رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'موانع تفكر سيستمی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. Managerr

    موانع تفكر سيستمی

    موانع تفكر سيستمی چكيده تفكر سيستمي نوعي نگاه به جهان هستي و پديده‌هاي آن است. اين شيوه تفكر، روش‌شناسي مؤثري را براي سيستم‌هاي اجتماعي- فرهنگي در محيط آكنده از آشفتگي و پيچيدگي ارائه مي‌دهد. در تفكر سيستمي، صرفاٌ به اجزاء و جزئيات يك سيستم نگاه نمي‌شود بلكه چگونگي تعامل بين اجزاء و نيز برهم‌كنش اجزاء و محيط بررسي مي‌شود. موانع و عواملي سبب مي‌شود انسان‌ها از تفكر سيستمي دور شوند. تفكر سيستمي تفكري كل‌نگر است در حالي كه تكيه صرف بر جزء‌نگري، امكان فهم الگوهاي حاكم بر پديده و سيستم را از بين مي‌برد. تمركز بر روي وقايع، و بويژه وقايع ناگهاني، باعث مي‌شود انسان الگوي تغييرات درازمدت را كه در پشت رخدادها نهفته است درك نكند. از اين‌رو، منفي‌نگري و سرزنش كردن شرايط محيطي تشديد مي‌‌شود و انسان خيال مي‌كند چيزي در بيرون از سيستم سبب بروز مشكلات است، در حالي‌كه تمامي اسباب و علل مسائل در درون سيستم نهفته است. دام ديگر در اين زمينه، تفكر دوگانه است كه در آن، انسان با نوعي تحليل ساده‌انديشانه، به نگرش "صفر و يك" گرفتار مي‌شود. اين نگرش براساس پيش‌فرض‌ها و تصورات قبلي و قيود خودنهاده‌اي است كه ذهن را در قالب‌هاي بسته نگه مي‌دارد. اين شرايط مستعد آن است كه ذهن انسان به مسير اشتباه رهنمون شود و به علائم، بيش از علل و يا به جاي آن، توجه كند و به همبستگي ظاهري متغيرها استناد كند، در حالي‌كه بين آنها هيچ‌گونه ارتباط علت و معلولي وجود ندارد. تفكر سيستمي، در قالب كليت و تماميت سيستم ديده مي‌شود و به‌اين ترتيب از سطح به عمق و از جزء به كل گذر مي‌شود. در اين مقاله، ضمن تشريح مؤلفه‌هاي تفكر سيستمي، به بررسي مهم‌ترين "موانع" آن در جنبه‌هاي جزء‌نگري، تمركز بر وقايع، فرافكني، دام تفكر دوگانه، تفكر قالبي، توجه به علائم به جاي علل، تفكر تحليلي و توجه به كميت پرداخته شده است. 1- مقدمه تفكر سيستمي، نوعي فرآيند شناخت است كه بر تحليل و تركيب موضوع در جهت دست‌يابي به درك كامل و جامع آن مبتني است. تفكر سيستمي نوعي نگاه به جهان هستي است از چشم‌اندازي وسيع‌تر، كه تنها به مشاهده اجزاء و پديده‌ها اكتفا نمي‌كند و درصدد تشخيص علل و الگوهاست. تفكر سيستمي بر اين پايه استوار است كه سيستم، مجموعه‌اي از دو يا چند جزء است كه حائز سه شرط است: رفتار هر جزء به رفتار هر كل بستگي دارد. رفتار اجزاء و تاثير آنها بر كل، به‌هم وابسته ‌است. هر يك از گروه‌هاي فرعي بر رفتار كل تاثير دارند و تاثير هيچكدام از آنها مستقل نيست. بنابراين سيستم، مجموعه عناصري است كه نمي‌توان آن را به اجزاء مستقل از هم تفكيك كرد. هيچكدام از اجزاء انسان، انسان نيست، فقط كل آن انسان است. اگر سيستمي را از نظر فيزيكي يا مفهومي به اجزاء تفكيك