جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'فلسفه درخیابان'.
1 نتیجه پیدا شد
-
خیابان مسأله زندگی فلسفه خیابانی معرف آن چیزی است که اسپینوزا منکر آن بود. اسپینوزا میگفت: به تجربه دریافتم که همه امورعادی که مردم در زندگی دنبال آنند بیهوده و پوچ است...؛ زیرا اشیایی که مردم برای آنها اعتبار قائلند میتوان تحت سه عنوان طبقهبندی کرد:ثروت، شهرت و لذات حسی. فکرآدمی چنان مجذوب این سه چیز است که برای آنکه درباره خیردیگری بیندیشدکم توان است. فکروقتی گرفتار لذات حسی است از کارمیافتد بدانگونه که ازتفکر درباره هرامر دیگری بکلی ناتوان میماند. اما آیا درباره اسپینوزا وکلیه متفکرانی که منکر اصل ابتنای فلسفه بر امرمسأله مداری وبه ویژه مسأله مداری اجتماعی هستند نمیتوان گفت که کماکان دردوره جزمیت عقلانی قبل از رنسانس به سرمی برند؟ شاید برای توضیح این موضوع ابتدا باید به فهم مسأله اجتماعی بپردازیم: مسأله اجتماعی چیست؟ اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی چون ارل رابینگتن و مارتین و اینبرگ مسأله اجتماعی را «وضعیت اظهارشدهای میدانند که با ارزشهای شمار مهمی ازمردم مغایرت دارد ومعتقدند برای تغییرآن وضعیت باید اقدام کرد». تعریف مذکورناظراست برشرایط واقعا موجود؛ وضعیتی که مردم درچارچوب نظام ارزشی خود مسأله اجتماعی میدانند و شمار مهمی ازآنان که سازمانیافته ودارای قدرت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی بیشتر هستند نه تنها شرایط موجود را مشکلزا میدانند بلکه خواستار اصلاح آن بوده و برای اصلاح آن دست به اقدام میزنند. ازنگاه اندیشمندان علوم سیاسی زمانی مسأله ظهور مییابد که چتر قدرت سیاسی پاسخگوی سلایق مختلف جامعه نبوده و برای موجودیت خود تمام راههای منجر به اصلاح را مسدود میکند. غیریتسازی به اوج خود رسیده، دایره نظام خودی هر روز تنگتر و وحدت سیاسی جامعه دچار گسیختگی شده، منجر به فروپاشی نظم موجود میشود. قبل از رسیدن مرزهای مسأله اجتماعی به مرزهای سیاسی، ضروری است که نظم اجتماعی درحال واگرایی، به درستی بررسی شود. شاید به همین دلیل است که میلتون فریدمن به دنبال آن بود آدمیان را ازمیان همان سه عنصراسپینوزا یعنی ثروت، شهرت و لذات حسی به ویژه درحوزه اقتصاد به تبیین بنشیند. ازاین رو به نظر میرسد اصیلترین اصول فلسفی، آن اصولی باشند که ازمیان زبالههای زندگی و بهویژه ازخیابان برخاسته باشد، اصولی که منتهی به بازیافت زباله میشوند. این جمله تابه آخر راهنمای این مقاله خواهد بود. یادمان نرود، اصولی که به بازیافت زباله منتهی میشوند. اسپینوزا به لذت عقلانی ما میافزاید اما مفهومی که از فلسفه وی ودیگران در ذهن نقش میبندد، موضوعی مجرد، تجملی و بریده از دنیای مادی است. این فلسفه با واقعیتهای عینی جهان خارج از ذهن رابطه مشخص وعینی ندارد. اما باید سیر تکامل آنان را بیاموزیم تا ازمیان آشغالهای ذهنی به آشغالهای خیابان دردنیای مدرن برسیم. دردنیای سنتی جایی برای فلسفه زندگی و فلسفه خیابانی وجود ندارد. درغرب هم اگر وجود دارد درمعرض مسخ شدگی قراردارد. با این همه به فلسفه زندگی توجه شد. هنری برگسن، برنده جایزه نوبل برای ادبیات، نظریه پرداز «فلسفه زندگی» است. به نظر او زندگی انسان غربی قربانی عواقب دوره مدرنیته شده. او از جمله نتایج منفی عصر مدرنیته را استعمارگری کشورهای اروپایی، استثمار زحمتکشان، آلودگی محیط زیست، ازخودبیگانگی و فردگرایی انسان، تهدید جنگهای جهانی، دنباله روی کورکورانه از علم و صنعت، ماده گرایی سودجویانه، ناسیونالیسم و... میداند. یعنی زندگی انسان از نظر ذهنی با فلسفه – و از نظر عینی با هستی، بیگانه و دشمن شده است. اوفلسفه زندگی را فلسفه همراهی انسان مدرن نامید و میگفت وظیفه فلسفه است که زبانی ادبی و شاعرانه کشف کند تا واقعیات را به شکل پروسه و حرکت توصیف کند. درنظر برگسن، فلسفه زندگی، اعتراض به سرمایه داری و عواقب آن است. مشهورترین جمله برگسن، این بود که میگفت، زندگی یک نهر و رودخانه حرکت زنده و نشاط آور است. نشاط و نیرو و حرکت را، میتوان همیشه در رودخانه زندگی مشاهده کرد. شاید همین رویکرد غرب است که میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی را وادار میسازد تا بگوید غرب با تکیه بر عقل گرایی و اومانیسم ذهنی خود، از اوایل قرن گذشته به تعریف تروریستی از انسانهای نوگرا پرداخته وآنان را به بهانههای گوناگون، یا روانه زندان، تیمارستان، بیمارستان، تبعید و بازداشتگاه کرده و یا در سر هر چهارراه، کوچه و خیابان و مکانی، با نصب کردن دوربینهای مخفی و ویدئو، انسان را به اتهام تروریستی، همه جا زیر نظر گرفته است. مفروض فوکو دراین بیان خیابانی است که اشغال شده است. با این همه او همچون نیچه در جستجوی «شکل خاصی» یا شکل دیگری از زیستن بود. در نظر او، فلسفه یعنی چهارچوبهای فکری و ارزشی، برای اینکه انسان بتواند جور دیگری زندگی کند. فوکو میگفت که فلسفه، جنبشی است که با کمک آن، انسان خودرا آزاد یا حقایق قدیمی را بیاعتبار میکند.