رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'قرن ششم'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    ادبيات تعليمي در قرن ششم

    ادبيات تعليمي در قرن ششم هم زمان با رشد و شكوفايي فارسي در قرون قبل، چند شاخة مهم ادبي به تدريج در پهنة ادبيات به ظهور رسيد كه در روند تكاملي خود انواع ادبي را در شعر فارسي شكل داد. مهمترين اين شاخه‌هاي ادبي عبارت بود از ادبيات حماسي، قصيده درباري و... و ادبيات تعليمي با موضوعات زهد و پند و اندرز. مراد از ادبيات تعليمي و پندآميز نوعي از ادبيات است كه نشان دادن راه نيكبختي و رستگاري بشر به وسيلة تهذيب اخلاقي او را هدف و غرض اصلي خود قرار دهد. با ظهور اسلام موضوع «حسن الخلق» كه ريشه در قرآن و حديث داشت[1] به يكي از موضوعات مهم ادبي بدل گشت و به تدريج در متن‌هاي مربوط به سيرة نبوي آميخته شد و با شاخ و برگ‌هايي به قرن‌‌هاي بعد رسيد. اين امر توجه مسلمانان را به مسألة تعليم و تربيت و شيوه‌هاي بهتر زيستن كه با گسترش و توسعة جامعة اسلامي اهميّت روزافزون مي‌يافت نشان مي‌دهد. هرچند نزد اعراب بدوي نيز بعضي اصول و ارزش‌هاي اخلاقي معتبر دانسته مي‌شد، امّا غالباً اين ارزش‌ها در ساية انتقام‌ها و جنگ‌هاي قبيله‌اي كم‌رنگ مي‌شد[2]. اما با ظهور اسلام ارزش‌هاي اخلاقي تازه‌اي به كالبد تفكر انساني دميده شد. در اين ميان اثر فرهنگ ايراني را نيز نمي‌توان از نظر دور داشت. دربارة تفكّر اخلاقي ايرانيان باستان در كتب مختلف چون پندنامه‌ها و سيرت پادشاهان مي‌توان به حدكافي با آنها آشنا شد. آنچه ايرانيان فرهنگ مي‌ناميدند در پرورش مفهوم ادب در دورة اسلامي تأثير بسياري داشت[3]. از طرف ديگر شكل‌گيري و رشد نهضت زهد كه در ادامه به پيدايش تصوف انجاميد نيز ادب و اخلاق خاص صوفيان را پديد آورد كه به نوبة خود اثر شگرفي در شكل‌گيري ادبيات تعليمي در دورة اسلامي داشته است. صوفيان از آغاز ادب خاص خود را به شكلي آييني و فرقه‌اي شكل دادند و مجموعه آثاري كه با نام‌هاي آداب‌الصوفيه، الزهد، رسالة قشيريه و... از قرن دوم به بعد به نگارش درآمد نشان‌دهندة آن است كه صوفيان نيز در پيدايش جريان‌ها و دورنمايه‌هاي ادبيات تعليمي از همان آغاز سهم عمده‌اي داشتند. بنابراين در كنار قرآن و حديث و سيرة نبوي بايد گفت ادبيات زهد و صوفيه از اركان مهم ادبيات اخلاقي است كه از قرن دوم متولد شد و در قرون بعد به نهالي تنومند و قوي تبديل شد[4]. در بعد سوم اين مثلث، علاوه بر انبياء و اديان توحيدي، فيلسوفان نيز در ادوار مختلف به اين مهم توجه داشته‌اند. آنچه به ويژه اخلاق را به فلسفه و آراي فيلسوفان مرتبط مي‌سازد مسألة علم‌النفس و همچنين فلسفة اخلاقي است. فيلسوفان و در دين مبين اسلام اگر بخواهيم بهتر بگوييم، حكيمان، به روح انسان كه سرمنشأ هر فضيلت و رذيلت است اهميت بسيار داد‌ه‌اند و به همين دليل نفس و قواي آن از مباحث مهم فلسفة اخلاق به شمار مي‌رود. فيلسوفان كه هدف خود را نيكبختي بشر معرفي مي‌كنند، قصد داشتند راه و طريقة نيكبختي و سعادت انسان را به او بياموزند. پس قبل از