جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'طنز'.
11 نتیجه پیدا شد
-
چكيده در ذهنيت ايرانى، هيچ عضوى از اعضاى جسم انسان، ارزشمندتر و پربهاتر و زيباتر از چشم نيست، زيرا مهمت رين عضو ادراک انسان از پيرامون خودو به عبارت بهتر دروازه ورود آگاهى از جهان پديدار، همانا چشم اوست. در تمام ابعاد و زمينه هاى فكرى و عملى در فرهنگ ايران توجه خاصى به چشم و مفاهيم مشتق از آن شده است؛ به طورى كه دامنه ى وسيعى از باورهاى عاميانه، آفرينش هاى ادبى و هنرى، مفاهيم اسطورها ى و نكات حكمى و رموز عرفانى بر پايه ى مفهوم چشم و افعال و تأثيرات آن بنياد نهاده شده است. چشم از سويى مهم ترین و حساست رين اندام ادراک انسان بوده و وسيعترين دامنه آگاهى هاى او از راه مشاهده به دست مىآ يد و از ديگر سو زيباترين عضو بدن نيز به شمار مىآ يد. ويژگى نخستين چشم، كاركرد تأثيرپذيرى و انفعال و ويژگى دوم آن يعنى زيبايى، كاركرد تأثيرگذارى و كنش گرى دارد و اين دو مقوله هر يك به سهم خود سبب آفرينش تصورات و باورها و مفاهيمى شدها ند كه چشم را در جايگاهى فراتر از ساير اعضاى بدن آدمى قرار مى دهد. بها ينت رتيب چشم در گسترها ى پهناور از فعل وانفعال قرار مى گيرد و لاجرم اين ويژگى ها به تمام عرصه هاى فرهنگى نيز نفوذ مىن مايد. در اين بحث سعى بر آن است تا با تقسيم موضوع به بخش هاى اسطوره، ادبيات، هنرو نيز فرهنگ عامه و تطبيق اين موارد، به شيوها ى توصيفى-تحليلى شناخت بهتر و جامعترى از جايگاه چشم در فرهنگ ايران به دست دهيم. مشخصات مقاله:مقاله در 7 صفحه به قلم پروین بابایی(دانشجوى دكترى هنر اسلامى دانشگاه هنر اسلامى تبريز)،فاطمه اکبری(عضو هيأت علمى دانشگاه هنر اسلامى تبريز).منبع کتاب ماه هنر شماره 187،فروردین ماه 1393 كاربست طنز در گرايش هاي نوين هنر معاصر.PDF
-
- 1
-
- فرهنگ عامه
- چشم
-
(و 5 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
1 - خاله معنای لغوی: خواهر مادر معنای استعاره ای: هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد. نقش سمبلیک: یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد. غذای مورد علاقه: آش کشک. زیر شاخه ها: شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله،پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید. مشاغل کاذب: خاله زنک بازی، خاله خانباجی. چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسکه. داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است. ۲ -عمه معنای لغوی: خواهر پدر معنای استعاره ای: هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد،هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد. نقش سمبلیک: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل: ۱- جواب همه ی فحش هایی که می دهید. مثال: عمته… ۲- جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره… ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها،رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی. ۴- خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم… غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو. زیر شاخه ها: شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند!! مشاغل کاذب Match-Making. چهره های معروف: عمه لیلا. داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است. ۳- دایی معنای لغوی: برادر مادر معنای استعاره ای: هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد،هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد. نقش سمبلیک: یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد. غذای مورد علاقه: فسنجون. زیر شاخه ها: زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید. پسردایی،دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند. چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون. سعی کنید حتمن حداقل یک دایی داشته باشید. ۴- عمو معنای لغوی: برادر پدر معنای استعاره ای: هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد. نقش سمبلیک: یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود. غذای مورد علاقه: قرمه سبزی، آبگوشت. زیر شاخه ها: زن عمو: یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو،پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید. مشاغل کاذب: بازی در قصه های ایرانی-اسلامی. چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ. داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است.