كنيم خواص ضروري خود را از دست مي‌دهد؛ به اين دليل، سيستم ماهيتي كلي دارد كه شناخت آن صرفا با تحليل امكان‌پذير نيست. درك اين مطلب نخستين منبع انقلاب فكري است كه تغيير عصر را فراهم آورد و عصر چهارصد ساله «ماشين »را به عصر «سيستم» به تعبير «راسل ايكاف» تبديل كرد (1). سيستم مجموعه‌اي است كه وجودش وابسته به برهم‌كنش اجزاء آن است. اساس تفكر سيستمي بررسي جزء در كل است نه جداي از آن. در تفكر سيستمي، سيستم را از محيطش جدا نمي‌كنيم و فقط به بررسي جزئيات به صورت تك‌عاملي و مجزاي از زمان نمي‌پردازيم. اين بدان دليل است كه عملكرد يك سيستم بيشتر بستگي دارد به چگونگي تعامل بين اجزاء آن تا چگونگي عملكرد مستقل آنها. اگرچه خاستگاه تفكر سيستمي و ارائه نظريه عمومي سيستم‌ها، علم زيست‌شناسي بود اما امروزه تفكر سيستمي، تفكري جامع و فرارشته‌اي است كه روش‌شناسي موثري را براي سيستم‌هاي اجتماعي - فرهنگي در محيط آكنده از آشفتگي و پيچيدگي ارائه مي‌دهد (2). موانع تفكر سيستمي متعددند. با اين كه فوائد تفكر سيستمي بر كسي پوشيده نيست، اما در عمل، به‌كار بستن تفكر سيستمي با موانعي روبروست. ريشه اين موانع و عوامل را بايد در نگرش و رفتار انسان‌ها جستجو كرد. 2- جزء‌نگري جزء‌نگري در مقابل كل‌نگري قرار مي‌گيرد. تفكر سيستمي مبتني بر كل‌نگري است. جزء‌نگري محصول فرو رفتن در علوم تجربي است، بنابراين جزءنگري به‌خودي خود امر ناپسندي نيست و چه بسا در حوزه‌هايي از علوم ضروري نيز باشد. نكته در اين است كه تكيه صرف بر جزءنگري، امكان فهم الگوهاي حاكم بر پديده و سيستم را از بين مي‌برد. در سازمان‌ها نيز وضعيت چنين است. پرداختن به اجزاء و واحدها باعث مي‌شود تا افراد و گروه‌ها به صورت جزيره‌اي فكر و عمل كنند و اين كار گرچه ممكن است بهبود عملكرد برخي واحدها را نشان دهد اما به عملكرد كلي سازمان لطمه مي‌زند. به همين سبب بزرگاني همچون «مايكل همر»، بر اين باورند كه ساختار وظيفه‌گرا براي سازمان‌هاي عصر حاضر پاسخگو نيست و فرآيندي عمل كردن، ضرورتي اجتناب ناپذير است (3). جزءنگري بايد با كل‌نگري همراه باشد. ديدن درختان از پايين بايد با ديدن جنگل از بالا همراه باشد. هنر تفكر سيستمي، ديدن توام جنگل و درختان است يعني دريافت اطلاعات كلي و جامع در عين اين كه جزئيات نيز مورد عنايت قرار دارند. تنها در صورت همزمان ديدن جزئيات و كليات مسئله است كه مي‌توان پاسخي قوي به تغييرات و چالش‌هاي پيچيده داد. بسياري از مردم تصور مي‌كنند تفكر سيستمي صرفا ديدن از بالاست، درست مثل بالگرد كه مي‌تواند «تصوير بزرگ» را ببيند و جنگل را از درختان تشخيص دهد. اما به تعبير «مايكل پورتر»، يك جنگل از بالا تنها شبيه به يك سفره سبز رنگ ديده مي‌شود. كسي مي‌تواند جنگل را بفهمد كه در آن قدم زده باشد. ديدن از بالا بايد توسط ديدن از پايين پشتيباني شود (4). جهان هستي يك واقعيت و كليت واحد و همبسته و پيوسته است. گرچه آنچه در نگاه