جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مکاتب ادبی'.
3 نتیجه پیدا شد
-
پارناس ؛ هنر برای هنر پارناس (Parnasse) در اساطیر یونانی نام كوهی است كه نه دختر خدای اسطوره ای یونان (Zeus) كه الهه علم، هنر و ادبیات است در آن اقامت دارند. در نیمه دوم قرن نوزدهم، مكتب پارناس به گروهی از شاعران جوان با رهبری كولنت دولیل (Leconte de l Isle) اطلاق شد كه به مخالفت با رمانتیسم برخاسته بودند وتحت تأثیر تفكرات و آیین «هنری برای هنر» قرار داشتند و هدف آنان ارائه هنر درحد كمال و رسیدن به زیبایی مطلوب و آرمانی بود. تئوفیل گوتیه (Theophile Goutie) از پیشگامان این مكتب، پارناس را این چنین تعریف می كند: «هنر برای هنر، به معنای هنری آزاد ازهرگونه نگرانی و دغدغه فكری بجز زیبایی است.» یعنی آنان بدون توجه به موضوع، محتوی وهدف، تنها به جنبه زیبایی اثر اهمیت می دهند. • عقاید پارناسین ها: 1. هنر برای هنر: هنر را باید تنها به خاطر خود هنر تحسین و ستایش كرد و از آن هیچ استفاده ای را انتظار نداشت و تنها به دنبال زیبایی هنر بود. در واقع هنر باید آزاد و مستقل باشد. تئوفیل گوتیه در این مورد می گوید: «به محض اینكه، هنر مفید و سودمند شد، زیبایی و ارزش خود را از دست می دهد وتنها فایده هنر زیبایی آن است.» 2. هنر تنها دلیل زندگی: شاعر پارناس معتقد است كه انسان در این دنیا با مشكلات پیچیده و مبهمی روبرو است و سرنوشت نامشخصی دارد و تنها هنر است كه می تواند انسان را از این سردرگمی و بحران نجات دهد. البته هنری كه عاری از هرگونه مسائل اخلاقی، فلسفی، سیاسی واجتماعی باشد وتنها به زیبایی مطلوب و آرمانی بپردازد، می تواند آرام بخش روح انسان باشد. 3. پرستش زیبایی: از نظر پارناسین ها، تنها یك دیوانه نسبت به زیبایی بی تفاوت و یك فرد نخبه نسبت به زیبایی حساس است. به این ترتیب، شاعر پارناس در شعر خود نه به دنبال دادن پیام اخلاقی و نه به دنبال بیان احساسات درونی خود است. بلكه او تمام تلاش خود را می كند تا كمال زیبایی و آراستگی همراه با مصراعهای آهنگین وهم قافیه را در شعر خود بكار برد. 4. عدم شخص گرایی: از نظر پارناسین ها، بیان شور، عشق و احساسات شخصی چیزی مبتذل و بی ارزش است. بلكه باید احساسات و زیبایی های غیرشخصی را بیان كرد تا به زیبایی وهنر همیشگی وجاودانه دست یافت. 5. الهام گرفتن از هنرهای باستانی: پارناسین ها همیشه نگاهشان به آثار ادبی وهنری گذشته است. برای آنان، هنر یونان و روم باستان دارای زیبایی ایده آل، آرامش بخش وجاودانه همراه بانوعی هماهنگی است و دركل تمدنهای كهن از نظر زیبایی و فلسفی الگویی مناسب برای آنان است. در ادبیات نیز پارناسینها به ادبیات كلاسیك بسیار گرایش دارند. 6. ارج نهادن به كار: پارناسین ها به الهام شاعرانه اعتقادی ندارند. چون معتقد به كار سخت تا حد درگیر شدن با مشكلات هستند. از نظر آنان عشق به زیبایی ظاهر و دستیابی به آن از طریق كار سخت به دست می آید. 7. یأس و بدبینی: پارناسین ها فكر می كنندكه شعر یك هنر سخت و بیان زیبایی ایده آلی است كه توده مردم و افراد عادی قادر به درك و فهم آن نیستند. آنان زندگی را وهم و خیال و توأم با بدی و زشتی می دانند به همین دلیل نسبت به زندگی و جامعه خود بدبین و ناامید هستند. • قالبهای ادبی: پیروان این مكتب برای بیان تفكرات و عقاید خود قالب ادبی شعر را برگزیدند.چون از نظر آنان وقتی كلام و فكر به اوج زیبایی برسد در قالب شعر ظاهر می شود. وزن، زیبایی وغنای قافیه در شعر برای آنان بسیار اهمیت دارد. قصیده های چهارده بیتی و ترجیع بند از قالبهای شعری متداول این سبك هستند. در سالهای ۱۸۶۶، ۱۸۶۹ و ۱۸۷۶ آثار شاعران این مكتب در مجموعه شعری به نام «پارناس معاصر» در سه جلد منتشر شد. • محتوای اشعار پارناسین ها: شاعر پارناس مانند شاعری است كه حوادث، صحنه ها و زیبایی های اطرافش را برای خواننده بیان و توصیف می كند. او احساساتش را در اشعار خود دخالت نمی دهد و برخلاف رمانتیكها نسبت به طبیعت بی تفاوت است. ولی به تاریخ، علم و شعر مدرن توجه خاصی دارد. پارناسین ها در انتخاب واژه ها، بیان و قالب گفتار دقت زیادی به خرج می دهند. آنان می خواهند به زیباترین شكل ممكن، هنرشان را به خواننده ارائه دهند و در این میان محتوای شعر برایشان چندان اهمیت ندارد. به همین دلیل محتوای اشعار آنان ساده وتهی از امید، آرزو، احساسات، خواستها و مملو از ناامیدی، یأس و بدبینی است. پارناسین ها در شعر خود به دنبال هدف مشخصی نیستند زیرا عقیده دارند كه جست وجوی هدفی معین در هنر، آن را از طبیعت خود دور می كند.
-
- 1
-
- مکاتب ادبی
- هنرنویسندگی
-
(و 4 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
كلاسيسيسم • انسان شريف مكتب «كلاسيسيسم» اولين سبك ادبي است كه در قرن هفدهم، بعد از دوران باروك در فرانسه به وجود آمد. نهضت اومانيسم (انسانگرايي ) را كه در قرن چهاردهم درايتاليا شكل گرفت، تاحدودي مي توان زمينه ساز مكتب كلاسيسيسم فرانسه دانست. كلاسيسيسم مكتب قانونها، قواعد و اصول است كه بايدها ونبايدهاي بسياري را شامل مي شود. پيروان اين مكتب، مطابق قواعد وقوانين قدما عمل مي كنند و در ادبيات به تقليد از ادبيات يونان و روم مي پردازند. در قرن هفدهم ، آثار نويسندگان به دو دسته كلاسيك و غيركلاسيك يا مردمي تقسيم مي شد. ادبيات كلاسيك نيز، ادبياتي عامه پسند ومردمي نيست. اين ادبيات مختص طبقات بالاي جامعه و قشر تحصيل كرده وخاص مدارس به منظور آموزش است. از نظر نويسندگان كلاسيك، يك اثر ادبي يا هنري با رعايت كامل و دقيق اصول وقواعد كلاسيك مي تواند به درجه «كمال » و «زيبايي» مطلوب برسد. به همين دليل شعرا و نويسندگاني مانند مونتني (Montaigne)، رونسار (Ronsard) ، كرني (Coroneille) چون اين اصول را رعايت نمي كردند و بيشتر به زبان مردم وعامه مي نوشتند يا مي سرودند، آنها را جزو نويسندگان كلاسيك محسوب نمي كنند. • عقايد كلاسيكها : 1. «انسان شريف » : به عقيده كلاسيكها انسان بايد از نظر اخلاقي و اجتماعي درسطح ايده آل و مطلوب وداراي «هنر زندگي كردن» باشد. يعني اعتدال، دانش بدون فخرفروشي ، رعايت ادب و نزاكت بدون حقيرشمردن خود، رعايت احترام وادب در برابر خانمها، ايمان بدون تعصب را در زندگي رعايت كند، كه روي هم رفته براي چنين انسان ايده آلي، كلاسيكها عبارت «انسان شريف» را به كار مي برند. 2. تقليد از طبيعت: كلاسيكها طبيعت را درآثار خود نه با تمام واقعيت بلكه تنها با جنبه هاي خوب و ايده آل آن ارائه مي دهند. يعني طبيعت را نه آنطور كه هست بلكه آنچنان كه مي خواهند باشد، همراه با آرزوها و آرمانهاي خود نمايش مي دهند. آنان با درنظرگرفتن عقل ومنطق وبدون دخالت احساسات خود طبيعت را به تصوير مي كشند. 3. آموزنده وخوشايند بودن: نويسندگان كلاسيك معتقدند كه آثارشان بايد علاوه براينكه موردقبول و توجه خواننده قرار مي گيرد بايد براي او آموزنده نيز باشد ويكي بدون ديگري فايده ندارد واين مسأله هدف نويسنده كلاسيك است. 4. بياني واضح و روشن: زبان نويسنده كلاسيك بايد زباني واضح و صريح همراه با ايجاز و كلمات درست، دقيق و مناسب باشد. 5. آرمانگرايي : كلاسيكها آيده آليست و آرمانگرايند . يعني درهنر فقط به دنبال زيبايي، كمال و خوبي اند. 6. خردگرايي : كلاسيكها با موضوعات مختلف بطور عقلاني و منطقي برخورد مي كنند. آنان معتقدند احساسات انسان بايد با كنترل عقل بيان و تجزيه و تحليل شود. 7. رعايت مسائل اخلاقي ومذهبي : كلاسيسيسم «مكتب اخلاقيون» است . از نظر آنان اثر هنري و ادبي علاوه برآموزنده بودن بايد درخدمت «اخلاق ومذهب» نيز باشد. 8. درجست وجوي اعتدال و كمال: كلاسيكها به دنبال تعادل بين عشق وعقل، غم و شادي ، اضطراب و آرامش و … هستند و از نظر آنان با رسيدن به اين تعادلها مي توان كمال مطلوب وموردنظر خود را به دست آورد. • قالبهاي ادبي : تئاتر كمدي وتراژدي ، قالب مناسبي براي بيان عقايد و اصول كلاسيكها است. به اين وسيله آنان مي توانند ايده آل هاي خود را القا كنند. آنان در تئاتر، اصل «حقيقت نمايي و نزاكت» را رعايت مي كنند. يعني همه چيز بايد نزديك به واقعيت باشد و درصحنه تئاتر كلمات زشت و بي ادبانه را به كار نمي برند و تماشاچي را با صحنه اي از تئاتر يا گفته اي ، شوكه و متعجب نمي كنند. (به عنوان مثال، هرگز صحنه مرگ درتئاتر كلاسيك ديده نمي شود). علاوه براين ، آنان «قانون سه گانه وحدت» را كه ارسطو، فيلسوف يوناني ، وضع كرده بود، نيز كاملاً رعايت مي كنند. اين قانون شامل وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مكان است. يعني كل صحنه ها و پرده هاي يك نمايشنامه بايد يك موضوع را در زماني واحد و مشخص و درمكاني واحد ارائه دهند. • موضوع ومضمون ادبيات كلاسيك : معمولاً درآثار كلاسيك، نويسندگان به توضيح و توصيف خصوصيات روحي و اخلاقي وتجزيه و تحليل روانشناسانه انسان مطلوب و آرماني خود مي پردازند. «طبيعت» نيز ازجمله اين موضوعات است. البته منظور از «طبيعت» درآثار كلاسيك، طبيعت انساني و سرشت دروني انسان است. كلاسيكها توصيف طبيعت خارجي (مانند رودها ، كوهها، جنگلها و…) را درآثار و نوشته هاي خود كاري بي ارزش مي دانند درحالي كه معتقدند بيان طبيعت انساني (مانند اميال ، گرايشها، احساسات ، محبتها و…) چون صحبت از روح و درون انسان است برروح خواننده نيز اثر مي كند.
-
- 2
-
- كلاسيسيسم
- مکاتب ادبی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
در اينجا به شرح روند پيدايش و تكامل و زوال مكتبهاي ادبي ميپردازيم كه در اروپا پا به پاي دگرگونيهاي اجتماعي پديد آمدهاند و نماينده نياز جامعه در دوره خاص خود بودهاند: اولين مكتب ادبي اروپا در قرن شانزدهم يعني در اوج نهضت رنسانس و اومانيسم پديد ميآيد، و در قرن هفدهم گسترش مييابد، و داراي اصولي مدوّن ميشود. اين مكتب كلاسيسيسم ناميده ميشود. كلاسيسيسم: معمولاً آثار ادبي كهن و جا افتاده هر كشور را كه داراي اصول و قواعد مدوّن و پذيرفته شدهاي باشد، با صفت كلاسيك مشخّص ميكنند. ولي در شناخت مكتبهاي ادبي اروپا، آثار ادبي كلاسيك، به آثاري گفته ميشود كه متعلق به مكتب كلاسيسيسم باشد. هنر كلاسيسيسم اصلي در حقيقت همان هنر يونان و روم قديم است، كه در قرن شانزدهم در ايتاليا و اسپانيا، و سپس در قرن هفدهم در فرانسه، به دنبال نهضت اومانيسم، سرمشق قرار گرفت، و هنرمندان فراواني آثاري به پيروي از قواعد ثابت و مشخّصي كه از ادبيّات يونان و روم، و به ويژه از نظريّات ارسطو اقتباس شده بود پديد آوردند. در نظر كلاسيك ها، هنر اصلي شاعر يا نويسنده، رعايت دقيق اصول و قواعد كلاسيسيسم بود. قواعد كلاسيسيسم عبارت بود از تقليد از آثار خردمندانه، و توجّه به طبيعت، و پاي بندي به اصول مذهبي و اخلاقي، و رعايت خوشايندي و آموزندگي اثر، و روشني و سادگي و حقيقت نمايي اثر، و وجود همآهنگي در آن و حفظ وحدت موضوع و زمان و مكان. در دوره كلاسيكها هنر به طبقة اعيان و اشراف اختصاص داشت. نمايندگان معروف اين مكتب عبارت بودند از « ميلتون »،« فرانسيس بيكن» و « بن جانسون» در انگلستان، و « كورِني » و « راسين» در فرانسه. رمانتيسم: نهضت رمانتيك در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم پا به پاي انقلاب صنعتي پديد آمد. پيروان اين مكتب معتقد بودند كه شكلها و سنّتها و قد و بندهاي مكتب كلاسيك، شاعر و نويسنده را از درك درست طبيعت و لذّت بردن از آن و بيان و توصيف صحيح باز ميدارد. آنها قواعد و قالبهاي كهن را در هم شكستند ، و به جاي اهمّيّت دادن به عقل و منطق، هنر را بر پاية احساس و تخيّل و تصوّر و عشق و ذوق و قريحه و بيان آزادانة احساس بنيان نهادند، و هنر را در راه خدمت به توده مردم به كار گرفتند. بعدها اين نهضت بر موسيقي و نقّاشي نيز اثر گذاشت. رمانتيسم از كلمة «رمان» گرفته شده است. تا قرن يازدهم و دوازدهم، موضوعات ادبي، ماجراهاي پهلواني شواليهها و مردان شمشيرزن، و كارهاي شگفت انگيز و خارق العاده به زبان رومي بود كه رمان ناميده ميشد. ولي كلاسيكها آثار خود را به زبان لاتيني مينوشتند. از اين رو پيروان مكتب رمانتيسم كه مخالف مكتب كلاسيك بودند، خود را رمانتيك ناميدند. رمانتيكها تنها به زيبائي توجه نداشتند، بلكه به شرح و بيان و توصيف حالات قهرمان و تمايلات و آرمانهاي او نيز ميپرداختند. نمايندگان مهم مكتب رمانتيك عبارت بودند از: در فرانسه، ژان ژاك روسو، شاتوبريان، ويكتور هوگو، لامرتين، آلفرددوموسه، مادام استاندال و آلفرد دووينيي، و در آلمان، شيلر، و گوته و در انگلستان، بايرون و در روسيّه لُرمانتوف و پوشكين. رئاليسم: مكتب رئاليسم در اواسط قرن نوزدهم به عنوان واكنشي در برابر مكتب رمانيتك پديد آمد. رئاليسم يعني واقع گرايي. هنرمند رئاليست در آفرينش اثر خود بيشتر نقش تماشاگر را بازي ميكند، جهان را آن چنان كه هست باز مينمايد، نه آن چنان كه بايد باشد؛ مظاهر طبيعت و جامعه و روح انسان را با تمام زيباييها و زشتيهايش نمودار ميسازد بدون آنكه انديشه و احساسات و ميل خود را در آن دخالت دهد. قهرمانان آثار رئاليستي همان مردم عادي زندگي هستند. هنرمند ميكوشد با صحنه پردازي، نقش تاثير محيط و اوضاع و احوال را در زندگي و احساسات قهرمانان داستان خود نشان دهد، و علت رفتارها و پيشامدها را روشن سازد. بنيانگذار اين مكتب بالزاك فرانسوي است. چارلز ديكنس نويسندة اليور تويست (پسرك يتيم) از انگلستان، و داستايوفسكي، و تولستوي(نويسنده جنگ و صلح) از روسيه، از نويسندگان نامي اين مكتباند. داستان "داش آكل" اثر صادق هدايت و داستان "انتري كه لوطياش مرده بود" اثر صادق چوبك، از نمونههاي خوب اين مكتب در زبان فارسي است. ناتوراليسم: مكتب ناتوراليسم(طبيعت گرايي) در اواخر قرن نوزدهم پديد آمد، و هنوز هم الهام بخش گروهي از نويسندگان اروپا و امريكاست. در اين مكتب نويسنده در اثر خود به تقليد مو به موي طبيعت ميپردازد. ناتوراليستها معتقد به قدرت بي چون و چراي طبيعتاند. آنها ميكوشند تا روش تجربي را در ادبيّات به كار برند و «جبر علمي» را رواج بخشند. ناتوراليستها چگونگي رفتار آدمي و خلق و خوي افراد را تابع قوانين جبري و روابط علّت و معلولي ميدانند، نه صرفاً ناشي از خواست و اراده خود آنها. به نظر آنها، وضع جسمي اصل است، و حالات روحي، فرع و سايه آن. ناتوراليستها در توصيفات خود، به ذكر جزئيّات امور ميپردازند، و هيچ حركت يا حركتي را هر قدر هم كوچك باشد از نظر دور نميدارند. در آثار آنها قهرمانان داستان به زبان خاص تيپ خود سخن ميگويند، و بدين ترتيب در صورت اقتضاء در آثار آنها زبان شكسته گفتاري نيز به كار ميرود. سمبوليسم: سمبوليسم از واژه «سمبول» به معني نماد، گرفته شده است سمبوليستها گروهي از شاعران فرانسوي بودند كه در اواخر قرن نوزدهم، در برابر مكتب رئاليسم و ناتوراليسم به پا خاستند. آن ها از شيوة بيان صريح در شعر خودداري ميكردند، و افكار و عواطف خود را با اشارات رمزي و استعماري و سمبليك (نمادين) بيان ميداشتند. اين نهضت بعدها در هنرهاي ديگر نيز رايج شد. آنها در آثار خود به خواب و خيال و رؤيا و رازهاي نهفتة روان، و انديشههاي دور و دراز توجّه داشتند. سمبوليستها شاعران نوميد و بدبين بودند، و اين حالت در انتخاب موضوع و چگونگي توصيف در شعر آنها آشكار است. سمبوليست ها از نظر فلسفي ايدهآليست بودند و طبيعت را چيزي جز خيال متحّرك نميدانستند، و پديدهها و اشياء را چيزي ثابت و خارج از تصوّر دروني ما نميپنداشتند، و معتقد بودند كه واقعيّت اشياء همان دركي است كه ما به واسطة حواسّ خود از آنها در درون خود داريم. از اين لحاظ سمبوليستها به عرفان شرق نزديك بودند. سمبوليستها زبان شعر را در هم ريختند و كوشيدند كه شعرشان مانند موسيقي با كمك وزن و آهنگ، احساسات و عواطفي را كه با زبان معمول نميتوان بيان داشت، به خواننده القا كنند. بدين ترتيب آنها در شكل شعر و در تركيب و كاربرد كلمات و وزن شعر، آزادي نامحدودي براي خود قائل بودند. موريس مترلينك، ادگار آلن پو، شارل بودلر، و پل والري، از نمايندگان معروف اين مكتب هستند. مكتبهاي ديگر ادبي كه بعد از مكتب سمبوليسم پديد آمدهاند به ترتيب عبارتاند از سوررئاليسم ، امپرسيونيسم، پارناسيسم، دادائيسم، وريسم، فوتوريسم، ناتوريسم، و اومانيسم. براي شناخت بيشتر اين مكتب، و مطالعة بيشتر و آشنايي با نمونه هايي از آثار نويسندگان آن ها، مي توانيد به كتاب «مكتب هاي ادبي» اثر رضا سيّدحسيني، مراجعه كنيد.