كه آحاد و جوامع براى تثبيت و به كرسى نشاندن اميال و آرزوهاى حكومت رانان و حكم فرمايان آنها ابزارى بيش نيستند، تمام توجه و همشان در جهت تحميق توده‏ها و در جهت دورانگارى نسل‏ها از بيدارى و آگاهى بر زمان صورت مى‏گيرد و هيچ ابزارى در اين حوزه قادر به وصف عميق به تمحيق كشيدن توده‏ها و سوق دهى آنها به مصرف‏گرايى و مصرف زدگى نبوده است، الا توان عظيم و قدرت بى‏حد و مرز هنر گرافيك كه چون كشنده و غرنده به جان و اعماق تاريخ و امروز نشانه رفته است و همچنان در تهى سازى معناى متعالى انسانيت تاخت مى‏كند و اين آبشخورى در دامن سرمايه‏دارى و نظام سرمايه‏سالارى دارد و جاى دارد تا در اين مجال به آن پرداخته شود. هرگاه دولتمردان و انديشمندان كه نظام مديريت جوامع را در دست‏خويش دارند قصد و نظر در عمل براى رشد جوامع نداشته باشند، بحث‏حاكميت معيار فقط پول معيار ارزش‏ها به جامعه و به فرد سرايت پيدا مى‏كند و در اين رهگذر است كه تبليغ در قالب پوستر، بروشور، ميزانپاژ، صفحه‏آرايى تن نمايى جنسيت، و افول معناى انسانى و شئ بودن و شيك بودن بظاهر در قالب طراحى‏هاى صاحبان سفارش كه مصرف كنندگان را وسيله رشد و تثبيت‏خويش مى‏بينند بوجود مى‏آيد و اين ميدان مى‏شود عرصه تاخت و تاز نيازهاى حاكميت‏سرمايه و تنها در بين جوامع، روشنفكران و جماعتى از آحاد شهروندان شايد به دليل تيزبينى‏هاى خويش بتواند از سلطه و سيطره چنين رشته‏اى جان سالمى و نيمه زنده به در آورد. در سالهاى شكل پذيرى و در اوان پيروزى انقلاب، نگرش در ماهيت‏ها و ميان تعاريف و ايجاد مناسبات تاريخى انسان و ادراك‏هاى هنرمندان در بيان مفاهيم فرهنگى قوت و نضج پيدا كرد در نقش آفرينى روحيه حركت در قالب انقلاب اتفاق‏هاى هنرمندانه، بخصوص در حوزه ارتباط با مخاطب و پيام رسانى و پيام گذارى و ادراك پيام، اتفاق‏هاى تازه‏اى به وقوع پيوست و در مراحل پيشرفت در مقاطع ساختارهاى اجتماعى در بعد از مقطع پيروزى نيز اين نگرش به بيان مفاهيمى در ايجاد قالب‏هاى ارتباطى صورتى نمادين از بيان همان مفاهيم و روح انقلاب در انديشه و هنر زمان و دهه اول به وضوح و روشنى شكل گرفت و در مسير بيان معانى و كلام در حوزه ارتباط با مخاطب هنر بصرى و هنر گرافيك، ارتباطى عميق را در تعريف انسان زمان خويش بوجود آورد و چه عميق و مؤثر در نشانه رفتن به سمت انگشت اشاره‏اى كه پير و پيشكسوت مقام انسانى در رهبرى جامعه مى‏نمايد، انديشه هنرمندان نيز به سمت‏بيان معانى تعالى انسان، خلاقيت هنرمندان را به عرصه جامعه كشاند. هدف ما در اين مجال اندك بيان و دريافت صحيح هوشيارانه هنرمندان است كه تلاش حقيقت گرايانه خويش را در قالب بيان مفاهيم هنرهاى بصرى و گرافيك در دفاع از پيام تاريخى امام خمينى، هنرمندانه خلق كردند و در آن به بيان وجدان بيدار هنرمندان زمان در انتخاب شيوه هنرمندانه نمايش "بانگ جرسى" كه از بارقه‏هاى اتفاق بزرگ در پردازش‏هاى هنرمندان صورت مى‏پذيرفت‏شدت پيام رسانى و اثرگذارى را نماياندند. معانى اين مقطع در پوسترهاى از روش انتقالى در بيان تعريف‏ها و در بيان حماسه‏ها و در بيان رشادت‏ها و در بيان عاطفه‏ها و در بيان رذالت‏ها و در بيان سمبل‏ها مؤثر و تلفيق تصويرى آن با خاستگاه بزرگ جامعه زمان، اقتدارهاى انسانى را به مخاطب پيام مى‏داد. در موضوعيت مقطع دهه دوم انقلاب، منظر گرافيك ايران رسوب‏هاى سخت كوشانه‏اى در دفاع از ارزش‏هاى معانى را همچنان پاسداشت، اما رفته رفته و بتدريج‏با توجه به تحولات معنايى و تاثيرپذيرى محتواى جامعه و مديريت‏هاى كلان و به تبع پس از پذيرش معنايى و معنوى موضوعيت قطعنامه 598 كه مقطعى است كه بسرعت‏سمت و سوى حريت تاريخى و هويت معنايى و آرمانى جامعه را برانگشت اشاره‏اى تازه نشانه مى‏گيرد و به موازات حركت هويت فرهنگى انقلاب، در گرافيك معاصر سه جريان بوجود آمد: نخست آنكه در پاسداشت‏سنت‏هاى هويتى فرهنگى نظام گذشته ذهنيت‏خوبى داشت و تلاش كرد تا با به عرصه كشاندن تفكر خويش، به روش استادان گذشته تقليد داشته باشد و مبانى نظام شاهى و همان مفاهيم خاستگاه كورش و داريوش و تخت جمشيد را با نوآورى‏هاى تازه‏اى پرداخته و به جامعه به همان مفاهيم عرضه دارد. رويه ديگر تعلق به جريان خاص ندارد كه حضورش را در جامعه ايجاد كند و آن با به عرصه كشيدن مفاهيم و معانى گذشته پل ارتباط فكرى و فرهنگى را به گذشته‏هاى نه چندان دور عقب مى‏زدند كه تا امروز نيز حضورى فعال و چشمگير در بيان مفاهيم ارزش انسان با توجه به پاى بندى‏هاى خود دارند و دسته سوم كه همان انديشه‏هاى التقاطى، بين چگونگى شناخت‏حاكميت‏هاى فرهنگى، مستند و نيز به مبناى روش و شيوه رسم گذشته مى‏كوشند تا تمام هويت جامعه ايران را متاثر از تاثير حاكميت‏سرمايه در جامعه امروز ايران قرار دهند و يافته‏هاى علمى، هنرى، فلسفى آنها، همچنان به اين باور است كه هنرمند گرافيست منظرى از نگاه به هستى ندارد و خود مبدا نيست و همواره در حوزه اختيار و خواست صاحب سفارش فقط در حد يك تشخيص بين خواب و بيدارى، يعنى در عالم رويا با اخذ دستمزد از صاحب سفارش، كالاى مورد نظر را براى مخاطب به صورت دوست داشتنى و زيبا عرضه مى‏كند و هيچگاه نمى‏گويد كه تلخ كامى و هنر و مبارزه هم هست، معيار هم هست‏سخت‏كوشى هم هست، انسان وسعتى بى‏انتها تا انتهاى حضور هميشگى خود دارد و اين نگاه سوررئاليست‏به زندگى در قالب ارائه‏هاى زيبا و دلنشين در تراكت ها، بروشورها و به وضوح در قدرت تخريبى عجين و روشنايى بى‏حد براى تثبيت‏سرمايه و حاكميت آن در بيلبردهاى گذرگاه‏ها و بزرگ راه‏هاى چشم‏هاى مخاطبان بخصوص جوانان را به خود مجذوب مى‏كند و تمناى مصرف زدگى و مصرف گرايى هيچ اعتبارى انسان ندارد و مخاطب را نه به تفكر بلكه به اين چرخش معنايى و اين همه هنر آفرينى در بيان و تثبيت معيارهاى مصرف گرايى و اين همه تلاش براى كنارگذارى آرمان گرايى كه با دستاوردهاى دهه‏هاى سال‏هاى 1368 تا 1379 در ايران معاصر اتفاق افتاده است چگونه معيار و نشان همنوايى و همگرايى با بيان هنرمندان آگاهى است كه بتواند در قراول امروز ارتباط در تيررس بيان مفاهيم متعالى نباشد و اصول مطرح شده براى بيان بازنگرى‏هاى گذشته و حال را هرگاه كه در تجربه اندوخته‏هاى كارگاه خلاقه اكثر هنرى در گستره گرافيك ايران بنگريم، ضرورت نياز تاريخى برگشت‏به اجراهاى تازه و ارائه مفاهيم عميق مناسبات اجتماعى زندگى روز را طبعاتى مى‏طلبد كه مقبول طبع پديده‏هاى هنرى امروز بدانيم، اما مكاشفه‏اى كه از اين منظر دست مى‏دهد گونه‏اى ديگر از بيرون عادت‏ها مى‏گويد كه نياز به بيان بديع و نظريات هنرمندان در قالب گرافيك كه تصور و تصوير و بيان يك رخداد بيرونى را تثبيت نگاه منتقدان به معانى و مناسبات ساختارى در جامعه امروز مى‏طلبد كه در حوزه گرافيك بروز دهيم تا در قالب بوجود آوردن يك سخن زيبا در بيان به سمتى برويم كه در نگاهى نو در عرصه رهيافت‏هاى فكرى در حوزه گرافيك بانى و مبين آراء و نظراتى باشيم تا مناسبات صحيح و متعالى فرد و جامعه را به تثبيت‏برسانيم. و اينگونه است كه گرافيك زبان تصويرى انسان و دنياى امروز مى‏تواند، معيار سنجش و ارزش ها، توانمندى‏هاى جوامع و معيار رشد فرهنگى هنرى، اجتماعى و حتى پيشرفتهاى به حقيقت اقتصادى باشد و در عين حال به پيشرفت‏هاى علمى، فنى، هنرى هر جامعه نيز توجه دقيق به فعاليت‏هاى هنرى بويژه هنر ارتباطات و سرمايه‏گذارى جدى در آنها و تضمين شرايط وقوع حقيقت‏ها را در جامعه بنماياند. در دوره‏هاى پيشين و در دو دهه گذشته ايران اسلامى خوشبختانه شاهد و نظاره گر آن هستيم كه در عرصه خلاقيت‏هاى هنرى در تفهيم گرافيك به شمار طراحان صاحب نام با برخوردارى از سطح دانش تكنيكى و آگاهى به مضامين اجتماعى با اعتقاد و اعتماد به خاستگاه ارزش نظام و مردم ميهن، ارائه هايى خلاقه در بيان جلوه‏هاى گونه گون مضامين اجتماعى، فرهنگى را بيان كرده است و در ارتقاء شعور و آگاهى‏هاى اجتماعى و مخاطبان آثارى را عرضه داشته‏اند اما با اين همه بايد پذيرفت كه گرافيك هنوز در مراحل آغازين تولد خويش است و از نظر ديگر نمايه‏هاى گرافيكى پيشرفت‏هاى بزرگى را در زمينه ايجاد و شناخت و فهم و ادراك نياز به ارتباطات و بهره‏گيرى از هنر گرافيك در بيان و انتقال انديشه‏ها و گسترش امر اطلاع رسانى و تبليغات، همه و همه مبين آنند كه گرافيك جوان و معاصر ايران دوران پر رونقى را آغاز كرده است و گسترش رو به تزايد خلاقيت‏هاى هنرى در اين عرصه با همگرايى رو به رشد توسعه در ايران امروز سمتگرايى و همسويى دارد و اين حركت عظمت مضاعف بى‏توجهى به بيان مفاهيم اجتماعى، فرهنگى انسان در حوزه‏هاى خلاقيت گرافيكى را بوجود مى‏آورد. و به عبارتى ديگر بايد گفت كه توان گرافيك امروز ايران منطبق با بيان اجتماعى، فرهنگى نبوده و پاسخگوى نيازهاى ايجاد مناسبات صحيح در جامعه امروز نيست. ضرورت پرداختن به امر تجربه‏هاى تازه در حوزه‏هاى هنرى و فرهنگى در گرافيك و ايجاد فضاى سنجش قابليت‏هاى خلاقه در شكل‏دهى اعتبار هنرى و اهتمام در بيان مفاهيم فرصت‏سودمندى خواهد بود تا نگاه مديران و برنامه ريزان كلان را در اين حوزه متوجه معناى اثرگذارى عميق چنين حركت مؤثرى نماييم و يادآور شويم كه در اين حوزه كشف استعدادهاى نو و خلاق و ارائه الگوهاى پيشرو و تجربه‏هاى موفق با توجه به مفاهيم بيان در اثر مى‏تواند سمت دهى افكار عمومى را نقش اساسى داشته باشد، البته جهش و رشد كيفى آثار ارائه شده و پس‏زمينه‏هاى بيان مفاهيم رشد تبليغ كه در جامعه معرفى مى‏گردد را نبايد چندان هم دست كم گرفت، و توجه به شاخص‏هاى ارزشمند خلاقيت‏هاى بصرى در گرافيك ايران و امر توجه به ايجاز و اختصار و بيان قابليت‏ها را نظرى موضوعى و چشمگير است و البته تعيين سمت فرهنگى در آثار مى‏تواند براى هميشه مدنظر باشد و مضاف بر گرايش بردارى و تقليدگرايانه از آثار طراحان ديگر ملل نيز به منزله اثرگذارى بيان در هويت هنر گرافيك جاى تامل دارد. از طرفى اگر بپذيريم كه انسان سرگشته امروز تعالى خود را در تحكيم ميان ارتباط بين اقوام، آحاد و ملل جستجو مى‏كند ديگر محلى براى ترديد بر ضرورت و شناخت ضرورت‏هاى بوجود آمده براى تقويت‏بنيان‏هاى فكرى در هنر گرافيك ايران امروز وجود ندارد. گرافيك، اين رشته هنرى از بيش از نيم قرن پيش در ايران وقوع و ظهور و پديدار گشته است. و تا دو دهه قبل در شكل دهى افكار عمومى و امروز نيز با عنوان ارتباط تصويرى خوانده مى‏شود. زبان گرافيك امروز در ايران مى‏تواند و در واقع بايد صاحب اقتدار و در ارائه فرمهاى تصويرى برخوردار از نمادها و گزينه‏هاى تصويرى هويت تاريخى ايران باشد، اگر هنرمندان طراح گرافيك معاصر ايران بتوانند بر اين معنا و بر اين زبان و نحوه كاربرد آن بصورت صحيح فائق آيند قطعا مى‏توانيم در ايجاد بسيارى از مفاهيم اجتماعى و ابلاغ و انتقال آنها به مخاطبان موفق و در نتيجه در ساختار عملى اجتماع نظرى خود موفق باشيم و البته اين نياز عظيم مى‏طلبد سرمايه گذارى دستگاه‏هاى دولتى و مديريت كلان نظام را در حوزه‏هاى فرهنگى كه امكان تفكر، خلاقيت و نقش آفرين هنر گرافيك را بفهمند و بخواهند از اين توان عاطفى هنرمندان در سمت دهى مناسبات جامعه‏اى سالم نقش فرهنگى و هنرى برداشت نمايند. نظم نوين جهانى و سياست همگون‏سازى فرهنگ‏هاى منطقه‏اى و پروژه نابودى پاره فرهنگى ها، رقمهاى نجومى و عظيمى را در تبيين چنين خط مشى سرمايه گذارى كرده‏اند و حاكميت‏هاى تجاوزگرانه مجازى در حوزه‏هاى حاكميت فرهنگى با حضور انديشه‏هاى خويش كه در واقع ترويج انديشه‏اى آنهاست گرافيك را بعنوان اساسى‏ترين و محورى‏ترين وسيله انتقال بيان به اختيار گرفته‏اند و مصرانه ملاك ها، ارزشها، تفكرات و حتى سليقه‏هاى استاندارد شده خود را به صورت روح جارى در زمانه به سمت ما شناور كرده‏اند و از ساير اهرم‏ها نيز در پيشبرد اهداف تسلطجويانه خويش بر فرهنگ ما پيشى مى‏گيرند و آنگاه اين خطر وجود دارد كه هنرمندان و فرهيختگان برخوردار از فرهنگ غنى اصيل تاريخ با پشتوانه عظيم فرهنگ حماسى وحقيقت گرايى عاشورا در ارائه فرهنگهاى اصيل در كمال آزادى به عدم آزادى مسلط بر خود را ترويج مى‏كنند و اين چنين سرنوشت‏بر گرافيك معاصر راهى است فراروى آن كه بحث‏حاكميت‏سرمايه بوجود آورده است و در حسن‏ختام اين مجال يادآور مى‏شوم، ضرورت بازنگرى دستگاه‏هاى سياست گذارى فرهنگى را در ترغيب و تشويق هنرمندان گرافيك و بيان مفاهيم متعالى توجه مى‏دهم مديران كلان و سازمان مديريت و برنامه ريزى كشور را به اين موضوع كه ايجاد زمينه و سرمايه گذارى اقتصادى در جذب و جلب قدرت بيان هنرمندان گرافيك در ترويج معيارهاى ارزشهاى ماهوى حماسه عظيم عاشورا و بيان معانى و مفاهيم تاريخى اين دفاع حقيقت گرا را از حقانيت تاريخى انسان و تا امروز و بر آينده.
×
×
  • اضافه کردن...