هر چيز توجه خود را به نفس او معوطف داشتند. و از جنبه‌اي ديگر اساس و اصل علم اخلاق و ماهيت وجودي آن و مسائلي چون منيت و يا مطلق بودن اخلاق و از اين قبيل مسائل پايه‌اي توسط علم فلسفه مطرح و هم از آن طريق حل مي‌شد. امّا در مجموع مي‌توان گفت تعليمات فيلسوفان در باب اخلاق را در سرشاخه بيان كرد: اول شناخت نفس و فواي آن؛ دوم شناخت فضايل و رذايل مرتبط با نفس سوم راه و وسيلة تهذيب نفس فيلسوفان به پيروي از اسلافشان چون افلاطون و ارسطو قواي نفس را به سه نيروي نفس شهواني، نفس غضبي و نفس ناطقه تقسيم مي‌كنند و براي هريك از اين نيروها صفاتي قائلند كه مجموعاً شناخت آن‌ها به شناخت نفس منجر مي‌گردد. از نظر افلاطون سعادت بشر به كسب چهار فضيلت اصلي حكمت، خويشتنداري، عدالت و شجاعت وابسته است[5]. در نظر اين فيلسوفان يوناني بشر بايد در جستجوي غايت خويش باشد و براي اين امر بايد اصل خود را بشناسد. اين اصول اخلاقي كه به تفصيل در لابه‌لاي آثار افلاطون مندرج و پراكنده است به وسيلة شاگردش ارسطو در كتاب‌هاي اخلاقي كه وي به همين منظور مدوّن كرد، موجود است. بنابراين مي‌توان چنين گفت جريان مهم ديگري كه در شكل‌گيري ادبيات تعليمي فارسي سهم عمده‌اي داشته است، جريان فلسفه از ابتداي شكل‌گيري تا تكامل و توسعه آن توسط فيلسوفان و انديشمندان بزرگ اين عرصه است. مسلمانان كه با آثار حكيمان يونان باستان از قبل به ترجمه‌هاي متعدد آشنايي يافته بودند، بخش‌هاي مهمي از آن را در فرهنگ و ادب خويش جذب كردند. فلسفة اخلاقي يونان باستان به همراه تلخيص‌ها و شرح‌هاي متعدد در اختيار مسلمانان بود. هم چنين آنان با عقايد اخلاقي ديگر انديشمندان يوناني نيز آشنا بودند[6]. فيلسوفان برجستة ايراني چون فارابي و ابوعلي سينا ديدگاه‌هاي فلسفي و حكمت متعالي را با اصول دين مبين اسلام تلفيق كرده، حكمت عملي را پديد آوردند كه علم اخلاق را در كنار سياست مدينة فاضله و مدن به عنوان بخشي از نظام فكري ـ فلسفي معرفي و بررسي مي‌كرد. از ديگر فيلسوفان اخلاق‌گرا بايد به كِندي اشاره كرد كه رسالة اخلاقي او مورد توجه و تقليد و برداشت نويسندگان وانديشمندان قرن بعدي گرديد. همچنين رازي از فيلسوفان برجسته‌اي است كه نظرية خاصي در مورد علم‌النفس داشته است. رسالة كندي با نام «درشفاي روح» ظاهراً گم شده است[7] امّا خوشبختانه آثاري از رازي را با همان نوع نگرش و توجه در دسترس داريم. از ديگر اشخاص مهم و تأثيرگذار در اين حوزه مي‌توان به ابن‌مسكويه رازي (ف‍ـ 421) اشاره كرد كه پايه‌گذار نوعي ادبيات عملي براساس نظريات فلسفي و علم اخلاق است كه بعد در آثار افرادي چون شيخ نصيرالدين توسي، سعدي و خواجه نظام‌الملك بازنمود يافته است. ابن‌مسكويه در اثـر معروف خـود، تهذيب‌الاخلاق، به تعريف قواي سه‌گانه نفس يعني نفس شهواني، نفس غضبي و نفس نـاطقه مي‌پردازد. نفس غضبي و نفس شهواني مشترك انسان و حيوان است. نفس شهـواني جميع لـذات جسماني را در خود گرد آورده است و فرزانگان برآن غالب و عموم مردم گاه مغلوب و گاه مقهورند و هرگاه مقهور آن شوند چارپايان خوار و ذليل