رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'قلعه بذ در تالش است'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. سید مومن منفرد مقدمه: برخی از نویسندگان در نوشتارهای خود در تلاش هستند که قلعه ی کلیبر در شهرستان اهر را به عنوان قلعه ی «بذ» معرفی نمایند. جدیدترینِ آن، روز یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۲ در روزنامه ی اطلاعات به شماره ی ۲۵۶۰۱ در صفحه ی ۱۰ در بخش ایران زمین، تحت عنوان مقاله ی «پیوند تاریخی دژ شاهی هریس با قلعه ی بابک» از «محرم فرزانه» چاپ شده بود. ابتدای این مطلب با جمله ی زیر شروع شده بود: «بنای قلعه جمهور یا بذ در ۵۰ کیلومتری شمال اهر در ارتفاعات غربی شعبه ای از رود بزرگ «قره سو» در ۳ کیلومتری جنوب غرب کلیبر واقع است». همان طور که می دانیم با توجه به منابع معتبر، قلعه ی«بذ» در قلمروِ قوم تالش و در شهرستان آستارا واقع شده است. در این مقال نیز سعی می کنیم به صورت مفصل به آن بپردازیم. بابک که بود؟ سعید نفیسی می نویسد: « واقد گوید که بابک در خدمت شیل بن منقی ازدی در دیهی بالای کوهی بود و چهارپایانش را نگاه می داشت و از غلامانش تنبور زدن آموخت، پس از آنجا به تبریز از اعمال آذربایجان رفت و دو سال نزد محمد بن رواد ازدی بود. سپس نزدیک مادر باز گشت و نزد وی ماند و در این هنگام هجده ساله بود. همچنین واقدبن عمرو گوید در کوه های «بذ» و در کوهستان نزدیک آنجا دو مرد بودند از کافران راهزن و مالدار که بر سر پیشوایی گروهی از خرمیان که در کوه های «بذ» هستند با یکدیگر زد و خورد داشتند، یکی از آن دو را جاویدان پسر شهرک نام بود و دیگری تنها به کُنیه ابوعمران معروف بود. این دو تن تابستان ها با یکدیگر می جنگیدند، چون زمستانی فرا می رسید و برف در بینشان حایل و راه ها بسته می شد در نتیجه دست از جنگ برمی داشتند.جاویدان که استاد بابک بود با دو هزار گوسفند از شهرخود بیرون آمد و آهنگ زنجان از شهرهای مرز قزوین داشت. بدان شهر رفت و گوسفندان را فروخت و چون می خواست به کوهستان «بذ» باز گردد در دیه میمد برف و تاریکی شب درگرفتش و به دیه بلال آباد رفت و بزرگ آن دیه از او خواست که به خانه او فرود آید، ولی چون درباره ی وی تخفیفی روا داشت جاویدان به خانه ی مادر بابک رفت و با آنکه در سختی و بی چیزی می زیست او را پذیرفت و مادر بابک برخاست که آتش افروزد؛ زیرا که به جز آن توانایی دیگر نداشت و بابک به خدمت غلامان و چارپایان او برخاست و آب آورد، جاویدان بابک را فرستاد که خوراکی و آشامیدنی و علوفه ای بخرد و چون وی باز آمد با او سخن گفتن گرفت و وی را با این همه دشواری و سختی زندگی دانا یافت و دید با آنکه زبانش می گیرد زبان ایران را خوب می داند و مردی هوشیار و زیرک است. مادر بابک را گفت که: من مردی ام از کوه «بذ» و در آن دیار مال بسیار دارم و این پسر تو را خواهانم، او را به من ده تا با خود ببرم و بر زمین و مال های خود بگمارم و در هر ماه پنجاه درهم مزد وی را نزد تو فرستم.»