-
زن در طنز ایران موضوع صحبت زن در طنز ایران است(1) از دو زاویه مى شود به این موضوع نگاه كرد یكی تلقی و برداشت و برخوردی كه با مقوله زن در طنز ایران مى شود, و دیگری نقش زنان طنز نویس یا طنز پرداز در تاریخ طنز ایران. حقیقت این است كه ما, در تاریخ ادبیات كشورمان, جریانی با عنوان جریان زنان طنز نویس نداشتهایم, یعنی ممكن است با معدود زنانی مواجه باشیم, كه حتی به عنوان طنز نویس شناخته شدهاند یا در آثار برخی نویسندگان یا شاعران زن با رگه هایی از طنز مواجه شویم, ولی این امر, در مقایسه با آثار مردان اولاً به چشم نمىآید و ناچیز است و ثانیاً هیچگاه رنگ جریان ادبی به خودش نگرفته است. سعی مىكنم در این نشست در صحبتی كوتاه به بررسی چرایی نقش كم رنگ زنان در عرصه طنز و در عین حال, بررسی سیر طنز زنان در ایران از آغاز تا حال بپردازم. برای این امر, ناچارم طنز را به دو مقطع پیش و پس از مشروطه, تقسیم كنم,چرا كه مشروطه, نقطه عطفی در تاریخ طنز ایران است كه آن را هم از لحاظ ساختار و هم محتوا با تحول بنیانی مواجه مىكند و روی برخورد با مسئله زن و حضور زنان در عرصه ظنز هم تأثیر مىگذارد. پیش از مشروطه, در ردیابی شوخ طبعی در ادبیات كشورمان, به سالهای قرن اول و دوم هجری مىرسیم كه شوخ طبعی در قالب هجو ظاهر شده است. ظنز در شعر عرب قالب هجو مخالفان را داشته است كه به وسیله برخی از شاعران دو زبانه, به شعر فارسی هم را ه پیدا كرده و در برخورد با فرهنگ ایرانیان از فرهنگ باستانی عامیانه, قصه های منسوب به دلقكها, مسخرهها و عقلای مجانین, بهره جسته و قوام یافته است. ولی فضای غالب آن, طرح دشنامهای ركیك و فحش و ناسزا و تسویه حسابهای فردی و خانوادگی در قالب شعر بوده و از همان آغاز, برای خدمت به ارباب قدرت, تحقیر رقبا و ترغیب ممدوحان به اعطای پاداش, به كار مىرفته و به تناسب فشارهای سیاسی به علل فراوان از جمله نابسامانیهای اجتماعی و اخلاقی, ناخشنودی اندیشمندان از روزگار و ناتوانی حكام در شناخت سره از ناسره در عرصه ادب و فرهنگ, هجو به بالاترین درجه خود رسیده و تا زمان مشروطیت هیچگاه به جریانی مردمی بدل نشده است. در چنین فضایی, برخورد با زن, رنگ ابزاری دارد. اگر در اشعار عاشقانه از سوی مردان با هویتی آرمانی ستایش مىشود, در اشعار هزلی و هجوی نكوهش مى شود یا دستمایه شوخیهای جنسی قرار مىگیرد و در مجموع نگاه ابزاری جامعه مردسالاری به زن را بازتاب مىدهد. نام آشناترین طنزنویسان كه غنیترین و عمیقترین آثار طنز را در تاریخ ادبیات كشورمان به وجود آوردند مثل عبید, وقتی به مسئله زن مى رسند, دستخوش اروتیسم مىشوند و صرفاً از زاویه نگاه اروتیك به مسئله نگاه مى كنند. در چنین فضایی طبیعی است كه جایی برای زنان طنز نویس باقی نمىماند. تنها زنی كه در هزل و هجوسرایی مشهور است, مهستی گنجوی است. مهستی معاصر سلطان سنجر سلجوقی است مصاحب او. مطایبات بسیاری بین آن دو رخ داده است و او را استاد زنان شاعر زبان فارسی مىشناسند كه در رباعی سرایی بىنظیر است. شعر مهستی, از نظر بافت كلام, تركیب واژهها و سادگی در بیان استادانه است. در هزل و هجو از تهكم, تعریض, كنایه, تشبیه, استعاره, ایهام و آرایههای ادبی بهره مى گیرد و اشعاری در قالب رباعی و قطعه مىسراید. ولی در نگاه ظنز, تحت تأثیر زبان مسلط مردانه قرار دارد. اشعار هزلی و هجوی او, به دلیل بى پروایی و برخورداری از الفاظ ركیك و معانی مستهجن, در اینجا قابل نقل نیست. بعد از مشروطه, طنز, متناسب با ایجاد تحولات سیاسی و فكری جامعه, و رویكرد به مدرنیسم, از نظر صورت و محتوا, دچار دگرگونی مىشود و متناسب با حركت تجدد طلبی, كاركرد اجتماعی و سیاسی پیدا مىكند و رسانهای مىشود و از نظر صورت و قالب نیز ساده نویسی, رویكرد مردمی در زبان اثر و وارد ساختن لحن در نوشتهها, ویژگی آن است. توجه به حقوق زنان و آزادی نسوان, كه یكی از مؤلفههای حركت مدرنیستی به پیروی از جامعه اروپاست, بر آثار طنز نیز اثر مىگذارد. نگاه دردشناسانه به مسائل فرهنگی و نقد خرده فرهنگهای خرافی, ویژگی دیگر آثار طنزآمیز این دوره در ارتباط با زنان است. این ویژگی در نوشتههای صدر مشروطه و آثار طنزآمیز این دوره مشهود است. از مسالكالمحسنین نوشته طالبوف گرفته تا سیاحتنامه ابراهیم بیگ نوشته زینالعابدین مراغهای كه این امر در آثار دهخدا كه نقطه عطف طنز معاصر به شمار مىآید جلوه روشنتری دارد. دهخدا حتی لحن زبان زنانه را وارد آثار طنز مىكند: مثلاً در مطلب زیبای«مكتوب یكی از مخدرات» و «جواب مكتوب» كه در یكی از چرند و پرندهای صور اسرافیل نوشته است. زنی چشم بچهاش ناراحت است اسمش هست: اسیرالجوال(نامش هم گویاست!)