مي‌گردند. وي سپس به معرفي نفس غضبي مي‌پردازد كه ريشة گستاخي و سركشي و عصيان‌طلبي و قدرت‌پرستي است. اين نفس از نفس شهواني نيز خطرناك‌تر و مقهور آن به حيواني وحشي شبيه‌تر است تا به انسان[8]. قوّة ديگر، نفس ناطقه يا همان جان گوياست كه حدفاصل ميان حيوان و انسان است. ابن‌مسكويه در برشمردن فضايل نفس ناطقه، از كسب دانش، خودداري از عمل ناپسند و پست، تأديب نفس شهواني و غضبي، رفتار درست در زندگي و كسب و معاشرت، اهتمام به عمل خير ونيكي و محبت، نيت سالم، حلم و حيا و بالاخره عفت و طلب رياست ازراه صحيح نام مي‌برد و رذايل را چنين برمي‌شمرد: خبث، حيله‌گري، چاپلوسي، مكر، حسد، مردم‌گريزي و ريا[9]. ابن‌مسكويه پس از توضيح قواي نفس، فضايل و رذايل مقابل آنها را برمي‌شمارد كه مستقيماً با قواي سه‌گانة نفس مربوط نشده‌اند ونيز فرع بر چهار فضيلت اصلي قرار ندارند. در عين حال وي در كتاب خود صفت و خصوصيات نيكوكاران و دوستداران فضيلت و فرزانگي را ذكر مي‌كند. براساس نظر ابن مسكويه اين افراد اساس زندگي خود را بر مقتضيات نفس ناطقه و قواي عقلاني بنا مي‌نهند و خود را به گونه‌اي تعليم مي‌دهند كه هر انساني را دوست داشته باشندو انسان‌ها را برادر خود بدانند؛ زيرا انسان در حقيقت نفس ناطقه است و آن جوهري است واحد ميان تمام انسان‌ها و مردم در حقيقت شيء واحدند به صورت شخص با يكديگر تفاوت دارند[10]. اين نوع نگرش وتفكر اخلاقي تا اندازة بسياري شبيه عقايد و نظريات اخوان‌الصفا است كه هم در قرن‌هاي قبلي نهضت آنان در اوج شكوفايي بود و رسايل آنان نيز به شكل‌گيري نظرية اخلاق اسلامي كمك بسياري كرد. هرچند بحث‌هاي آن در علم اخلاق از نظر فلسفي و پايه‌اي داراي ساختار ونظام يكدست و روشني نيست و يبشتر بر جزئيات واخلاق عملي استوار است. تبليغ اخوّت و برادري و ايثار كه از اصول اخلاقي اين جمعيت به شمار مي‌رود در كنار ديدگاه‌هاي فلسفي رنگ و بوي اخلاقي خاصي به بسياري از آثار آنان داده است[11]. نكتة جالب توجه در تعليمات اخلاقي اخوان‌الصفا توجه به عامل اقليمي درمسألة اخلاق است كه به نظر آنها سهم مهمي در شكل‌گيري شخصيت فرد دارد. همچنين عقيده دارند كه عامل اجتماعي، زيان، عادات، عقايد و مذهب در رفتار مردم و ويژگي‌هاي اخلاقي آنان اثر دارد. اثر ديگر ابن‌مسكويه جاودان خرد است كه اساس كتاب اخلاق ناصري خواجه نصيرالدين توسي (ف‍ـ 672) قرار گرفت. از كتاب وي چندين ترجمه به فارسي موجود است. وي در اين كتاب نيز به تفصيل دربارة تهذيب نفس و ارتباط آن با نحوة حكومت از سويي و پرورش اخلاقي جامعه و دستيابي به نيكبختي مردم از سوي ديگر، بحث كرده است[12]. همان‌گونه كه مي بينيم نظرية اخلاقي در دورة اسلامي تا قرن ششم راه درازي را پيموده است و به پيشرفت‌هاي بسياري نائل آمده است. همچنين يك قرن قبل ناآرامي‌هاي سياسي و شرايط نابسامان اجتماعي كه حاصل سير شتابان دگرگوني در حكومت و مسائل مرتبط با آن بود، لزوم توجه به بحث‌هاي اخلاقي را آشكارتر كرد. مي‌توان دريافت كه حكيمان وانديشمندان در چنين شرايطي سخت احساس مسئوليت مي‌كردند و در مقام وجدان