۱ بالاخره مادر بابک وی را به جاویدان سپرد و پس از مرگ جاویدان، بابک با زن وی ازدواج نمود و دین خرمیه را رواج داد و یاران و پیروان زیادی پیدا کرد. «بابک در سال ۲۰۱ هجری به روزگار مأمون علیه دولت عباسی قیام کرد و بر قلعه هایی چند در آذربایجان من جمله قلعه ی «بذ» دست یافت و ۲۲ سال شورش او به طول انجامید. وی در این مدت بارها لشکرهای اعزامی خلیفه را شکست داد و لشکریان عرب به جهت کوهستانی بودن منطقه از دفع او عاجز بودند. در این مدت ۲۲ سال نوشته اند که قریب به پانصد هزار نفر تا یک میلیون نفر از لشـکر اعراب توسـط بابک خرمدین کشته شدند تا اینکه در زمان خلافت معتصم عباسی، سرداری ایرانی به نام افشین (حیدر بن کاوس) مأمور سرکوبی بابک شد. افشین با گول زدن بابک و دستگیری اش، او را پیش خلیفه فرستاد و معتصمِ خلیفه هم او را با دادن شکنجه بکُشت و سر او را در سال ۲۲۳ هجری به دار آویخت.»۲ سرزمین فرمانروایی بابک: سعید نفیسی در کتاب خود، درباره ی سرزمین فرمانروایی بابک می نویسد: «سرزمینی که بابک خرمدین در آن فرمانروایی می کرده و آیین خود را در آن رواج داده، سرزمین پهناوری است در شمال غربی ایرانِ امروز که قسمتی از آن اکنون در آذربایجان ایران و قسمتی دیگر در جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان است که در قدیم بیشتر به نام «اَران» معروف بود. از زمان های بسیار قدیم قومی از نژاد آریایی در این سرزمین سکنی گرفته اند که ایرانیان بدیشان آلان و آلانی گفته اند و این کلمه را در زبان های اروپایی قدیم مخصوصاً در یونان آلبان و سرزمین شان را آلبانیا ضبط کرده اند.»۳ لازم به ذکر است که در قلمرو قومی تالش مناطقی تحت عنوان «آلالان» در شهرستان تالش، «آلیان» در شهرستان فومن، «آریَن»در شهر شاندرمن و… وجود دارد که به همراه وجود موجودی خیالی به نام «آل» یا «آلَه ژِنَک» در فرهنگ عامه ی قوم تالش، نشان از زندگی چنین اقوامی در تالش می باشد که بازماندگان آن ها در این مناطق در حال زندگی و زیست هستند*. «پیش از اسلام خاندانی از آلانیان در این سرزمین پادشاهی داشتند که منقرض شده بودند و حکمرانان ایرانی از خاندان «مهرگان» که در پایان قرن ششم میلادی فرمانروای آن سرزمین شده بودند و به دینِ ترسا گرویده بودند گویا تنها بر قسمتی حکمروایی داشتند. جانشینان ایشان را در دوره اسلامی «ایران شاه» می گفتند. آخرین پادشاه خاندان مهرگان را که «وراز تیردات» نام داشت. یکی از خویشاوندانش که «نرسه» یا «نرسی» نام داشته است. گویا در سال ۲۰۶ کشته و این خاندان بدین گونه منقرض شده است.»