برای خادمالفقراء دخو علیشاه نامه مىنویسد و از او چاره جویی مى كند. در این میان دهخدا شیوه های زیست و تفكر و درمان سنتی را به نقد مىكشد و از قول زن مى نویسد: «حسن من توی خانه ور دلم افتاه. هرچه دوا و درمان از دستم آمده كردم. روز به روز بدتر مىشود كه بهتر نمىشود. مى گویید ببریتش پیش دكتر مكترها. من میگم مرده شور خودشان را ببرد با دواهاشان. این گرت مرتها چه مى دانم چه خاك و خلی است كه به بچم بدهم. من این چیزها بلد را نیستم. من بچم را از تو مىخوام. امروز اینجا فردا قیامت....» و در جوابش خادم الفقراء دخو علیشاه مىگوید: «علیا مكرمه محترمه اسیرالجوال خانم. اولاً از مثل شما دختر كلانتر و كدبانو بعید است كه چرا با اینكه اولادتان نمىماند اسمش را مشهدی ماشاالله و میرزا ماندگار نمىگذارید. ثانیاً همان روز اول كه چشم بچه این طور شد چرا نجسش نكردی كه پس برود.....» رویكرد به دفاع از حقوق زنان و نیز نقد فرهنگ جهلآلوده مردسالار, در آثار دیگران هم اعم از نظم, نثر, نمایشنامه نویسی و سفرنامه نویسی در دوره مشروطه مشهود است كه به جریان تبدیل مى شود. بعدها حسن مقدم در نمایشنامه جعفرخان از فرنگ برگشته كه در 1301 اجرا مىشود, به روشنی این نگاه را منعكس مى كند. یكی از مهمترین ویژگیهای حسن مقدم را انجوی شیرازی, دفاع از حقوق اساسی و انسانی زن ایرانی مىداند. مىدانیم كه حسن مقدم از مؤسسان انجمن ایران جوان بوده و یكی از اهداف انجمن, دفاع از حقوق زن عنوان شده است. در جعفر خان از فرنگ برگشته,از طرفی نگاه طبقه سنتی قشری به زن مورد نقد قرار مى گیرد و از طرفی نگاه و برخورد مستفرنگهایی كه در رویارویی با فرهنگ غربی, ظواهر آن را مىگیرندو دچار بریدگی كامل از فرهنگ بومی خودشان مىشوند. مادر, نماینده قشر سنتی, در برشمردن ویژگیهای یك زن ایدهآل مىگوید:«زینت هرچیزی كه یك زن برای راحتی شوهرش باید بدونه, مى دونه, وسمه بلده بكشه, حلوا بلده بپزه, فال بلده بگیره, جادو بلده بكنه. آدم برای چی زن مىگیره؟ برای اینكه بچه بزاد, خونهداری كنه, برای اینكه واسه شوهرش بزك كنه...» از سوی دیگر جعفرخان از فرنگ برگشته, اصلاً زنهای ایرانی را داخل آدم نمى داند. در گفت و گو بین جعفرخان و دختر عمویش(زینت) این صحبتها رد و بدل مىشود: «زینت: لابد در فرنگ آنقدر خانمهای خوب دیدید كه دیگر ماها را داخل آدم نمى دونید». «جعفرخان: البته اینطور كه نمىمونه. شماها هم داخل آدم خواهید شد.» البته نقد باورهای خرافی یا سنتی میان زنان, پیش از این هم در آثاری مثل عقایدالنساء نوشته آقا جمال خوانساری وجود داشته, ولی از مشروطه به بعد است كه این امر رنگ جریانی آثار طنز به خودش مىگیرد. ولی متأسفانه در طی زمان, این جریان(كسب حریت و آزادی زن ایرانی و برخورد دردشناسانه با مسائل او), به عنوان یك جریان همهگیر در طنز تعمیق و گسترش پیدا نمىكند. یعنی با گذشت زمان, نگاه به زن در آثار طنز همچنان در هالهای از پیشداوریهای جنسی یا تحقیرآمیز از نظر جنسیتی قرار مىگیرد. مثل اینكه همان طور كه آرمانگرایی مشروطه در عرصه سیاست و اجتماع نمىتواند نهادینه شود, شعارهای آرمانگرایانهاش در زمینه زن در عرصه طنز هم نمى تواند تداوم پیدا كند! از طرفی شاهد بازگشت به نگاه ابزاری جنسی نسبت به زن به خصوص در نشریات طنز هستیم كه این امر تا سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی هم ادامه پیدا مىكند. این جریان, به خصوص در مقاطعی كه خفقان امكان طرح و برخورد نقادانه مسائل سیاسی و اجتماعی را به طنز نمى دهد, به صورت یك جریان آلترناتیور رشد مىكند و طنز را تحت تأثیر قرار مىدهد. فضای نشریات طنز دهه 50 نمود روشنی از این امر است و ردپای آن را در آثار نویسندگانی مثل عباس پهلوان مى توانیم مشاهده كنیم. در كنار تداوم نگاه پیشداورانه جنسی به زن در آثار طنزآمیز, شاهد ظهور جریانی دیگر هم هستیم كه از سوی برخی نویسندگان و طنزنویسان پیشرو دنبال مى شود و آن, نوعی نگاه تحقیرآمیز به زن, برای نقد حركتهای شبه مدرن یا مدرنیستی دهه 40 و 50 است كه از سوی نویسندگانی مثل اسلام كاظمیه یا فریدون تنكابنی دنبال مى شود. در این گونه آثار، زن سمبل چشم و همچشمی, واپسگرایی و عامل تعمیق فرهنگ بورژوازی است. از نظر نقش زنان طنز نویس, پس از مشروطه هم پدیده كم بودن و انگشت شمار بودن تعداد زنان طنز نویس تداوم پیدا مىكند و این, در حالی است كه در طنز, از طرفی حركت دفاع از حقوق زن ایرانی در مشروطه داریم و از