یكی از بارزترین خصایص فرهنگی فلسفه معاصر پدیده مدرنیته و به عنوان سبك تفكر مدرنیسم است. اگر به علوم، فنون و هنرهای مختلف با دیدی محققانه نگریسته شود، به راحتی می توان رد پای تفكر مدرن را در آن مشاهده كرد.
لغت مدرنیسم با ریشه یونانی، نخستین بار، قرن ششم میلادی از كلمه Modo یعنی تازگی استخراج شد و در نهایت به معنای تازگی به كار رفت. لغت مدرنوس، مربوط به آثار هنرمندانی می شد كه به شكلی نو و بدون توجه به سابقه هنری با خلاقیت های تازه، آثار جدیدی را خلق می كردند.
شاید لغت مدرن جزو معدود لغاتی باشد كه به رغم پیچیدگی مفهوم، معنایی دیگر چون نوآوری و طرد گذشته را در خود مستتر دارد. اما اگر قرار باشد كه مدرنیسم به عنوان گرایش جامعه شناسی و یك سبك هنری بررسی شود باید به یك قرن قبل بازگشت و روند تحولات آن دوره را مورد بررسی قرار داد. مدرنیسم بیش از 150 سال قبل در اروپای غربی تبلور یافت و به عنوان الگویی كه با نهادها، افكار و باورهای سنتی مبارزه می كند مطرح شد. استفاده از ابزار فردباوری (راسیونالیسم) روش پیشرفت این نوع تفكر بود و نتیجه عملی این نوع تفكر پیدایش انسان محوری با بینش دنیوی است.
نخستین خصوصیت در جوامع مدرن و به تعبیری در معماری مدرن، معادله مدرن سازی برابر با جهش های تكنولوژیكی است. این معادله در كشورهای غیر مدرن به صورت مدرنی سازی برابر با غرب زدگی و این دو برابر با واردات تكنولوژی خود را عیان كرده است. تجربه نشان داده است كه این امر به نابودی تمدن های قدرتمند و ارزش های ماندگار كشورهای غیر مدرن منجر می شود.
واردات تكنولوژی در جوامع رو به پیشرفت به این دلیل مساله ساز است كه این واردات ورود فرهنگ مصرف و كاربرد آنها را به دنبال دارد به گونه ای كه نمی توان از اتومبیل استفاده كرد و همچنان در بافت های ارگانیك زیست.
خصیصه دیگر جوامع مدرن و معماری مدرن، شناخت، تثلیث آن یعنی، تكنولوژی، تولید و مصرف است.
در این دیدگاه انسان تنها تولیدكننده و مصرف كننده است، اما این تثلیث در جوامع غیر مدرن و به ویژه جوامع شرقی به شكل دیگری نمایان است.