برای بیان تجربههای یکی ازهزاران "بیست و چهارساعته" های زندگی، هر آدمی میتونه یه راه رو بره (و البته نره!) ویه جوری این شبانه روزهاش رو تفسیر کنه...
زندگی برای شهرنشینها و اونهایی که تو نقطهی عجیبی از جهان به نام “تهران” ساکنند و مجبورند به ادامهی حیات تو این وادی بی درو پیکر، که مملو از شلوغی و استرس و بیخوابیه... پر از دردهای زندگی شهریه. از بیکاری و نداشتن آینده و دلخوشی... خالی از رویاهای کودکی ...تکرار مکرروار کاشها و کاشکیها که برای فرار از اونها همصحبتی با یک همحس، شاید بهترین راه باشه و مکانش چه بهتر که توی یکی از همین کافههای نوستالوژیزای! دور و برخودمون. جایی برای متورم و قلمبه شدن اشکهای شوق و رشکهای “بی و باذوق”...! درد دل با کافهچی ودیوارهای پراز پوسترهای روشنفکرانه ! (و شاید کجفکرانه!) ... کشیدن سیگار وحبس کردن دودی که سقف کافه ،یک عمر شریک مشتریهاشه.
اولین آلبوم سولوی علی خلیلزاده (نمیدونم چرا آلبوم “ای کاش”، با نام گروه “نهان” لیبل شده!) تو یه همچین حال وهواییه، چند ماهی هست که متولد شده و انصافن یکی از بهترین آلبومهای آلترناتیو سالهای اخیر این مملکته...
ای کاش،از " 6:13AM شروع میشه با زنگ آلارم ساعت رومیزیای که تمام سکوت شب رو بهم زده ،باد دود ماشینها از خیابونهای شلوغ رد میشه و به زمزمهی، سردردها و بودن- نبودن های و بیکاری،از آینهها رد میشه و به کافهنشینی میرسه.
علی کوچولویی که هست و میخواد نبودن رو تجربه کنه شاید با برنداشتن گوشی تلفن خونهش.(!)
دلش میگیره، بغض میکنه، شاکی میشه، غُر میزنه، تو آینه نگاه میکنه و صدای قطار در میاره و با غم و دردهای خودش، خوابش میبره و...صبح فردا، خواب میمونه و با “یک ساعت و دو دقیقه ”تاخیر از خواب میپره ... اعصابش خُرد میشه و ساعتش رو، زیر پاش له میکنه و از ته دل میخنده...
حالا میشه فهمید که علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست...
امیر مطلبی
نقل از شماره ششم مجله تخصصی راک پالاپال