سوی دیگر, طنز, رسانهای و ژورنالیستی شده, مخاطب عام پیدا كرده, به میان طبقات مردم رفته و امكان جلب و جذب طیف گستردهتری از زنان ادیب را هم دارد. حول و حوش آغاز حركت مشروطه, كه ادبیات انتقادی- اجتماعی دوره ناصری كم كم زمینه ساز بروز جریانات فكری- فرهنگی بعد از آن مىشود, بىبى خانم (بىبى فاطمه) دختر محمد باقر خان استرآبادی تنها نویسنده زنی است كه سهمی در ادبیات انتقادی این دوره دارد. كتابی با درونمایه طنز نوشته است به نام معایب الرجال در سال 1313 ق. بىبىخانم, اولین زن طنز نویس ایرانی است، كتاب را در پاسخ به تأدیبالنسوان, نوشته یكی از شاهزادگاه عصر ناصری نوشته است. كتابش دو قسمت دارد: در قسمت اول جواب تأدیب النسوان را در ده فصل داده و قسمت دوم معایبالرجال كه در چند مجلس تدوین شده, با مقدمهای شروع مىشود كه در آن آمده است:«زنان را همین بس بود یك هنر, كه مردان اگر سر به اوج آسمان كشند, زاییده زناناند و پس افتاده ایشان.» در بخشی از فصل اول (در نقد مطالب تأدیبالنسوان) آمده است: «فصل اول مُصّنف گفته اگر مردی دست زن خود را بگیرد و بخواهد در آتش اندازد و آن ضعیفه باید مطیعه باشد. ساكت و خاموش باشد, ابا و امتناع ننماید, به به مولانا. تو با این فهم و ذكا اگر كتابی نمىنوشتی چه مىشد! (ذم شبیه به مدح)» پیش كه مىرویم در زمینه نقش زنان طنز نویس یا طنزپرداز, دچار یأس فلسفی مى شویم! بعد از بىبىخانم, تا مدتها زن طنز نویس نداریم. در عرصه شعر, پروین اعتصامی و ژاله قائممقامی در كنار اشعار جدی خود, شعرهایی هم به طنز نوشتهاند. شهرهای پروین اعتصامی گاه یكسره طنزآمیز است(مثلاً مناظره مست و محتسب, یا مناظره سیر و پیاز و غیره...) و شعرهای ژاله قائممقامی, حتی برخی شعرهای جدیاش رگه هایی از طنز تلخ دارد, مثلاً شعری با مطلع: ای همدم مهرپرور مــن ای یارمن ای سماور من از زمزمه توشد مىآلود اجـزاء لطیـف سـاغر مــن الی آخر كه درددل با سماور است. رباب تمدن در چلنگر, تقریباً اولین روزنامه نگار زنی است كه از او به عنوان طنزپرداز یاد مىشود. ولی چه تمدن و چه مثلاً پروین اعتصامی, آثارشان زبان مردانه دارد. اگر امضای تمدن را از پای شعرهایش در چنگر یا آهنگر كه محجوبی ابتدای انقلاب چاپ مىكرد بردارید, اصولاًمتوجه نمىشوید كه شعرهای یك شاعر زن است. ژاله قائم مقامی در آثار طنزی كه دارد, نگاهش زنانهتر و لطیفتر است, ولی شاید اولین كسی كه لحن را وارد آثار طنزآمیز زنانه مىكند, فروغ فرخزاد است, در اشعاری مثل«ای مرز پرگهر» یا «كسی كه مثل هیچكس نیست.» مى بینید كه باز هم نمونهها, انگشت شمارند و به زحمت پیدا مىشوند. در عرصه روزنامه نگاری طنز, به جز رباب تمدن در چلنگر, تا مدتها, زن طنز نویسی نداریم. در فهرست اسامی نویسندگان توفیق تا 1336 با نام زن طنز نویسی مواجه نمى شویم. از اسفند 1366 تا تیر 1350,(2 سال پیش از تعطیلی توفیق), در میان فهرست 214 نفری نویسندگان توفیق, تنها نام دو طنز نویس زن را مىبینیم كه آنها هم چندان صاحب سبك و نام در عرصه طنز نیستند. در مجله كاریكاتور دهه 50, زنان طنز نویس صفحهای را اداره مىكنند, ولی موفق نمى شوند الگویی از یك جریان طنز زنانه ماندگار ارائه بدهند. همزمان مجله زن روز, چند صفحه طنز با عنوان لبخند پارتی دارد كه آن را مردان اداره مىكنند. در میان نثر داستانی, مهشید امیرشاهی در داستانهای كوتاه طنزش كه در دهه 40 و سال 50 چاپ مىشود, سعی مى كند دنیای درونی و پیرامونی زنان در جامعه و خانواده را انعكاس دهد. بهترین داستانهای امیر شاهی, داستانهایی است كه از زبان اول شخص نوشته مىشود؛ از زبان دختر نوجوانی به اسم سوری, دختری هوشمند و كنجكاو كه لایههای پنهان روابط خانوادگی و فردی را مىكاود و خواننده را به دنیای ذهنی بخشی از دختران جوان طبقه مرفه دهه 40 مىبرد. مثلاً در داستان مجلس ختم زنانه، در ختم یكی از بزرگان فامیل(مادر بزرگ) مى نویسد:«رفتم پایین دایی پرسید چطور بود؟ آمدم مثل خودش بگویم: خیلی آبرومند بود, گفتم خیلی خوش گذشت». گلی ترقی, داستان نویس زن دیگری است كه طنز در نوشتههایش نمودبسیار روشن و مشخصی دارد و در دهه 50, در كتاب خاطرههای پراكنده, روحیات و عواطف بخشی از زنان قشر مرفه را انعكاس مىدهد و به تعمیق حركت طنز زنانه كمك مىكند. این مسئله از این جهت مهم است كه نگاه رایج در عرصه طنز, یك نگاه مردانه است و زنان هم كه مىخواهند طنز بنویسند (به خصوص در نشریات طنز), به نوعی از این نگاه و از این زبان متأثرند. بعد از انقلاب طنز, از دو جهت قابل بررسی است: یكی زنان طنز نویس و یكی نگاه به زن در طنز. طنز پس از انقلاب, چند دوره را طی كرده است: ابتدای انقلاب,متأثر از جو آشفته و بحران زده آن زمان, با طنزی سیاسی و صریح مواجهیم كه مثل اكثر مقاطع آزادیهای سیاسی, به هجو گراییده است. در این مقطع نگاه ابزاری به زن كما بیش وجود دارد, ولی نشریات طنز به مسائل مناقشه برانگیز در حیطه مسائل زنان مثل اجباری شدن حجاب, اعمال محدویتهای اجتماعی و این طور چیزها هم مىپردازند. از دهه60 كم كم محدوده كار طنز نویسی با تغییرات اجتماعی – سیاسی كه رخ مىدهد, تنگ مى شود و ارائه آثار طنز و چاپ نشریات طنز به حداقل خود مىرسد . یك نوع خنثی شدن طنز را مىبینیم كه البته با تعمیق اخلاق گرایی در تصویر و مطالب طنز همراه است. طنز از این زمان به بعد, اخلاق گراست. كم كم در آثاری مثل آثار صابری, به مسائل زنان هم توجه مىشود. در آبدارخانه گل آقا, عیال ممصادق سخنگوی قاطبه نسوان است و شوهرش ممصادق, لقب زن ذلیل دارد. در مؤسساتی مثل گل آقا, زمینه برای حضور زنان طنز نویس یا اداره نشریات طنز فراهم مىشود. برای اولین بار در تاریخ نشریات كشورمان در سال 1370, نشریه طنزی با مدیر مسئولی یك زن(زهره ستاری وفایی) نشریه جوالدوز چاپ مىشود كه یك سال چاپ آن تداوم مىیابد. با این حال در قیاس با ژانرهای دیگر ادبی, مثلاً ادبیات داستانی یا شعر, حضور زنان در طنز محدودتر است. پیش از این, من یكی از عوامل عدم ورود زنان را به طنز در تاریخ ادبیات كشورمان به خصوص پیش از مشروطه درونمایه و زبان مطالب طنز و عمدتاً هجو و هزل بودن آن دانستم. اینجا مىخواهم عامل دومی را هم با توجه به مردانه بودن طنز پس از مشروطه و پس از انقلاب اضافه كنم و آن پیوند طنز با قدرت است. طنز پس از مشروطه بیشتر به تناسب رسانهای شدن و ژورنالیستی بودن آن, صبغه سیاسی پیدا كرده و در تلازم با سیاست قرار گرفته است. طنز نویسان معروف از روزنامه برآمدند و عمدتاً با مسائل اجتماعی و سیاسی روز برخورد داشتهاند. موضوع سیاست, كسب قدرت است و قدرت در كشور ما, همیشه موضوعی مردانه تلقی شده است. این است كه مىبینیم حتی در روزنامهای كه سالهای اخیر عنوان زن را دارد و به تنها روزنامه زنانه بودن مفتخر است, به حیطه طنز روزانه سیاسی كه مىرسد, از مردان استفاده مىكند. سیطره و استیلای مردان بر طنز, سبب ایجاد زبان مردانه در عرصه طنز شده است. گفتم كه حتی زنان طنز نویس به خصوص در طنز ژورنالیستی متأثر از این زبان بودهاند. درآمیختگی طنز با ساده نویسی, و ایجاد جریاناتی مثل عامیانه نویسی در طنز كه حتی گاه به ظهور نوعی لمپنیسم(مثلاً در پاورقی اسمال در نیویورك نوشته حسین مدنی) انجامیده, سیطره زبان مردانه را در عرصه طنز محكمتر كرده است. این رویكرد لمپنیستی هنوز هم در عرصه برخی طنزها دیده مىشود. پس علت دوم كمرنگ بودن حضور زنان در عرصه طنز, استیلای زبان مردانه در طنز, تحت تأثیر مردسالاری در نظام قدرت سیاسی و اجتماعی است. بر این دو عامل, عامل سومی را هم اضافه مىكنم كه به نظر من یكی از علل كم رنگ بودن نقش زن در عرصه طنز, در مقایسه با ژانرهای دیگر ادبی یا زمینههای دیگر هنری است و آن ویژگی طنز است. نویسندهای گفته است كه طنز نویس در اعماق ذهنش باید سخت گیر و خشك باشد. باید بتواند در موقع طنز نویسی, احساس و عاطفه را كنار بگذارد و بىرحمانه قضاوت كند, حتی نسبت به خودش. از خودش هم كه بگذرد تا بتواند فراتر از همه چیز را ببیند و بنویسد. طنزهای احساساتی, معمولاً آبكیاند. لویی آراگون, طنز نویس را به كسی تشبیه كرده است كه روی بالكن خانهاش مىایستد و از فراز بر غوغای جهان نگاه مىكند. این امر شاید یك مقدار با حساسیت بالای زنانه در تعارض باشد. طنزها همانطور كه برگسون مى گوید, معمولاً با تیپها سر وكار دارند. آدمها را در قالب تیپ مىبیند. بر عكس تراژدی كه با فردیت فرد سر و كار دارد. این است كه طنز شاید با نگاه جزئی نگر و زبان جزئی نگر زنانه ناهماهنگ به نظر برسد. البته با پیوند گونههای جدیدی از ادبیات پسامدرن با طنز, در شعر, داستان و غیره, حضور گستردهتری را از زنان در عرصه طنز پیش بینی مىكنم و امیدوارم زنان نویسنده ما بتوانند عنصر طنز را در آثارشان تحقق بخشند و زمینه ساز بروز جریان زبان زنانه در آثار ادبی در ارتباط با طنز باشند. پانوشت: 1. متن ویراستار سخنان رویا صدر در نود و ششمین نشست كتاب ماه ادبیات و فلسفه با عنوان«زنان در عرصه ادبیات و فلسفه» منبع
-
- 3
-
- هجو
- پیش از مشروطه
-
(و 5 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
نظـر دانشجویـان مختـلف در مـورد سوسک ! (محض خنده)