۴ با توجه به کتاب های (تاریخ جامع آستارا و نمین بهروز نعمت اللهی و تاریخ تالش دو جلدی عبدالکریم آقاجانی) و مقاله ی علی عبدلی تحت عنوان (مهرانیان) در شماره ۵۵ ماهنامه ی تالش، این خاندان در حال حاضر در لیسار ، چوبر و آستارا هستند و از بین نرفته اند و در ادوار مختلف حاکمان منطقه خود بوده اند. «تاریخ نویسان جایگاه بابک را کوهستان بذ نام برده اند و بعضی به صیغه ی تثنیه «بذین» می نویسند و از اینجا پیداست که دو آبادی نزدیک به یکدیگر به این نام بوده است. چنان می نماید که کوهستان بذ یا بذین همان ناحیه کوهستانی جنوب دشت موقان (مغان امروز) بوده باشد.ابن خرداذبه در کتاب المسالک و الممالک مسافت آبادی ها را از اردبیل تا شهر بذ که جایگاه بابک بوده چنین معلوم کرده است: از اردبیل تا خش هشت فرسنگ و از آنجا تا برزند شش فرسنگ و از برزند تا سادراسب دو فرسنگ، از آنجا تا زهر کش دو فرسنگ، از آنجا تا دوال رود دو فرسنگ و از آنجا تا بذ شهر بابک یک فرسنگ. از این قرار از اردبیل تا بذ، شهری که بابک در آن می نشسته، بیست و یک فرسنگ راه بوده است. از این آبادی ها دو شهر خش همان کشای امروز و برزند باقی است و هر دو در شمال غربی اردبیل سر راه موقان واقعند و گویا از شهر بذ و کوهستان بذ و بذین به هیچ وجه اثری نیست. ناحیه ی بذ همان ناحیه ی جنوبی موقان است که رود ارس در آن جاریست. یاقوت در معجم البلدان در باب کلمه بذ می نویسد: ناحیتی در میان آذربایجان و اَران و بابک خرمی در روزگار معتصم از آنجا بیرون آمد…. مسعر شاعر گفته است که در بذ جایی است که نزدیک سه جریب مسافت دارد و گویند آنجا جایگاه مردی است که هر کس خدای را دعا کند او اجابت بخشد و پایین تر از آن نهر بزرگی است و کسانی که تب مزمن دارند و در آب آن خود را بشویند شفا یابند و در کنار آن رود ارس است و انار خوب دارد که در همه جهان مانند آن نیست و انجیر نیکو و انگوری دارد که باید در تنور خشک کرد، زیرا که آن دیار را همیشه ابر گرفته است و آفتاب در آن نمی تابد. مردم آنجا در آب ذره های کوچک زرسرخ می یابند که اگر زنان از آن بخورند و پرهیز نگاهدارند فربه می شوند. ابن واضج در کتاب البلدان می گوید: مردم شهرهای آذربایجان و توابع آن مخلوطی از آذری و جاویدانی قدیم هستند که مردم شهر بذ باشند و بابک در آن بود سپس تازیان در آن فرود آمدند و آنجا را گشادند.»۵ با وجود تپه و قلعه ی «بذ» در آستارا نمی توان گفت که هیچگونه اثری از این شهر یا کوهستان نیست، بلکه این کوهستان وجود دارد و نظریه ی فوق را رد می کند. «ابو علی بلعمی در ترجمه ی تاریخ طبری می نویسد: مأویگاه بابک در کوه های ارمنیه و آذربایجان بود، جای های سخت دشوار که سپاه آنجا در نتوانستی رفتن که صد پیاده در گذاری بیستادندی، اگر صد هزار سوار بودی باز داشتندی و کوه ها در بندها سخت بود، اندر یک دیگر شده، در میان آن کوه ها حصاری کرده بود، که آن را «بذ» خواندندی و او ایمن آنجای در نشسته بودی. چون لشکری بیامدی گرداگرد آن کوه ها فرود آمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آنجا همی بود تا روزگار بسیار برآمد.»