رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مشکل گرگوری پیچر در علوم اجتماعی ایران'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. مشکل گرگوری پیچر در علوم اجتماعی ایران پیش از این در یادداشتی تحت عنوان سنخ شناسی جامعه شناسان به مشکل گرگوری پیچر (Gregory Picher) در علوم اجتماعی ایران اشاره کردم و وعده دادم در باب آن سخن بگویم و حالا بهانه ای برای سخن گفتن از آن فراهم آمده است. در ایران وقتی که یک نویسنده، محقق و دانش مند ایرانی فکر و نظریه ای را مطرح می کند، متأسفانه هم کاران وی و دیگر افراد صاحب نظر، متخصص یا مشغول فعالیت در آن حوزه اغلب تمایلی به طرح اندیشه های وی ندارند و ترجیح می دهند آن افکار و نظریه ها را مسکوت به نهند. اگر در مواردی نیز ناچار از ذکر آراء و اندیشه ها و مفاهیم وی شوند، از ذکر نام خود وی می پرهیزند. در بسیاری موارد هم افکار و آثار اندیش مند ایرانی را به سخره می گیرند و انواع و اقسام طعن و خرده گیری را به ناحق در حق او به کار می برند. برعکس، همین افراد در ذکر آراء و اندیشه های غربی ها بسیار گشاده دست اند؛ حتا اگر افکار و اندیشه های شان پیش پاافتاده و ناچیز باشد. اغلب نیز بدون نگرش انتقادی چنین کاربستی را از آرای غربیان در کار می آورند. من این جا فقط به ذکر یک تجربه ی شخصی بسنده می کنم. پس از سال ها اتفاق عجیبی افتاد و من در دانش کده مان راه نمای یک رساله ی کارشناسی ارشد جامعه شناسی شدم! آن هم شاید به دلیل سماجت یک دانش جو یا شاید پربودن جیره ی پایان نامه ای استادان محترم و یا شاید به دلیل این که موضوع درباره ی جرجیس! بود و شاید هم همه یا برخی از این شایدها با هم. موضوع رساله، بررسی نظریه ی اجتماعی احمد کسروی متفکر بسیار دانا، محققی دقیق و باانصاف، و مصلح اجتماعی و دینی شجاع و پیش رو و البته یک دانش مند سیانتیست و پوزیتیویست افراطی و متعصب بود. مشکلی وجود داشت و آن این بود که این دانش جوی عزیز که حالا از دوستان خوب من است، نمی دانست که کسروی را جامعه شناسی بداند یا به طور کلی (ما هر چیزی را که نتوانیم دقیقا مشخص کنیم به به طور کلی متوسل می شویم!) متفکر اجتماعی؛ مثلا در شمار کسانی چون افلاطون، فارابی، و خواجه نصیر و الخ. برای حل این مشکل من راه حلی داشتم و آن این بود که باید میان نظریه ی جامعه شناختی و نظریه ی اجتماعی فرق بگذاریم. اگر چنین تفکیکی قائل شویم آن گاه می توانیم بگوییم که احمد کسروی نه یک جامعه شناس بل که یک نظریه پرداز اجتماعی است. از یک سو، مثل فارابی و خواجه نصیر و دیگر متفکران گذشته است چون آن ها را هم می توان نظریه پرداز اجتماعی محسوب کرد و از سوی دیگر، مثل جامعه شناسان است زیرا احمد کسروی نیز مثل جامعه شناسان اندیش مندی مدرن است.
×
×
  • اضافه کردن...