رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مشاوره خانواده'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

15 نتیجه پیدا شد

  1. با سلام نمیدونم از کجا شروع کنم ولی سعی میکنم به طور خلاصه بگم. ما یه خانواده 7 نفره هستیم که 5 تا خواهر و برادریم.. دو تا پسر و سه تا دختر..من کوچکترین عضو خانوادم. بزرگترین بچه خانواده، یکی از خواهرامه که 18 سال ازم بزرگتره. من کارشناسی ارشد دارم(بقیه یا لیسانس یا دیپلم) و بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی باید میرفتم سربازی. سربازی رو به عنوان امریه در یکی از ارگان های دولتی مشغول به کار شدم که بعد از دو سال همون جا استخدام شدم و الان تقریبا دو سال هم است که به طور رسمی دارم اونجا کار میکنم. درحال حاضر 31 سالمه. برای ازدواج هم چندین بار اقدام کردم و دو بار هم خانوادم برام اقدام کردند و هر دفعه بنا به دلایل مسخره به هم میخورد مثل تعداد مهریه باید مثلا 14 تا می بود و شکاک بودن مادرم و خواهرم(خواهر وسطی) که عروس تو سری خوری میخواستند!!!!.....در اون مقاطع زمانی به شدت به مشکلات روحی خوردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم خانوادمو تغییر بدم، من نمیتونم مادرم و خواهرم رو تغییر بدم پس باید به یه شخص مستقل تبدیل بشم...مستقل ار هر لحاظ خصوصا از نظر مالی. که خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم البته توی ذهنم هست که حتی الامکان احترام بزرگترها رو نگه دارم ولی باز خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم چون مطمئن شدم که این وابستگی مالی به شدت روی دخالت ها و اظهار نظرهای بی جا و اشتباه مادرم و خواهرم تاثیر داره و می تونم با استقلال بیشتر، کنترل بیشتری رو زندگیم داشته باشم. زندگی من همنیطور با کار در اون شرکت میگذشت. این رو هم بگم پول رهن خونه رو خانوادم بهم کمک کرده بودند و در واقع بدون کمک اون ها نمیشد چون اون اوایل من پولی نداشتم، البته اینم بگم الان پولی که از این شرکت در میارم هم نسبت به تورم اصلا بالا نیست و از طرفی هم با توجه به این که من سابقه کاری زیادی ندارم و مسیری که انتخاب کردم درس و تحصیلات بود دیگه بیشتر از این هم از کشورمون نمیشه انتظار داشت! خلاصه دارم تلاش میکنم و نا امید نیستم و راه های دیگری به عنوان شغل دوم رو دارم سعی و خطا میکنم و مطمئنم یه روزی ازین شغل کارمندی میام بیرون و درآمدم بهتر میشه و راضی کننده. ولی نیاز به زمان دارم. اینم بگم خواهر وسطیم اخلاق های خیلی خاصی داره و به شدت کینه ای هستن و مثلا عقد داداشم و عروسی خواهرم بنا به خصومت های بچگانه نیامدند و حتی با مادرم مدتی قهر بودن بنا به دلایلی! کلا تقریبا حدود سه سال این خواهرم قطع ارتباط کامل با خانواده داشتن و حتی شماره های ما رو بلاک کردند! گذشت و گذشت و مادرم متاسفانه تقریبا تابستان پارسال دچار سکته مغزی شد! طوری که طرف راست بدنش کاملا بی حرکت شد و داداش بزرگم و من تا اونجایی که میتونستیم کمکش میکردیم برای فیزوتراپی و مسایل دیگر. در این بین خواهر وسطیم که توی شهرمون بود و نزدیک مادرم بود به کمک مادرمون نمیامد در حالی که در این مقطع زمانی مادرم به شدت به یه دختر نیاز داشت که کمک حالش باشه و برای منی که شرکتم توی تهران و کرج بود مسلما سخت بود که همیشه کنار مادرم باشم و کمک کنم. توی دلم خیلی از خواهرم پر بود ولی به این فکر افتادم که با سیاست برم جلو و کمی گذشته ها رو فراموش کنم حداقل به خاطر مادرم(البته از مادرم هم دلم پر بود). خلاصه قبل عید تماس هایی با خواهرم گرفتم(منو اون موقع بلاک نکرده بود) و بی جواب موندم و پیامک هایی از طرف خواهرم دریافت کردم که تقریبا نا امید شدم که خواهرم برگرده در نهایت منو بلاک کرد ولی من گاها پیامک بهش میدادم، خدا رو شکر پیامک های من تاثیر خودشو گذاشت و یه شب برخلاف انتظارم خواهرم بهم پیام داد و خلاصه بعد از گذشت یه سری پروسه های طولانی خواهرمو آروم کردم و کاری کردم که ارتباط خودشو با خانواده داشته باشه. قبل این که خواهرم رابطش با خانواده اوکی بشه، مادرم هم یه حرکت دور از انتظار برای من زد! و اونم این بود که برای خرید خونه اقدام کنیم. البته من انتظاری از مادرم بابت این موضوع نداشتم چون هم پول مادرم کم بود و هم پول خودم هم خیلی زیاد نبود اما با پول مادرم و خودم تونستم به سختی و با کلی گشتن، یه خونه قولنامه ای در نزدیکی محل کارم بخرم(البته برای خرید خونه، برادرم باهام بود و کمکم میکرد). در مورد برادرم بگم که خیلی با هم از نظر فکری متفاوتیم. برادرم خیلی روحیه استقلال طلبانه نسبت به من نداره و نمیتونه برای زندگیش درست تصمیم بگیره، نشون به اون نشونی که برادرم تقریبا 10-15 سال توی خونه مادرم تا سن 46 سالگی بود و کار خاصی و سرمایه خاصی هم برای خودش ایجاد نکرد. البته اینم بگم معتاد هم بود که دو سه سالی هست ترک کرده. از نظر من نباید یه پسر تا این سن در خونه پدر و مادر باشه، باید خیلی زودتر از اینها وارد مسیر مستقل شدن بشه. اینم بگم که مادرم برای تحصیل برادرم اقدام کرد و خیلی دوست داشت درس بخونه اما متاسفانه اونجا هم خراب کرد و از دانشگاه اخراج شد و تبعید به یه دانشگاه دور شد که مادرم در اون زمان نمیتونست دیگه از نظر مالی تامین کنه و به خاطر همین برادرم اومد توی خونه و 8 سالی توی کرج کار کرد و بدون هیچ دستاورد و برنامه خاصی دوباره برگشت به خونه مادرمون!! دوباره مادرم بهش سرمایه داد برای زدن یه مغازه، بازهم موفق نشد.....خلاصه بگم این برادر ما، نخواست که برای زندگیش درست تصمیم بگیره. بزرگترین خواهر من هم توی تهران زندگی میکنه و خیلی هم اهل رابطه با پدر و مادر نیست بیشتر به فکر پول در آوردن خودش و شوهرشه و این خواهرم هم از این نظر مشکل داره(دو تایی کار کردند و زندگیشون الان خوبه خدا رو شکر)...یک خواهر اخری دارم که بد نیست اندازه خودش کمک میکنه.... رابطه پدر و مادرم هم اصلا خوب نیست و از همون بچگی که یادمه همش دعوا و داد بود و همینطور بین بچه ها. و بی احترامی توی خانواده موج میزنه و دیگه خودت تا تهش برو! کلا بخوام بگم به خانوادم از 20، نمره 8 رو بهش میدم چون واقعا و منصفانه بخوام بگم اصلا خانواده خوبی ندارم و من هم نمیتونم تغییرشون بدم. و فقط تنها کاری که میتونستم بکنم همین تیر خلاص آخری بود که تونستم رابطه خواهرمو با مادر و خانواده اوکی کنم که این هم پروژه سختی بود! مدیریت زیادی میخواست چون با افرادی روبرو بودم که افکار خاص و مریضی دارند. بخوام از زندگی و خانواده و پستی و بلندی های زندگیم بگم یه کتاب میشه ولی بگذریم. مشکل اصلی من از اینجا شروع شد که به تازگی تقریبا یکی دو هفته قبل عید، داداشم عقد کرده و به مادرم کنایه میزنه میگه برای علی خونه خریدی باید برای من هم بخری در حالی که مادرم دیگه واقعا پول نداره ولی مادرم بابت پول رهن خونه و اجاره اش میخواد بهش کمک کنه(یعنی هم اجاره یک سال روبده و هم پول پیش خونه رو بده)، البته نظر خودم اینه که من مشکلی با کمک کردن مادرم به داداشم ندارم ولی اینکه توی سن 46 سالگی هنوز انتظار کمک داره خیلی قشنگ نیست و اینکه دقیقا می خواد به اندازه من کمک بشه از طرف مادرم باز هم قشنگ نیست. راستشو بخوام بگم بچه های خانواده خیلی برای مسایل ارث و میراث دارن خودشونو میکشن حتی اون بزرگترین خواهرم. ولی مادرم در جواب به داداشم میگه پول خودم بوده و اختیارشو خودم دارم و دوست دارم به علی که توی شهر غریب بوده کمک کنم(البته اینم برخلاف انتظارم بوده که مادرم اینطوری ازم دفاع میکنه!). داداشم به مادرم خیلی داره فشار میاره(توجه داشته باشید تمام این حرفا رو مادرم تلفنی بهم گفت ولی من هیچی هنوز به داداشم نگفتم و با هیچکس حرفی نزدم چون احساس میکنم شاید وضعیت بدتر بشه فعلا گذاشتم زمان بگذره). داداشم به مادرم میگه که اون خونه الان قیمتش بالا رفته باید به همون اندازه برای من هم خرج کنی!!!! داداشم به مادرم میگه من پسر بزرگت بودم باید به من کمک میکردی و برای من خونه میخریدی و من واجب بودم و فلان ولی مادرم میگه تو ازدواجت معلوم نبود و من خیلی وقت قبلتر این تصمیم رو برای علی گرفته بود. الان چیزی که واقعا سر درگمم و نمیدونم چطوری حلش کنم اینه که اگه یه روزی خواهرام و همه در مورد اون خونه بفهمن، من چطوری باهاشون حرف بزنم چون میدونم این خواهر ها و برادر به خاطر همین موضوع به من فشار میارند و میگن چرا مادرم برای من خونه خرید و چرا ما باید سختی بکشیم و تو نکشی و حسادت کنند و ازین حرفا!! نمیدونم چی بگم من فقط چیزی که میدونم اینه واقعا به کمک خانوادم ازین بابت لازم داشتم(اینم بگم خونه چندان خوبی نخریدم ولی برای شروع خوبه) ولی انتظار نداشتم اما مادرم بهم کمک کرد و بارها بهم گفت به اونا ربطی نداره پول خودم بوده و ربطی به ارث و میزاث هم نداره، مادرم بهم میگه اگه من نباشم کسی کمکت نمیکنه و میخوام یه خونه ای داشته باشی ولی من میترسم بابت این موضوع سر ارث و میراث دعوا بشه و حرفهای خوبی زده نشه. چیزی که خیلی مطمئنم اینه که به هیچ وجه نمیتونم روی خواهرها و برادرم حساب باز کنم. انتظارم از خواهرها و برادر بزرگترم اینه که یکمی دل بزرگی داشته باشند و منو بیشتر درک کنن که لازمه به من کمک بشه اوایل زندگی تا بتونم زندگیمو بسازم، من توی شهر بزرگی هستم که پول رهن خونه سال به سال به شدت میره بالا و اینطوری هر چی در میارم باید بدم بابت پول رهن خونه!!! و هیچ پس اندازی برام نمیمونه که روی سرمایه گذاری یا مسایل دیگه فک کنم. نمیگم همیشه کمک کنن چون خودم مطمئنم بالاخره زندگیمو یه جوری جلو میبرم و بالاخره باید پیشرفت کنم و مستقل بشم و اصلا از وابستگی و زیاد کمک گرفتن خوشم نمیاد. ولی گاهی لازمه خصوصا توی این کشوری که هستیم و به شدت تورم خیزه. چون من با پولی که پس انداز کرده بودم به راحتی توی سال 97 می تونستم یه خونه معمولی بخرم ولی.....! بگذریم، حرفم اینه در مقابل این خانواده چه نوع مدیریتی داشته باشم و چطور باهاشون حرف بزنم که کمترین تبعات رو داشته باشه؟ دلم برای مادرم میسوزه که گیر چنین داداشی افتاده و انتظار داره که مادرمون پول اجاره خونه و پیش خونه رو بده اونم توی سن 46 سالگی...بخوام حرف بزنم هم میگه مامان به تو کمک کرد به منم باید کمک کنه!! ازونطرف هم خواهرام هم ازین حرکت داداشم خوششون نمیاد و همون بحث حسادت و این چیزا و ممکنه یه روزی داداشم طاقت نیار و همه چی رو بگه و اون موقع من نمیدونم باید چکار کنم. بدبختی اینه که اینا قشنگ میشینن همه چی رو حساب میکنن و اصلا رحم ندارند! اینم بگم 50 تومن پول رهن اون خونه رو هم من دارم باز میدم. و اون خونه در کل300 تومن بود و من تقریبا 100 تومنشو خودم دارم میدم. قولنامه هم به نام منه(این خونه فعلا دست مستاجره). الانم توی یه خونه اجاره ای هستم و خودم اجاره خونه رو میدم. یه وام گرفتم اونم خودم دارم قسطشو میدم. بابت وام ازدواج داداشم، داداشم میگفت مامان باید قسطشو بده!!! ببخشید که طولانی شد، هر چی که خواستم خلاصه بگم ولی نشد!! پیشاپیش ممنون از پاسخ هاتون...
  2. ازدواج، آسان نيست! بله! ازدواج كردن آسان نيست. براي اين امر مهم بايد بسيار انديشيد و به فكر فرورفت، نقشه‌ها كشيد، مشورت كرد و خلاصه كاري كرد كه عاقبت، پشيماني به بار نياورد. به همان اندازه كه نبايد از ازدواج ترسيد، به همان اندازه هم اين اتفاق بزرگ را نبايد سرسري گرفت. ازدواج‌هایی كه از روي شتاب‌زدگی و عجله صورت مي‌گيرند، ازدواج‌هایی كه از روي ساده‌انديشي و خوش‌بینی زياد صورت مي‌گيرند، ازدواج‌هایی كه از روي فريبكاري صورت مي‌گيرند، و بالاخره ازدواج‌هایی كه پايه و اساس آن‌ها روي چشم‌ و هم‌چشمی است، سرانجام خوشي ندارند. در مطالب زير، به شرح ازدواج‌هایی كه آسيب‌پذيري‌شان زياد است مي‌پردازيم تا زوج‌هاي جوان نگويند كه معياري درست ‌و حسابی نداشتيم و از روي ناآگاهي به ازدواج نامناسبي تن داديم! 1- راه صحيح انتخاب همسر 2- مشورت در امر ازدواج 3- اختلاف فكري و فرهنگی با خانواده همسر مورد اول را در همين مقاله و موارد دوم و سوم را در مقاله هاي بعدي شرح خواهم داد مشورت در امر ازدواج اختلاف فكري و فرهنگی با خانواده همسر دختر جواني كه در رؤياهايش مرد قدبلندی كه موهايش را بر پیشانی‌اش ريخته و گردني افراشته و عضلاني دارد، صاحب چشم‌های نافذ درشت و سياهي است، هيكل ورزش‌کارانه‌ای دارد و ...، او فقط این‌ها را مي‌بيند؛ يا حتي وقتي با مردي آشنا مي‌شود كه ولو اندكي از مشخصات فوق را دارد، بدون این‌که درباره‌اش به تحقيق و تفحص بپردازد، به او دل مي‌بندد، درحالی‌که هنوز اطلاعاتش دربارۀ مرد، تکمیل‌نشده و درواقع از او هيچ نمي‌داند اما يكسره خود را پایبند او مي‌يابد. در اين شرايط خيال مي‌كند كه رؤياهايش به حقیقت پيوسته است و مرد ایده آل خود را كه مهروموم‌ها به او فكر مي‌كرده همين شخص است كه امروز سر راهش قرارگرفته، سر از پاي نمي‌شناسد و به ساير حقايق تلخي كه پيرامون اين جوان وجود دارد فكر نمي‌كند. او خوش باورانه به خود مي‌گويد «اين همان كسي است كه سالها در آرزويش بودم!» و ديگر به فكر اين نيست كه آيا او شغل ثابتي دارد يا نه؟ آيا قادر هست كه نيازهاي مادي او را تأمين كند يا نه؟ او در اين فكر نيست كه گذشتۀ او را با دقت پيگيري و ارزيابي كند. دختر جوان در اين فكر نيست كه هرچه زودتر در كنار اين پسر جوان قرار بگيرد. هرچه والدينش او را دعوت به صبر و حوصله مي‌كنند، او بيشتر بی‌قراری مي‌كند. چشم‌های اين دختر در چنين شرايطي خوب نمي‌بيند. او سر از پا نشناخته در اين خيال خوش است كه بالاخره رؤياهايش به حقيقت پيوسته است!... اين نوع ازدواج‌ها به‌ندرت – و فقط به‌ندرت – پايان خوشي خواهند داشت؛ تازه اگر ساير عوامل خوشبختي هم وجود داشته باشند.