Ghasem Zare پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در گفتگوی خودمانی
نظـر دانشجویـان مختـلف در مـورد سوسک ! (محض خنده) دانشجوی حقوق: با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد! دانشجوی جغرافیا: مکان، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست! دانشجوی مهندسی: شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن، به رویش می رود و افتتاحش می کند! دانشجوی پزشکی: تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود! دانشجوی مدیریت: با آن جثه کوچک، آنچنان خانواده پرجمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است! دانشجوی زبان و ادبیات فارسی: او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد! دانشجوی روانشناسی: درون گرا، خجالتی، کم حرف، یک شخصیت منحصر به فرد! دانشجوی علوم سیاسی: به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند! دانشجوی برق: وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند! دانشجوی کامپیوتر: مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است! دانشجوی فیزیک هسته ای: زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست! دانشجوی تربیت بدنی: آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود! دانشجوی زبان شناسی: هیچکس زبانش را نمی فهمد! دانشجوی علوم تربیتی: شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند! دانشجوی زمین شناسی: کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم! دانشجوی زبان انگلیسی: ! It is always silent دانشجوی تاریخ: گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد! دانشجوی فلسفه: همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که در پس خلقتش هدفی والا نهفته است! دانشجوی هنر: هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم! دانشجوی مکانیک: با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود! دانشجوی آمار: بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد! دانشجوی اخلاق: آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند! دانشجوی علوم ارتباطات: تا او هست، هیچکس تنها نیست! منبع:پرشین استار -
این مقاله ISI رو از دست ندیددانلود کنید و حتما بخونید مطمئن باشید ضرر نمیکنید
-
ملانصرالدین را یکی از حکمای طنزپرداز و شوخ طبع در تاریخ جهان لقب داده اند. چرا که در میان ملت ها کمتر نماد بذله گویی و شوخ طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. با آنکه این شخصیت را هر ملتی به نامی می خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می دهد، اما در همه آنها شخصیت فرزانه او در هیات یک روستایی ساده و خوش سیما تصویر می گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه اش به دل ها می نشیند. ملانصرالدین کیست و در چه زمانی می زیسته است، چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته است یا ساخته و پرداخته ذهن ملت هاست. اینها سوالاتی است که ذهن بسیاری از مردم، چه عادی و چه کارشناسان و فولکولورشناسان در سرتاسر دنیا را به خود مشغول داشته است. در روایت های عامیانه ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ دانسته اند و حتی بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن سفاک صورت پذیرفته بوده است. یا اینکه در سده دهم میلادی او را با حسین ابن منصور حلاج، که در بغداد بر دار شد دیده اند و یا گفته شده است که در اوایل سده پانزده میلادی او با سید عمادالدین نسیمی شاعر، که در حلب پوست او کنده شد، حشر و نشر داشته است. به هرحال ملانصرالدین را یکی از حکمای طنز و شوخ طبعی در تاریخ جهان لقب داده اند. چرا که در میان ملت ها کمتر نماد بذله گویی و شوخ طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. لطیفه های او، افزون برکشورهای اسلامی، در پهنه وسیعی از جهان، از آلمان گرفته تا ژاپن زبانزد ملت هاست. با آنکه این شخصیت را هر ملتی به نامی می خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می دهد، اما در همه آنها شخصیت فرزانه او در هیات یک روستایی ساده و خوش سیما تصویر می گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه اش به دل ها می نشیند و از همین رو همه این ملت ها او را بومی و از آن خود می دانند و او را به نام های متعددی می خوانند. در ازبکستان «خوجا نصرالدین» را با شال پهن و قبای راه راه و عرق چین، به شکل روحانیان