اليد الواحده لا تصفّق (يك دست صدا ندارد)
وهب الأمير ما لا يملك (از كيسة خليفه ميبخشد)
و للناس فيما يعشقون مذاهب (سليقهها يكنواخت نيست)
هل يصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوي باز نيايد)
من يمدح العروس إلّا أهلها (هيچ كس نميگويد ماست من ترش است)
من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوينده يابنده است)
من طلب العلي سهر الليالي (گنج خواهي در طلب رنجي ببر)
من طلب شيئاً وجدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
من طلب أخاً بلا عيب بقي بلا أخ. (گل بيخار خداست يا كجاست)
من حفر بئراً لأخيه وقع فيها (چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي)
من جدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
من صارع الحقّ صرعه (با آل علي هر كه در افتاد بر افتاد)
المعيدي تسمع به خير من أن تراه (آواز دهل شنيدن از دور خوش است)
المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
لكلّ فرعون موسي (دست بالاي دست بسيار است)
لكلّ مقام مقال (هر سخني جايي و هر نكته مكاني دارد)
ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسي نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
ماهكذا تورد يا سعد الإبل (راهش اين نيست) (اين ره كه تو ميروي به تركستان است)
كلم اللسان أنكي من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشير بدتر است)
كالمستجير من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بيم مار در دهان اژدها رفتن)
كلّ رأس به صداع (هر سري دردي دارد)
كلّ شاه تناط برجليها (هر كس را در قبر خود ميگذارند)
لا تؤخر عمل اليوم إلي غدٍ (كار امروز را به فردا ميفكن)
لا يؤخذ المرء بذنب أخيه (گناه ديگري را بر تو نخواهند نوشت)
لكلّ جديد لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)