  3. در مقاله ي قبلي در مورد روياهاي بي پايه و اساسي كه دختر و پسرهاي جوان، با توجه به آن رؤياها مي خواهند ازدواج كنند، پرداختيم. در اين مقاله در مورد مشورت و اهميت آن در امر ازدواج مي پردازيم. ميان بيشتر جوانان و والدين آن‌ها اختلاف‌های فكري – سليقه‌اي زيادي وجود دارد كه ناشي از تعلق به دو نسل متفاوت است. افكار بعضي از والدين كه درگذشته فرصت تحصيل نداشته‌اند، موردقبول جوانان تحصیل‌کرده خودشان واقع نمي‌شود. تفاوت‌های فكري ميان آن‌ها كه از گذشته‌هاي دور وجود داشته است اكنون خود را بيشتر نشان داده به‌طوری‌ که در هيچ زمينه‌اي تجربه‌هاي والدين خويش را نمي‌پسندند و يك نوع فاصله‌اي بين خود و والدين خود احساس مي‌كنند. جوان ميل دارد حالا كه تحصيلاتي پیداکرده با خانواده‌هاي بافرهنگ و تحصیل‌کرده ازدواج كند تازندگانی‌اش از هر نظر كامل شود؛ بنابراين به‌طرف خانواده‌هايي كشيده مي‌شود كه ازاین‌گونه نارسايي‌هاي فرهنگي در زندگی‌شان وجود نداشته باشد.همين اختلاف‌سلیقه و عقيده موجب مي‌شود كه جوان شخصاً براي ازدواجش تصميم بگيرد. مثلاً دختري را در محل كار يا در محيط دانشگاه مي‌بيند، مي‌پسندد، با او قول و قرار مي‌گذارد، بدون این‌که فكر كند ممكن است آن دختر در همۀ موارد با او هماهنگ نباشد؛ بنابراين بدون مشورت با والدين خويش، خودش مي‌برد، خودش مي‌دوزد و خودش هم كارها را سروسامان مي‌دهد. او همه‌چيز را آسان مي‌گيرد و فقط دل در گروي حرفه‌ای عاشقانه‌اي بسته است كه با دخترخانم بر زبان آورده و او هم ساكت و متبسم فقط به او نگاه كرده و بدون هيچ اظهارنظري سكوت كرده است! وقتي از نقشه‌هايش به معشوق مي‌گفت در فكر اين نبود كه چگونه و از چه راهي بايد به اين هدف‌ها و آرزوها برسد. او سرمست از بادۀ جواني، همه‌چيز را سهل و آسان و شدني مي‌پنداشت و همسر آينده‌اش هم كه اتفاقاً چند سالي از او کوچک‌تر بود، با اطمينان خوش باورانه به حرف‌هایش گوش مي‌داد و آرزو مي‌كرد كه همه‌چيز روبه‌راه شود! دختر جوان نيز در اين لحظه قادر نيست تا ساير تضادهايي را كه ممكن است با جوان محبوب اما بي‌تجربه‌اش داشته باشد ببيند؛ او تجربه‌اي در اين راه ندارد؛ او خوش‌بینانه فكر مي‌كند كه همه‌چيز شدني است. از طرفي آقاپسر كه خود را قادر مي‌بيند همۀ مشكلات را از پيش پا بردارد، حاضر نيست تجربه‌هاي گران‌بهای والدينش كه به قيمت سپيدي موي آن‌ها به‌دست‌آمده است سود جويد. كسي كه بيشتر مشورت می‌کند، كمتر اشتباه مي‌كند. او تفاوت درجۀ تحصيلي خود و خانواده‌اش را ملاك عمدۀ انتخاب اين راه نمي‌داند بنابراين حاضر نيست هيچ واقعيتي را در قالب نصيحت بپذيرد. او از پدر و مادر تحصیل‌کردۀ همسر آينده و جوانش خوشش آمده بنابراين از والدين خودش كه کم‌سوادند گريزان است. او قادر نيست به اين حقيقت فكر كند كه گرچه پدر و مادرش امروزي نيستند، ولي آدم‌های زحمتكشي هستند كه باپوست و استخوان خود، او را بزرگ كرده و به دانشگاه فرستاده‌اند و اتفاقاً بيشتر از هركسي در اين دنيا طالب خوشبختي و كاميابي فرزندشان مي‌باشند؛ و شايد انتظار دارند كه در روزگار پيري عصاي دست آنان باشد، يا آن‌ها را به طبيبي رسانيده و دوادرمانشان كند و کمک‌حال آن‌ها گرديده و همدم ايام پيري و تنهایی‌شان باشد. جوان ميل دارد فرار كند بدون این‌که بداند اين فرار، دواي درد او نيست. او قادر نيست درك كند كه پدر و مادرش را نمي‌تواند براي هميشه فراموش كند. او هنوز حتي قادر نيست كه بفهمد، پدر و مادر و خانواده، ريشۀ زندگاني او هستند؛ و ادامۀ حيات و زندگاني بدون ريشه اگر غيرممكن يا دشوار نباشد، خيلي هم آسان نيست!
  4. در دو مقاله ي قبلي در مورد انتخاب نادرست همسر بر اساس احساسات و روياها و لزوم مشورت در امر ازدواج پرداختيم. در اين مقاله مي خواهيم به اختلافات فكري، رفتاري و فرهنگي كه دختر يا پسر با خانواده ي همسر آينده اش دارد و مشكلاتي ناشي از اين اختلافات فرهنگي بر زندگي زناشويي زوج ها بپردازيم. دختر و پسرى كه از كودكى در دامن خانواده اى رشد یافته است، نمى تواند و نباید خانواده خود را به راحتى و سادگى فراموش كند. فرض كنيد جواني شهرستاني كه فقط خودش تحصيلات خوبي دارد، از دختري كه خانواده‌اي تحصیل‌کرده دارد خواستگاري مي‌كند. در اين صورت، خانوادۀ عروس كه مي‌دانند با خانوادۀ داماد، تفاوت‌های فاحشي دارند چه بايد بكنند؟ آيا بايد فقط به داماد آيندۀ خود فكر كنند؟ يا بايد در اين فكر باشند كه دو خانواده مي‌بايستي در يك تراز باشند و يا لااقل خيلي باهم تفاوت فكري و اجتماعي نداشته باشند؟ بعضي از خانواده‌ها به‌ظاهر مرد، سرووضعش و يا طرز صحبت او توجه مي‌كنند و مي‌گويند: گرچه پدر و مادرش بی‌سوادند، يا خيلي قديمي فكر مي‌كنند، ولي خود جوان از طبقۀ خودمان است؛ پس عيبي در اين كار و اين وصلت، وجود ندارد. آن‌ها مي‌گويند همین‌قدر كه شخص تحصیل‌کرده‌ای به خواستگاري دخترشان آمده كافي است. پيش خود مي‌گويند: «ما كه كاري به كار خانواده‌اش نداريم»! ولي غافل‌اند از این‌که مگر مي‌شود پسر و دختري باهم ازدواج كنند و خانواده‌هايشان كاري به كار هم نداشته باشند؟ لااقل در ايام و دوره‌هاي نامزدي، يا عقد و عروسي كه بايد دربارۀ خيلي از مسائل و مناسبات، باهم به تفاهم برسند؛ درحالی‌که در همين ابتداي كار، اختلاف عقيده و سليقۀ دور خانواده، به‌ناچار چهرۀ خود را نشان خواهد داد. جمشيد كه يكي از مراجعينم بود مي‌گفت: «اختلافات ما، در دورۀ نامزدي شروع و در عقد و ازدواج به اوج خود رسيد». جمشيد گاهي با خجالت و زماني باشهامت، در دفاع از خانواده‌اش حرف‌هایی مي‌زد كه کم‌وبیش شنيدني است. او مي‌گفت: «نامزدم اعتقاد داشت كه براي خريد عروسي يكي از خواهرهايم كافي است كه بيايد، ولي مادرم مي‌گفت: «ما براي عروسي خواهرت همگي رفتيم خريد!» و اعتقاد داشت كه سه خواهرم همراه با دو برادرهايم به‌علاوه خودش، همگي حتماً بايد هنگام خريد حضورداشته باشند! نامزدم، سهيلا مي‌گفت: «اينها چادري هستند و من حاضر نيستم با اونها به طلافروشي‌هاي بالاي شهر بروم. به آنها بگو به جاي چادر، مانتو بپوشند؛ يكي دو نفر هم بيشتر نيايند.»‌وقتي بااحتیاط، چنين پيشنهادي را به خواهرهايم گفتم، مادرم با صراحت گفت: «نامزدت بيخود كرده كه چنين پيشنهادي كرده؛ به او بگو ما همينيم كه هستيم!» من ازیک‌طرف، شرايط مادرم كه مي‌خواست همه را راضي كند درك مي‌كردم و از طرفي هم به سهيلا حق مي‌دادم كه دلش نمي‌خواست بااین‌همه آدم به خريد برود. خانوادۀ ما مي‌گفتند: «بازار، بهترين جاي خريد طلاست» ولي سهيلا مي‌گفت: «يا خيابان كريم خان، يا ميرداماد.» خانوادۀ ما مي‌گفتند: «شب خواستگاري بايد يك دست لباس براي عروس ببريم» ولي سهيلا مي‌گفت: «ما از اين رسم‌ها نداريم». در هنگام عقد، مادرم مي‌گفت: «از 200 سكۀ طلا بالاتر نرو!» ولي دايي سهيلا عقيده داشت: «كمتر از 500 سكه ممكن نيست!» شب عروسي، ما مي‌خواستيم زن و مرد، جدا از هم باشند؛ آن‌ها مي‌گفتند: «نخير! بايد زن و مرد با هم باشند»! ما عقيده‌اي به تشريفات نداشتيم، زيرا اين كارها را اسراف مي‌دانستيم؛ ولي پدر عروس مي‌گفت: «من حاضرم به تو كمك كنم كه عروسي آبرومندي بگيري». دايي عروس مي‌گفت: «ما يك عاقد مي‌شناسيم كه روحاني نيست»، ولي مادرم مي‌گفت: «عاقد بايد روحاني محلۀ خودمان باشد كه محضر هم دارد». بالاخره، هنگام عقد هم، چون چند نفر مرد آمده بودند توي مجلس زنانه و داشتند مي‌رقصيدند، زن‌دایی‌ام قهر كرد و به همراه دو سه نفر ديگر، مجلس را ترك كرد! خلاصه، نمي‌دانيد آن شب چه مشكلاتي داشتم؛ دائم نگران اوضاع‌واحوال بودم. خانوادۀ عروس دائماً از كارهاي پدر و مادرم ايراد مي‌گفتند و با گوشه و كنايه به من مي‌فهمانيدند كه آن‌ها «اُمُل»‌ و قديمي‌اند. من ازیک‌طرف نمي‌خواستم با آن‌ها جروبحث كنم، اما از طرف ديگر چون آن‌ها والدينم بودند، خوشم نمي‌آمد كه از آن‌ها ايراد بگيرند. ... و تازه همۀ این‌ها، حوادثي بود كه در مراسم عقد و عروسي اتفاق افتاده بود. حالا اجازه بدهيد تا از دوران پس از عروسي برايتان بگويم كه چه اتفاق‌هایی افتاد. هر وقت با سهيلا به خانۀ مادرم مي‌رفتيم، مادرم براي او اسپند دود مي‌كرد. همسر جوانم كه از بوي اسپند به سرفه مي‌افتاد، شروع به غُرغُر مي‌كرد و نه‌تنها روي خوشي به اين كار نشان نمي‌داد بلكه اخم‌وتخم هم مي‌كرد. ناچار، به مادرم مي‌گفتم: «مادر جان! احتياج به اين كارها نيست»؛ ولي مادرم با تشر به من مي‌گفت: «حرف نزن! تو بچه هستي و از چشم زخم و چشم شور و ناپاك ديگران خبر نداري!» پس‌ازاین كه از خانۀ مادرم خارج مي‌شديم همسرم به كنايه مي‌گفت: «اسپند دود كردن يعني چه؟! يعني من ديگه مريض نمي‌شم؟!» این‌ها را مي‌گفت و مي‌زد زير خنده! يكي ديگر از تفاوت‌های فرهنگي و رفتاري ما، چگونگي صرف غذاست. لطفاً خوب توجه كنيد! ما عادت داريم كه غذا را روي زمين بخوريم؛ بنابراين مادرم روي زمين سفره پهن مي‌كند؛ ولي سهيلا عادت ندارد كه روي زمين غذا بخورد. هر وقت كه ناهار يا شام، آنجا هستيم، سهيلا غذايش را مي‌كشد و مي‌برد روي مبل مي‌نشيند؛ او غذايش‌ را روي مبل مي‌خورد. مادر من هم خيلي تميز و پاكيزه است و دلش نمي‌خواهد كسي با كفش بيايد روي فرش‌های منزل؛ ولي سهيلا مي‌گويد: «من با كفش راحت‌ترم»! همچنين، مادرم خيلي به پدرم مي‌رسد و به او توجه مي‌كند؛ ولي سهيلا اهل اين كارها نيست؛ درحالی‌که مادرم انتظار دارد كه سهيلا هم مثل خودش به من برسد. هر وقت كه مادرم به‌اصطلاح «پُز» مرا مي‌دهد و از من تعريفي مي‌كند، به‌جای اينكه سهيلا هم حرف مادر را – ولو به‌ظاهر – تصديق كند، برعكس مي‌گويد: «مادر جون! مثل اين كه شما غير از اين پسرتون كس ديگه‌اي رو نديدين»! خلاصه این‌که، اوضاع‌واحوال خوبي ندارم؛ نه سهيلا شرايط مادر من را درك مي‌كند، و نه مادرم از انتظاراتش دست برمي‌دارد؛ فقط اين من هستم كه دارم اين وسط، ضايع مي‌شوم و عاقبت هم نمي‌دانم كه حال‌وروز زندگي من به كجا مي‌كشد!» خُب! این‌ها درد دل جمشيد بود. معلوم است كه اگر پاي حرفه‌ای همسرش، سهيلا و يا حتي خانوادۀ سهيلا بنشينيم، «مثنوي هفتاد من كاغذ شود». حال اگر از من بپرسيد كه جوان حق داشته كه از چنين دختري خواستگاري كند يا نه؟ به شما خواهم گفت: «خير! او نمي‌بايست با خانواده‌اي كه تا اين اندازه با هم تفاوت فرهنگي دارند ازدواج مي‌كرد». آن‌وقت بپرسيد: «پس تضاد فرهنگي خودش با والدينش را چگونه بايد حل مي‌كرد؟» در پاسخ شما مي‌گويم: «او بايد با دختري تحصيل كرده و تقريباً از طبقۀ خودش ازدواج مي‌كرد، تا ديدگاههاي خانواده‌هايشان به زندگي، در يك سطح باشد؛ زيرا حق اوست با دختري ازدواج و زندگي كند كه او هم مثل خودش تحصيل كرده است و سليقه‌هاي مشابهي دارند، و نه با خانوادۀ دختري كه به قول جمشيد، دائم به پدر و مادرش گوشه و كنايه مي‌زند. وقتي پدر و مادر دختر و پسر در يك سطح باشند، آن وقت كسي بر ديگري ترجيحي ندارد و مقايسه‌اي هم پيش نمي‌آيد». درد دل الهه خانم حالا خوب است كمي هم پاي حرفه‌ای الهه خانم بنشينيم كه ازدواجش تقريباً شبيه ازدواج سهيلا و جمشيد بوده است. الهه خانم مي‌گفت: «شوهرم از طبقه‌اي بود كه با ما خيلي فرق داشتند. پدرم وقتي او را ديد گفت: «جوان برازنده‌اي است و آيندۀ خوبي دارد؛ ما كه نمي‌خواهيم با پدر و مادرش زندگي كنيم». گرچه شوهرم را خيلي دوست دارم و حالا هم او را مي‌پرستم، ولي هرگز نمي‌توانم از رفتارهاي مادرش چشم‌پوشي كنم». به الهه گفتم: «اگر از شوهرتان راضي هستيد بايد مادرش را هم تحمل كنيد». الهه جواب داد: «بله! اين كه مي‌گوييد درست است و من سالهاست كه دارم او را تحمل مي‌كنم، ولي باور بفرماييد كه ديگر طاقتم طاق شده است؛، زيرا هم مجبورم كه با مادرشوهرم به توافق برسم و معاشرت كنم، چون شوهرم خيلي به مادرش علاقه‌مند است و هميشه نسبت به او احساس دين مي‌كند، و هم بايد سخت‌گيري‌هايش را تحمل كنم؛ ولي آخر شما نمي‌دانيد كه اين پيرزن، كه از اول با ازدواج پسرش با من، مخالف بود چه زبان تندي دارد!» به او گفتم: «بسيار خب! حالا يكي از سخت‌گيري‌هايش را بگوييد.» الهه سكوتي كرد و سپس با آه و ناله گفت: هر وقت كه مي‌خواهيم از خانۀ آن‌ها به منزل خودمان برگرديم، مي‌گويد: «اين زن قرتي را براي چي گرفتي كه يك جا بند نمي‌شه؟! چرا نرفتي از درودهات خودمان يك زن حسابي بگيري؟!» آنگاه الهه رو به من كرد و گفت: خب! شما مي‌گوييد من با اين زبان تند و پر نیش و كنايۀ اين پيرزن كه همه‌‌اش متلك است چكار كنم؟! اگر به خانه‌اش نروم شوهرم ناراحت مي‌شود؛ اگر هم بروم كه بايد اين زخم‌زبان‌ها را بشنوم. به او گفتم: «بسيار خب! ولي فكر مي‌كنيد تمام اين ناملايمات را به خاطر شوهر خوبي كه داريد مي‌توانيد تحمل كنيد؟» در جوابم متفكرانه گفت: «آخر از آنچه كه مي‌ترسيدم، دارد به سرم مي‌آيد!» گفتم: مگر چه شده؟! الهه جواب داد: «هميشه پيش خودم فكر مي‌كردم، درسته كه شوهرم فردي تحصيل كرده است، ولي بالاخره خون اين خانواده در رگهايش جاري است و همين پدر و مادر او را بزرگ كرده‌اند؛ بنابراين آنچه را كه در كودكي به او آموخته‌اند ممكن است موقتاً فراموش شان كند، ولي در ميانسالي تدريجاً به سراغش خواهند آمد!» پرسيدم: مگر تغيير كرده است؟ الهه بازگفت: «او در تربيت بچه‌ها عیناً روش پدرش را به كار مي‌برد و مي‌گويد، مگر من كه زیردست پدرم بار آمده‌ام، آدم بدي شده‌ام. با الهه خانم چندين جلسۀ ديگر صحبت كردم و به راه‌حل‌هايي هم رسيديم كه گرچه كاملاً چاره‌ساز نبودند اما لااقل توانستند اوضاع راکمی آرام‌تر كنند.