۶ مطلب فوق دقیقاً با شرایط استراتژیک و استقرار قلعه ی «بذ» در آستارا منطبق می باشد و نشان می دهد که این قلعه به دشواری قابل فتح و دسترسی بوده است. سعید نفیسی در کتاب بابک خرمدین می نویسد: «با توجه مطالب موجود در کتاب های جغرافیایی قدیم ناحیه ی بذو شهر بذ و کوهستان بذ و بذین در خاور دشت موقان نزدیک ناحیه ی تالش کنونی و در مجاورت کران های باختری دریای خزر بوده است.»۷ علی عبدلی می نویسد: «در اینجا لازم است توضیح داده شود که خاور دشت مغان، مجاور دریای کاسپین نزدیک ناحیه ی تالش نیست بلکه بخشی از خود منطقه ی قومی تالش است. در عین حال مجاور با آن قسمت از خاک تالش که در داخل مرزهای ایران باقی مانده است. از این رو می توان گفت که بذ در خاک تالش واقع بوده و چنان که حمدالله مستوفی نوشته، در مقابل دژ شندان قرار داشته است (ص ۸۱) و آن دژ در تالش شمالی، حومه شهر آستارا هنوز پابرجاست و زمانی مرکز حکومت تالش شمالی بوده. بنا به گفته ی یاقوت حموی(ج۱، ص ۱۹۰) بابک در بذ به دنیا آمده است و بذ در نزدیکی ارشق(ارشک) واقع در سرزمین مغان بوده است.»۸ دکتر منوچهر ستوده در تشریح قلعه ی شیندان می نویسد: «تاریخ بنای قلعه ی شیندان که از قلاع قدیمی ایران بوده است، همچون دژ بذ که در دست بابک خرمدین بود، به قبل از دوران اسلامی می رسد.»۹ «وجود قلعه ی «بذ» (بَزَه قلعه) در لاتون و قلعه ی شیندان که در اصل از شید ـ دان گرفته شده به معنی محل نور چون روشنایی آتشکده بر قلّه قرار داشت و از دورترین منطقه ی نورافشانی اش مشاهده می شد. نام شیندان بر کوه نهاده شده است. دلیلی بر اعتقادات مهرپرستی و زرتشتی در ازمنه ی باستانی در این منطقه می باشد.»۱۰ آقای داوود عدالت درباره این قلعه می نویسد: «قلعه بزْنو به اعتقاد اهالی محل یک واژه ی تالشی است و معنی آن قلعه ایست مرتفع با شیب های تند که تنها و فقط بز می تواند از آن بالا رود. ایشان که به بالای این تپه رفته می نویسد: این قلعه شامل سه تپه می باشد که به ترتیب تپه ی مرکزی که ساختمان قلعه بر روی آن استوار بوده و در قسمت شرقی و جلوتر از تپه های دیگر قرار گرفته و از وسعت و ارتفاع زیادی نیز برخوردار و مقر فرماندهی بوده است. تپه ی میانی که مقر سپاهیان بابک خرمدین بوده و از تپه ی دیگری در حاشیه ی غرب نیز جهت زدن چادر و ایجاد استراحتگاه برای سربازان استفاده می شده است. این سه تپه از سمت شرق به غرب در یک امتداد قرار گرفته و اهمیت هر یک از آن ها کاملاً مشهود است. در تحقیقات نزدیک و عملی ایشان سنگ های بزرگ و هم چنین صخره های طبیعی در اطراف مشاهده گردید و آثاری از اُتراق و سکونت مشخص بود و در قسمت مرکزی محل بنا حفره ای قدیمی و همچنین آثاری از یک فعالیت قدیم تر احساس شد. به نظر مهندس عدالت این دژ یک قلعه ی کاملاً طبیعی بوده و از بالا تمامی مناطق اطراف را به راحتی می توان مشاهده کرد. و اگر قلعه ای یا دژی و بنایی نیز بوده به نظر می رسد آنچنان استحکامات نظامی در کار نبوده است. شاید