رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'عادت می‌کنیم'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. به قلم نوشین شاهرخی خلاصه‌ی داستان: شخصیت محوری رمان عادت می‌کنیم، زنی به نام "آرزو صارم" است که بنگاه معاملاتی ملکی دارد. داستان از زاویه‌ی دید آرزو و از دریچه‌ی سوم‌شخص روایت می‌شود. آرزو باید بنگاه پدر را پس از مرگ پدر بگرداند و نه تنها بدهی‌های پدر را پس بدهد، بلکه از پس خرج‌های اشرافی مادر (ماه‌منیر) و دخترش(آیه) برآید و دم فروبندد تا به خسیس بودن متهم نشود. وی با دخترش "آیه" مستقل از مادر زندگی می‌کند و در زمینه‌ی کار، زن موفقی است. یکی از مشتریان‌اش، "سهراب زرجو"، به آرزو علاقه نشان می‌دهد و قصد ازدواج با او را دارد. آرزو نیز به وی علاقمند می‌شود و برخلاف نظر اطرافیانش درصدد است که با وی ازدواج کند. "حمید"، پسرخاله و همسر سابقش، در فرانسه به سر می‌برد و آیه‌ی‌ نوزده‌ساله،‌ دختر مشترک آرزو و حمید نیز در صدد است که به فرانسه برود. "ماه‌منیر" مانند نوه‌اش لوس و ننر است. وی تنها در فکر زرق و برق و ادای اشراف را درآوردن است و نازیدن به عنوان‌های "دکتر" و "مهندس" و ظرف‌های نقره و بلور. ماه‌منیر برای دخترش آرزو، به اصطلاح مادری نکرده و حال برای نوه‌اش کاسه‌ی داغ‌تر از آش شده است. آیه هرچه بخواهد به‌دست می‌آورد و آنقدر نازک‌نارنجی است که نه دست به سیاه‌ و سفید می‌زند و نه تحمل شنیدن پاسخ منفی دارد. تارنمای شخصی برای خودش درست کرده و در آن از محدودیت‌هایی که مادر برایش ایجاد می‌کند می‌نویسد و زبان به شکوه می‌گشاید. مثلا از این‌که مادر از غذا و رفت و آمدش می‌پرسد. فکر می‌کند که مادر به خاطر او باید از پدرش طلاق نمی‌گرفت و انتظار دارد به خاطر او با مرد دیگری ازدواج نکند. دوست و همکار آرزو، "شیرین" نیز با ازدواج آرزو مخالف است، ازدواج را خریت زن می‌داند و علیه تمام مردها حرف می‌زند، چراکه خود تجربه‌ی تلخی در عرصه‌ی ازدواج دارد. ماه‌منیر نیز مخالف این ازدواج است، چراکه داماد سابقش خواهرزاده‌اش بوده. داماد جدید عنوان مهندس و دکتر ندارد و این هم مزیدی بر علت است. پیرنگ داستان (Plot): داستان، به ازدواج مجدد زنی حدوداً چهل‌ساله (آرزو) می‌پردازد که با وجود از سرگذراندن یک طلاق و داشتن دختری نوزده‌ساله و برخورداری از استقلال مالی به مردی علاقمند می‌شود و قصد ازدواج دارد، اما با مخالفت‌ خانواده (مادر و دخترش) و دوستش (شیرین) روبه‌رو می‌شود. دودل می‌شود اما سرانجام تصمیم به ازدواج می‌گیرد. پیام داستان : اگر زنان، علیه مردان حرف می‌زنند و یا درصدد ازدواج نیستند، به خاطر تجربیات تلخ‌شان است (به‌هم‌خوردن ازدواج شیرین و طلاق آرزو)، اما تجربه‌های مثبت در این داستان، پوچی و شعاری بودن این حرف‌ها را نشان می‌دهد. پیدا شدن مردی استثنایی (سهراب) در زندگی آرزو و نیز تماس تلفنی نامزد شیرین در پایان داستان نشان از علاقه‌ی قلبی این زنان به کانون زناشویی دارد. نام کتاب: عادت می‌کنیم، واکنش آرزو در برابر "دعوا، دلخوری و زخم زبان" و "ناز کشیدن برای آشتی"(**ص263) در مقابل ماه‌منیر و آیه است. آرزو به خود می‌گوید: "شاید خودم عادت کنم. باید عادت کنم" و در واقع با این اندیشه تصمیم مقاومت در برابر خانواده و ازدواج با سهراب را می‌گیرد و به تقابل پایان می‌بخشد. کنش و بازتاب شخصیت‌ها: آرزو دوبار در زندگی‌اش به طور مستقل تصمیم گرفته است. یک‌بار زمانی که با آیه از فرانسه به ایران بازگشته و تصمیم گرفته است مستقل از پدر و مادر زندگی کند. بار دوم پس از فوت پدر، هنگامی که به میزان بدهی‌های پدرش پی می‌برد و تصمیم می‌گیرد که بنگاه معاملاتی او را سرپا نگه دارد. حال برای ازدواج با سهراب درصدد است که مستقلاً تصمیم بگیرد. برای ازدواج نخست‌اش، خودش تصمیم نگرفته و تصمیم مادرش را پذیرفته است.
×
×
  • اضافه کردن...