  5. همزمان با رشد جسمي نوجوان عواطف و احساسات او دچار تحول اساسي مي شود و افکار و آرزوها و نگرش او پيرامون افراد و محيط اطراف را تحت تاثير قرار مي دهد. در دوره نوجواني تمايلات و خواسته های متضادي در او خودنمايي مي کند و دچار نوعي بي ثباتي عاطفي، رواني و فکري مي شود که از آن به عنوان بحران هويت نوجوان ياد مي کنند. اين بحران، نوجوان را در يک وضعيت مبهم و پيچيده قرار مي دهد که نمي داند چه بايد کند، همين عدم اطمينان نسبت به خود، مشکلات زيادي براي نوجوان به وجود می آورد و او را زودرنج، دو دل و بي ثبات مي کند. بنابراين شما نبايد فكر كنید كه او دچار مشكل خاصي است اين ويژگي مربوط به اقتضای سني اوست. نوجوانان خيلى زود تحت تأثير احساسات قرار گرفته، بى حوصله و تندخو مى شوند. زودرنجى و بى قرارى باعث مى شود که خلق و خوى تحريک پذير داشته باشند، با کوچکترين محرکى برانگيخته گردند. مثلا به سرعت نسبت به فردى علاقه مند شده و یا ممکن است خیلی زود از او متنفر شود. در اين گونه مواقع خشونت و يا تنبيه نتيجه اى ندارد و نوجوان را دچار احساسات شديد می کند. نوجوان گاهي با کوچک ترين برخوردي عصباني مي شود و به هنگام عصبانيت و خشم ممکن است گريه کند، غمگين و یا افسرده به تنهايي پناه ببرد. لذا آن چه جاي نگراني دارد، باقي ماندن اين حالت است. يعني بايد به گونه اي باشد كه حالت زودرنجي پس از مدت زمان كوتاهي در فرد رفع شود و گرنه ممكن است در دراز مدت، مشكلات بسياري را بدنبال داشته باشد، كه از جمله آنها اعتماد به نفس ضعيف، افسردگي، يأس و نااميدي و... مي باشد. عدم تعادل و بي ثباتي عاطفي يکي از بارزترين ويژگي هاي دوره نوجوانی است. علل زود رنجی در نوجوان 1. عدم توجه والدين به نوجوان نوجوان شما در این فکر است که ارزش های خود را به شما ثابت کند. بگوید من که هستم چکاره ام و شما هم احتمالا به خاطر گرفتاری های که دارید، یا سرگرم بچه های کوچکترتان هستید توجهتان به او کمتر شده است. 2. بازي نكردن با نوجوان به حد کافی با نوجوان بازی نکرده اید و او نقش پررنگی از شما در منزل ندیده است. 3. تغييرات فيزيكي و روحي تغییرات فیزیکی و جسمی که منجر به تغییرات روحی و روانی در نوجوان می شود او را زود رنج و عصبی می کند. 4. مقايسه نوجوان با ديگران هنگامی که نوجوان خود را با فرزندان دیگرتان یا با همسالانش مقایسه می کنید او رنجیده می شود و می گوید: «پدر و مادرم، مرا همان طوری که هستم دوستم بدارید». 5. کمرویی شاید زود رنجی نوجوان ناشی از کم رویی و خجالتي بودن باشد چون او نمی تواند از خود دفاع کند و خجالتی است و چون گاهي نمي تواند حق خود را از ديگران بگيرد او را عصبي و رنجيده مي كند. 6. محرومیت گاهی نوجوان خواسته ای دارد که قتی شما خواسته ی او را اجابت نمی کنید او عصبی و رنجیده می شود این خواسته شامل: 1) محرومیت از مهر و محبت شماست که به دیگران می دهید اما از او دریغ می کنید. 2) گاهی محرومیت از نیازهای مادی است مثلا دوچرخه، لپ تاپ و یا وسیله ای می خواهد که شما برای او تهیه نمی کنید یا نمی توانید تهیه کنید. 8. تبعیض گاهی شما ممکن است ناخواسته بین فرزندان خود فرق بگذارید مثلا برای یکی از فرزندانتان کاری را بکنید و برای آن یکی نکنید پس نوجوان می رنجد. 9. خانواده متشنج در خانواده ای که خود پدر و مادر با یکدیگر بحث، جدل و مشاجره زیاد دارند و مدام با هم قهر و آشتی مي كنند در نتيجه فرزندان هم از پدر و مادر الگو می گیرند و عصبی می شود 10. نوجوان فرق بین حق و میل را نمی داند یعنی نوجوان نمی داند که چیزی حق و چه چیزی بر اساس میل اوست. نوجوان هرچه کودکانه تر فکر کند میل خود را حق خودش می داند و هر چه بزرگتر و عاقل تر شود او به حق های طبیعی خودش واقف می شود. مثلا نوجوان حق دارد پول تو جیبی داشته باشد و یا حق دارد که از لحاظ پوشاك از یک رفاه نسبی برخوردار باشد وقتی این ها را نداشته باشد طبیعی است که او زود رنج و عصبی می شود. فرق میل و حق چیست؟ میل همان احساس و تمایل فرد است و حق یعنی آن چیزهایی که فرد حق دارد که آن ها را داشته باشد. زود رنجی نوجوان امری طبیعی است وقتی ما این واقعیت را پذیرفتیم پس برخورد ما هم طبیعی خواهد بود او را مسخره نخواهیم کرد. شيوه هاي برخورد با زود رنجي نوجوان 1. او را مسخره نکنید زود رنجی نوجوان امری طبیعی است وقتی ما این واقعیت را بپذیريم پس برخورد ما هم طبیعی خواهد بود و ديگر او را مسخره نخواهیم کرد، ديگر نخواهيم گفت كه فرزند من ديوانه شده و به سرش زده است. 2. او را حمایت کنید نوجوان بايد احساس کند که پدر و مادرش در مشکلات و بحران ها حامی او هستند وقتی از موضوعی شکایت کرد به او نگویید تقصیر خودت است، همه ی بچه ها این جوری هستند، تو ناسازگار و حساس و زود رنج هستی. مثلا نوجوان می گوید پسر دایی من را کتک زد یا فلان حرف را به من زد بلافاصله نگویید بچه ها همه همین طوری هستند بعدا با هم آشتی می کنید بلکه او را حمایت کنید به فرزند خود بگویید باشه با دایی، زندایی یا خودش صحبت خواهم کرد او حق نداشته این حرف را بزند یا این کار را انجام دهد. 3. با نوجوان همدردی کنید اگر نوجوان درباره ی مشکلاتش با شما حرف می زند با او همدردی کنید. 4. به او قول مساعد به دهید به نوجوان قول دهید که مسائل و مشکلات او را حل خواهید کرد و اگر هم نتوانستید مشکلش را حل کنید علت آن را برایش توضیح دهید به او بگویید: «عزیزم می خواستم این کار را برایت انجام دهم اما به به این دلیل نشد و نتوانستم» آن وقت نوجوان به این فکر می کند که پدر و مادرم مرا دوست دارند برای من ارزش قائل هستند، حامی من هستند، کنار من هستند، با این که جواب منفی است اما او خوشحال است چون این احساس حمایت شما از او، نوجوان را آرام می کند به او دلگرمی می دهد. 5. به نوجوان محبت کنید هنگامی که نوجوان احساس زود رنجی دارد او را بغل کنید. ویلیام جیمز می گوید: «یک حرکت می تواند موجب یک احساس خوب گردد». هنگامی که شما دست روی شانه او می گذارید و او را بغل می کنید او احساس خوبی پیدا می کند. 6. عدم مقایسه نوجوان با دیگران هنگامی که فرزند خود را با فرزندان دیگرتان یا با همسالانش مقایسه می کنید او رنجیده و عصبی می شود و همین مقایسه هاست که در نوجوان ریشه حسادت را به وجود می آورد. 7. برآوردن نیاز های واقعی نوجوان نیازهای واقعی نوجوان را رفع کنید. نیاز های نوجوان دو دسته هستند یکی طلب محبت که شما باید به او محبت کنید، مونس او باشید، او را با دیگران مقایسه نکنید. نیازهای نوجوان که فقط خوراک و پوشاک نیست، شما بايد نیاز های روحی و روانی نوجوان را هم برآورده کنید. دسته ی دوم نیازهای مالی و خوراک و پوشاک است به نوجوان پول تو جیبی دهید البته مقدار آن می تواند محدودیت داشته باشد اما نباید آن را قطع کنید. 8. حدس و گمان نزنید در مورد فرزند خودتان به حدس و گمان متوسل نشوید چرا که ممکن نوجوان شما این به دلیلی که شما حدس زدید اين كار را انجام نداده باشد بلكه دلیل دیگری داشته باشد. حالا از کجا بفمید دلیل کار او چه بوده، باید با او حرف بزنيد وقتی با او حرف می زنید می توانید کسب اطلاعات کنید و ببینید مشکل نوجوان شما چیست و وقتی با شما حرف مي زند همه ی حواستان به فرزندتان باشد و کار دیگری نکنید. روزنامه خواندن، تلویزیون تماشا کردن، سبزی پاک کردن، ظرف شستن و ... را کنار بگذارید و به گونه ای به او نگاه کنید که او احساس کند شما با تمام وجود به حرف های او گوش می دهید. 9. تحمل كردن نوجوان پدر و مادر باید در این سالها آستانه تحملتان را بالا ببريد. اگر این دوران بحران بلوغ و هويت را به خوبي بشناسيد بهتر سپری مي شود و شخصیت نوجوان ساخته می شود فقط نیاز به صبر است. از طرفی باید میان تحمل و تایید کردن تفاوت قائل شويد. تحمل کنيد امانه به این معنا که رفتار فرزند خود را تایید و تشویق کنيد. مثلا وقتی برای مهمانی رفتن عصبانی می شود، پدر و مادر تحمل کنيد اما رفتار فرزند را تایید نکنيد. (و چه خوب که پدر و مادر با هم هماهنگ باشيد) پدر و مادری نوازش گر باشید تا نوجوان شما همیشه کنارتان باشد و شما را جزء نزدیکترین افراد به خود ببیند حرف آخر: اگر نوجوان از طرف بزرگسال درک نشود و بزرگسال احساس همدردی نسبت به نوجوان نکند و نتواند به شکل صحیحی او را راهنمایی کند، این تضادها ممکن است تبدیل به عصیان شود
  6. امروزه عصر، عصر اطلاعات و سرعت است شما با کمترین تلاش، با یک کلیک یا دکمه به تمام اخبار جهان دسترسی پیدا می کنیم و در اختیار شما قرار می گیرد. رسانه هاي جمعي شامل رادیو، تلویزیون، ماهواره، رايانه، اینترنت و ... است. بازیها ی کامپیوتری و پلی استیشین نوجوانان را سرگرم خود کرده و فرزندان ما را، از ما دور کرده است. در روزگار گذشته دوران ما این گونه نبود بچه ها با هم در حیاط یا کوچه جمع می شدند بازی می کردند و لذت می بردند اما الان خانه های حیاط دار به آپارتمان تبدیل شده و نوجوان درون یک اتاق جلوی یک جعبه ی جادویی به نام کامپیوتر ساعت ها می نشیند و خود را سرگرم می کند و این کامپیوتر یا رسانه های دیگر اختیار را از شما گرفته و دیگر شما تسلطی روی فرزند خود ندارید. دیگر دوره ای که خانواده، مدرسه و دوستان نقش داشتند، گذشته و در حال حاضر رسانه ها حرف اول را می زنند. اگر قرار به انتخاب هم باشد، کودکان و نوجوانان معمولا رسانه ها را بر آنچه در خانواده به آنها آموزش مي دهند، ترجیح می دهند. نوجوانان امروز از رسانه ها الگو می گیرند، مثلا پسرها از فوتباليست ها يي که مسابقه های آنها را تماشا می کنند و دخترها از هنرپیشه فیلم ها. والدین نمی توانند نوجوان را به پذیرش ایده ها و باورهای خودشان محدود و وادار کنند و از آنجا که نقش رسانه ها نیرومند است، گفته های پدر و مادر شاید در کوتاه مدت موثر باشد ولی در درازمدت، نه. در چنین شرایطی باید رسانه ها و تاثیر و قدرت آنها را بپذیریم. والدین باید نقش حاکمیت مطلق را کنار بگذارند و نقش رسانه ها را در زمینه تربیت کودکان و نوجوانان خود بپذیرند ولی نقش نظارتی خود را تقویت کنند. به عبارت دیگر، آنها باید به بچه ها مهارت چگونه استفاده کردن از رسانه و تعامل با رسانه ها را یاد بدهند. اینکه سعی کنیم نوجوان را از رسانه ها دور کنیم، در عمل ممکن نیست. پدر و مادر باید به فرزند خود نزدیک شوند. امروزه اینکه توقع داشته باشیم بچه ها هرچه والدين گفتند رفتار کنند، دیگر کارایی ندارد و پدر و مادر باید سراغ فرزندان خود بروند و همراه آنها شوند. دلیل آن اين است كه فرزندان ما، حتی بچه های کوچک امروزی نسبت به بزرگسالان، آگاهی و اطلاعات بيشتري دارند. آنها از چیزهایی اطلاع دارند که در گذشته پدرومادرهایشان اطلاعی درباره آنها نداشته اند، با ابزارهایی سروکار دارند که پدر ومادرشان در سن آنها چنین ابزارها را نمی شناختند. یک کودک 3 ساله کارهایی می کند، بازیهایی می کند که حتی پدر و مادرش نمی توانند انجام دهند. ما در دوران کودکی چه سرگرمی هایی داشتیم قایم باشک، خاله بازی، لی لی، و ... . ولي امروزه کودکان چه سرگرمی هایی دارند؟ بنابراین به خود حق می دهند اطلاعاتشان را در زمینه هایی برتر از پدر ومادر بدانند. یادگیری این مهارت ها هم از طریق رسانه ها بوده است و خود این یک نوع وابستگی بین نوجوان ها و رسانه ایجاد می کند. همه چیز تغیر کرده موسیقی های متفاوت ، فیلم های و لباس های رنگارنگ. همه اهل رسانه داردند روی ذهن نوجوان ما کار می کنند نوجوان ما فیلمی را می بیند که در آن اشراف گرایی و تجملات را نشان می دهد. احساس بدی پیدا می کند، احساس کمبود می کند که چرا من اینگونه نیستم چرا من مثل این ها پولدار نیستم. رسانه امروز و دیروز قابل مقایسه نیستند در دنیای امروز وقتی می گوییم رسانه، منظور ما فقط رادیو، تلویزیون و روزنامه ها و مجله ها نیست. مفهوم رسانه بسیار گسترده است و حتی به اینترنت و... محدود نمی شود. حتی فایل های صوتی و پیامک ها هم نوعی رسانه اند. امروزه حتی داشتن گوشی تلفن همراه، یعنی داشتن یک رسانه قوی که می تواند روزانه از طریق تماس ها، پیامک ها و فایل های ارسالی آنچه نوجوان در آن می خواند و می شنود، روی او تاثیر بگذارد. کار خانواده این نیست که دسترسی نوجوان را به رسانه ها محدود کند. اصلا تصور کنیم پدرومادری چنین توانایی ای داشتند، این کار اصلا منطقی و امکان پذیر نیست. تنها راه ممکن، همراهی و کمک به فرزند نوجوان برای آموختن مهارت های لازم استفاده درست از رسانه هاست. البته رسانه ها هم باید حرف و كارهاي درست به نوجوان ها آموزش دهد و سعی کنند خود را با زندگی روزمره این گروه سنی هماهنگ کنند. نوجوان نیاز عاطفی زیادی دارد و اگر این نیاز از طریق رسانه پاسخ داده نشود، حتما منابع دیگری برای کسب اطلاعات پیدا می کند که برایش مشکل ساز خواهدشد. ما چکار کنیم که نوجوان ما تحت تاثیر این رسانه ها قرار نگیرد؟ شما باید ارزش های کشور و میهن خود را برای آنها تشریح کنید و توضیح دهید و آنچه که دارید برای آنها حرف بزنید و آنها را از واقعیت آگاه کنید و بگوید به آنها که در چه شرایطی هستند. حضرت علی می فرمایند : داناترین مردم کسانی هستند که زمان را درک می کنند و بر اساس زمان فرزندان خود را بزرگ می کنند و سنت های دسته پاگیر را می شکنند و آنها را با فرهنگ روز تربیت می کنند. پس شما پدر و مادر عزیز نباید هیچ گاه رسانه ها مثل اینترنت، بازی های کامپیوتری و ... نگرانتان کند. محققان و دانشمندان به این نتیجه رسیدند که تلویزیون بزرگترین وسیله آموزشی است یعنی علاوه بر پدر، مادر و معلمین، تلویزیون هم به عنوان یک وسیله آموزشی محسوب می شود اما تاثیر تلویزیون فوق العاده است. نقش آموزشی تلویزیون بیش از خانه و مدرسه است والدین نقش بسیار مهم و حساسی را دارند که اگر نسبت به این مسئولیت خود بی اعتنا باشند دیگر حق ندارند به نوجوان خود بگویند که فرزند من این چیز ها را از کجا آموختی؟ 1. اگر تشخیص دادید برنامه تلویزیون مناسب نوجوان شما نیست جوری برنامه ریزی کنید تا او این برنامه را نبیند حنی خودتان هم از دیدن آن برنامه صرف نظر کنید یا حتی الامکان آن را ضبط کنید و آن را در ساعتی دیگر ببینید چون ممکن است فرزند شما از آن فیلم بد آموزی بگیرد. 2. هر فیلمی که از تلویزیون پخش می شود کنار نوجوان خود بنشینید و با او تماشا کنید، برایش توضیح دهید، مخصوصا فیلم های ترسناک و فیلم های که در آن خشونت است شما باید مواظب باشید چون ممکن نوجوان ازاین فیلم ها الگو بگیرد و تحت تاثیر خشونت اين فیلم ها قرار بگیرد و یا ممکن دچار ترس شود، خواب های ناجور و آشفته ببیند. 3. نوجوان ممكن است فیلمي را از بیرون تهیه كند آن را به منزل بياورد. شما پدر ومادر نمی توانید مراقبت نکنید باید حواستان باشد باید بدانید نوجوان شما چکار می کند. اگر می خواهید به کارهای خودتان برسید، به مهمانی های دوستانه ی خود بروید، و یا بچه هایتان سرو صدا می کنند شما حق ندارید به آنها بگویید برو به اتاقت. با بچه هایتان مهربان باشید به آنها محبت کنید در كنارشان باشيد چون نتیجه ی کار خود را خواهيد ديد و دودش به چشم خودتان خواهد رفت. مثلا در مورد چت نگوييد نوجوان من اهل اين كارها نيست اگر امكانات آن را در در منزل داري پس ممكن چت كند اما نترس كامپيوتر، تبلت و موبايل را از دسترس فرزند خود دور نگه ندار بلكه تو هم به كلاس هاي كامپيوتري برو تا ياد بگيري و وقتي در كنارش مي نشيني اطلاعات داشته باشي. اينترنت، كامپيوتر و رسانه هاي جمعي مي توانند فوايد خوبي داشته باشند اگر شما در كنار فرزندانتان باشيد. نقش مهم رسانه در آینده نوجوان والدین در بیان خیلی از مسائل مثل موضوعات عاطفی، جسمی و جنسی به نوجوان محدودیت دارند و نمی توانند به راحتی درباره آنها صحبت کنند و حریم اخلاقی برایش در نظر می گیرند. در این موارد نقش رسانه بسیار واضح است چون بچه ها مطالبی را از آنها می آموزند که باعث می شود روش زندگي آنها تغيير كند. پس رسانه ها می توانند در تربیت نوجوان نقش داشته باشند به شرطی که شیوه درست استفاده از آنها را آموخته باشند و والدین، نوجوان را به عنوان یک فرد بالغ که درک و تشخیص درستی از مسائل دارد، بپذیرند. رسانه ها هم باید احترام کافی برای نوجوان قائل باشد. نمی توان فقط به آنچه در در گذشته آموخته ايم اكتفا كنيم و نوجوان خود را مثل گذشته تربيت كنيم. در دنیای امروز، نه تنها باید مهارت های کلامی و رفتاری را در نوجوان تقویت کنیم بلکه باید مهارت اطلاعاتی و ارتباطی را هم در او تقویت کرد. دنیای امروز، دنیای و ارتباطات است پس در تربیت بچه ها دیگر کافی نیست که بگوییم مثلا چطور غذا بخورند یا با بزرگ ترها چگونه رفتار کنند. اینها ضروری است اما کافی نیست. ولی پدر ومادرها با خیلی از مهارت های اطلاعاتی و ارتباطی آشنا نیستند که بخواهند آن را به فرزندشان ياد دهند و این کار رسانه هاست. رسانه ها به بچه ها یاد می دهند چطور این مهارت ها را در خود پرورش دهند، چطور با دیگران ارتباط برقرار کنند، نیازهای خود را بیان کنند، درست را از غلط تشخیص دهند و چگونه وقتی در موقعیت های سخت قرار می گیرند، بتوانند بر مشکلات غلبه کنند. امروزه حضور و تاثیر قوي رسانه ها انکارناپذیر است و هیچ چیزی هم مانع آن نخواهد شد و پیش بینی می شود این حضور روز به روز پررنگ تر شود. هر چقدر از نظر زمانی جلوتر برویم و ابزارهای تازه ای اختراع شود و شرایط تازه ای به وجود آید، قدرت رسانه ها نیز بیشتر خواهد شد بنابراین تاثیرگذاری شان هم بیشتر خواهد شد
  7. besooiekamal

    نیاز نوجوان به توجه

    نوجوانی دوره برزخی است چرا که نوجوان نه کودک است و نه بزرگسال، نه درمیان کودکان جای دارد و نه بزرگسالان، او را قبول دارند. نوجوان نیاز به توجه دارد او سال های کودکی اش را در دامن پر مهر و محبت شما بزرگ شده، ناز و نوازش شما را لمس کرده، اما حالا شما فکر می کنید که او بزرگ شده و دیگر نیازی به نوازش شما ندارد و یا شما کارها و گرفتاری هایتان بیشتر شده، به فرزندان کوچکتر از او رسیدگی و توجه می کنید و دیگر فرصت این را ندارید به او و خواسته هایش توجه کنید در صورتی که او نیاز دارد او را بغل کنید، ببوسید، نوازشش کنید اما خجالت می کشد که آن را مستقیم به شما بگوید. نوجوان برای اینکه توجه شما را جلب کند سر و صدا می کند، کارهای بچه گانه می کند، خواهر يا برادر کوچك تر را اذيت مى کند، چیزی را می شکند تا صدای شما را در بیاورد، شاید شما باورتان نشود اما او همه ی این کارها را می کند تا شما به او توجه کنید. گاهی از شما می خواهد درس یادش دهید یا به سوالاتش جواب دهید در حالی که همه را بلد است. یا می گوید بیا پیش من بنشین، گاهی تمارض می کند که دلم یا سرم درد می کند چرا؟ چون نوجوان می خواهد توجه شما را از دیگر فرزندان به سمت خودش بکشاند. او یک پدر و مادر نوازش گر می خواهد، او نیاز به امنیت خاطر دارد. تغییرات جسمی، روحی و روانی همه دست در دست هم داده نوجوان شما در اين حالت قرار گیرد. در اين شرايط با دقت به حرف*هايش گوش بدهيد و با او ارتباط برقرار کنيد اجازه دهيد نوجوان با شما درددل کند و حرف بزند. مثلا نوجوان دیر سر سفره حاضر می شود مادر می گوید: «کجایی ، چرا نمی آیی» ولی علت دیر آمدن او را نمی داند. نوجوان می خواهد ببیند آیا شما منتظر او می نشینید یا او را صدا خواهید زد. گاهی نوجوان مدت ها به اتاقش می رود و در را می بندد می خواهد ببیند شما چه موقع به سراغش می روید و از او می خواهید بیاید و غذایش را بخورد یا حالش را بپرسید. او شما را بارها و بارها در رابطه با خودش آزمایش می کند. او می خواهد بداند چقدر به فکر او هستید و او را دوست دارید. اگر شما یک بچه ی کوچک بغلتان باشد، نوجوان می گوید: «مامان کودک را بده من بغل کنم» در واقع نوجوان نمی خواهد او را بغل کند، او می خواهد کودک را از بغل شما جدا کند چون بغل شما را برای خودش می خواهد، او می خواهد شما دور و بر او بچرخید و به او توجه کنید، او به طور غیر مستقیم می گوید من به تو و آغوش پر مهر شما نیاز دارم انقدر به دیگران توجه نکنید و در عوض شما هیچ گاه او را نباید مسخره کنید و به او نگویید تو دیگه بزرگ شدی، تو نباید از این حرف ها بزنی، نوجوان شما را دوست دارد و شما حامی و پشتیبان او هستید. وقتی از نوجوان حمایت می کنید او می فهمد که دوستش دارید توجه کافی به نوجوان به او رسیدگی کنید نیاز ها و خواسته های نوجوان را تا آنجایی که از عهده ی شما بر می آید برآورده کنید. اگر خواسته ای از او را نمی توانید انجام دهید برای او توضیح دهید و سعی کنید او را قانع کنید هیچ گاه به او نگویید: «نه من نمی توانم این کار را انجام دهم». اگر می بینید نوجوان شما مدام پاپی و به دنبال جلب توجه شماست توجه او را به چیزهای دیگر جلب کنید او را در کلاس نقاشی، موسیقی، کلاس هایی که کار یا فنی را بیاموزد، ثبت نام کنید این گونه احساسش نسبت به خودش بهتر می شود، شما توجه او را جهت داده اید، او را سرگرم کرده اید. همیشه کلمه ی دوستت دارم را به او بگویید يکى از نيازهاى روانى هر انسان، نياز به محبت است. نوجوان با نیاز شدید به دوست داشتن و دوست داشته شدن مواجه است. گاه این نیاز به صورت برقراری پیوندهای دوستی و گاه در خیالپردازی ها و رویاهای او نمود پیدا می کند. پدر و مادر آگاه، از مهر ورزيدن، دريغ نمى کنند و به اهميت محبت به عنوان غذاى روحى توجه دارند.آنها مى دانند که اگر نيازهاى روحی و وانى نوجوان برآورده نشود، تعادل روانى او مختل مى گردد و براى ارضاى اين نياز به شخص يا مکان ديگرى پناه مى*برد. نوجوان بايد احساس کند که پدر و مادرش او را دوست دارند. ابراز محبت با بيان کلماتى ساده اما به گرمي، مانند پسرم يا دخترم دوستت دارم. من وجود تو را دوست دارم، تو پسر يا دختر خوبى هستي صورت مى گيرد. البته ممکن است نوجوان در مقابله اين گونه رفتارها واکنشى تمسخر آميز از خود نشان دهد، ولى اطمينان داشته باشيد که نوجوان به ابراز محبت از طرف والدين نياز دارد و از آن لذت مى برد. فرزندانی که پایگاه عاطفی شان منزل باشد هرگز به سمت مواد مخدر نمی روند. اگر او ویتامین محبت را از پدر و مادر دریافت نکند به دنبال تامین آن در محیط بیرون از منزل می رود، به سراغ همسالانش می رود، او برای پذیرش در گروه همسالانش گاهی لازم است از نظرات و عقاید آنها پیروی کند پس ممکن است که آنها هر چه می گویند نوجوان قبول کند. من می دانم که شما پدر و مادر ها چقدر گرفتار هستید اما برای فرزندتان وقت بگذارید، او را به تفریح، گردش و پارک ببرید، مسافرت بروید. هنگامي كه برای نوجوان خود وقت می گذارید او دیگر به طرف دوستان ناباب نمی رود. مقایسه نکردن نوجوان با همسالانش در نظر داشته باشید که انسان ها، متفاوت آفریده شده اند و توانایی ها و خصوصیات شان نیز متفاوت است. بنابراین مقایسه، امری دور از منطق است.هر کسی، در زمینه خاصی، توانایی و استعداد دارد و نمی*توان انتظار داشت که دو نفر، مثل هم باشند. والدین باید اجازه دهند نوجوان، خودش باشد. والدین باید شرایطی را فراهم کنند که استعدادهای خدادادی کودکان، شکوفا شود و پرورش یابد. متاسفانه برخی والدین مزیت یکی از فرزندان را به رخ دیگری می کشند. برای مثال می گویند از برادر یا خواهرت یاد بگیر ببین شاگرد اول مدرسه شده پس نوجوان برای جلب محبت پدر و مادر تصمیم می گیرد شاگرد اول شود، اما چون در درس ریاضی و علوم ضعیف است نمی تواند موفق شود در نتیجه احساس ناتوانی می کند و فکر می کند پدر و مادرش او را دوست ندارند. بنابراین به خواهر یا برادرش حسادت می کند. حالا خودتان قضاوت کنید، آیا این رفتار شما درست است؟ والدین باید نکات مثبت فرزند اعم از رفتار، گفتار و تحصیل را تکرار کنند و از تاکید بر جنبه های منفی نوجوان به شدت بپرهیزند. چرا که تکرار نکات مثبت باعث رشد اعتماد به نفس او و ایجاد رابطه عمیق عاطفی و همچنین اعتمادسازی بین پدر و مادر و نوجوان خواهد شد. فرزندان ما همه با هم متفاوت هستند و والدین باید به این نکته توجه کنند که توانمندی، استعدادها، یادگیری ها و رفتار کودکان با هم متفاوت است.