بيدار جامعة خويش با احساس خطر از انحطاط فرهنگي و اخلاقي، قصد داشتند موضوعات اخلاقي وتعليمي مربوط به تهذيب نفس را در بين انديشمندان و درس‌خواندگان مطرح كنند و به تدريج زمينة رواج اين آموزش‌ها را در ميان مردم فراهم آورند. حساسيت به امر تعليم و پرورش اخلاقي با شدّت گرفتن فعّاليّت‌هاي سياسي چون باطنيان و اسماعيليان، به اوج خود رسيد. چون در اين شرايط خطر از بين رفتن ارزش‌هاي اخلاقي اسلامي در هجوم افكار و عقايد مختلف و اختلاطي اين مذاهب نوظهور بيش از پيش احساس مي‌شد. در مقابل، روحية استبداد و ديكتاتوري حاكم بر عصر غزنويان و تعصّب مذهبي، گروه‌هاي مخالف و معارض در پي عواملي بودند تا اين شرايط را از نظر روحي و اجتماعي به سوي اعتدال و ميانه‌روي گرايش دهند. تعليم در نظر گروه‌هايي چون اسماعيليه و باطنيان و شاعران اين گروه‌ها چون ناصرخسرو اهميت والايي داشت كه آنان را اهل تعليم مي‌ناميدند[13]. پافشاري شاعري چون ناصرخسرو بر دانش‌آموزي نيز تنها يك نصيحت اخلاقي ساده نيست بلكه او علم‌آموزي را در پاية طاعت قرار داده است. وي در كتاب جامع‌الحكمتين درتأويل آية «انّ‌الله يأمر بالعدل والاحسان...» (16/90) مي‌گويد عدل و احسان وبخشش مال به نزديكان معناي ظاهري آيه است اما معناي باطني آن اين است كه بر عالمان فريضه است كه علم خود را به آنان كه از آن بي‌بهره‌اند، برسانند. بدين ترتيب در نظر او، عدالت، رساندن علم به نادانان است[14]. در چنين شرايطي ناصرخسرو آثار تعليمي خودرا عرضه كرده است. وي كه به گواهي تمام آثارش به ويژه زادالمسافرين و جامع‌الحكمتين توجه خاصي به مسألة آگاه‌سازي مردم وتهذيب نفس دارد، در اين دوره پرورش اخلاقي و افزايش آگاهي در بين مردم را يگانه راه بيرون كشيدن آنان از فقر و تيره‌روزي وضلالت وگمراهي مي‌شمارد. در آثار ناصرخسرو نظام وساختار اخلاقي مدون و نظام‌مندي عرضه شده است كه شاعر در آنها به اين موضوع اشاره كرده است[15]. در مجموع و در يك جمع‌بندي كلي مي‌توان آثار فلسفي ناصرخسرو را در چند گزينه جمع‌بندي كرد: الف) بيان كليات فلسفي؛ ب) روش اخلاق فلسفي؛ ج) اندرزهاي كلي. در بخش‌هايي كه متن دربارة گزينة الف است، مقدمات حكمي در شناخت نفس و منشأ آفرينش انسان شرح داده شده است. در اين بخش‌ها و متن‌ها، ديدگاه‌هاي فلسفي شاعر براساس معتقدات و باورهاي اسماعيليه مدوّن شده است. از نظر ناصرخسرو آدمي به دليل وجود نفس ناطقه به طور بالقوه فرشته است[16]. امّا فرشتگي او بالفعل نشده و پنهان است. بنابراين صفت فرشتگي دارد. اين فرشته مي‌تواند فرشته شود يا ديو. نفس ناطقه دروجود آدمي فرشتة بالقوه است و نفس غضبي و شهواني در آدمي ديو بالقوه محسوب مي‌شود. آدميان ميان اين دو نيرو حركت دارند و هريك به دسته‌اي متعلّق‌اند، يا نفس ناطقه را به فعليت رسانده و فرشته شده‌اند و يا مغلوب نفس غضبي و شهواني گشته در مقام ديو قرار دارند. اساس اين نظريه كه منشأ شر و ريشة تمام رذايل نفس در شهوت و غضب است در كتاب‌هاي اخلاقي فيلسوفان قرن چهارم مدوّن شده است[17]. اين تفسيم‌بندي كه ريشه در آراي عالمان يوناني