آن منطقه نشان می دهند. در تصاویر مصری و عموماً عربی، ملا را با ریش و عمامه و قبای بلند تا قوزک پا، که هیچ نشانی از شوخی و شوخ طبعی در آن دیده نمی شود ترسیم می کنند. در ایران، هم در تصاویر عامیانه ای که از ملانصرالدین در دست است و هم در آثار فردریک تالبرگ، که لطیفه های او را مصور کرده است، این روحانی رند و فرزانه با رعایت معیارهای جامعه ایرانی بدون عبا و عمامه و بیشتر به شکل روستاییان سنتی ایرانی ترسیم شده است. هم اکنون درشهر «آقشهر» یا «آک شیر» از توابع قونیه ترکیه قبری وجود دارد که منتسب به این شخصیت تاریخی است و تاریخ مندرج بر آن وفات ملا را ۶۸۳ هجری نشان می دهد. ملانصرالدین را به نام های متعددی می نامند. از جوحه، جوحا، جحی، سید جوحا، جیوفا، جهان، خوجه نصرالدین، نصرالدین حوجا و ملانصرالدین گرفته تا آرتین (در ارمنستان)، اویلن سیپیکل (در آلمان) و مکینتاش (در اسکاتلند). اما در همۀ این اسامی مفهوم واژۀ ملا، به معنای شخص درس خوانده و با سواد مستتر است. در زبان ترکی "حوجا "هم به به معنای استاد و معلم دانشگاه به کار می رود و هم در محاوره "حوجام" (استاد من) عنوان احترام آمیزی است که به شخص با سواد خطاب می شود. به باور فولکلور شناسان غربی، بعد از فرو پاشی حکومت سلجوقیان بر اثر جنگ های صلیبی و متعاقب آن حملۀ مغول و بروز ناآرامی های اجتماعی در آسیای غربی، قرن سیزدهم میلادی اهمیت ویژه ای در تاریخ منطقه دارد. اهمیت این قرن در آن است که ما در این سده با سه چهرۀ برجستۀ در این بخش از جهان رو برو می شویم. نخست، جلال الدین مولوی است که با سبک و شیوۀ عارفانۀ قصه سرائی اش مرشد و مراد طبقۀ ممتاز و تحصیل کردۀ منطقۀ وسیعی از آسیای غربی، به مرکزیت ایران تا آسیای مرکزی است. دوم، یونس امره شاعر پر آوازۀ آسیای صغیر است که در قالب و محتوای آثارش نقطۀ مقابل مولوی است. او همان مضامین مولوی را به جای زبان فاخر فارسی، که تنها طبقه ای خاص آن را در می یافتند، به زبان ترکی ساده بیان می کرد که برای توده های وسیع مردم قابل فهم بود و از آن لذت می بردند. چهرۀ سوم از آن ملانصرالدین است در هیأت یک روحانی روستائی بذله گو که برای تلخ ترین مسائل زندگی هم راه حل های شیرین و شوخ طبعانه و حکمت آمیز در آستین داشت. در منابع ایرانی، به نوشتۀ محمد جعفر محجوب "...از نخستین سال های رواج فن چاپ در ایران رساله ها و نمونه های متعدد از لطایف ملانصرالدین با حجم های مختلف به طبع رسیده و تقریباً در تمام آن ها، که از روی نسخه های خطی فارسی چاپ شده، قهرمان اصلی داستان ها جحا (یا جحی) نامیده شده است...". دائرة المعارف فارسی ملانصرالدین را چنین توصیف کرده است: مرد ظریف ساده لوح بذله گوی معروف، که احوال او با افسانه ها آمیخته است، و حکایات و امثال و نوادر بسیار در افواه بدو منسوب شده است. احمد مجاهد در مقدمۀ تحقیق و تألیف جامع خود به نام "جوحی"، می نویسد "نخستین چاپ کتاب ملانصرالدین، به نام "نوادر الخوجه نصرالدین افندی الرومی المشهور به حجا" به عربی، در سال ۱۲۷۸هجری ق ۱۸۶۰م، در مصر که در آن زمان تحت متصرفات دولت عثمانی بود انجام پذیرفته است." در مقدمۀ اولین نشر لطیفه های ملانصرالدین از سوی "محمد رمضانی دارندۀ کلالۀ خاور" از قلم مؤلف و ناشر آن می خوانیم: "...این بنده در نتیجۀ چند ماه تفحص در کتب مختلف فارسی قدیم و جدید و نسخ ترکی و عربی آن قریب ششصد لطیفه و حکایت از ملا گرد آورده... و منتشر کردم." طبعاً تصویرگران و کاریکاتوریست های ترک بیش از دیگران به ملانصرالدین پرداخته و صورت و سیرت او را در آثار خود منعکس کرده اند. در آثار تصویری ترک ها ملانصرالدین معمولاً به شکل روحانیان روستائی آناتولی مرکزی، با ریش سفید و عمامه و پوستین و شلوار گشاد، در حالی که وارونه سوار خر است نشان داده می شود. اما با همۀ تطویلی که این نوشته پیدا کرده است، نمی توان از یک نمونۀ استثنائی از چهرۀ ملانصرالدین یاد نکرد و گذشت. و آن، چهره ای است که دو هفته نامۀ "ملانصرالدین" چاپ تفلیس عرضه کرده است. نماد این نشریه که روحانی روستائی متین و موقری است همواره در کاریکاتورهای صفحه اول نشری حضور دارد و حکیمانه ناظر مسائل مضحکی ست که در آن کاریکارتورها مطرح می شود و باعث خنده خوانندگان می گردد. جلیل محمد قلیزاده، طنزپرداز توانای آذربایجان و ناشر "ملانصرالدین" از قول ملا و خطاب به خوانندگانش می گوید: "ای برادران مسلمان من! اگر می خواهید بدانید که شما به که می خندید، آئینه به دست بگیرید و جمال مبارک خود را در آن تماشاکنید."
