رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مردمان توخالی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. *sepid*

    "مردمان توخالی" ؟؟؟

    بیایید واقعیت ها را کتمان نکنیم ، بحث آزاد دعوا آزاد، بزن بزن و گیس و گیسکشی و خون و خونریزی هم آزاد .... فقط توهین ممنوع "مردمان توخالی" ما مردمانی توخالی هستیم با ظاهری موجه به هم تکیه می کنیم با مغزهایی پر شده از کاه دریغا! زمزمه که می کنیم صداهای خشکیده مان آرام و بی معنا چون نسیم است روی علف یا گام های موش ها روی شیشه های خرد شده در سرداب های خشک کسانی که گام نهادند به سرزمین دیگر مرگ با چشمان خیره به یاد می آورند ما را نه در مقام ارواح شریر سرگردان که در مقام مردمانی تو خالی با ظاهری موجه شمانی که در رویاها روی گردانم از دیدن شان، در قلمرو رویایی مرگ به چشم نمی آیند: آنجا چشم ها آفتاب اند افتاده بر ستون های شکسته، آنجا درختی تاب می خورد و صداها میان آواز باد دورتر و موقرتراند از ستاره ای رو به افول. بگذار نزدیک تر نشوم به سرزمین رویایی مرگ بگذار جامه مبدل بپوشم جامه ای از جنس موش های صحرایی نزدیک تر نه آخرین دیدار در قلمرو گرگ و میش نه اینجا سرزمین مرگ است اینجا سرزمین کاکتوس است اینجا تصاویری سنگی برپاست که التماس های دست مرده ای به آن ها می رسد زیر چشمک های ستاره ای رو به افول آیا در سرزمین دیگر مرگ هم این گونه است تنها بیدار شدن در زمانه ای که ما هستیم لرزشی از روی ترحم و لب هایی که می بوسند دعاها را سنگ های شکسته را چشم ها اینجا نیستند اینجا هیچ چشمی نیست در این سرزمین ستاره های رو به مرگ در این دره ژرف این آرواره شکسته سرزمین های گم شده در این آخرین سرزمین هایی که می بینیم دست به عصا راه می رویم باهم و گریزان از هر صحبتی گرد هم می آییم در ساحل این رود برآمده بدون منظره ای مگر این که چشم ها دوباره پیدا شوند چون ستاره ابدی که طلوع می کند از سرزمین گرگ و میش مرگ، تنها امید مردمان تو خالی. اینجا می گردیم اطراف گلابی خاردار گلابی خاردار گلابی خاردار می گردیم اطراف گلابی خاردار ساعت پنج صبح. میان تفکر و حقیقت میان جنبش و عمل سایه می افتد چرا که سرزمین از آن توست میان نطفه و خلقت میان احساس و پاسخ سایه می افتد زندگی بسیار طولانی است میان آرزو و تشنج میان لیاقت و وجود میان ذات و نسب سایه می افتد چرا که سرزمین از آن توست چرا که از آن توست زندگی چرا که از آن توست جهان این چنین پایان می گیرد جهان این چنین پایان می گیرد جهان این چنین پایان می گیرد نه با انفجاری مهیب که با زمزمه ای. "تی.اس.الیوت"
×
×
  • اضافه کردن...