دارد، چنانكه در آثار ابن مسكويه هم ديديم، اساس نظرية اخلاقي فلسفي قرار گرفت و ناصرخسرو نيز برهمين اساس نظرية تعليمي و اخلاقي خود را مدوّن كرده است. البتّه اندك تفاوتي در نظرية ناصرخسرو با فيلسوفان وجود دارد و آن اينكه در نظرية ناصرخسرو نفس شهواني و نفس غضبي هر دو در مقام ديو قرار گرفته‌اند در حالي كه در نظرية فيلسوفان اخلاقي نفس غضبي فضايلي نيز دارد، همچون شهامت دردفاع از نفس در برابر خطرات. در مجموع در نظر ناصرخسرو هرگاه نفس ناطقه از طاعت خارج شود، ديو است و هرگاه بتواند شهوت و غضب را در فرمان خود درآورد، فرشته است[18]. اين امر به زبان تمثيلي، يعني عبور از مرتبة ظاهر به مرتبة باطن. در اين بين ناصرخسرو نبي و وصي را در حدفاصل صفات بشري و صفات ملكوتي نفس قرار مي‌دهد تا نظام تعليمي خاص او با نظام فكري فيلسوفان تفاوت داشته باشد. از نظر او عقل براي دستيابي به مرتبة فرشتگان كافي نيست و طي اين مسير تنها از راه كتاب و شريعت ممكن است. رسول و وصي در ميان مردم و عقول و نفوس واسطه‌اند و با كتاب و شريعت مردم را از فرشتة بالقوه به فرشتة بالفعل مي‌رسانند[19]. چنانكه مي‌بينيم سير تعليمي انسان از مسير فرشتة بالقوه يا نفس ناطقه، مرتبة فرشتة بالفعلاز طاعت عبور مي‌كند. در اين مسير آدمي با تمسّك به كتاب و شريعت رسول و از طريق طاعت از رسول و وصي، قواي نفس غضبي وشهواني را مغلوب خويش ساخته است و به مرتبة فرشتگي بالفعل نائل مي‌شود[20]. اساس تعليم ناصرخسرو و راهنماي اخلاقي او براي بشر براساس چنين بنياني نهاده شده است. در اين ميان توجه خاص او به امر ظاهر و باطن، به نظر مي‌رسد بيش از آنكه از آراي فيلسوفان متأثر باشد، از ديدگاه‌هاي صوفيانه تأثير پذيرفته است. در اين نظام اخلاقي حواس جايگاه بسيار مهمي را دارند. گوش و چشم آلاتي هستند كه از حال و گذشته خبر مي‌دهند و وسيلة آگاهي بشرند. براي همين امر بيشترين تأكيد بر روي آنها شده است. زيرا در تعليم و پرورش انسان، بالاترين نقش از آن آگاهي است، اما آگاهي بدون قدرت تشخيص وتمييز ناتوان و قاصر است. در اين نظام فكري ـ اخلاقي قواي فكري در تكميل آن دو حس قرار گرفته است. ناصرخسرو در تبيين «فكر» به اين تعريف مي‌رسد كه «اگر كسي گويد فكرت چيست گوييم قوتيت از قوّت‌هاي نفس ناطقه كه چيزهاي مانند يكديگر را جدا كند، بنابراين در اين نظام اعتقادي ـ اخلاقي، فكر، قوة نفس ناطقه و به عبارت بهتر يكي از قواي نفس ناطقه است كه از ميان مدركات حسي، تشخيص و تمييز را براي بشر ممكن مي‌سازد. مجموعاً اين قوا نقش مهمي در پرورش اخلاقي و تعليم روح انسان دارد[21]. در جايي ديگر در تبيين ضرورت علم ناصرخسرو شيوة خاصي در طرح استدلال خود دارد. وي براين باور است كه در مواجهه با قواي عقلاني، انسان جوياي آن است كه معناي امور را دريابد، بنابراين همواره در پي چيستي اشياء و امور است، اما بسنده كردن به اين پرسش حد كودكان است و بايد آدمي متوجه غايت هرچيز و وظيفة ذهن جويندة بشر است تا از اين طريق در آفرينش خود تأمل كند و بداند كه براي چه به وجود آمده است[22]. نفس از طريق تأمل در جهان عيني مي‌تواند به حقايق معنوي شناخت پيدا كند و خلق عالم هدفي جز اين ندارد. شناخت عالم روحاني براي نفس جز از طريق شناخت عالم جسماني ميسر نيست. زيرا معاني روحاني در اجسام قرار دارد كه نفس ناطقه جز با تعلق به جسم آن‌ها را درنمي‌يابد. جوهر علم همان نظام عالم است، يعني نمايش يا فعل عقل كلي كه همة موجودات را دربرمي‌گيرد. به همين دليل در عقايد وي توجه به نيازهاي جسماني در حدّ اعتدال لازم و ضروري است، زيرا جسم طريقي است لازم براي شناخت عالم مجردات[23]. 4ـ5ـ فضايل و رذايل بحث فضيلت و رذيلت از آغاز از موضوعات اساسي فلسفة اخلاق به شمار مي‌رفته است و با عنوان صفات حميده و ذميمه در آثار مختلفي آمده است. هرچندبه درستي و يقين نمي‌توان به اين نتيجه رسيد كه طرح اخلاقي اين مسئله مقتبس از آراي كلام نظريه‌پرداز علم اخلاقي يا كدام آثار است. درآثار كلي قرون چهارم تا ششم هجري، اغلب نويسندگان حوزة علم اخلاق هفت صفت را ناپسند مي‌شمارند: بخل، حرص، آز، مكر، شهوت، غرور، حسد و تكبّر. فضيلت‌هايي را كه نيز توصيه مي‌كنند به تبع رذايل هفت است: تواضع، كرم، قناعت، كم‌آزاري، پرهيز، طاعت و حكمت. در اغلب اين آثار هركسي كه نتواند اين صفات را در خود پرورش دهد دستة نخست را درخود ريشه‌كن كند، از مقام و منزلت انساني خارج مي‌شود، البتّه در جزئيات تفاوت و اختلاف است، امّا در حكمت اين مسئله هيچ اختلافي ندارند[24]. بخشي از آثار اخلاقي فارسي قرون قبل در واقع منعكس‌كنندة اثر فكر ايران پيش از اسلام و در واقع منتقل‌كنندة بخشي از نظام اخلاقي دوران قبل از اسلام كه با نظام اخلاقي اسلام سازگاري داشته است، است. در قسمت‌هايي از اين آثار موعظه و پند‌هايي از زبان موبدان نقل شده كه در دورنماية بسياري از آنها پرهيز از ناجنس و اجتناب از درستي با افراد پست است[25]. در ديگر فصل‌ها و مبحث‌ها، مباحثي پيرامون دوست و مذمت دوستان ريايي آمده است. در اين مبحث دوستي با كساني شايسته است كه در ناملايمات همراه دوست باشند. دوستان حقيقي خردمندان، فقط فرزانگان هستند و اين نكته‌اي است كه در تمام كتاب‌هاي اخلاقي به آن اشاره شده است[26]. همچنين پرهيز از سخن زشت و ناسزا، كوشش در راه عدل، پرهيز از سخن‌چيني و دهن‌بيني، نكوهش دين تقليدي، يافتن باطن اعمال، نكوهش عالمان دروغين، تكيه كردن بر دليل و حجّت، رازداري، فاش نكردن اسرار و سخن با مردم به قدر عقل ايشان گفتن است. از ديگرموضوعات مطرح شده در اين آثار، مذمت جاه و مال و تشبيه دنيا به عروس بي‌وفاي شوهركش است. در اكثر اين آثار ترتيب مطالب به گونه‌اي است كه مطالعه آثار و كتاب‌هاي بعدي كه به تبع و متأثر از اين آثار به وجود آمده است، آن مطالب را يادآوري مي‌كند و اين به آن دليل است كه مجموعة مطالب و مباحث مربوط به نعمت‌هاي دنيوي و اصلي دنيا ومتعلّقاتش كه موجب لذت و الم و نهايتاً باعث پريشان خاطري است هم قبل از اسلام و هم بعداز اسلام نكوهش شده و مورد مذمّت قرار گرفته است. از ديگر موضوعات مشترك در بيشتر آثار اخلاق انديشان قبل و بعد، مغتنم شمردن فرصت است:
×
×
  • اضافه کردن...