  8. دوره نوجوانی مصادف با دوره طغیان و سرکشی است. یکی از رفتارهای نوجوان پرخاشگری، مخالفت، ایستادگی و مقاومت در برابر مسائل اطراف می باشد که با توجه به این امر یکی از بارزترین رفتار نوجوان، عصبانیت و خشونت است. نوجوان زود عصبانی می شود، از کوره در می رود، داد و فریاد می کند، به اتاقش می رود و در را می کوبد، اشیاء را پرت می*کند و با دوستانش دعوا می*کند. در مقابل شما چه رفتاری از خود نشان می دهید؟ آیا او را نصیحت می کنید، با او قهر می کنید یا خود شما هم عصبانی می شوید و سر او فریاد می زنید؟ علت عصبانیت نوجوان این است که هویت خود را نمی شناسد. او به خاطر تغییرات فیزیکی و جسمی که داشته این تغییرات روی روح و روان او تاثیر می گذارد. پس تغییرات فیزیولوژیکی بدن روی رفتار او اثر می گذارد. اگر شما مثل خودش عصبانی شوید و داد برنید، شاید در ظاهر او را ساکت کنید اما نوجوان این مسئله را درون خود می ریزد و همین موجب بروز عوارضی در آینده ی نوجوان می شود. پدر و مادر عزیز قبول کنید عصبانیت نوجوان امری طبیعی است، او دوران بلوغ و بحران هویتش را طی می کند و از لحاظ روحی و روانی دچار اختلال شده است و نسبت به مسائل زود عصبانی می شود. علت عصبانیت نوجوان چیست؟ 1. عدم شناخت کافی از خود 2. تغییرات فیزيکی و جسمی بدن 3. تغییرات روحی و روانی نوجوان 4. نیاز به تایید دارند 5. خواسته و توقعی از پدر و مادر دارند که ممکن است اجابت نشود 6. احساس محرومیت و مقایسه شدن با دیگران واکنش های غلط پدر و مادر نسبت به خشم و عصبانیت نوجوان 1. با او قهر می کنید چون می خواهید او را تنبیه کنید 2. سر او داد و فریاد می زنید تا از شما بترسد 3. گاهی رهایش می کنید و می گویید کم کم خوب می شود هنگامی که نوجوان عصبانی است اگر به او بی اعتنایی کنید او پیش خود فکر می کند که پدر و مادرش او را به حد کافی دوست ندارند چون نوجوان دائما آزمایش ارزش می کند و هر کلام و رفتاری که شما در رابطه با او از خود نشان می دهید روی آن فکر می کند و آن را تجزیه و تحلیل می کند. راهکارهایی برای کنترل خشم نوجوان 1. او را نصیحت نکنید هرگز و تحت هیچ شرایطی او را نصیحت نکنید. روان شناسان می گویند: «فرد عصبی آماده ی شنیدن بهترین و با ارزش ترین نصایح نیست». به اصطلاح خودمانی یعنی گوشش بدهکار هیچ حرفی نیست. 2. اجازه دهید نوجوان تخلیه شود به شکایات و مسائل فرزندانتان گوش دهید. خود را در حل مسائل آنها مشتاق نشان دهید. به آنها بیاموزید چگونه تحمل و صبر می*تواند به کنترل عصبانیت آنها کمک کند. بگذارید نوجوان همه ی حرف هایش را بزند وقتی او همه ی حرف هایش را می گوید دو اتفاق خوب می افتد. 1. کسب اطلاعات می کنید: می فهمید فرزند شما از کجا و چه چیزی ناراحت است، پس آگاهی تان بیشتر می شود. 2. تخلیه روانی نوجوان: نوجوان وقتی فریاد می زند، همه ی حرف هایش را می زند، آرام می شود، انرژی اش تخلیه می شود که به این تخلیه هیجانی می گویند. 3. با او همدردی کنید همدردی به معنی درک احساس دیگران است. هرگاه نوجوان عصبانی شد با او همدردی کنید. با کلماتی همچون «خیلی خب در این مورد با کسی که ناراحتی (خواهر، برادر، پدر، مادر یا مدرسه) صحبت خواهم کرد». 4. هرگز آنها را تحت فشار قرار ندهید شاید نوجوان در آن لحظه ساکت شود اما در جایی و جوری دیگر خود را تخلیه خواهد کرد. 5. برای نوجوان خط و نشان نکشید به طور مثال اگر شما به نوجوان بگویید: «صبر کن دستم خالی شود یا بابات بیاد خونه، نشونت می دم» او کنجکاو می شود ببیند شما می خواهید چکار کنید، لج و لجبازی می کند و به دنبال رو کم کنی است. چون بچه ها عاشق هیجان آفرینی هستند و هنگامی که شما او را تهدید می کنید، می گوید: «بگذار ببینم مامانم می خواهد چکار کند، واقعا خواهد توانست آن کاری که می گفت را انجام دهد». 6. مشکلات زناشویی خود را جلوی فرزندانتان بروز ندهید پدر و مادر عزیز مواظب باشید تضاد و اختلافاتی که با هم در زندگی زناشویی دارید جلوی فرزندانتان نشان ندهید چون نوجوان از این موقعیت سوء استفاده می کند. 7. به او وعده دهید که صحبت خواهیم کرد به شنیدن حرف های فرزندتان علاقه نشان دهید. همان طور که من در کتاب هایم پیشنهاد کردم میزگردی تشکیل دهید. اگر نوجوان موضوعی را به شما بگوید و شما به آن توجهی نکنید احساس بدی به او دست می دهد و فکر می کند شما به او توجهی ندارید. من به عنوان مشاوره خانواده به شما پیشنهاد می کنم روز و ساعتی را تعیین کنید و در همان روز یاد آوری کنید پسرم، دخترم امروز قرار است سر فلان موضوع با هم حرف بزنیم و اگر همسرتان هم وقت دارد به او هم بگویید بیاید. پدر و مادر عزیز فرزند شما حق دارد عصبانی شود چون شرایط سنی او ایجاب می کند و شما هم حق دارید که با او صحبت کنید و ببینید مشکل او چیست و از نصیحت، تحکم، ترساندن و بی اعتنا بودن خودداری کنید.
  9. نوجواني يکي از مهمترين دوران زندگي هر فرد محسوب مي شود زيرا سر آغاز تحولات و دگرگوني هاي جسمي و رواني در اوست و بلوغ نقطه عطفي در گذر زندگي او از مرحله کودکي به بزرگسالي است. نکته مهم در دوره بلوغ برقراري ارتباط صحيح با نوجوان است. کودک ديروز شما با تغييراتي که درجسم و روانش روي مي دهد پا به دوران بزرگسالي مي گذارد. او مي خواهد هويت جديدي را براي خودش به دست آورد، طبيعي است که در برقراري رابطه با او مشکلاتي براي شما بوجود آيد. ديگر شما نمي توانيد تنها با تجربياتي كه در زندگي داشتيد از پس اين مشكلات برآييد. شما نمي تواند به فرزندتان بگوييد ما چنين و چنان بوده ايم، ما پايمان را جلوي پدرو مادرمان دراز نمي كرديم، ما با بزرگتر هايمان چگونه رفتار مي كرديم، شما چگونه رفتار مي كنيد. بچه ها به شما مي خندند پدر و مادر را مسخره مي كنند، فرزندي كه پاي ماهواره يا رسانه هاي مختلف نشسته، فيلم هاي خارجي مي بيند و طرز رفتار نوجوان امروزي را با پدر و مادرش مي بيند ياد مي گيرد اين فيلم ها ، رسانه هاي غربي رابطه ي بين نوجوان و پدر و مادر را طوري ديگر نشان مي دهد، او ياد مي گيرد. ما نمي توانيم دائما او را نصيحت كنيم، بگو بگوييم ما اين گونه بوديم شما هم همين گونه باشيد، زمان و شرايط عوض شده، ما بايد آگاهي كامل داشته باشيم آگاهي نسبي جوابگوي امروز نوجوان ما نيست. شما پدر و مادر عزيز الگوي نوجوانتان هستيد. روانشناسان مي گويند: «والدين ملموس ترين، مهم ترين و موثرترين الگوهايي هستند كه در ارتباط با فرزند هستند، نزديك به او هستند. نقش پدر و مادر در زندگي تاثير بسزايي روي آينده ي نوجوان دارد.» فرزند شما تا زماني كه كودك بود اطاعت مطلق مي كرد، شما هر چه مي گفتيد او گوش مي كرد. وقتي وارد دبستان شد هم از شما و هم از معلمان اطاعت مي كرد اما سال هاي آخر راهنمايي و دبيرستان تغيير پيدا كرد. او جذب همسالانش شد. همسالانش چه مي گفتند يا چكار مي كردند كه نوجوان به طرف آنها كشيده شد. امروزه شما بايد به شناخت روحي و رواني نوجوانتان دست پيدا كنيد. نوجواني كه نه كودك است كه بتوان سر او فرياد زد و نه جوان است كه همه چيز را بفهمد. آخر چرا شما به دختر يا پسر نوجوانتان مي گوييد: «تو ديگه بزرگ شدي، تو براي خودت خانمي شدي يا آقايي شدي». او كه هنوز كاملا مستقل نشده، او نياز به محبت و مراقبت دارد. پس كودك نيست كه از ما كاملا اطاعت كند، بزرگسال هم نيست كه همه چيز را بداند. نوجواني كه تا ديروز روي زانوي ما مي نشست امروز فكر مي كند بزرگ شده و نمي خواهد يا خجالت مي كشد اين كار را بكند، از طرف ديگر او نياز به محبت دارد. نوجوان كودك نيست، جوان هم نيست پس بايد شيوه هاي برخورد با او را آموخت نوجوانی نیازها و ویژگی هایی دارد که با شناخت آنها و شناساندن آنها به نوجوان بهتر می توان آنها را در گذر موفق از این مرحله ی دشوار یاری کرد. نوجوانی دوره ی رشد سریع جسمی است.تغییرات شدید جسمی بر نوجوان تاثیر می گذارد و او را دچار اضطراب، ناآرامی، کج خلقی، نارضایتی و زودرنجی می کند به خصوص اگر در این زمینه، آگاهی کافی به او داده نشده باشد.نخستین گام برای کمک به نوجوان، دادن اطلاعات علمی مناسب و به موقع به او درمورد این تغییرات جسمی است. خيلي از اين تغييرات ناشناخته است و دختر و پسر نوجوان اين تغييرات را نمي شناسند و شيوه هاي برخورد با آن را نمي دانند. شما پدر و مادر عزيز نسبت به اين تغييرات آگاهي داريد پس بايد وقت صرف كنيد، در كنار فرزندتان حضور فيزيكي داشته باشيد، با آنها صحبت كنيد و آگاهشان كنيد و از او مراقبت كنيد و به آنها بگوييد: «پسرم دخترم اين تغييرات موقتي است، عزيزم تو داري بزرگ مي شوي». هنگامي كه نوجوان تغييرات فزيولوژيكي پيدا مي كند يعني جسم و فيزيكشان تغيير پيدا مي كند اين موضوع روي روح و روان آنها تاثير مي گذارد. ترس ها ناشناخته، اضطراب، نگراني و سوال هاي متفاوت از خود مي پرسد. نياز نواجوان به دو اصل مهم اصل 1 : نياز به تاييد او را با همه کمي ها و کاستي هايش قبول داشته باشيد. کاستي هاي او را همچون نقاط قوت و توانايي هايش بپذيرد و او را به عنوان فردي که داراي استقلال و سليقه هاي خاص است نگاه کنيد. احساساتش را پذيرفته و اعتماد به نفس او را با کم اهميت جلوه دادن اشتباهات و تقدير از کارهاي خوبش بالا ببريد. او نياز به تاييد دارد شما نزديك ترين افراد به هستيد به او بگوييد: « توزيبايي، تو خوبي و ...». اگر اشتباه و خطايي از او سر زد او را ملامت و سرزنش نكنيد. مثلا اگر او افت تحصيلي پيدا كرد و در دسي ضعيف بود فورا او را سرزنش نكنيد و به او نگوييد تو كه درس هايت خوب بود پس چرا اين طوري شدي؟ در اين سنين افت تحصيلي يك امر طبيعي است. هميشه بچه ها سال اول دبيرستان هنگام ورود به يك مدرسه و محيط جديد دچار افت تحصيلي مي شوند. شما نبايد بترسي كه چرا نوجوانتان در درسي نمره ي پاييني آورده است. شما به جاي سرزنش و مقايسه او با همسالانش علت بي توجهي او را نسبت به درس جستجو کرده و سعي در برطرف نمودن مشکل کنيد. شما بايد به او كمك كنيد اگر نياز بود حتي از فردي كه بتواند به او در تقويت درسش كمك كند بخواهيد بيايد و به او ياد دهد. اين كار يعني فرزندم من تو را دوست دارم، به تو فكر مي كنم و تاييدت مي كنم. اصل 2 : نياز به امنيت فرزنداندر دوره ي نوجواني نا ايمن مي شوند، مي ترسند، نگران مي شوند نمي دانند در آينده جه سرنوشتي دارند پس در اين جا امنيت لازم دارند. امنيت چيست و چگونه به نوجوانمان امنيت بدهيم؟ او را بغل كنيم، نوازش دهيم، به او توجه و رسيدگي كنيم، اطمينان خاطر دهيم. نگوييم او ديگر بزرگ شده نياز ندارد او را بغل كنم، او نياز دارد اما خجالت مي كشد. خيلي از خانواده ها مي گويند: «بچه را بايد در خواب بوسيد چون پرو مي شود.» از دادن پند و اندرز به نوجوان خودداري کنيد پدر ومادر عزيز شما نمي توانيد دائما نوجوان خود را نصيحت كنيد. نوجوان از شنيدن نصيحت و اندرز مستقيم و اينكه دائما اشکالات رفتاري و گفتاري شان را تذکر بدهيد فراري هستند. نوجوانان كارهاي خود را بي نقص مي دانند و تحمل شنيدن پند و اندرز از جانب شما را ندارند. جهت اصلاح رفتار، آنها را بطور غير مستقيم نسبت به اعمال و رفتار نادرست شان آگاه کنيد. ارد بزرگ مي گويد : «صدها راه براي پند و اندرز دادن وجود دارد اما بيشتر و بدترين گونه آن، که همان رو راست گفتن پند است را انتخاب مي كنيم». آزادي عمل به نوجوانتان بدهيد همچنان که به کودک نوپا اجازه مي دهيم تا گاهي خود به تنهايي راه رفتن را امتحان کند و دفعاتي هم به زمين بيفتد، بايد به نوجوان هم اجازه دهيم تا حدودي پيامدهاي رفتارهايش را تجربه کند و طعم برخي سختيها را بچشد و براي زندگي مقاوم شود. اين عصر، عصر تهاجم فرهنگي است در اين دوره مرتبا دارند روي ذهن و مغز نوجوانان ما تاثير مي گذارند افكار غربي ها و بيگانگان دارد وارد كشور مي شود و ما نمي توانيم جلوي اين اطلاعات را بگيريم چون اين عصر، عصر تهاجم فرهنگي و جنگ نرم است. امروزه عصر، عصر ارتباطات است. نوجواني كه از طريق تلويزيون مي بيند كه چگونه بعضي پدر و مادر ها فرزندان خود را ناز و نوازش مي كنند، آن وقت شما مي توانيد بگوييد من نمي خواهم يا نمي توانم اين كار را انجام بدهم . اگر فرهنگي در گذشته بر جامعه حاكم بوده معلوم نيست كه امروزه جوابگو باشد. اما شما نبايد بترسيد بايد با اين دوران همگام شويد اطلاعات و آگاهي خود را بالا ببريد. نوجوان شما نياز به همدردي دارد گاهي نياز دارد به او بگوييد: «آره، من تو را مي فهمم، درك مي كنم». اين كلمه بسيار تاثير گذار است. اگر پدر يا مادري به نوجوانشان اين جمله را بگويند نوجوان احساس همدلي و همدردي مي كند او احساس مي كند امنيت دارد، حامي و پشتيبان دارد و مورد تاييد ديگران است.