وجود دره های عمیق اطراف و نبود راه مناسب و همچنین شیب تند دامنه های آن جداً ویژگی های مهم یک قلعه نیز بوده است و قطعاً همین طور است ولی آنچه باید اذعان داشت این است که اگر استحکاماتی هم بوده در سطح بسیار ناچیز و به صورت نمایشی و یا از چوب و حفاظ های طبیعی و جنگلی بوده است؛ چون آثار موجود چندان عظمت و اُبُهتی را نشان نمی دهند که به اندازه ی قلعه شیندان مهم و یا مقاومت داشته باشد و همگی از بین رفته اند. در حالی که قلعه شیندان هم اکنون نیز همانند برج سنگی و یا به عبارتی به همان معنای اسم خودش «سنگ نگهبان» نظر هر بیننده ای را به سوی خود جلب می کند. بهر حال تأسیسات آنچنانی در اینجا باقی نمانده و از نظر سیستم آبرسانی نیز باید گفت که از آب چشمه های طبیعی در جنگل ها و کوه ها استفاده می شده است.»۱۱ یحیی عسگری نمین در کتاب خود می نویسد: «بقایایی از این قلعه ی قدیمی شامل سنگ لاشه و قطعاتی از گچ، بر بلندای کوه در جوار روستای «تله خان» به چشم می خورد که در نزد اهالی منطقه به «بَزْنو» معروف است. دسترسی به آن از طریق دهستان«ویرمونی» و پس از عبور از روستاهای « هوردول» و «تله خان» به سمت ارتفاعات میسر است. با توجه به شواهد موجود، این مکان قلعه ای دیده بانی بوده و در حال حاضر قلعه ی مذکور به تلی از خاک تبدیل شده است.»۱۲ نتیجه: مطالب ذکر شده ی فوق از جمله وجود تپه ای به نام «بَذ» یا «بَذَه قَلعه» و راه دشوار دست یابی به آن و وجود خاندان مهرانی در آستارای فعلی و تنبور زنی بابک و شغل دامداری اش و وجود مناطقی به نام «آلالان» دراسالم شهرستان تالش و «آلیان» در شهرستان فومن و کوه «آریَن» در شهر شاندرمن در قلمرو قومی تالش این موضوع را به اثبات می رساند که قلعه ی «بذ» فقط در قلمرو قومی تالش در آستارا وجود داشته و دارد و وجود این قلعه در هر مکان دیگری را رد می کند. منابع: ۱ ـ نفیسی، سعید، ۱۳۹۰، بابک خرمدین، نشر کتاب پارسه، چاپ دوم، صفحه ۱۵ / ۲ ـ آقا حریری، اشرف، ۱۳۸۷، آستارا در گذرگاه تاریخ، نشر دهسرا، صفحه ۸۹ / ۳ ـ نفیسی، سعید، ۱۳۹۰، بابک خرمدین، نشر کتاب پارسه، چاپ دوم، صفحه ۳۶ / ۴ ـ همان، صفحه ۳۷ / ۵ ـ همان، صفحه ۳۸ و ۳۹ / ۶ ـ همان، صفحه ۴۲ و ۴۳ / ۷ ـ همان، صفحه ۴۱ / ۸ ـ عبدلی، علی، ۱۳۹۱، تالشان کیستند(تبار و هویت بابک خرمدین)، نشر جامعه نگر، چاپ اول، ویراست سوم، صفحه ۵۳ / ۹ ـ ستوده، منوچهر، ۱۳۴۹، از آستارا تا آستارآباد، نشر انجمن ملی، صفحه ۱۴ / ۱۰ ـ عسگری نمین، یحیی، ۱۳۹۰، قلعه های آذربایجان و گیلان، نشر شیخ صفی الدین، صفحه ۱۵۳ / ۱۱ ـ عدالت، داوود، ۱۳۸۳، شهرستان آستارا، نشر گیلَه وا، صفحات ۲۹۰ تا ۲۹۳ / ۱۲ ـ عسگری نمین، یحیی، ۱۳۹۰، قلعه های آذربایجان و گیلان، نشر شیخ صفی الدین، صفحه ۱۰۴ * - برای آگاهی بیشتر در این مورد مراجعه شود به کتاب تاریخ تالش تالیف علی عبدلی صفحات ۳۱۳ تا ۳۱۹ منبع : ماهنامه تالش شماره ۵۶
×
×
  • اضافه کردن...