- 4 پاسخ
-
- 2
-
- ملانصرالدین
- تاریخ ادبیات
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
به سلامتي ملتي که......... دردشون سينه گلشيفته ست......... غصه شون انگشته محمد نصرتيه......... مشکلشون اهنگه شاهينه.............. نون شبشون هولوکاسته......... کار روزانشون خوندن خبر هاي زرده....... تفريحشون توهين قومي قبيله ايه.......... نقل زبونشون تمسخر عقايده.......... به سلامتي مردمي که.............. مشکل مسکن دارند اما دم نميزنند.......... مشکل مالي دارند اما حرف نميزنند............. بيکارند اما خندانند............. گوشت و مرغ براشون رويايه شبانست ولي اعتراض نميکنند.............. بنزين رو 5000 تومنم بخرن ناراحت نميشن................ بچه هاشونو از جلو ميوه فروشي رد نميکنند مبادا بچه دلش بخواد اما به دل نميگيرند................ سر کار تو تاکسي حرف ميزنند اما در عمل خاموشند..................... در فيس بوک و تويتر قهرمانند خواهان تغييرند اما در بيرون همه غلام حلقه بدوشند........... به سلامتي مردمي که سادگي، سازگاري ، زندگي در شرايط سخت، صبر ، استقامت ،.......... را معني کردند.
-
طنز >>رضایت نامه های والدین >>> صمد بهرنگي
Himmler پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اشعار و نوشته های طنز
در مدرسه ای در یکی از روستاهای اطراف تبریز، از شاگردان خواسته بودیم که از پدرشان رضایت نامه ای بگيرند و بیاورند از دویست نفر شاگرد، فقط یکی بود که پدرش از او راضی نبود دیگر شاگردان رضایت پدر و مادر خود را فراهم کرده بودند! اما در این میان جمله های خوشمزه و بی معنا نیز وجود داشت که چند تا از آنها را در زیر برایتان می نگارم: 1-« حضور مبارک مدیر آقای دبستان(!) محترما معروض میدارم! که … و جعفر از حیث اخلاق ظاهر و باطنی؟ رضایت بخش است!». 2- «ضمن عرض سلام اینجانب از رفتار و گفتار حسین رضایت کامیل! دارم.» 3- «حضور آقای مدیر! دام شوکته!! بعد از ابلاغ سلام؛ دیگر عباس در خانه بد نیست ولی دست چپ می نگارد!» 4- «آقای مدیر، ما از اخلاق این؟ راضی هستیم. اگر هرف! بگوئیم گوش میدهد، نماز می خواند، کار میکند.» 5- «بخدمت آقای مدیر پس از سلام ما از اخلاق و رفتار غدیر راضی هستیم، در خانه نسبت به برادر بزرگ خود احترام میکند، کارهایش را که تمام کرد بدروس خود متعالعه! میکند و در کوچه به بزرگان احترام می کند و همه اهل کوچه از او راضی هستند.»!- 2 پاسخ
-
- 5
-
- والدین
- رضایت نامه
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
طنز: بهار را توصيف كنيد، اين بود انشاي من
Himmler پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اشعار و نوشته های طنز
توصیف بهار، بی شک یکی از مهمترین و کهن ترین دغدغه های ذهنی و عینی بشریت در دوران تحصیل بوده است، که این امر بر رشد و تعالی ادب و فرهنگ و تمدن بشری نیز اثرات انکار ناپذیری بر جا گذاشته است. اخیرا پژوهشگران موفق شده اند گوشه هایی از انشاهای بهارانه برخی از چهره های معروف ادبی معاصر را کشف کنند که نظر شما را به آن جلب می کنیم: محمد علی جمالزاده: البته واضح و مبرهن است و بر هیچیک از ابنای بشر پوشیده نیست که بهار یک فصل خوب و زیبا و قشنگ و لطیف و چشم نواز و معتدلی است و طبق ضرب المثل معروف: «سالی که نکوست از بهارش پیداست"، سالی که نکوست، لاجرم از همان بهارش پیدا بوده و این را آناتول فرانس که خدا غریق رحمتش کند در کتاب معروف خود اشاره کرده و می نویسد: «آه ای بهاری که می آیی! به سوی من بال و پر بگشا و سالی که نکوست، همان از تو پیداست.» و شاعر شیرین سخن وعلیه الرحمه شیراز نیز در همین حیص و بیص می فرماید که بامدادانش هم خیلی حالا تفاوت نکند لیل و نهار در همین فصل بهار ... -
سلام دوستان عزیز به یاد استاد مسلم این وادی جناب ابوالفضل زورویی نصراباد که حق مسلمی برگردن ادبیات وطنز ایران داشتند تو این تاپیک میتونید هر تذکره ای که دوست داشتید رو بنویسید یا نقل کنید فقط خواهشا اگر تذکره کسی رو نقل میکنید یا مینویسید خطوط قرمزی که به هرحال وجود داره را فراموش نکنید با تشکر از حسن توجه شما دوستان گرامی موفق باشیم
- 7 پاسخ
-
- 21
-
- ادبیات فارسی
- تذکره مقامات
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :