رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'نگاهی انتقادی به مفسران خیام'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. مقدمه اساسِ این نوشتار، دیدگاهی انتقادی نسبت به کتابِ ((هستی و مستی)) است؛ در این کتاب، دکتر دینانی، خیام را به حتم ((عارف)) معرفی می‌کنند که اگرچه این‌گونه برداشت، با توجه به نگاهِ عرفانی و فلسفیِ ایشان قابل احترام است اما افراط‌هایی که در این کتاب داشته‌اند، فضا برای نقد را هموار می‌سازد؛ ناگفته پیداست که بزرگی و عظمت و تلاش‌هایِ فکری و فلسفی استاد دینانی بر همگان و به خصوص بر نگارنده مفروض و قابلِ احترام است: بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد. در هر صورت امید است این نوشتار مورد تامل قرار گیرد؛ اما از برایِ بازشناساندن و برجسته نمودنِ هر چه بیشترِ تقابل‌ها (که این خود حاکی از پیچیده بودنِ موضوع است) گذری هر چند کوتاه به ((ترانه‌هایِ خیام)) داشته‌ام؛ درواقع چه نگرشِ مادیِ هدایت، و چه برداشتِ عرفانیِ دکتر دینانی نسبت به خیام همراه با افراط و تفریط بوده است؛ غافل از اینکه به‌قول سعدی: و ما اُ بّریُ نفسی ولا ازکّیها – که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است.گذری بر ترانه‌هایِ خیام موضوعی که در رابطه با خیام همیشه جالب بوده، این است که محققان و مفسران، متوالیاً متذکر می‌شوند که در رابطه با رباعیاتِ خیام نمی‌توان به‌طورِ حتم قضاوت و داوری نمود و زود به نتیجه رسید، اما خود، این سخنِ خویش را از یاد برده و از آن غافل می‌شوند و در بابِ خیام با صراحت سخن می‌گویند؛ از منظرِ خیام، نمی‌شود در رابطه با بسیاری از موضوعاتِ پیچیده اظهارِ نظر نمود؛ زیرا از توانایی‌هایِ ادراکِ بشری به دور است. این گفته‌یِ خیام را صادق هدایت نیز قبول دارد: ((…خیام به این مطلب بر می‌خورد که فهم بشر محدود است. از کجا می‌آییم و به کجا می‌رویم؟ کسی نمی‌داند، و آن‌هایی که صورت حق به جانب به خود می‌گیرند و در اطراف این قضایا بحث می‌کنند جز یاوه‌سرائی کاری نمی‌کنند. خودشان و دیگران را گول می‌زنند.)) (ر.ک: ترانه‌های خیام، ص 21). ((محدود بودنِ فهم بشر)) که هدایت آن را از زبانِ خیام نقل می‌کند، یک نکته‌یِ کلیدی و عمیق است که اگر بر رویِ آن تامل صورت پذیرد، به بسیاری از ابهامات و نظریه‌هایِ افراط‌آمیز پاسخ داده خواهد شد. اندیشه‌ی خیام بر محورِ ((عقل)) می‌چرخد؛ او عقل را گرامی و ارج می‌گذارد، اما به گواهِ رباعیات‌اش، زمانی که به ((بن‌بست‌هایِ فکری و عقلانی)) بر می‌خورد بر آن می‌تازد: آنان که به کار عقل در می‌کوشند هیهات که جمله گاو نر می‌نوشند آن به که لباس ابلهی در پوشند کامروز به عقل تره می‌نفروشند! خیام که دیگر پی بردن به ((اسرارِ ازل)) را نه کارِ ((من)) می‌داند و نه کارِ ((تو))، سعی می‌کند در عرصه‌یِ شعر و طنازی‌هایِ هنر، خود را به گونه‌ای مشغول دارد و از دهشت‌انگیز بودنِ ((دردِ ندانستن)) رهایی یابد. با این مقدمات به سراغِ موضوعات و مضامینی می‌رویم، که هدایت از رباعیاتِ خیام برداشت نموده، و اگر مقدماتِ فوق را اساس بپنداریم، برچسب‌هایی که ((هدایت)) به ((خیام)) روا داشته است، محلِ تشکیک قرار خواهد گرفت و در واقع هدایت کلامِ خود را که در سطورِ فوق ذکر گردید، نقض می‌کند؛ صادق هدایت در تفسیر‌ها و تحلیل‌هایی که در کتاب ((ترانه‌های خیام)) نسبت به خیام روا داشته، به نوعی با رباعیاتِ خیام ((هم‌ذات پنداریِ)) نموده و از آنجایی که احساسات و تفکراتِ خیام و هدایت به گونه‌ای با یکدیگر ((تصادم)) و ((تقارن)) می‌یابند، هدایت را وارد ورطه‌یِ ((تفسیر به رای )) می‌نماید تا او این‌گونه خیام را توصیف کند: ((خیام جز روش دهر، خدایی نمی‌شناخته و خدایی را که مذاهبِ سامی مورد پرستش قرار می‌دادند را منکر بوده است)) (همان، ص 28). البته باز در صفحاتِ بعد، از سویِ خیام، متذکر می‌شود که هیچ انسانی، یارایش نیست تا به این سوالات پاسخ گوید: ((از کجا می‌آییم؟)) ((و به کجا می‌رویم؟)) و گفته‌های دیگران ((مزخرف)) و ((تله خر بگیری)) است. (همان، ص 34). آیا هدایت در نظریاتی که نسبت به خیام بیان داشته، به گونه‌ای تند نرفته و کلامِ خویش نقض نکرده است؟ زمانی که هدایت، خود معتقد و معترف است که خیام اهلِ تفکر و تامل بوده و دائماً در حالِ پرسش است و از آینده و گذشته‌یِ موهوم خبری ندارد، و هیچ کس نمی‌تواند به برخی از ابهامات و سوالات پاسخ دهد، پس چرا خود، به او این‌گونه نسبت‌ها را روا می‌دارد؟ آیا چند پرسش و چند توصیف، می‌تواند دلیلِ محکم و مستند و اقناع کننده‌ای، برای کافر بودن، دهری بودن، شراب خوار بودن و بدبین بودنِ خیام باشد؟ هدایت در جایی می‌گوید خیام مانند ((ابوعلی سینا)) شراب نمی‌نوشیده! ولیکن به صورتِ اغراق‌آمیز در مدحِ شراب سخن گفته است و شاهد مثال‌هایی از ((نوروز نامه)) (1) آورده و به این امر معتقد است که: شراب خاصیت‌هایِ فوق‌العاده‌ای داشته و یکی از آنها از بین بردن علت‌ها و غم و غصه‌ها است و احساسِ سرخوشی و شادابی به انسان دست می‌دهد (همان، ص36). با توجه به جملاتِ فوق، هدایت، اعتراف‌های جالبی را بیان نموده؛ از دیدگاهِ او، خیام اهلِ نوشیدنِ شراب به شکلِ افراطی نبوده است (البته ما نمی‌دانیم ابوعلی سینا، نیز اهل شراب بوده یا خیر؟! (آن هم به شکل افراطی!) ( اصلاً آیا کسی که ((دائم‌الخمر)) باشد می‌تواند یک متفکر، فیلسوف و پزشکِ بزرگ و حاذقی باشد؟). از منظرِ هدایت، خیام در رابطه با توصیفِ شراب ((شاعرانه)) و مبالغه‌گونه عمل نموده و به قولی ((دروغِ هنری)) گفته است؛ اما آیا می‌شود تا اینجایِ راه، که بسامد و میزانِ شراب در رباعیاتِ خیام را، شاعرانه معرفی نمودیم، حال ((وجودِ خارجیِ)) شراب در رباعیاتِ خیام را نیز محلِ تشکیک قرار دهیم و بگوییم: خیام اساساً به شکلِ ((سمبل)) از((می)) بهره جسته است؟ و یا به‌صورتِ ((خیالی)) از می در شعرِ خویش استفاده نموده؟ هدایت همچنین مقایسه‌ای بینِ خیام و دیگر شعرایِ متاخر داشته و در این بین ((حافظ)) را به‌حق یکی از پیروانِ خیام دانسته و در رابطه با او این‌چنین می‌گوید: ((مثلاً شراب حافظ اگرچه در بعضی جاها به‌طور واضح همان آب انگور است، ولی به قدری زیر اصطلاحات صوفیانه پوشیده شده که اجازه‌ی تعبیر را می‌دهد و یک نوع تصوف می‌شود از آن برداشت کرد)) (همان، ص 4). با این اوصاف اگر برخی از اشعار ((متونی باز)) هستند و مجالِ تفسیرپذیری را می‌دهند، شایسته است به صراحت در رابطه با آنها قضاوت نکنیم. همچنان که در رابطه با ((حافظ)) قیل و قال وجود دارد، و هراسِ آن می‌رود تا یک قضاوتِ حتمی در رابطه با او صورت پذیرد، بایسته است در رابطه با خیام نیز این خط مشی را مدنظر قرار داد؛ آیا در برخی وجوه، نمی‌توان از رباعیاتِ خیام نیز برداشت‌هایِ صوفیانه و حکمی ارائه نمود؟ زیرا خودِ متن (با توجه به فضایِ عرفانی‌ای که در آن زمان اندک‌اندک شکل می‌گرفته) این اجازه را می‌دهد. و هدایت که در رابطه با اشعارِ حافظ، فضا برای برداشت‌هایِ متفاوت را باز می‌بیند، می‌توانست در رابطه با خیام نیز این‌گونه، محتاط، برخورد نماید؛ همچنین با توجه به بیتِ معروفِ: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت. می‌توان ادعا نمود که خیام در این بیت، بر خوشی‌هایِ زودگذر و مادی شوریده است. آیا از این بیت نمی‌توان به شکلی دریافت نمود که: ای انسان! اگرچه بسیار خوش و توانگر باشی، در نهایت می‌بایست اسیرِ خاک و آینده‌یِ نامشخص و موهوم شوی؛ آیا نمی‌توان ((بهرام)) را نمادی از انسان‌هایِ قدرت‌طلب و خوش‌گذران و… دانست که در نهایت اسیرِ چنگالِ مرگ می‌شوند؟ با توجه به مسائلی که گفته آمد، این برداشت را می‌توان داشت که اگر چه خیام در رباعیاتِ خود مادی برخورد می‌کند اما این برداشت مادی را نباید به شخصیتِ علمی و فلسفی او تعمیم دهیم؛ خیامِ شاعرِ موجود در رباعیات با خیامِ موجود در کتبِ فلسفی‌اش تفاوت دارد؛ همچنان که شخصیت اجتماعی هر فرد با زندگی و ویژگی‌های خصوصی و شخصی او تفاوت دارد؛ اگر خیام در رباعیاتِ خود برخی مسائل را عنوان می‌کند، دلیل بر این نیست که او را همان‌گونه که در رباعیات است تفسیر و تحلیل نماییم. ——————– بخشی از مقاله “نگاهی انتقادی به مفسران خیام” را مطالعه کردید. در صورت تمایل می‌توانید متن کامل را از لینک زیر دریافت نمایید. تعداد دفعات دانلود : 317 حجم فایل : 650 KBنویسنده: حامد توکلی دارستانی
×
×
  • اضافه کردن...