  10. هويت چيست؟ هر انساني داراي مشخصاتي است كه به آن مشخصات و فاكتورهايي كه به طور انحصاري در مورد آن فرد به كار برده شده است هويت مي گويند. هويت در نوجوان چگونه به وجود مي آيد؟ انسان در كودكي از طريق والدين و اطرافيان خود چيزهايي ياد مي گيرد البته خودش هم به عنوان يك كودك از محيط پيرامون خود تجربياتي كسب مي كند، مسائل را مي آموزد، درك مي كند و آن را به حافظه يا ضمير ناخودآگاه خود مي سپارد و در آنجا نگه مي دارد و هنگامي كه آن كودك بزرگ شد نسبت به چيزهايي كه ياد گرفته كنش و واكنش نشان مي دهد و هنگامي كه كودك وارد دوره ي دوره ي نوجواني مي شود هويت در نوجوان شروع مي شود. هويت در نوجوان اين است که بداند کيست، چيست، چه راهى را در زندگى در پيش رو دارد و به کجا مى خواهد برود. انسان در دوره ي کودکي، به اين مفاهيم نمى انديشد. کودک در مورد خود و محيط خود حساسيت زيادى نشان نمى دهد. براى او در اين زمينه سؤال هاى زيادى مطرح نمى شود. ولى نوجوان در مورد خود حساس مى شود. پرس و جو مي كند. 1. اولين ويژگي دوره نوجواني سوال كردن نوجوان است من كه هستم؟ چكاره ام؟ اطرافيان من کيستند؟ چرا اطرافيان من اين گونه*اند؟ آيا زيبا هستم؟ موفق هستم ؟ آيا دوست داشتني هستم؟ انسان خوشبختي هستم؟ ازكجا آمده ام و به كجا مي خواهم بروم؟ چرا بايد به جايى که ديگران برايم در نظر گرفته*اند بروم؟ چرا نبايد هدفى ديگر در زندگى داشته باشم؟ و...؟ اين ها سؤال*هايى است که نوجوان در ذهن خود دارد و در جست*وجوى يافتن راه خويش در زندگى است و تا وقتى آن را نيابد، آشفته خواهد بود و اين بحران هويت در نوجوان ناشي از بحران بلوغ است، چون ابتدا بحران بلوغ بعد بحران هويت به وجود مي آيد. بحران بلوغ ناشي از تغييرات فيزيكي، جسمي، روحي و رواني نوجوان است در اين مرحله از زندگي نوجوان نياز دارد كه دائما پرسش كند و از خود آزمايش ارزش بگيرد. 2. دومین ویژگی دوره نوجوانی استقلال طلبی نوجوان است نوجوان به دلیل این که خودش را در آستانه ي یک انسان کامل شدن می بینند، علاقه به کسب استقلال در زندگی دارد. او هميشه دوست دارد كلمه ي نه را بگويد، پدر ومادر عزيز نبايد نگران باشيد، گفتن اين كلمه ناشي از استقلال اوست. شما بايد خوشحال باشيد فرزند شما مي گويد من بزرگ شدم، مستقل شدم، من حرفهايي را مي فهمم. البته در ذهن نوجوان تضاد هايي وجود دارد گاهي پدر و مادر با هم اختلاف نظر دارند و هر كدام مي خواهند عقايد و نظر خود را به فرزندشان تحميل كنند و از طرفي نوجوان در محيط مدرسه و دوستان هم حرف هايي مي شنود كه همه ي اين ها باعث بحران در دوره ي نوجواني مي شود و نوجوان نمي تواند همه ي مسائل را با هم درك كند و دچار تضاد مي شود. پدر و مادر فكر مي كنند فرزندشان هنوز كودك است اگر فرزندشان به آنها بگويد «من ديگه بزرگ شدم» عصباني مي شوند، موضع گيري مي كنند. نوجوان نياز به استقلال را درون خود حس مي كند، پدر ومادر عزيز شما نبايد فكر كنيد كه رفتار او طغيان گرايانه شده، بي تريبت شده و بر عليه ما قد علم كرده است. نوجوان علاقه دارد ساعاتی را با خود خلوت کند گاهي نوجوان به اتاقش مي رود، در اتاقش را مي بندد و سكوت مي كند. آن وقت پدر ومادر فكر مي كنند كه چه مشكلي براي فرزندمان به وجود آمده يا چه اتفاقي افتاده است؟ نوجوان دارد دنياي خودش را بررسي مي كند و به سوال هاي بي جواب درون ذهنش فكر مي كند. وقتي نوجوان به پدر و مادرش مي گويد «اجازه بده خودم تصميم بگيرم و مشكلاتم را، خودم حل كنم» شما به او فرصت دهيد تا او خودش را پيدا كند به طور مستقيم در كارهايش دخالت نكنيد فقط از دور حواستان به او باشد و مراقبش باشيد. نوجوان اگر احساس کند، شما در تمام مسائل او دخالت می کنید در مقابل شما جبهه گیری می کند، عکس العمل منفی نشان می دهد و رنجیده خاطر می شود. برخورد صحیح با نوجوان این نیست که ما در تمام مسائل او دخالت کنیم. شما دورادور نوجوان را کنترل کنيد و اجازه دهيد خودش مسير زندگي اش را انتخاب كند. مدگرایی، جبران کمبودهای هویتی نوجوان يكي از بحران هاي هويت در نوجواني كه تقريبا خيلي فرگير است پيروي از مد است. تقليد از لباس پوشيدن، حرف زدن و راه رفتن هنرپيشه ها و ورزشكاران. نوجوان در بحران هويت است نياز به توجه دارد او براي دیده شدن و جلب توجه ديگران به كار روی می*آورده است، او دوست دارد بداند ديگران در مورد او چه فكري مي كنند، نگاه ديگران را نسبت به خود بسنجد. نوجوان مي خواهد مورد قبول جامعه واقع شود وقتي بازيگر يا ورزشكاري در تلويزيون مي آيد و مردم آنها را تشويق و تاييد مي كنند، نوجوان پيش خود فكر مي كند اگر او هم مثل فلان خواننده يا بازيگر لباس بپوشد ديگران او را نيز تاييد مي كنند. نوجوان هنوز به خودش اطمينان ندارد و از شرايط خود راضي نيست، او همچنان از خودش آزمايش ارزش مي گيرد، او مي خواهد رفتار و ظاهري داشته باشد كه مورد تاييد ديگران باشد، مورد توجه قرار گيرد. نقش خانواده ها در حل بحران هويت در دوره ي نوجواني 1. به نوجوان امنيت خاطر دهيد 2. توجه مخصوص به نوجوان بكنيد 3. تاييد و تشويقش كنيد 4. متوجه حركات و رفتارهايش باشيد ببينيد فرزندتان اعمال و رفتاري كه انجام مي دهد ناشي از چيست، به چه دليل اين كارها را مي كند. 5. با چشمان فرزند خود به زندگي اطراف نگاه كنيد در اين صورت است كه نوجوان به طرف شما مي آيد. پدر و مادر بر حسب تجربه و آگاهي كه از مسائل دارند، محافظه كار هستند اما نوجوان كنجكاو است و سوال هاي بدون جواب زيادي دارد. در بحران بلوغ نوجوان نياز دارد كه پدر و مادرش در كنارش باشند، حضور فيزيكي داشته باشند و او را راهنمايي كنند، تا زماني كه پايگاه عاطفي نوجوان در منزل باشد به دنبال هويت ناشناخته اش به سراغ همسالان خود نمي رود و از آنها كسب اطلاعات نمي كند چون اين اطلاعات ممكن است در زندگي آينده آنها تاثير بسيار زيادي دشته باشد. و نكته ي آخر توصيه ي من به عنوان مشاور خانواده به پدر و مادر هااين استكه 1. نوجوان شما نياز به محبت دارد بعضی از پدران و مادرها به این علت که مبادا فرزندشان لوس شود، محبت خود را به فرزند بروز نمی دهند، یا این که به آنها فرصت نمی دهند احساسات و عواطفشان را نسبت به پدر و مادر بروز دهند و این كمبود در مرحله بلوغ، آنان را دچار مشکل می سازد. زیرا عدم ارضای این نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در خانواده و کمبود محبت اطرافیان نزدیک، عامل مهمی در به وجود آمدن دوستی های افراطی و علاقه مندی های بی فرجام به افراد بیگانه می شود. 2. هیچگاه نوجوان خود را در جمع، مورد نصیحت، تحقیر و مقایسه قرار ندهید نوجوان از پدر و مادري كه دائما او را نصيحت مي كنند، سرزنش و ملامت مي كنند، دائما مي گويند اين كار را انجام بده، اين كار را انجام نده، بيزارند. 3. فرزندتان را طبق زمان حال تربيت كنيد سعی نکنید فرزندتان را آن گونه تربیت کنید که خودتان تربیت شده اید، او را متناسب با شرایط زمانش تربیت کنید. 4. هيچ گاه به خاطر يك اشتباه كوچك فرزندتان را سرزنش نكنيد هرگز به خاطر درس نخواندن و يا كار اشتباهشان آنها را نفرين نكنيد، او را طرد نكنيد نوجوان وقتي از طرف شما طرد مي شود به طرف همسالانش مي رود چرا؟ چون آنجا تاييد مي شود، آنجا هر كاري كه بكند كسي به او اعتراض نمي كند، در آنجا احساس آرامش مي كند. و چه بسا در جمع همين همسالان، دوستان ناباب فرزندتان را به طرف مواد مخدر سوق دهند. جان گاردنر مي گويد: «یک فرد جوان باید بیاموزد که بیش از هر چیز خودش باشد ، در جایی که بیشترین ارزش را برای دیگران دارد - دیگرانی که مطمئنا برای او نیز عزیزتر از هر چیز دیگر هستند».
  11. گاهی اوقات زندگی زناشویی دچار مشکلاتی می شود که حل کردن آن ها بسیار سخت است، این مشکلات می توانند بنیان خانواده را بهم بریزند و حتی باعث جدا شدن افراد از یکدیگر شوند اما با راه های مختلف می توان از این جدایی جلوگیری کرد. 90 درصد طلاق ها می تواند انجام نشود به شرطی که قبل از عصبانیت، هیجان، روکم کنی از همدیگر، فکر کنیم و بهترین راهکار ها را انتخاب کنیم. هرگاه داخل بحران هستید بهترین شیوه را برای حل مشکلتان انتخاب کنید، هیچ گاه با افراد ساده انگار، بدبین و مطلقه در مورد مشکلات زندگی تان صحبت نکنید بلکه با یک مشاوره خانواده که آگاهی های لازم را دارد و خیر و صلاح شما را می خواهد مشورت کنید. هر گاه طلاقی صورت می گیرد هر دو زوج مقصر هستند ولی این نسبت دارد. اگر مرد یا زن مشکلی داشت و همسرش خواست از او جدا شود لحظه ای به خاطر خدا، به زندگی و بچه هایش فکر کند که سرنوشت او، زندگی و بچه هایش بعد از طلاق چه خواهد شد هیچ گاه به حرف دوستان نادانش گوش ندهد که اگر طلاق بگیری راحت می شوی مشکلاتت حل می شود تو که هزار تا شوهر برایت ریخته، تو که دخترا برایت سر دست می شکنند و ... شما به این حرف ها گوش نکنید شما سال ها برای ساختن زندگی تان زحمت کشیدید حیف است که خیلی راحت آن را خراب کنید. شما در دور و اطراف خود دشمنان زیادی دارید که دوست دارند شکست و ناکامی شما را ببینند شما با طلاف فقط دشمنان خود را شاد و عزیزانتان را از جمله پدر ، مادر و فرزندانتان را ناراحت می کنید. دست از من خودت بردار اگر همسر شما ضعیف است و قدم جلو نمی گذارد تو بگذار تو مادری بهشت زیر پای توست، تو مرکز عاطفه ها هستی، کنترل زندگی ات را به دست بگیر، اجازه نده که دیگران در زندگی ات دخالت کنند و چرخ زندگی ات را بچرخانند چه بسا که ممکن است به نفع تو نچرخانند. نمي توان انتظار داشت كه زوج، به رغم ناشادكامي در كنار يكديگر باقي بمانند ولي از سوي ديگر نبايد فراموش كرد كه فسخ ازدواج نيز ممكن است همشه بهترين پاسخ يا تنها پاسخ مشكل نباشد. طلاق معمولا مجموعه اي از مشكلات را جايگزين مجموعه اي ديگر مي كند. افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است یعنی مغرور نشو ای آقایی که در زندگی ات موفق هستی، ظرفیت خود را حفظ کن این زن در نداری ، فقر همراه تو بوده اما حالا که به جایی رسیدی او را فراموش کردی. تعريف طلاق جدایی قانونی زن و شوهر از همدیگر را طلاق می نامند طلاق های دیگری هم هستند مثل طلاق عاطفی كه زن و شوهر با هم زندگی می کنند اما مهر و محبتی بین آنها نیست و نسبت به هم بی تفاوت هستند. پیامدهای طلاق 1. شوک و نارحتی بعد از طلاق شاید شما برای طلاق گرفتن خیلی فکر کرده باشید و آن را به عنوان بهترین گزینه برای خود انتخاب کرده باشید اما همین که امضا می کنید و از دادگاه بیرون می آیید حالتان خوب نیست افسرده و غمگین هستید. جدايي از همسر به طور ناگهاني يا پيش بيني شده براي همه اعضاي خانواده، علي الخصوص فرد، يك شوك محسوب مي شود. در اولين مرحله انسان هنوز نمي داند بايد واقعيت جدايي را بپذيرد يا نه؟ 2. مرحله بیم و امید بعد از مرحله ناراحتی و شک وارد مرحله جدیدی به نام بیم و امید می شوید دائما پیش خود فکر می کنید شاید بیاید سراغم، شاید به اشتباه خود پی ببرد، آخر چرا فقط منتظری که او به اشتباهش پی ببرد شاید تو اشتباه کردی، تو به اشتباه خودت پی ببر و قدم بردار، کسی که قدم برمیدارد در جایگاه قدرت است نه ترس. اسمش منت کشی نیست اسمش شور زندگی است وقتی قدم بر میداری به طرف خودت اثبات می کنی من تو را دوست دارم یا من انقدر برای آینده و زندگی ام ارزش قائل هستم که حاضرم هر کاری برای زندگی زناشویی ام انجام دهم. 3. باور در این مرحله شما باور می کنید که طلاق اتفاق افتاده و شما از همسر خود جدا شده اید. 4. سازش در این مرحله شما طلاق را باور کردید و حالا باید خودت را با شرایط طلاق وفق می دهید. 5. ترس از آينده تصميم به پايان دادن به يك رابطه نزديك، كار ساده و بي اهميتي نيست، اين تصميم با احساس تأسف و سرزنش خود همراه است. ترس از تنهايي پس از طلاق، احساسي است كه زنان بيش از مردان ابراز مي كنند. اين ترس بيشتر ناشي از اين نگراني است كه آيا شريك زندگي ديگري خواهند داشت؟ ترس و يأس از اينكه نتوانند بدون يك مرد زندگي كنند و فرزندان خويش را به تنهايي اداره كنند و شغلي بيابند و از نظر مالي خود و فرزندانشان را اداره كنند. در اين هنگام بحران عاطفي رخ مي دهد. احساس انسان با عقل منطبق نيست و واكنش هاي فرد غير ارادي است و در اكثر موارد دچار درماندگي مي شود. در اولين مرحله انسان هنوز نمي داند بايد واقعيت جدايي را بپذيرد يا نه؟ آيا تنها خواهد ماند؟ آيا در آينده همسري مناسب پيدا خواهد كرد؟ دنیای بیشتر افراد مطلقه، دنیایی پر از تضادها و دوگانگی ها و افسردگی هاست 6. حسرت گذشته آنها یک حس عجیب هم دارند یعنی در همان حالی که از همسر سابقشان دلخوشی ندارند، همزمان نسبت به او احساس مثبتی هم دارند و پیش وجدان خود اعتراف می کنند که رفتارهايي او را که در گذشته دوست داشته اند، هنوز هم می پسندند. اما این احساسات راه به جایی نمی برد، چون میان او و همسرش فاصله ای افتاده که به این راحتی ها مرمت نمی شود. برای همین، بیشتر این آدم ها حسرت گذشته را می خورند، چون فکر می کنند می توانسته اند بهتر رفتار کنند اما نکرده اند. 7. اعترف به گناه خود بعضي افراد پس از طلاق در محکمه وجدان خود به قضاوت می نشینند و چنین نتیجه می گیرند که شریک سابق زندگی شان آن قدرها هم غیرقابل تحمل نبوده است. آن ها تصمیم می گیرند برای یک بار هم که شده به اشتباهشان اعتراف کنند و همسر سابق شان را رو در رو بنشانند و سوگند بخورند که روزهای جدایی از او به آنان ثابت کرده که طلاق بدترین راهی بوده است که برای حل مشکلاتشان انتخاب کرده اند. 8. انگیزه هایی برای شروع دوباره عوامل مختلفی وجود دارد که می تواند میل دوباره برای بازگشت به زندگی مشترک را به وجود آورد. عواملی مثل وجود دلبستگی، محبت میان زوجین و وجود خاطرات گذشته، كه زوجین پس از جدایی متوجه این موضوع می شوند و به تاثیرات منفی طلاق پی می برد. اگر برای جدایی از همسرتان، درخواست طلاق داده ايد، باید مواظب باشید که طوری برخورد کنید که وضعیت آشفته خود را از آنچه که هست بدتر نکنید. شاید فرصتی پیش بیاید که خود شما بتوانید از تقاضایطلاقصرف نظر کنید. در این میان، چیزهایی که ممکن است در نظر شما بی اهمیت جلوه کند، ارزش زیادی پیدا می کند و حتی ممکن است در زندگی مشترک شما سرنوشت ساز واقع شود. پيش قدم شدن براي آشتي آقا یا خانم اگر قدم برنداری احساس بدی پیدا می کنی و مدام به خود می گویی شاید من اگر این قدم را برمی داشتم بهتر می بود. وقتی قدم برداری و پا پیش می گذاری به فرزندانت ثابت می کنی که برای آنها ارزش قائل هستی که به خاطر آنها روی غرورت پا گذاشتی. حال اگر همسرت این کار تو را درک نکرد و نفهمید، تو که عقل بیشتری داري عزیزم به او بگو من نمی خواهم اشتباه تو را تکرار کنم. زن و مردی که پس از طلاق تصمیم می گیرند دوباره با هم زندگی کنند، در صورتی کامیاب خواهند شد که به اشتباهات گذشته خود پی برده و به قصد جبران آمده باشند. البته این روحیه باید در دو طرف وجود داشته باشد، چرا که اگر فقط یک نفر قصد جبران اشتباهات را داشته باشد، دوباره وضع به همان شکل قبلی ادامه خواهد یافت. هنگامي كه براي عذرخواهی پيش قدم مي شويد دیگه اشتباهات گذشته را مرور نکنیند و دنبال مقصر نباشید. نوشتن نامه در نامه برای او بنویس عزیزم دلایل ترک تو یا جدایی با من چیست؟ گاهی اوقات بجای پیش قدم شدن مستقیم، حرفايتان را روي یك کاغذ بنویسیند و بگذارید جایی تا برود و بخواند. تا زمانی که مساله را بین خودتان شفاف سازی و ریشه یابی نکردید به راحتي از كنار آن رد نشويد تا مبادا آن اشتباه دوباره تکرار شود. مواظب باشیند جملاتی که بکار می برید با فکر و تمرکز کافی به زبان یا به قلم بیايد. گاهی حواستون نیست جمله ای می نويسيد که منظور خاصی ندارید اما ممکن است كه طرف مقابل شما در آن شرایط طور دیگه اي برداشت کنند. او هم در نامه مجبور است از لحن و کلمات مودبانه استفاده کند و شما هم می توانید به او پاسخ مودبانه دهید. ارزش پیش قدم شدن براي آشتی را با منت گذاشتن زیر پا نگذاريد مراجعه به يك مشاوره خانواده معمولاً زن و شوهری که قصد جدایی از یکدیگر را دارند بارها و به طور مکرر با یکدیگر جر و بحث کرده اند و یا بارها دعوا کرده و با یکدیگر قهر کرده اند و چون بعد از هر دعوا یا قهر و آشتی نتوانسته اند یک راه حل مناسب برای مشکل خودشان پیدا کنند و فکر می کنند که زندگی مشترک غیرممکن و بی فایده است. در صورتی که چنین افرادی باید همیشه به یاد داشته باشند که همه دعواها و قهرها منجر به طلاق نمی شود. چه بسا ممکن است که اگر با یک فرد با تجربه و متخصص در این مورد صحبت کنید، مشکلات شما رفع مي شود و از درخواست طلاق پشیمان شوید. معمولا هر چه زوجي كه ازدواج آنها با مشكل مواجه شده زودتر به يك مشاوره خانواده مراجعه كنند احتمال موفقيت آنان بيشتر خواهد بود. وقتی زن و شوهر ها هنوز راهی برای آشتی عاطفی دارند و می توانند برای حل و فصل مشکل خود اقدام کنند باید حتما با مشاوره خانواده مشورت کنند. اما متاسفانه هنوز بسیاری از زن و شوهر ها اطلاعات کافی نداشته و نمی دانند که برای رفع مشکلات خود باید چه اقدامی انجام دهند. زن و شوهر ها بدانند که اقدامات مقطعی و زودگذر یا اقدام برای جدا شدن و طلاق گزینه خوبی نیست که بتوان برای آن برنامه*ریزی کرد چرا که زوج هایی که یکدیگر را دوست دارند و بر اساس احساسات و کار عجولانه طلاق می گیرند، بعد از تنها شدن دچار پشیمانی شده و از اینکه نتوانستند زندگی زناشويي خود را مدیریت کنند آشفته خواهند شد و درحسرت زندگی از دست رفته خواهند ماند. جوانان مطمئن باشند که مشاوران خانواده براساس تجربیاتی که دارند با دادن راهکارهای مختلف، می توانند شما را در مسیر زندگی خوشبختي قرار دهند.
  12. تفاهم در زندگي راز و رمزي ندارد ازدواج به شانس و اقبال ربطي ندارد من به عنوان مشاورازدواج اصلا به شانس و اقبال در ازدواج و خوشبختي اعتقادي ندارم. تفاهم در زندگي و خوشبختي راه و روش دارد و راهش را بايد ياد گرفت. در دروس مدرسه يا دانشگاهي مثل رياضي، فيزيك، تاريخ، جغرافي و ... تمام سعي و تلاش خود را مي كنيم تا نمره ي خوبي بگيريم و قبول شويم و بهترين باشيم اما در يادگيري آيين همسرداري تلاشي نمي كنيم يا شايد فكر مي كنيم كه تمام مسائل مربوط به همسرداري و زندگي زناشويي را بلديم. آيا شما ياد گرفته ايد كه در مواقع بحراني با همسر خود چه برخوردي داشته باشيد، چگونه با او گفتگو كنيد و مسائل به وجود آمده در زندگي زناشويي خود را به سادگي حل كنيد. قبل از ازدواج بايد ابتدا آيين همسرداري را آموزش ديد و ياد گرفت. بحران در خانواده و مديريت آن به طور مثال خانمي از طرف شوهرش يا برعكس توهيني مي شنود ما 4 واكنش مي توانيم در مقابل اين توهين از خود بروز دهيم: 1. عصباني شدن ما از اين رفتار و توهين همسرمان عصباني و خشمگين شويم و به اصطلاح خودماني از كوره در بريم. 2. رفتار كودكانه در مقابل اين اين توهين رفتار كودكانه از خود نشان دهيم يعني لجبازي كنيم، بخواهيم طرف را سر جايش بنشانيم و مقابله به مثل كنيم. 3. رفتار احساسي رفتاري احساسي از خود بروز دهيم يعني گريه كنيم، قهر كنيم و در خود فرو برويم. با اين رفتار فقط خود را از درون نابود مي كنيم شايد ظاهرا با همسرت دعوا نكني اما از درون ناراحتي، دل شكسته هستيد. 4. رفتار بالغانه رفتار بالغانه و عاقلانه يعني قبل از هرگونه عكس العملي نسبت به توهين همسرمان فكر كنيم و بينديشيم كه چه پاسخي به او بدهم كه درگيري با همسرم بيشتر نشود، كمتر ضرر كنم و احتمالا سود هم ببرم. سه روش اول كاملا غلط است زيرا تنها مشكل را حل نمي كند بلكه اوضاع را از آنچه كه هست بحراني تر مي كند و آتش را شعله ور تر مي كند. مثلا همسرتان به شما مي گويد تو احمقي يا تو چقدر بي نظم هستي. در اين موقعيت شما به جاي اينكه عصباني شويد و قيل و قال كنيد، پاسخ بالغانه اين است كه از او بپرسيد «دليل تو براي اينكه من احمقم يا بي نظمم چيست» وقتي به او مي گوييد دليل بياورد يعني او را موظف مي كنيد كه حرف خود را ثابت كند. اگر دليلي آورد و واقعا درست بود از او به خاطر انتقاد به جا و درستش تشكر كنيد و خود را اصلاح كنيد. اگر دليلش اشتباه بود به او بگوييد من حرف تو را قبول ندارم و با دليل، منطق، آرامش و لحني ملايم به او ثابت كنيد كه شما اين چنين نيستيد. چگونه شخصيتمان را به سمت رفتارهاي عاقلانه و منطقي سوق دهيم ؟ ابتدا دانش و آگاهي خود را در زمينه ي همسرداري افزايش دهيد درباره ي چگونگي طرز رفتار با همسر، گفتگو با همسر، كنترل خشم در برابر مشكلات زندگي زناشويي و ... مطالعه كنيد، آگاهي پيدا كنيد و بعد در سايه ي اطلاعاتي كه داريد تمرين كنيد. مثلا در خانه قبل از گفتگو با همسرتان به جاي او يك گلداني قرار دهيد و با آن صحبت كنيد. ببينيد كه چگونه بايد صحبت كنيد، خشم خود را چگونه كنترل كنيد، چه حرف هايي را بايد بگوييد و چه حرف هايي را نبايد بگوييد. تمرين كنيد تا به بهترين نحو با همسرتان گفتگو كنيد شايد شما بگوييد همسرم آدم منطقي نيست. يك انسان عاقل اگر همسرش نادان و غير منطقي باشد مي تواند او را كنترل كند، اداره كند. تو اعتقاد داري همسرت نادان است و منطقي نيست تو منطقي باش تو آرام باش و تصميم درست بگير. زن و شوهر خود را بالفعل جاي همديگر قرار دهند زن و شوهر قبل از اين كه بخواهند با هم حرف بزنند ابتدا بايد حال جسمي و روحي يكديگر را درك كنند اگر مي بينيد الان همسرتان ميلي به گفتگو ندارد، خسته يا گرسنه است براي صحبت با او پافشاري نكنيد. انسان عاقل مذاكره را ادامه نمي دهد و ان را به وقتي ديگر موكول مي كند. فايده ي اينكه مذاكره با همسر را به وقتي ديگر موكول كنيم چيست ؟ وقتي بعدا صحبت كنيد حال همسرتان از لحاظ روحي و جسمي مساعد مي شود مثلا خسته بوده الان استراحت كرده و سرحال است، گرسنه بوده الان سير شده است پس بهتر مي تواند فكر كند و تصميم بگيرد و يا بعد از گذشت زمان ممكن است شما و همسرتان آرام تر شويد از خشم و عصبانيتتان كم شود به اشتباهات خودتان پي ببريد و شايد موضوع خود به خود حل شود. ترفندهاي مذاكره با همسر 1. سعي كن دلخوري هايت را روي كاغذ بنويسي با نوشتن روي كاغذ خودت را تخليه مي كني، خشمت رو بيرون مي ريزي و به اشتباهات خودت پي مي بري و از خودت سوال مي كني و سهم من در مشكل به وجود آمده چقدر است. 2. براي طرح موضوع با همسرت فورا سر اصل مطلب نرو ابتدا از همسرت تعريف كن به او بگو كه چقدر دوستش داري و از او به خاطر زحماتش تشكر كن و بعد موضوع را با او در ميان بگذار و از او بخواه با كمك هم مشكل را حل كنيد. مزيت اين كار اين است كه اگر از همان اول موضوع را به او بگويي ممكن است او عكس العمل تندي نشان دهد پس ابتدا فضا را آماده كنيد. شما عزيزي كه در درس و كارت خلاق و موفق هستي در زندگي زناشويي خود هم خلاقيت به خرج بده، فكر كن كه من به چه طريقي با همسرم حرف بزنم بهتر است، او عصباني نمي شود و يا حتي ممكن است حرف هاي من را تاييد كند. 3. هيچ گاه در گفتگو با همسرت توهين نكن هيچ گاه در صحبت هايتان همديگر را تحقير نكنيد، به همديگر توهين نكنيد. حین صحبت با همسرتان با جملات عاطفی مثل جونم یا عزیزم می توانید طرف مقابلتان را آرام كنيد.
  13. به طور طبيعي انسان 2 سال طول مي كشد تا حرف زدن را ياد بگيرد و ساليان سال طول مي كشد چگونه حرف زدن را ياد بگيرد. آلفرد آلورد مي گويد: «انسان رابطه گراست و دوست دارد با ديگران ارتباط برقرار كند». زن و شوهر براي چه با هم ازدواج مي كنند فقط براي اينكه بچه دار شوند يا نهار و شام با هم بخورند چرااا؟ زن و شوهر نياز دارند با هم ارتباط برقرار كنند در جبهه ي منزل بايد آرامش باشد مردي كه صبح با جنگ و دعوا از خانه بيرون مي آيد، نمي تواند در محيط كارش رنگ عوض كند و خلاقيت به خرج دهد، چون روح و روانش پريشان شده يا خانمي كه قرار است در منزل يا خارج از منزل به كارهايش برسد آيا توان اين را دارد كه بعد از درگيري با همسرش بتواند كارهايش را به نحو احسنت انجام دهد و وانمود كند كه هيچ اتفاقي نيفتاده است؟ عشق نهال كوچكي است كه نياز به مراقبت دارد همان گونه كه گلدان نياز به آب، خاك و كود دارد زن و شوهر هم نيازهايي دارند كه بايد همديگر را درك كنند و نيازهاي هم را برآورده كنند. زن و شوهر بعد از اين كه با هم ازدواج مي كنند نياز دارند كه همدم و مونس هم باشند، كنار هم باشند، حامي و پشتيبان هم باشند وقتي زن و شوهر اين گونه عمل كنند كمكم نهال عشق آنها تبديل به يك درخت تنومند مي شود كه هر بادي نمي تواند اين درخت عشق را از جا بكند و از بين ببرد. گاهي دختر و پسر بر اساس عشق و جاذبه اي كه نسبت به هم دارند با هم ازدواج مي كنند اوايل ازدواج خيلي با هم خوب و صميمي هستند اما بعد از مدتي زن و شوهر نسبت به هم سرد مي شوند به خاطر اينكه از اين نهال عشف مراقبت نكردند. مثلا در يكي از مشاوره هايم زن و شوهري به من مراجعه كرده بودند و مي گفتند آقاي دكتر كيهان نيا ما چندين بار امتحان كرديم اصلا حرف زدن ما با هم فايده اي ندارد. زن و شوهر بايد همديگر را بفهمند، درك كنند و بدانند چه زماني با همسر خود گفتگو كنند كه او خسته نباشد حوصله ي شنيدن حرف هايتان را داشته باشد. زن بايد بداند مردي كه از صبح تا شب براي تامين معاش زندگي مي كند نبايد موقعي كه همسرش خسته از سر كار برگشته موضوع را با او مطرح كند و بخواهد با هسرش مذاكره كند البته مرد بايد بداند هيچ گاه نبايد خستگي بيرون را به داخل خانه بياورد و سر زن و بچه هايش خالي كند و بعد از اينكه استراحت كرد و خستگي اش رفع شد با همسرش گفتگو كند. مهارت هاي كلامي با همسر بايد چگونه باشد ؟ نوع لحن در مذاكره با همسر بسيار مهم است هميشه سعي كن جملاتي كه به همسرت مي گويي دستوري و امري نباشد پيشنهادي بگو. مثلا مردي دير به خانه مي آيد ما دو جور برخورد ميتوانيم با همسرمان داشته باشيم : 1. خانم با لحن تندي به همسرش بگويد: «كجا بودي، چه مي كردي يا چرا دير كردي؟». 2. خانم با لحني آرام و زيبا به همسرش بگويد: «مشكلي برايت پيش آمده بود كه دير آمدي نگرانت شدم». انسان براي برقراري ارتباط با ديگران از ابزاري به نام زبان استفاده مي كند. در فارسي ضرب المثل هاي بسياري در مورد زبان گفته شده است: زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد زبان استخوان ندارد اما استخوان شكن است زخم شمشير خوب مي شود اما زخم زبان خوب نمي شود مولانا هم در مورد زبان مي گويد: اي زبان هم گنج بي پايان تويي اي زبان هم رنج بي پايان تويي اي زبان هم آتشي هم خرمني چند اين آتش در اين خرمن زني حال چه مي شود زن و شوهر بعد از چند سالي كه از ازدواجشان مي گذرد، همسران نسبت به هم سرد مي شوند و يا مي خواهند از هم جدا شوند و طلاق بگيرند؟ 1. دختر و پسري كه كه مي خواهند با هم ازدواج كنند به هم وعده وعيدهاي بيخودي ندهند چون بعدا در زندگي زناشويي اگر نتوانند قول هايي را كه دادند عملي كنند اين خود يكي از عواملي است باعث سردي بين زن و شوهر مي شود. 2. امنيت مالي را براي همسرتان فراهم كنيد نيازهاي مالي همسرتان را تا آنجايي كه معقول است برآورده كنيد. 3. به همسرتان بگوييد دوستت دارم. نبي اكرم (ص) مي فرمايند : «مردي كه به همسرش بگويد دوستت دارم يك عمر در خاطرش مي ماند». بعضي آقايان اين كتر را نمي كنند و دليلشان هم است است كه مي گويند من اين همه از صبح تاشب براي همسر و فرزندانم زحمت مي كشم همسرم خودش مي بيند و مي فهمد كه من به خاطر آنها كار مي كنم ديگر نيازي به گفتن جمله ي دوستت دارم نيست. البته اين موضوع دو طرفه است و فقط مختص آقايان نيست شايد به اين دليل كه خانم ها شنيداري هستند به آقايان گفتن اين جمله تاكيد بيشتري شود اما خانم هم بايد به شوهرش بگويد دوستت دارم و از او قدر شناسي كند. براي مذاكره با همسر اين قوانين را رعايت كنيد تا مذاكره اي مفيد و سودمند داشته باشيد: 1. نوشتن نامه قبل از اين كه بخواهيد با همسرتان بر سر موضوعي به مذاكره بپردازيد ابتدا آن را روي كاغذ بنويسيد كه چه مي خواهيد به او بگوييد وقتي مسائل را نوشتي و يك دور از روي آن خواندي به اشتباهات خودت هم پي مي بري و مي فهمي سهم خودت در اين ماجرا چقدر بوده است. 2. مطرح نكردن موضوع با كسي قبل از طرح موضوع با همسرت آن را با هيچ كس در ميان نگذار چون اگر آن را با كسي در ميان بگذاري ممكن طرف مقابل شاخ و برگ موضوع را بيشتر كند و به همسرتان انتقال دهد و اين اوضاع را ازآنچه كه هست پيچيده تر كند. 3. لحن گفتاري خود را نرم و شيرين كنيد مثلا به همسرتان بگوييد: «امروز وقت داري يك ساعتي با هم حرف بزنيم» به جاي اين كه با تندي به همسرتان بگوييد: «تو چرا اصلا براي من وقت نمي گذاري، تو چرا اصلا با من حرف نمي زني يا كي با هم حرف بزنيم». 4. اشتباهتان را به همسرتان بگوييد اگر شما هم در موضوع پيش آمده بي تقصير نيستيد و اشتباهي كرديد به اشتباه خود اقرار كنيد، اشتباهتان را به همسرتان بگوييد كه من اين جاها اشتباه كردم يعني سهم خود را در اتفاقي كه پيش آمده ببينيد غرو خود را زير پا بگذاريد اينگونه همسرتان هم اگر اشتباهي كره بود آن را مي پذيرد و عذرخواهي مي كند. وقتی شما و همسرتان اشتباهات خود را بپذیرید رابطه ‌تان قوی‌تر و صادقانه‌تر می‌شود و نسبت به هم دلگرم مي شود و سردي در زندگي زناشويي تان از بين مي رود. کنفسیوس می‌گوید: «مردی که اشتباه کند و آن را اصلاح نکند، اشتباه دیگری مرتکب شده است». اولین قدم در اصلاح یک اشتباه، قبول اشتباه زندگی زناشویی است. 5. مذاكره را با محاكمه اشتباه نگيريد. گفتگو با همسر شرايط خاص خود را دارد مثلا بعضي ها در مذاكره به يكديگر گوشه و كنايه مي زنند، با صحبت هايشان همديگر را تحقير مي كنند، مطلبي را به يكديگر تحميل مي كنند، مچ گيري مي كنند، از فاميل خود تعريف و به فاميل ديگري توهين مي كنند بعد فكر مي كنند كه اين ها مذاكره است.
  14. هويت چيست؟ هر انساني داراي مشخصاتي است كه به آن مشخصات و فاكتورهايي كه به طور انحصاري در مورد آن فرد به كار برده شده است هويت مي گويند. هويت در نوجوان چگونه به وجود مي آيد؟ انسان در كودكي از طريق والدين و اطرافيان خود چيزهايي ياد مي گيرد البته خودش هم به عنوان يك كودك از محيط پيرامون خود تجربياتي كسب مي كند، مسائل را مي آموزد، درك مي كند و آن را به حافظه يا ضمير ناخودآگاه خود مي سپارد و در آنجا نگه مي دارد و هنگامي كه آن كودك بزرگ شد نسبت به چيزهايي كه ياد گرفته كنش و واكنش نشان مي دهد و هنگامي كه كودك وارد دوره ي دوره ي نوجواني مي شود هويت در نوجوان شروع مي شود. هويت در نوجوان اين است که بداند کيست، چيست، چه راهى را در زندگى در پيش رو دارد و به کجا مى‌خواهد برود. انسان در دوره ي کودکي، به اين مفاهيم نمى‌انديشد. کودک در مورد خود و محيط خود حساسيت زيادى نشان نمى‌دهد. براى او در اين زمينه سؤال‌هاى زيادى مطرح نمى‌شود. ولى نوجوان در مورد خود حساس مى‌شود. پرس‌وجو مي كند. 1. اولين ويژگي دوره نوجواني سوال كردن نوجوان است من كه هستم؟ چكاره ام؟ اطرافيان من کيستند؟ چرا اطرافيان من اين گونه‌اند؟ آيا زيبا هستم؟ موفق هستم ؟ آيا دوست داشتني هستم؟ انسان خوشبختي هستم؟ ازكجا آمده ام و به كجا مي خواهم بروم؟ چرا بايد به جايى که ديگران برايم در نظر گرفته‌اند بروم؟ چرا نبايد هدفى ديگر در زندگى داشته باشم؟ و...؟ اين ها سؤال‌هايى است که نوجوان در ذهن خود دارد و در جست‌وجوى يافتن راه خويش در زندگى است و تا وقتى آن را نيابد، آشفته خواهد بود و اين بحران هويت در نوجوان ناشي از بحران بلوغ است، چون ابتدا بحران بلوغ بعد بحران هويت به وجود مي آيد. بحران بلوغ ناشي از تغييرات فيزيكي، جسمي، روحي و رواني نوجوان است در اين مرحله از زندگي نوجوان نياز دارد كه دائما پرسش كند و از خود آزمايش ارزش بگيرد. 2. دومین ویژگی دوره نوجوانی استقلال طلبی نوجوان است نوجوان به دلیل این که خودش را در آستانه ي یک انسان کامل شدن می بینند، علاقه به کسب استقلال در زندگی دارد. او هميشه دوست دارد كلمه ي نه را بگويد، پدر ومادر عزيز نبايد نگران باشيد، گفتن اين كلمه ناشي از استقلال اوست. شما بايد خوشحال باشيد فرزند شما مي گويد من بزرگ شدم، مستقل شدم، من حرفهايي را مي فهمم. البته در ذهن نوجوان تضاد هايي وجود دارد گاهي پدر و مادر با هم اختلاف نظر دارند و هر كدام مي خواهند عقايد و نظر خود را به فرزندشان تحميل كنند و از طرفي نوجوان در محيط مدرسه و دوستان هم حرف هايي مي شنود كه همه ي اين ها باعث بحران در دوره ي نوجواني مي شود و نوجوان نمي تواند همه ي مسائل را با هم درك كند و دچار تضاد مي شود. پدر و مادر فكر مي كنند فرزندشان هنوز كودك است اگر فرزندشان به آنها بگويد «من ديگه بزرگ شدم» عصباني مي شوند، موضع گيري مي كنند. نوجوان نياز به استقلال را درون خود حس مي كند، پدر ومادر عزيز شما نبايد فكر كنيد كه رفتار او طغيان گرايانه شده، بي تريبت شده و بر عليه ما قد علم كرده است. نوجوان علاقه دارد ساعاتی را با خود خلوت کند گاهي نوجوان به اتاقش مي رود، در اتاقش را مي بندد و سكوت مي كند. آن وقت پدر ومادر فكر مي كنند كه چه مشكلي براي فرزندمان به وجود آمده يا چه اتفاقي افتاده است؟ نوجوان دارد دنياي خودش را بررسي مي كند و به سوال هاي بي جواب درون ذهنش فكر مي كند. وقتي نوجوان به پدر و مادرش مي گويد «اجازه بده خودم تصميم بگيرم و مشكلاتم را، خودم حل كنم» شما به او فرصت دهيد تا او خودش را پيدا كند به طور مستقيم در كارهايش دخالت نكنيد فقط از دور حواستان به او باشد و مراقبش باشيد. نوجوان اگر احساس کند، شما در تمام مسائل او دخالت می کنید در مقابل شما جبهه گیری می کند، عکس العمل منفی نشان می دهد و رنجیده خاطر می شود. برخورد صحیح با نوجوان این نیست که ما در تمام مسائل او دخالت کنیم. شما دورادور نوجوان را کنترل کنيد و اجازه دهيد خودش مسير زندگي اش را انتخاب كند. مدگرایی، جبران کمبودهای هویتی نوجوان يكي از بحران هاي هويت در نوجواني كه تقريبا خيلي فرگير است پيروي از مد است. تقليد از لباس پوشيدن، حرف زدن و راه رفتن هنرپيشه ها و ورزشكاران. نوجوان در بحران هويت است نياز به توجه دارد او براي دیده شدن و جلب توجه ديگران به كار روی می‌آورده است، او دوست دارد بداند ديگران در مورد او چه فكري مي كنند، نگاه ديگران را نسبت به خود بسنجد. نوجوان مي خواهد مورد قبول جامعه واقع شود وقتي بازيگر يا ورزشكاري در تلويزيون مي آيد و مردم آنها را تشويق و تاييد مي كنند، نوجوان پيش خود فكر مي كند اگر او هم مثل فلان خواننده يا بازيگر لباس بپوشد ديگران او را نيز تاييد مي كنند. نوجوان هنوز به خودش اطمينان ندارد و از شرايط خود راضي نيست، او همچنان از خودش آزمايش ارزش مي گيرد، او مي خواهد رفتار و ظاهري داشته باشد كه مورد تاييد ديگران باشد، مورد توجه قرار گيرد. نقش خانواده ها در حل بحران هويت در دوره ي نوجواني 1. به نوجوان امنيت خاطر دهيد 2. توجه مخصوص به نوجوان بكنيد 3. تاييد و تشويقش كنيد 4. متوجه حركات و رفتارهايش باشيد ببينيد فرزندتان اعمال و رفتاري كه انجام مي دهد ناشي از چيست، به چه دليل اين كارها را مي كند. 5. با چشمان فرزند خود به زندگي اطراف نگاه كنيد در اين صورت است كه نوجوان به طرف شما مي آيد. پدر و مادر بر حسب تجربه و آگاهي كه از مسائل دارند، محافظه كار هستند اما نوجوان كنجكاو است و سوال هاي بدون جواب زيادي دارد. در بحران بلوغ نوجوان نياز دارد كه پدر و مادرش در كنارش باشند، حضور فيزيكي داشته باشند و او را راهنمايي كنند، تا زماني كه پايگاه عاطفي نوجوان در منزل باشد به دنبال هويت ناشناخته اش به سراغ همسالان خود نمي رود و از آنها كسب اطلاعات نمي كند چون اين اطلاعات ممكن است در زندگي آينده آنها تاثير بسيار زيادي دشته باشد. و نكته ي آخر توصيه ي من به عنوان مشاور خانواده به پدر و مادرها اين استكه 1. نوجوان شما نياز به محبت دارد بعضی از پدران و مادرها به این علت که مبادا فرزندشان لوس شود، محبت خود را به فرزند بروز نمی دهند، یا این که به آنها فرصت نمی دهند احساسات و عواطفشان را نسبت به پدر و مادر بروز دهند و این كمبود در مرحله بلوغ، آنان را دچار مشکل می سازد. زیرا عدم ارضای این نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در خانواده و کمبود محبت اطرافیان نزدیک، عامل مهمی در به وجود آمدن دوستی های افراطی و علاقه مندی های بی فرجام به افراد بیگانه می شود. 2. هیچگاه نوجوان خود را در جمع، مورد نصیحت، تحقیر و مقایسه قرار ندهید نوجوان از پدر و مادري كه دائما او را نصيحت مي كنند، سرزنش و ملامت مي كنند، دائما مي گويند اين كار را انجام بده، اين كار را انجام نده، بيزارند. 3. فرزندتان را طبق زمان حال تربيت كنيد سعی نکنید فرزندتان را آن گونه تربیت کنید که خودتان تربیت شده اید، او را متناسب با شرایط زمانش تربیت کنید. 4. هيچ گاه به خاطر يك اشتباه كوچك فرزندتان را سرزنش نكنيد هرگز به خاطر درس نخواندن و يا كار اشتباهشان آنها را نفرين نكنيد، او را طرد نكنيد نوجوان وقتي از طرف شما طرد مي شود به طرف همسالانش مي رود چرا؟ چون آنجا تاييد مي شود، آنجا هر كاري كه بكند كسي به او اعتراض نمي كند، در آنجا احساس آرامش مي كند. و چه بسا در جمع همين همسالان، دوستان ناباب فرزندتان را به طرف مواد مخدر سوق دهند. جان گاردنر مي گويد: «یک فرد جوان باید بیاموزد که بیش از هر چیز خودش باشد ، در جایی که بیشترین ارزش را برای دیگران دارد - دیگرانی که مطمئنا برای او نیز عزیزتر از هر چیز دیگر هستند».
  15. تنها کسی که می‌تواند تغییر کند خود شما هستید.در اینجا به توصیه های شری و باب استریتف در این خصوص برای زوجها می‌پردازیم. این جمله را تا به حال شنیده اید که تنها کسی که می‌تواند تغییر کند خود شما هستید. ایام خاص در زندگی شما مثل سالگرد ازدواج یا روزهای جشن و شادی مثل نوروز و...بهترین زمان برای ایجاد تغییرات در کسی که آن خود شما هستید می‌باشد . در اینجا به توصیه های شری و باب استریتف در این خصوص برای زوجها می‌پردازیم. * به فراهم آوردن محیط آرام و مناسب برای تفکر و اندیشیدن فکر کنید. * در مورد چیزیکه در ازدواج خود اشتیاق و آرزوهای آن را دارید فکر کنید. * به احساس خوشحالی و غم ، عدم تفاهم ، ضرر ، دست آوردها ، بیماری ، شکست ، عشق ، پذیرش ، غصه ، رویاها و غیره بیاندیشید که البته بخشی از زندگی شما هستند. * ازدواج یک تعهد نسبت به سهیم بودن در افکار ، احساسات و تجربیات ذاتی است. این ممکن است به اندازه " سهیم بودن در رختخواب ، غذا و دوستان نیازمند سخاوت و اعتقاد و ایمان نیز باشد *یک ازدواج موفق ازدواجی نیست که در آن تمام تفاوتها و تمایزها از بین برود ، بلکه ازدواجی است که در آن " هر زوج از تنهائی طرف مقابل حمایت می‌کند." اینجا سوالاتی است که می‌توانید با هم داشته باشید تا بتوانید روابط بهتری با همسرتان ایجاد کنید را برای شما بازگو می‌کنیم: 1: آیا عشق ما به اندازه عشق اوایل ازدواجمان عمیق است ؟ چگونه جوابی که می‌دهم نشانگر احساسات من است ؟ 2: در مورد اینکه یک زمانی را برای بررسی روابط خود اختصاص دهیم چه احساسی دارم ؟ 3: چه احساسی دارم وقتی از تو انتقادهای طعنه آمیز می‌کنم؟ 4: در مورد تو چه احساسی دارم؟ 5: در مورد ایجاد برخی تغییرات در زندگی خود چه احساسی دارم؟ 6: در مورد اینکه چه تغییراتی در زندگی ما طی سال گذشته رخ داده است چه احساسی دارم؟ 7: آرزوهایمان نسبت به اولین روز ازدواجمان چه تغییری کرده است؟ جوابی که می‌دهم چگونه نشانگر احساسات من است ؟ 8: چطور می‌توانیم ازدواج خود را پر بار کنیم ؟ جوابی که می‌دهم چگونه نشانگر احساسات من است؟ 9: چگونه به این عادت دچار شدیم که نسبت به هم بی فکر باشیم؟جوابی که می‌دهم چگونه نشانگر احساسات من است ؟ 10: در مورد اینکه هر کدام از ما دو نفر گاهی یک کار کوچک ، جدی و دوست داشتنی برای طرف مقابل انجام دهد چه احساساتی دارم ؟ 11: آخرین باری که اجازه دادم بدانی از اینکه تو را در زندگی خود داشته باشم چقدر خوشحالم چه زمانی بود ؟ چه احساسی دارم . همانطور که در این سوالات مشاهده کردید اینکه خودتان چه احساسی هنگام پاسخ به این سوالات دارید خیلی مهم است ,برای اینکه هم با تفکر بیشتری پاسخ می‌دهید و هم اینکه متوجه شوید که برای خوشایند و یا ناراحت کردن همسرتان مغرضانه با سوالات پاسخ نداده اید.
×
×
  • اضافه کردن...