اول ديده مي‌شود كثرت و پراكندگي موجودات و پديده‌ها و نيروهاست اما توجه به مناسبات و ارتباطات ميان اجزاء نشان مي‌دهد كه هستي، هويتي همچون يك موجود زنده دارد كه شناخت آن نيازمند عبور از جزئيات و فهم شخصيت كلي آن است. شايد جاي تعجب نباشد كه يكي از سرچشمه‌هاي ناشادماني مردم جهان امروز، عدم توانايي آنان در بدست آوردن تصويري كلي و واحد از جهان باشد (5). بنابراين شناخت دقيق، عميق و صحيح پديده‌ها مستلزم آن است كه آنها را به منزله يك «سيستم» در نظر بگيريم كه مجموعه‌اي از اجزاء را دربرگرفته و رفتار هر جزء بر رفتار كل اثرگذار است و هيچ يك از آنها نمي‌تواند تاثير مستقل داشته باشد. به همين دليل بايد علاوه بر تعامل اجزاء با يكديگر، ارتباط متقابل پديده‌ها با پديده‌هاي ديگر در آن محيط و با خود محيط را از نظر دور نداشت. فهم اين حقيقت مستلزم «كلان‌نگري» و داشتن «تفكر سيستمي» است. تنها در اين صورت است كه بجاي نگرش‌هاي خطي و مكانيكي و جزئي به پديده‌ها، ارتباطات و تعامل‌هاي وابسته به يكديگر را مي‌بينيم و مي‌توانيم الگوي تغييرات و روابط دروني پديده‌ها را درك كنيم. از مضرات تفكر جزء‌نگر آن است كه وقتي به يك مسئله نگاه مي‌كنيم ذهن به‌سوئي مي‌رود كه بهترين راه‌حل را در همان محل جستجو كند، در حالي‌كه به تعبير راسل ايكاف: مسئله‌ها را بايد بدون در نظر گرفتن مكان بروز آنها از جنبه‌هاي گوناگون مورد بررسي قرار داد. به عنوان نمونه، بهترين راه حل يك مسئله توليدي در سازمان ممكن است از طريق يك تغيير در بازاريابي، يا به عكس، باشد (6). 3- تمركز بر وقايع ما زندگي را به صورت مجموعه‌اي از رخدادها و وقايع مي‌دانيم و براي هر اتفاق نيز يك دليل روشن ارائه مي‌كنيم. تمركز بر روي وقايع، ما را از يافتن الگوي تغييرات درازمدت كه در پشت رخدادها نهفته است محروم مي‌سازد. عادت تمركز بر وقايع و بويژه وقايع ناگهاني باعث مي‌شود كه انسان از درك تغييرات تدريجي عاجز بماند، در حالي كه روند حركت نظام هستي در ساحت‌هاي مختلف، تدريج و تكامل است. داستان قورباغه‌اي كه در درك افزايش تدريجي آب ناتوان است و همان مسئله باعث از بين رفتن او مي‌شود معروف است. توجه و عكس‌العمل قورباغه تنها به وقايع ناگهاني معطوف مي‌شود. اين درست نظير واقعيتي است كه در جامعه انساني وجود دارد و رسانه‌ها نيز بر آن دامن مي‌زنند. گاه مرگ ناگهاني يك نفر چنان مورد توجه قرار مي‌گيرد كه زمينه‌هاي بروز و ظهور آن از ديده‌ها نهان مي‌ماند. در مقابل، مرگ تدريجي هزاران انسان به دليل مشكلات اقتصادي و بهداشتي و اجتماعي حساسيتي برنمي‌انگيزد. تمركز بر وقايع، از موانع توجه به تفكر سيستمي و توسعه آن است. اين مسئله منجر به توضيح واقعه مي‌شود اما انسان را از دريافتن الگوي تغييرات درازمدت كه در پشت اتفاق مزبور وجود دارد بازمي‌دارد، در حالي كه تحول، چه مثبت و چه منفي، يك‌شبه اتفاق نمي‌افتد. تمركز بر رخدادهاي منفرد و به‌ظاهر ناگهاني، سطحي‌نگري و ظاهربيني را در افراد و سازمان‌ها و جامعه دامن مي‌زند. به تعبير دكتر ديويد هاوكينز، گزينش دلخواه به چيزي منجر مي‌شود كه متكي بر موقعيت است. به عبارت ديگر، اين نوع نگاه به صورت مصنوعي، وحدت حقيقي را به قسمت‌هاي به‌ظاهر مجزا تجزيه مي‌كند. اين قسمت‌ها تنها در ظاهر ديده مي‌شوند و واقعا از يكديگر جدايي ندارند. بنابراين در حالت خاصي قرار مي‌گيريم كه از «اينجا» و «آنجا» يا از «اكنون» در مقابل «بعد» سخن مي‌گوئيم، يا اجزائي را از جريان زندگي به اختيار گزينش مي‌كنيم كه از آنها به عنوان «رخداد» يا «اتفاق» ياد مي‌كنيم. يك نتيجه جدي اين فرآيند ذهني، ايجاد درك اشتباه از روابط علت و معلولي است. اين سوء تفاهم، مشكلات و فجايع بي‌پايان انساني را به بار مي‌آورد (7). 4- فرافكني یكي از موانع تفكر سيستمي نوعي منفي‌نگري و سرزنش كردن شرايط محيطي است. تفكر سيستمي به ما مي‌آموزد كه چيزي در بيرون از سيستم كه مسبب بروز مشكلات باشد وجود ندارد. بايد دانست كه تمامي اسباب و علل مسائل در درون سيستم نهفته است و جزئي از آن به‌شمار مي‌رود (8). چه در سازمان و چه در اجتماع، اگر هر كس خود را فقط در شغل يا موقعيت خود معنا كند آنگاه قادر به درك اثر اعمال خود برروي موقعيت ديگران نخواهد بود. ما غالبا شرايط محيطي را مقصر اصلي ناكامي‌ها مي‌شناسيم و همواره تمامي گناهان را به‌عهده چيزي بيرون از خود مي‌اندازيم در حالي كه ما جزئي از سيستم هستيم نه جداي از آن. بايد درك كنيم كه چگونه افكار و اعمال ما بوجودآورنده مسائل و مشكلات ما هستند. نبايد رخدادها را به چيزي يا كسي بيرون از خود نسبت دهيم. تفكر سيستمي، تفكري توسعه‌گرايانه است كه براي فهم موانع توسعه به درون سيستم توجه مي‌كند و درصدد حل آن برمي‌آيد. «جيم كالينز» اين رويكرد را در رهبران متعالي با استفاده از استعاره و با الگوي «پنجره و آينه» چنين بيان كرده است: «رهبران متعالي وقتي كارها خوب پيش مي‌رود و موفقيتي كسب مي‌شود از پنجره به بيرون نگاه مي‌كنند تا عوامل موفقيت را در بيرون از خود جستجو كنند و همزمان به آينه مي‌نگرند تا اگر نقصاني هست به خود و عملكرد خود نسبت دهند (9). گستره ميدان تفكر سيستمي «عمل جهاني» است و همين مسئله، درك و تفاهم فرهنگ‌ها و ملت‌ها را آسان مي‌سازد. منفي بافي و تنگ نظري مانع داشتن تفكر سيستمي است. ذهنيت‌ها در تفكر سيستمي، مثبت‌انديش و تنوع‌پذير است. فرد برخوردار از ذهن تنوع‌پذير، از قرار گرفتن در معرض افراد و گروه‌هاي متنوع استقبال مي‌كند. چنين فردي مي‌خواهد ياد بگيرد. افرادي كه واقعا «جهان‌وطني» هستند به ديگران منفعت مي‌رسانند، اعتماد اوليه را نشان مي‌دهند، ارتباطات را شكل مي‌دهند و از پيش‌داوري و قضاوت پرهيز مي‌كنند. ذهن تنوع‌پذير با اين فرض شكل مي‌گيرد كه تنوع، امر مثبتي است و جهان مكاني بهتر خواهد بود اگر افراد دنبال احترام گذاشتن به‌هم و تحمل يكديگر باشند (10).
×
×
  • اضافه کردن...