گوشه ای از مقاله:
بسیاری از نظریه پردازان، مقالۀ مغالطۀ قصدی را مهلک ترین ضربه به نقد سنتی که اصل نقد را بر استفاده از زندگی نامۀ مؤلف یا هنرمند و امور مرتبط با او به خصوص قصد یا نیت قرار داده بود محسوب می کنند. این مقاله در واکنش به نظریات نوویتگنشتاینی ها و نیز نظریات گرایس و آستن درباب معنا و کنش گفتار نوشته شد؛ زیرا نوویتگنشتاینی ها براساس نظریات ویتگنشتاین تعاریف تحول یافته ای از قصد ارائه کردند و لزوم استفاده از قصد و نیت مؤلف در تفسیر کلام یا هر پدیدۀ دیگری که منشأ انسانی دارد از جمله هنر را نشان دادند. مجموعۀ این عوامل و به علاوه قدرت یافتن جریان نقد نو در سال های پس از جنگ جهانی دوم و اوضاع فکری و اجتماعی خاص آن دوره دست به دست هم داد که ویمست و بیردزلی مقالۀ مغالطۀ قصدی را نگارش کنند و از این طریق مباحثات مهمی را در عرصۀ نقد و نظریۀ ادبی و فلسفۀ هنر تا مدت ها برانگیزند. بررسی تحلیلی این مقاله هدف تحقیق حاضر است؛ بدین طریق که ابتدا استدلال ها و مسائل ارائه شده در این مقاله را توضیح خواهیم داد، سپس آن ها را به حوزۀ انتقادی قصدگرایان امروزی خواهیم برد و اشکالات آن را مشخص خواهیم کرد. در نتیجه بیان خواهیم کرد که این مقاله با وجود همۀ قدرت و تأثیرگذاری اش اشکالات متعددی از لحاظ استدلالی و مصداقی دارد و نمی تواند در نقد امروز باعث حذف تأثیرگذاری مؤلف و قصد او از عرصۀ نقد و نظریه شود.
مشخصات مقاله:مقاله در 6 صفحه به قلم هدی ندائی فر.منبع:کتاب ماه ادبیات،شمارة 84 (پیاپى 198 ) فروردین ماه 1393.
بررسي تحليلي مقالۀ مغالطه قصدي.PDF